berth

/ˈbɜːrθ//bɜːθ/

معنی: جا، لنگر گاه، خوابگاه کشتی، اطاق کشتی، پهلوگرفتن
معانی دیگر: (کشتیرانی) محل ایست و لنگر اندازی، پهلوگاه، شغل، مقام، موقعیت، فاصله ی لازم برای این که کشتی به ساحل یا کشتی دیگر نخورد، پهنه ی ناوبری، (درکشتی و ترن و سربازخانه و غیره) تخت خواب، تخت تاشو، تخت سفری، تخت دار کردن، جادادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: give a wide berth to
(1) تعریف: a shelf or bunk for sleeping on a ship or train.
مشابه: bed

- I like sleeping in the upper berth.
[ترجمه گوگل] من دوست دارم در اسکله بالایی بخوابم
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم تو تخت بالایی بخوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the space allotted to a ship to dock or anchor.

- As the ship maneuvered into its berth, the passengers waved to friends and family waiting on shore.
[ترجمه پریسا] همچنان که کشتی در لنگرگاه پهلو می گرفت، مسافران برای خانواده و دوستانشان که در ساحل منتظرشان بودند، دست تکان می دادند.
|
[ترجمه گوگل] هنگامی که کشتی روی اسکله خود مانور می داد، مسافران برای دوستان و خانواده که در ساحل منتظر بودند دست تکان دادند
[ترجمه ترگمان] همچنان که کشتی در جای خود حرکت می کرد، مسافران به دوستان و خانواده در کنار ساحل اشاره می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the space needed by a ship to maneuver safely.

- Small craft allowed the ship a wide berth.
[ترجمه گوگل] کشتی های کوچک به کشتی اجازه اسکله وسیع می داد
[ترجمه ترگمان] قایق کوچک به کشتی اجازه ورود به کشتی را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a job or position.
مشابه: billet, office, position
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: berths, berthing, berthed
• : تعریف: to bring (a ship) into a docking or anchoring space.
مشابه: dock, wharf

- They berthed the ship slowly but safely.
[ترجمه گوگل] آنها به آرامی اما با خیال راحت کشتی را پهلو گرفتند
[ترجمه ترگمان] کشتی را آرام ولی سالم berthed
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to come to dock or anchor.
مشابه: dock

- High winds made it impossible for the ship to berth.
[ترجمه گوگل] وزش باد شدید باعث شد کشتی پهلو بگیرد
[ترجمه ترگمان] باده ای شدید آن را برای رفتن به کشتی غیرممکن ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a berth as chief engineer on a ship
شغل سرمهندسی کشتی

2. give a wide berth to
دوری کردن از،فاصله گرفتن

3. We had to berth our ship without the aid of tugboats.
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم کشتی خود را بدون کمک یدک کش پهلو دهیم
[ترجمه ترگمان]ما مجبور شدیم بدون کمک of به کشتی ما پناه ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Each passenger slept on the berth allotted to him.
[ترجمه گوگل]هر مسافر در اسکله ای که به او اختصاص داده شده بود می خوابید
[ترجمه ترگمان]هر مسافر روی تخت نزدیک او خوابیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She gives showbiz parties a wide berth.
[ترجمه گوگل]او به مهمانی های نمایشی فضای وسیعی می دهد
[ترجمه ترگمان]او به احزاب نمایشی یک اسکله بزرگ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Goldring booked a berth on the first boat he could.
[ترجمه گوگل]گلدرینگ برای اولین قایق که توانست اسکله رزرو کرد
[ترجمه ترگمان]او برای اولین کشتی یک کشتی رزرو کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He gave the dog a wide berth.
[ترجمه گوگل]اسکله وسیعی به سگ داد
[ترجمه ترگمان]به سگ جا خالی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. People shuffle past, giving us a wide berth.
[ترجمه مهسا] مردم میروند و از ما فاصله زیادی میگیرند
|
[ترجمه گوگل]مردم رد می شوند و به ما یک اسکله وسیع می دهند
[ترجمه ترگمان]مردم از کنار آن ها عبور می کنند و به ما یک تخت بزرگ می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Take away the berth, and the drive would still be there.
[ترجمه گوگل]اسکله را بردارید، درایو همچنان آنجا خواهد بود
[ترجمه ترگمان]کشتی را از اینجا ببرید، کالسکه باز هم آنجا خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To this end the workshop at No. 4 Berth, Southampton Docks was being expanded.
[ترجمه گوگل]برای این منظور کارگاه در اسکله شماره 4 ساوتهمپتون داکس در حال گسترش بود
[ترجمه ترگمان]این کارگاه در شماره ۴ Berth، Southampton Docks گسترش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A large double berth dominates the centre of the full width after cabin.
[ترجمه گوگل]یک اسکله دوتایی بزرگ بر مرکز عرض کامل بعد از کابین غالب است
[ترجمه ترگمان]یک اسکله دوتایی بزرگ بر مرکز عرض کامل بعد از کابین کنترل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Justin has an upper berth on one of two sets of bunk beds that take up most of the tiny room.
[ترجمه گوگل]جاستین یک سکوی بالایی روی یکی از دو مجموعه تخت دو طبقه دارد که بیشتر اتاق کوچک را اشغال می کند
[ترجمه ترگمان]ژوستن روی یکی از دو ردیف تخت سفری قرار دارد که بیشتر اتاق را اشغال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Length of quay at the discharge berth measures 130 metres.
[ترجمه گوگل]طول اسکله در اسکله تخلیه 130 متر است
[ترجمه ترگمان]طول اسکله در اسکله تخلیه، ۱۳۰ متر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sandie gives her a wide berth.
[ترجمه گوگل]سندی اسکله ای وسیع به او می دهد
[ترجمه ترگمان]sandie به او یک تخت بزرگ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Passers-by gave her a wide berth.
[ترجمه گوگل]رهگذران اسکله وسیعی به او دادند
[ترجمه ترگمان]Passers به او یک تخت بزرگ داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جا (اسم)
house, accommodation, seat, site, stead, case, lodge, place, room, space, situation, receptacle, location, station, berth, socket, sitting, emplacement, houseroom, seating, vacancy, lieu, locality, quarterage

لنگر گاه (اسم)
dock, harbor, anchorage, grappling, haven, levee, dockage, harborage, berth, pier, port, riding

خوابگاه کشتی (اسم)
berth

اطاق کشتی (اسم)
berth

پهلوگرفتن (فعل)
berth

تخصصی

[عمران و معماری] سکوی پهلوگیری - سکوی توقف - لنگرگاه
[زمین شناسی] سکوی پهلو گیری، سکوی توقف، لنگرگاه

انگلیسی به انگلیسی

• bed (in a train or vehicle); place where a ship is anchored
move into berth; distribute berth
if you give someone or something a wide berth, you avoid them because they are unpleasant or dangerous.
a berth is a space in a harbour where a ship stays for a period of time.
when a ship berths or when sailors berth it, it moves into a space in a harbour after a journey.
a berth is also a bed in a boat, train, or caravan.

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری :
۱ _ کوپه خواب ( در قطار و کشتی )
۲ _ پهلوگاه
۳ _ پهلو گرفتن
پهلوگاه ( کشتی ها )
berth ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: پهلوگاه 2
تعریف: مکانی در اسکله که کشتی بتواند در آن پهلو بگیرد
شغل

بپرس