draw off

/ˈdrɒˈɒf//drɔːɒf/

معنی: کاستن، جدا کردن، کم کردن، مجزا کردن، دور کردن از
معانی دیگر: کاستن، کم کردن، جدا کردن، مجزا کردن، دور کردن از

جمله های نمونه

1. I drew off three pints of beer from the barrel.
[ترجمه گوگل]سه پیمانه آبجو از بشکه بیرون آوردم
[ترجمه ترگمان]سه لیوان آبجو از بشکه بیرون کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The fluid can be drawn off with a syringe.
[ترجمه فهیمه] مایع می تواند توسط سرنگ، کشیده شود.
|
[ترجمه گوگل]مایع را می توان با یک سرنگ خارج کرد
[ترجمه ترگمان]مایع را می توان با سرنگ کشیده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He drew off a pint of beer from the barrel.
[ترجمه گوگل]او یک پیمانه آبجو از بشکه بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]او یک لیوان آبجو از بشکه بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She drew off a little of her home-made wine just to taste.
[ترجمه گوگل]او مقداری از شراب خانگی خود را صرفاً برای مزه کردن می کشید
[ترجمه ترگمان]کمی از خانه او بیرون رفت - فقط مزه مزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The doctor drew off some fluid to relieve the pressure.
[ترجمه گوگل]دکتر برای کاهش فشار مقداری مایع برداشت
[ترجمه ترگمان]دکتر برای تسکین این فشار مقداری مایع بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Doctors drew off a pint of his blood.
[ترجمه گوگل]پزشکان یک پیمانه از خون او را بیرون کشیدند
[ترجمه ترگمان]پزشکان جرعه ای از خون او را بیرون کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He drew off a glass of beer.
[ترجمه گوگل]لیوان آبجو را بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]یک لیوان آبجو برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The cold water is heated as it is drawn off.
[ترجمه گوگل]آب سرد در حین تخلیه گرم می شود
[ترجمه ترگمان]آب سرد آن طور که از آب بیرون کشیده می شود، گرم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We have orders to draw off our forces.
[ترجمه گوگل]ما دستور داریم نیروهای خود را بیرون بکشیم
[ترجمه ترگمان]ما دستور داریم که نیروهای ما رو از بین ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The enemies'losses forced them to draw off.
[ترجمه گوگل]تلفات دشمنان آنها را مجبور به عقب نشینی کرد
[ترجمه ترگمان]دشمنان آن ها را مجبور به عقب نشینی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We could draw off a pint to fill a customer's empty jam jar.
[ترجمه گوگل]می‌توانیم یک پیمانه برای پر کردن ظرف خالی مربای مشتری بریزیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم یک پیمانه آبجو برای پر کردن یک ظرف مربا پر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So, when the Persians found themselves doing no better than on the previous day, they drew off again.
[ترجمه گوگل]بنابراین، وقتی ایرانی‌ها دیدند که بهتر از روز قبل عمل نمی‌کنند، دوباره کنار رفتند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، زمانی که ایرانیان خود را بهتر از روز قبل می دیدند، دوباره به راه افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The barmaid drew off two measures and passed them across the counter.
[ترجمه گوگل]خدمتکار دو پیمانه برداشت و آنها را از روی پیشخوان رد کرد
[ترجمه ترگمان]زن گارسن دو تدبیر را کنار زد و از روی پیشخوان گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If salting eggplant before frying improves the texture by drawing off liquid, what about pressing the eggplant in addition?
[ترجمه گوگل]اگر نمک زدن بادمجان قبل از سرخ کردن باعث بهبود بافت آن با بیرون کشیدن مایع می شود، در مورد فشار دادن بادمجان علاوه بر آن چطور؟
[ترجمه ترگمان]اگر بادمجان درست قبل از سرخ کردن بافت با کشیدن مایع اصلاح شود، بادمجان به اضافه کردن بادمجان درست شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کاستن (فعل)
abate, diminish, discount, reduce, decrease, lessen, decline, shorten, derogate, subtract, lighten, rebate, pare, pull down, soften, detract, disqualify, draw off

جدا کردن (فعل)
chop, cut off, disconnect, intercept, rupture, analyze, choose, part, divide, dispart, amputate, separate, unzip, detach, segregate, try, calve, select, rive, cleave, unlink, pick out, sequester, insulate, dissociate, disassociate, individuate, disunite, draw off, enisle, excide, exscind, lixiviate, uncouple, prescind, seclude, sequestrate, sever, sunder, untwist

کم کردن (فعل)
diminish, reduce, bate, cut, alleviate, subtract, deduct, rebate, thin, extenuate, weaken, shade, soften, deduce, detract, relax, disqualify, draw off, retrench

مجزا کردن (فعل)
knock down, divide, separate, segregate, decollate, isolate, disassemble, insulate, disassociate, draw off, excide, seclude

دور کردن از (فعل)
draw off

تخصصی

[عمران و معماری] برداشت
[زمین شناسی] برداشت (آب)

انگلیسی به انگلیسی

• remove, pull off, take off

پیشنهاد کاربران

مکیدن
Suck
مکیدن
The mosquito draws off blood
پشه خون را می مکد
مکیدن ( خون توسط پشه )

بپرس