asphyxiate

/əsˈfɪksieɪt//əsˈfɪksieɪt/

معنی: خفه کردن، مختنق کردن
معانی دیگر: (به دلیل کمبود اکسیژن و زیادی دی اکسیدکربن در خون) دچار خفقان شدن، خفه کردن یا شدن، خناق پیدا کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: asphyxiates, asphyxiating, asphyxiated
• : تعریف: to cause unconsciousness or death by cutting off oxygen to; suffocate.
مترادف: smother, stifle, suffocate
مشابه: choke, garrote, strangle, strangulate, throttle
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: asphyxiation (n.)
• : تعریف: to suffer suffocation.
مترادف: smother, stifle, suffocate
مشابه: choke, strangle

جمله های نمونه

1. Three people were asphyxiated in the crush for last week's train.
[ترجمه گوگل]سه نفر در قطار هفته گذشته خفه شدند
[ترجمه ترگمان]سه نفر در حال خفگی با قطار هفته پیش در حال خفه شدن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was asphyxiated by the smoke.
[ترجمه گوگل]او از دود خفه شد
[ترجمه ترگمان] با دود خفه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The men trapped in the mine were asphyxiated by gas.
[ترجمه گوگل]مردان محبوس شده در معدن بر اثر گاز خفه شدند
[ترجمه ترگمان]افرادی که در معدن گیر کرده بودند با گاز خفه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She had been raped and asphyxiated, police said.
[ترجمه گوگل]پلیس گفت که او مورد تجاوز جنسی و خفگی قرار گرفته بود
[ترجمه ترگمان]به گفته پلیس، مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The melancholy was as asphyxiating as the soundtrack offence with its cacophony of four-letter obscenities.
[ترجمه گوگل]این مالیخولیا به همان اندازه خفه کننده بود که توهین موسیقی متن فیلم همراه با فحاشی های چهار حرفی اش
[ترجمه ترگمان]این اندوه چنان بود که به گوش من می رسید که این توهین و سمفونی چهار نامه تهدیدآمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Further away, others that survived the explosion became asphyxiated by its fumes.
[ترجمه گوگل]دورتر، دیگرانی که از انفجار جان سالم به در بردند توسط دود آن خفه شدند
[ترجمه ترگمان]افزون بر آن، افراد دیگری که از این انفجار جان سالم به در بردند، از دود ناشی از دود ناشی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And I suppose we'd better go and asphyxiate ourselves up at the sulphur springs.
[ترجمه گوگل]و فکر می کنم بهتر است برویم و خودمان را در چشمه های گوگرد خفه کنیم
[ترجمه ترگمان]و من فکر می کنم بهتر است برویم و خود را به چشمه گوگرد برسانیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Most obviously, low levels of oxygen asphyxiate fish.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که سطوح پایین اکسیژن ماهی را خفه می کند
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که سطح پایین ماهی asphyxiate اکسیژن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Maybe she was hoping to asphyxiate him with carbon monoxide fumes.
[ترجمه گوگل]شاید او امیدوار بود که او را با دود مونوکسید کربن خفه کند
[ترجمه ترگمان]شاید می خواسته اونو با دود carbon monoxide خفه کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As its rivals steadily asphyxiate, Amazon is ringing up 50 percent growth in quarterly revenues, and could reach $50 billion in sales this year.
[ترجمه گوگل]در حالی که رقبای خود به طور پیوسته خفه می شوند، آمازون در حال افزایش 50 درصدی در درآمدهای فصلی است و می تواند در سال جاری به 50 میلیارد دلار فروش برسد
[ترجمه ترگمان]به عنوان رقبای خود، Amazon که در سال جاری ۵۰ درصد رشد می کند و می تواند در سال جاری به ۵۰ میلیارد دلار برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thought I'd asphyxiate from the smell.
[ترجمه گوگل]فکر کردم از این بو خفه می شوم
[ترجمه ترگمان]فکر می کردم خفه می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Small children sometimes choke or asphyxiate while trying to swallow big tablets.
[ترجمه گوگل]کودکان کوچک گاهی اوقات در حالی که سعی می کنند قرص های بزرگ را ببلعند خفه می شوند یا خفه می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان کوچک گاهی اوقات در حالی که سعی می کنند قرص های بزرگی را قورت دهند خفه یا خفه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Carbon dioxide in pure form can asphyxiate because it is heavier than air.
[ترجمه گوگل]دی اکسید کربن به شکل خالص می تواند خفه شود زیرا از هوا سنگین تر است
[ترجمه ترگمان]دی اکسید کربن به شکل خالص می تواند به این دلیل باشد که سنگین تر از هوا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The murder inquiry found that the children had been asphyxiated.
[ترجمه گوگل]در تحقیقات قتل مشخص شد که بچه ها خفگی شده اند
[ترجمه ترگمان]بازجویی قتل پیدا شده که بچه ها دارن خفه میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خفه کردن (فعل)
dumb, throttle, silence, choke, asphyxiate, stifle, strangle, smother, thug, squash, burke, scrag, shush, string up

مختنق کردن (فعل)
asphyxiate, strangle

انگلیسی به انگلیسی

• suffocate; be suffocated
if someone is asphyxiated, they die because they are unable to breathe properly.

پیشنهاد کاربران

خفه کردن ، خفه شدن
دچار خفگی کردن ، دچار خفگی شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : asphyxiate
✅️ اسم ( noun ) : asphyxia / asphyxiation / asphyxiant
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
کشتن کسی بوسیله خفگی یا محرومیت از اکسیژن

بپرس