buttonhole

/ˈbʌtnhoʊl//ˈbʌtnhəʊl/

معنی: مادگی، سوراخ دکمه، مزاحم شدن
معانی دیگر: سماجت کردن، یقه ی کسی را گرفتن، تحت فشار قرار دادن، اصرار و ابرام کردن، (در لباس)، جا دکمه، مادگی دار کردن، سوراخ دکمه گذاشتن، گل یقه، سورا  دکمه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small slit in a garment through which a button can be fastened.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: buttonholes, buttonholing, buttonholed
مشتقات: buttonholer (n.)
(1) تعریف: to sew with a stitch like that commonly used around a buttonhole.

(2) تعریف: to stop and force one's conversation upon.
مشابه: accost

- The lobbyist buttonholed the key senator to secure her support.
[ترجمه گوگل] لابی‌گر سناتور کلیدی را برای اطمینان از حمایت او، دکمه‌ها را سوراخ کرد
[ترجمه ترگمان] The اصلی اون سناتور کلیدی رو برای حمایت از خودش آماده کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He had a spray in his buttonhole.
[ترجمه گوگل]او یک اسپری در سوراخ دکمه اش داشت
[ترجمه ترگمان]روی buttonhole اسپری زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He had a white carnation in his buttonhole.
[ترجمه گوگل]او یک میخک سفید در سوراخ دکمه اش داشت
[ترجمه ترگمان]یک میخک سفیدی در سوراخ موش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was wearing a carnation in his buttonhole.
[ترجمه گوگل]او در سوراخ دکمه اش میخک بسته بود
[ترجمه ترگمان]یک میخک در سوراخ his پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The reporter tried to buttonhole the minister for a statement on the strike.
[ترجمه گوگل]خبرنگار سعی کرد وزیر را برای بیانیه ای در مورد اعتصاب سوراخ کند
[ترجمه ترگمان]گزارشگر سعی کرد تا وزیر را برای صدور بیانیه ای در این حمله نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Then, buttonhole stitch into each stitch now showing, both layers together.
[ترجمه گوگل]سپس، کوک سوراخ دکمه را به هر دوخت که اکنون نشان می دهد، هر دو لایه با هم بچسبانید
[ترجمه ترگمان]سپس، سوراخ دکمه دو کوک را نشان می دهد و هر دو لایه را به هم نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Backstitch a little larger than required size of buttonhole, taking a stitch into each stitch of knitting.
[ترجمه گوگل]کمی بزرگتر از اندازه مورد نیاز سوراخ دکمه پشت بخیه بزنید، در هر دوخت بافتنی یک بخیه بزنید
[ترجمه ترگمان]که اندکی بزرگ تر از اندازه سوراخ دکمه شده بود و به هر کوک خیاطی وصله پینه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The end result is a nice neat buttonhole, the correct size for the button.
[ترجمه گوگل]نتیجه نهایی یک سوراخ دکمه تمیز و زیبا است، اندازه مناسب دکمه
[ترجمه ترگمان]نتیجه نهایی یک دکمه تمیز خوب است که اندازه درست دکمه را فشار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And the buttonhole might never have become his trademark had he not been accused of being ostentatious.
[ترجمه گوگل]و اگر او را به خودنمایی متهم نمی کردند، شاید هرگز به علامت تجاری او تبدیل نمی شد
[ترجمه ترگمان]اگر او متهم به خودنمایی نبود، سوراخ سوراخ موش هرگز به او نشان نداده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I would give him a fresh buttonhole every day to go to the university until he said he didn't like it.
[ترجمه گوگل]هر روز یک دکمه تازه به او می دادم تا به دانشگاه برود تا اینکه بگوید خوشش نمی آید
[ترجمه ترگمان]من برای رفتن به دانشگاه یک گل تازه به او می دادم تا وقتی که گفت دوستش ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Buttonhole at back pocket is not straight.
[ترجمه گوگل]سوراخ دکمه در جیب عقب صاف نیست
[ترجمه ترگمان]buttonhole در جیب عقب، صاف نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Buttonhole not securely caught in fabric causing stitching to pull away from fabric.
[ترجمه گوگل]سوراخ دکمه به طور ایمن در پارچه گیر نکرده و باعث می شود که دوخت از پارچه جدا شود
[ترجمه ترگمان]buttonhole که به طور ایمن در پارچه گیر کرده بودند باعث شد که بخیه از پارچه دور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Just Sew Buttonhole Husband: Did you sew the button on my shirt, darling?
[ترجمه گوگل]فقط شوهر سوراخ دکمه دوخت: دکمه پیراهن من رو دوختی عزیزم؟
[ترجمه ترگمان]فقط Sew buttonhole رو ببند، عزیزم؟ دکمه لباس من رو بخیه زدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He stuck a rose in his buttonhole.
[ترجمه گوگل]گل رز را در سوراخ دکمه اش فرو کرد
[ترجمه ترگمان]یک گل سرخ در سوراخ his فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He stuck a flower in his buttonhole.
[ترجمه گوگل]گلی را در سوراخ دکمه اش فرو کرد
[ترجمه ترگمان]گلی را در سوراخ his فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مادگی (اسم)
buttonhole, boutonniere, pistil, female signs, vulva

سوراخ دکمه (اسم)
buttonhole

مزاحم شدن (فعل)
annoy, intromit, trouble, disturb, intrude, buttonhole, obtrude, perturb

تخصصی

[نساجی] جا دکمه لباس

انگلیسی به انگلیسی

• small hole in clothing through which a button is fastened; flower on the lapel of clothing
physically grab someone to gain their attention, compel someone to listen
a buttonhole is a hole in an item of clothing which you push a button through.
your buttonhole is a hole in the lapel of your jacket, in which you wear a flower on special occasions.
if you buttonhole someone, you stop them and make them listen to you.

پیشنهاد کاربران

بوتونیر یا گل تزئینی یک تزیین گل است که معمولاً بصورت غنچه گل بر روی یقه کت شلوار پوشیده می شود
boutonni�re or �buttonhole� ( British English ) is a floral decoration, typically a single �flower �or bud, worn on a man's suit
buttonhole
to stop someone and make them listen to you
متوقف کردن کسی و مجبور کردن او به شنیدن حرف های شما، یقه کسی را گرفتن و او را مجبور به شنیدن مطلبی نمودن
Greg buttonholed me about sales figures when I came out of the meeting
...
[مشاهده متن کامل]

They took out newspaper ads and buttonholed politicians to lobby for the change

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/buttonhole?q=Buttonhole
I’ll please the maids of honour, if I can:
Without black velvet breeches, what is man?
I will my skill in buttonholes display,
And brag, how oft I shift me ev’ry day.
James Bramston, M. of Taste.
He buttonholed a priest who was coming back with one of the returning streams of pilgrims
. . .
buttonhole ( n ) ( bʌtnˌhoʊl ) =a hole on a piece of clothing for a button to be put through
buttonhole
مادگی، سوراخ دکمه، جا دکمه
جیب لباس

بپرس