astute

/əˈstuːt//əˈstjuːt/

معنی: دقیق، زیرک، هوشیار، ناقلا، دانا، موشکاف، محیل
معانی دیگر: زرنگ، رند، تیزبین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: astutely (adv.), astuteness (n.)
• : تعریف: keen in understanding and judgment; shrewd.
متضاد: gullible, obtuse, stupid
مشابه: calculating, canny, clearheaded, discerning, incisive, intelligent, knowing, perspicacious, sharp, shrewd, smart, subtle

- Complicated legal issues are involved, and you'll need an astute lawyer if you have any hope of winning.
[ترجمه گوگل] مسائل حقوقی پیچیده ای درگیر است و اگر امیدی به برنده شدن دارید به یک وکیل زیرک نیاز دارید
[ترجمه ترگمان] مسایل قانونی پیچیده درگیر هستند، و اگر امیدی به برنده شدن دارید، به یک حقوقدان زیرک نیاز خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The professor was impressed with the student's astute interpretation of the essay.
[ترجمه گوگل] استاد تحت تأثیر تفسیر زیرکانه دانشجو از این مقاله قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] استاد تحت تاثیر تفسیر زیرکانه دانشجو از این مقاله قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an astute politician
سیاستمدار زیرک

2. A good leader must be an astute judge of ability.
[ترجمه گوگل]یک رهبر خوب باید یک قاضی زیرک در مورد توانایی باشد
[ترجمه ترگمان]یک رهبر خوب باید یک داور زیرک از توانایی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was a pretty astute deduction.
[ترجمه گوگل]برداشت بسیار زیرکانه ای بود
[ترجمه ترگمان] یه نتیجه گیری زیرکانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The electorate is astute enough to vote tactically against the Government.
[ترجمه گوگل]رای دهندگان به اندازه کافی زیرک هستند که از نظر تاکتیکی علیه دولت رای دهند
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان به اندازه کافی زیرک هستند که به طور تاکتیکی علیه دولت رای دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He made a series of astute business decisions.
[ترجمه گوگل]او یک سری تصمیمات تجاری زیرکانه گرفت
[ترجمه ترگمان]او یک سری تصمیمات تجاری زیرکانه ترتیب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The criminal was very astute and well matched the detective in intelligence.
[ترجمه گوگل]جنایتکار بسیار زیرک بود و از نظر اطلاعات به خوبی با کارآگاه مطابقت داشت
[ترجمه ترگمان]این جنایت بسیار زیرکانه بود و با آن کارآگاه در ارتباط بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was politically astute.
[ترجمه گوگل]او از نظر سیاسی زیرک بود
[ترجمه ترگمان]او از نظر سیاسی زیرک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was an astute move to sell the shares just then.
[ترجمه اسحاقی] فروش سهام در آن زمان حرکت بسیار زیرکانه ای بود.
|
[ترجمه گوگل]این یک اقدام هوشمندانه برای فروش سهام بود
[ترجمه ترگمان]این یک حرکت هوشمندانه برای فروش سهام در آن زمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is an extremely astute political tactician.
[ترجمه اسحاقی] او یک تاکتیک شناس سیاسی بینهایت زیرک است.
|
[ترجمه Edris nozari] او یک سیاست مدار با تدبیر بسیار زیرک است.
|
[ترجمه گوگل]او یک تاکتیک سیاسی بسیار زیرک است
[ترجمه ترگمان]او یک tactician سیاسی بسیار دقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was astute enough to realize that what Jack wanted was her money.
[ترجمه گوگل]او آنقدر زیرک بود که متوجه شد آنچه جک می‌خواست پول او بود
[ترجمه ترگمان]او آنقدر باهوش بود که متوجه شود که آنچه جک می خواست پول او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An astute businessman and virtual workaholic, he has his finger in more proverbial puddings than Little Jack Horner.
[ترجمه گوگل]یک تاجر زیرک و معتاد به کار مجازی، او انگشت خود را در پودینگ های ضرب المثل تر از جک هورنر کوچولو دارد
[ترجمه ترگمان]یک تاجر زیرک و معتاد به کار و معتاد به کار، انگشت خود را به puddings تر از جک هورنر کوچک گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Porras found an astute ally in newly elected President Alvaro Arzu, a pragmatic businessman with an instinct for building consensus.
[ترجمه گوگل]پوراس یک متحد زیرک در رئیس جمهور تازه منتخب آلوارو آرزو پیدا کرد، تاجری عملگرا که غریزه ای برای ایجاد اجماع دارد
[ترجمه ترگمان]Porras یک متحد زیرک را در میان آلوارو Arzu، رئیس جمهور تازه انتخاب شده، پیدا کرد که یک تاجر اهل عمل با یک غریزه برای ایجاد وفاق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But Imelda Finnegan was astute, strong in instinct.
[ترجمه گوگل]اما ایملدا فینیگان زیرک بود و از نظر غریزه قوی بود
[ترجمه ترگمان]اما Imelda فینگان، باهوش و قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Intense prayer, along with astute technical and diplomatic skill, was dedicated to this problem.
[ترجمه گوگل]دعای شدید همراه با مهارت فنی و دیپلماتیک زیرکانه به این مشکل اختصاص داشت
[ترجمه ترگمان]سروده ای مذهبی به همراه مهارت فنی و فنی زیرکانه به این مساله اختصاص داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

زیرک (صفت)
brilliant, clever, sharp, nifty, parlous, smart, acute, keen, alert, shrewd, nimble, cunning, adroit, agile, versatile, insinuating, astute, designing, sagacious, subtile, subtle, knowledgeable, gash, perspicacious, canny, wily, resourceful, elusive

هوشیار (صفت)
alert, sharp-sighted, cautious, sober, vigilant, conscious, observant, astute, kittle, open-eyed, wide-awake, sharp-witted

ناقلا (صفت)
clever, shrewd, sly, arch, smarty, astute

دانا (صفت)
capable, wise, sage, learned, lettered, spry, astute, knowing, sagacious, sapient

موشکاف (صفت)
astute, pedantic, pedantical

محیل (صفت)
sly, astute, subtile, subtle, pawky

انگلیسی به انگلیسی

• clever; keen, acute, bright
someone who is astute is clever and skilful at understanding behaviour and situations.

پیشنهاد کاربران

۱. ناقلا. زیرک. رند. زبل. تیز{هوش} ۲. موقع شناس. مصلحت نگر. ۳. زیرکانه. هوشمندانه
مثال:
you'll need an astute lawyer if you have any hope of winning.
اگر شما امید به پیروز شدن دارید نیاز به یک وکیل زیرک {و تیزهوش} خواهید داشت.
astute ( adj ) ( əˈstut ) =very intelligent and quick at seeing what to do in a particular situation, especially how to get an advantage, e. g. an astute observer. astutely ( adv ) , astuteness ( n )
astute
تیزهوش ، تیزبین ، زیرک
able to see quickly something that is to one's advantage
synonym : apt , clever
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : astuteness
صفت ( adjective ) : astute
قید ( adverb ) : astutely
able to understand a situation quickly and see how to take advantage of it/ quick to see how to use a situation to your advantage
صفت
زرنگ و تیز، فرصت شناس، موج سوار
an astute investor/businesswoman
...
[مشاهده متن کامل]

He was politically astute, and was soon appointed to a number of powerful committees in Congress.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/astute
فرصت شناس
perceptive
هوشمندانه
خردمندانه
نکته سنج و باتدبیر
باهوش، دانا
مترادف ها: clever , smart, intelligent, brilliant, brainy, bright.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس