differentiate

/ˌdɪfəˈrenʃiˌet//ˌdɪfəˈrenʃɪeɪt/

معنی: مشتق گرفتن، فرق قائل شدن، دیفرانسیل تشکیل دادن
معانی دیگر: نابرابر کردن، ناهمسان کردن، متفاوت کردن، دگرسان کردن، فرور کردن، (از هم) متمایز کردن، ویژه سازی کردن، تمیز دادن، جدا کردن، (از هم) تشخیص دادن، فرق گذاشتن (بین)، تبعیض قایل شدن، (ریاضی) مشتق گیری کردن، وابرد گرفتن

جمله های نمونه

1. can you differentiate between these two colors?
آیا می توانی این دو رنگ را از هم تشخیص بدهی ؟

2. It's important to differentiate between fact and opinion.
[ترجمه آوا] مهم است که بین نظر و حقیقت تمایز قائل شوید
|
[ترجمه سجاد میرزایی] مهم است که بین واقعیت و حقیقت تمایز قائل شوید.
|
[ترجمه گوگل]مهم است که بین واقعیت و نظر تفاوت قائل شویم
[ترجمه ترگمان]تمایز بین حقیقت و عقیده مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You can differentiate between the houses by the shape of their chimneys.
[ترجمه گوگل]شما می توانید خانه ها را با شکل دودکش ها از هم متمایز کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید بین خانه ها به شکل دودکش های آن ها تمایز قائل شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A child may not differentiate between his imagination and the real world.
[ترجمه گوگل]یک کودک ممکن است بین تخیل خود و دنیای واقعی تفاوت قائل نشود
[ترجمه ترگمان]یک کودک ممکن است بین تخیل او و دنیای واقعی تفاوت قائل نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Can you differentiate between the two varieties?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید بین این دو نوع تفاوت قائل شوید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید بین دو نوع تمایز قائل شوید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We do not differentiate between our workers on the basis of their background or ethnic origin.
[ترجمه گوگل]ما بین کارگران خود بر اساس پیشینه یا منشاء قومی تفاوتی قائل نمی شویم
[ترجمه ترگمان]ما بین کارگران خود براساس سابقه و یا قومیت خود تفاوتی قائل نیستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He never learned to differentiate between good and evil.
[ترجمه گوگل]او هرگز یاد نگرفت که بین خوب و بد فرق بگذارد
[ترجمه ترگمان]او هرگز یاد نگرفت که بین خوب و بد تمایز قائل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's difficult to differentiate between the two varieties.
[ترجمه گوگل]تمایز بین این دو نوع دشوار است
[ترجمه ترگمان]تمایز بین دو نوع دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I've learned to differentiate a French wine from a Chinese wine.
[ترجمه گوگل]من یاد گرفته ام که یک شراب فرانسوی را از شراب چینی متمایز کنم
[ترجمه ترگمان]یاد گرفتم که یک شراب فرانسوی را از یک شراب چینی متمایز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She can differentiate this kind of rose from the others.
[ترجمه گوگل]او می تواند این نوع گل رز را از بقیه متمایز کند
[ترجمه ترگمان]او می تواند این نوع رز را از دیگران متمایز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I learned to differentiate between French and German wines.
[ترجمه گوگل]من یاد گرفتم که بین شراب های فرانسوی و آلمانی تفاوت قائل شوم
[ترجمه ترگمان]یاد گرفتم که بین شراب های فرانسوی و آلمانی تفاوت قائل بشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He cannot differentiate the two flowers.
[ترجمه گوگل]او نمی تواند این دو گل را از هم متمایز کند
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند این دو گل را متمایز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Can you differentiate one variety from the other?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید یک تنوع را از دیگری متمایز کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید یک تنوع را از طرف دیگر تقسیم کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is not always possible to differentiate between the two diseases.
[ترجمه گوگل]همیشه نمی توان بین این دو بیماری افتراق داد
[ترجمه ترگمان]همیشه ممکن نیست بین دو بیماری تمایز ایجاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. At this age your baby cannot differentiate one person from another.
[ترجمه گوگل]در این سن کودک شما نمی تواند یک فرد را از دیگری متمایز کند
[ترجمه ترگمان]در این سن کودک شما نمی تواند یک فرد را از دیگری متمایز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشتق گرفتن (فعل)
differentiate

فرق قائل شدن (فعل)
differentiate

دیفرانسیل تشکیل دادن (فعل)
differentiate

تخصصی

[شیمی] دیفرانسیل گرفتن، مشتق گرفتن
[زمین شناسی] حاصل تفریق اسم : سنگی که در نتیجه تفریق مغناطیسی حاصل شده باشد .
[ریاضیات] مشتق گرفتن، دیفرانسیل گرفتن

انگلیسی به انگلیسی

• distinguish, discriminate; become different; transform into a derivative (mathematics)
if you differentiate between things, you recognize or show the difference between them.
if a feature differentiates one thing from another, it makes the two things different.

پیشنهاد کاربران

معانی کتاب Inside Reading :
۱ _ متمایز کردن ، تفاوت قائل شدن
To creat a difference
e. g. Universities differentiate between sports for men and sports for women
۲ _ تفاوت را دیدن
To see the difference
e. g. It's hard to differentiate one brand of coffee from another
تمیز دادن / متمایز کردن / تبعیض قائل شدن
تبعیض قائل شدن بین دو نفر هم معنی میده. یعنی بین دو نفر فرق بزاری.
متمایز ساختن
تمایز یافتنِ [یاخته] ( زیست شناسی )
افتراق دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : differ / differentiate
✅️ اسم ( noun ) : difference / differential / differentiation
✅️ صفت ( adjective ) : different / differential
✅️ قید ( adverb ) : differently
وادیدن چیزی از چیزی ؛ تشخیص دادن آن :
چونکه تو ینظر بنوراﷲ بدی
نیکویی را واندیدی از بدی .
مولوی .
وجه تمایز ایجاد کردن
تفاوت قائل شدن
وجه تمایز قائل شدن، فرق گذاشتن
تمایز سلولی
تغییر شکل دادن ( در فرآیند رشد ) ، تبدیل شدن، دگردیسی یافتن، مشتق شدن، مشتق گرفتن
معلوم کردن، مشخص کردن, تفکیک کردن
We hung the ribbon to differentiate wedding area from the reception area.
Unfortunately we can not easily differentiate Methanol from Ethanol.
may GOD rest guilty souls in peace

1 ) فرق قائل شدن ، تمییز دادن
It's important to differentiate between fact and opinion.
2 ) متفاوت کردن
The slate roof differentiates this house from others in the area.
سقف سنگی این خانه را از خانه های دیگر در این منطقه یا ناحیه متفاوت میکند.
چیزی را از هم تشخیص دادن
جداسازی
متمایز کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس