answer back


معنی: خودسری کردن
معانی دیگر: پیش جوابی کردن، پاس  برگشتی، در پاس

جمله های نمونه

1. Who dares to answer back when he roars like a lion?
[ترجمه گوگل]چه کسی جرات دارد جواب بدهد وقتی مثل شیر غرش می کند؟
[ترجمه ترگمان]کی جرات کرده جواب بده وقتی مثل یه شیر نعره می زند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. When they scolded him, he would answer back.
[ترجمه گوگل]وقتی او را سرزنش می کردند، جواب می داد
[ترجمه ترگمان]وقتی او را سرزنش می کردند، جواب می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The child would answer back to all she said.
[ترجمه گوگل]کودک به تمام آنچه او می گفت پاسخ می داد
[ترجمه ترگمان]کودک جواب همه را می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was tempted to answer back, but I restrained myself.
[ترجمه گوگل]وسوسه شدم جواب بدهم اما جلوی خودم را گرفتم
[ترجمه ترگمان]وسوسه شدم جواب دهم، اما خودداری کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was given the chance to answer back in a radio interview.
[ترجمه گوگل]به او این فرصت داده شد که در یک مصاحبه رادیویی پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان]به او شانس پاسخ دادن در یک مصاحبه رادیویی داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The kids would answer back, and that drove her crazy.
[ترجمه گوگل]بچه ها جواب می دادند و این او را دیوانه کرد
[ترجمه ترگمان]بچه ها جواب می دادند و این کار او را دیوانه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I didn't mean to answer back, I merely meant to say that you had been misinformed.
[ترجمه گوگل]نمی خواستم جواب بدم، فقط می خواستم بگم به شما اطلاعات غلط داده اند
[ترجمه ترگمان]نمی خواستم جواب دهم، فقط می خواستم بگویم که به شما اطلاعات غلط داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't answer back; it's not polite.
[ترجمه ستاره] حاضر جوابی نکن ، مودبانه نیست
|
[ترجمه گوگل]جواب نده مودبانه نیست
[ترجمه ترگمان]جواب نده، مودبانه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He wanted to answer back, but he forbore from doing so.
[ترجمه گوگل]او می خواست جواب بدهد، اما از این کار خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]می خواست جواب بدهد، اما از این کار خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He tried to answer back whenever he was criticized.
[ترجمه گوگل]سعی می کرد هر وقت از او انتقاد می شد جواب بدهد
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد هر وقت مورد انتقاد قرار گیرد، پاسخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'd generally talk him round, but never answer back.
[ترجمه گوگل]من به طور کلی با او صحبت می کنم، اما هرگز پاسخ نمی دهم
[ترجمه ترگمان]معمولا در این باره با او حرف می زنم، اما هیچ وقت جواب نمی دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At school he dared answer back to the Headmaster - politely - when he felt he was in the right.
[ترجمه گوگل]در مدرسه، وقتی احساس کرد که حق با اوست، جرأت کرد به مدیر مدرسه پاسخ دهد - مودبانه
[ترجمه ترگمان]در مدرسه با ادب و نزاکت به مدیر مدرسه جواب می داد - وقتی احساس می کرد که در سمت راست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'll send an answer back to the vagabonds through their messenger.
[ترجمه گوگل]من پاسخی را از طریق پیام رسانشان برای ولگردها ارسال خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]یک جواب به ولگردها در میان messenger خواهم فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If the boss angry curse, we can not answer back.
[ترجمه گوگل]اگر رئیس عصبانی نفرین، ما نمی توانیم پاسخ
[ترجمه ترگمان]، اگه رئیس نفرین عصبانی بشه نمیتونیم جواب بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خودسری کردن (فعل)
act fearlessly, answer back, be impertinent, be impudent, be insolent, disobey, act high-handedly, be obstinate, be self-willed, be wilful

تخصصی

[کامپیوتر] درپاسخ ؛ پاسخ برگشتی.

انگلیسی به انگلیسی

• answer with a sassy tone, reply sarcastically

پیشنهاد کاربران

🌟 ( 𝗮𝗻𝘀𝘄𝗲𝗿 𝗯𝗮𝗰𝗸 ( phr :
با تندی جواب دادن ، بی ادبانه پاسخ دادن
definition : reply rudely
🔶 ( 𝗮𝗻𝘀𝘄𝗲𝗿 𝗳𝗼𝗿 ( phr :
مسئول بودن ، تاوان دادن
definition : be responsible for or pay or suffer for
جواب پس دادن - جواب سربالا دادن
جواب برگردوندن
My daughter answers me back
دخترم به من جواب برمیگردونه ( حاضر جوابی بی ادبانه )
حاضر جوابی کردن ( به صورت بی ادبانه ای )
to react to criticism by arguing or explaining

بپرس