frank

/ˈfræŋk//fræŋk/

معنی: سوسیس، صمیمی، بی پرده، رک، رک گو، صریح، صادق، باطل کردن، اجازه عبور دادن، مجانا فرستادن، مهر زدن، چپانیدن، معاف کردن
معانی دیگر: اسم خاص مذکر، راد، رادمنش، رادمرد، پرصداقت، راستکار، یک رو (در برابر: دو رو)، بی رودربایستی، بی شیله پیله، آشکار، (قدیمی - در اصل) سخاوتمند، گشاده دست، سخی، دهش مند، بخششگر، (به خاطر امتیاز ویژه یا شغل و غیره) از الصاق تمبر به نامه های خود معاف بودن، داشتن حق ارسال نامه های پستی به طور رایگان (مانند نمایندگان کنگره ی امریکا)، این اجازه یا امتیاز، امضا یا مهر و غیره به جای تمبر پست (که اشخاص دارای امتیاز ویژه حق آن را دارند)، (در مورد شرکت ها و غیره که پاکت هایی مصرف می کنند که از قبل روی آن تمبر یا مهر پرداخت چاپ شده است) پاکت تمبردار، پاکت مهردار، (امریکا - عامیانه) سوسیس دودی، مخفف: فرانکی، وابسته به قبیله ی فرانک ها، بی پرده حرف زن، نیرومند، مجانی، پرکردن، مصون ساختن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: franker, frankest
(1) تعریف: sincere and straightforward.
مترادف: candid, outspoken, plain-spoken, straightforward
متضاد: reticent
مشابه: blunt, direct, downright, earnest, explicit, forthright, genuine, guileless, honest, open, plain, plump, sincere, straight

- Please give me your frank opinion about my short story.
[ترجمه محمد م] لطفا در مورد داستان کوتاه من، نظر بی پرده ( رک ) خود را به من بدهید
|
[ترجمه ب گنج جو] در مورد این داستان کوتاهی که نوشتم لطفا نظرت رو رک و راست برام بگو، تعارفو کنار بگذار.
|
[ترجمه گوگل] لطفا نظر صریح خود را در مورد داستان کوتاه من به من بدهید
[ترجمه ترگمان] لطفا نظر صریح خود را درباره داستان کوتاه من به من بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The actor was frank with the reporters and revealed some surprising information.
[ترجمه گوگل] این بازیگر با خبرنگاران صریح بود و اطلاعات شگفت انگیزی را فاش کرد
[ترجمه ترگمان] بازیگر بی پرده با خبرنگاران صحبت کرد و اطلاعات شگفت آوری را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She doesn't mean to upset people, but sometimes her frank remarks are a bit hurtful.
[ترجمه صابر] او نمی خواست مردم را ناراحت کند اما بعضی اوقات بیان صریحش یک ذره آزار دهنده است
|
[ترجمه گوگل] او قصد ندارد مردم را ناراحت کند، اما گاهی اوقات اظهارات صریح او کمی آزاردهنده است
[ترجمه ترگمان] او نمی خواست مردم را ناراحت کند، اما بعضی وقت ها حرف های فرانک یک ذره آزار دهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: direct or obvious.
مترادف: direct, forthright, manifest, straightforward
متضاد: sneaking
مشابه: bare, blunt, clear, downright, naked, open, patent, plain, plump, straight

- He reacted to her announcement with frank astonishment.
[ترجمه گوگل] او با حیرت صریح به اعلام او واکنش نشان داد
[ترجمه ترگمان] او با حیرت و شگفتی به او سلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the privilege of sending mail free of postage.
مشابه: perk, perquisite, privilege

(2) تعریف: the mark put on mail to signify this privilege.
مترادف: stamp
مشابه: postmark

(3) تعریف: the mail so marked and sent.
مشابه: mail
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: franks, franking, franked
مشتقات: frankness (n.)
(1) تعریف: to mark for mailing or mail free of postage.
مشابه: postmark, stamp

(2) تعریف: to convey or enable (a person) to go freely.
مشابه: exempt
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) frankfurter; hot dog.
مترادف: frankfurter, hot dog, red-hot, wiener
مشابه: bratwurst, sausage

جمله های نمونه

1. frank discussions
مذاکرات صادقانه

2. a frank criticism
انتقاد رک

3. a frank reply
پاسخ بدون پرده پوشی

4. he is frank and open in speech
در سخن رک و رو راست است.

5. the host's frank and amiable manners calmed us down
رفتار بی آلایش و دوستانه ی صاحبخانه به ما آرامش داد.

6. their conversation was frank and animated
مکالمه ی آنها رک و پر شور بود.

7. to be perfectly frank with you . . .
صاف و پوست کنده به شما می گویم . . .

8. to show one's frank distaste
انزجار آشکار خود را بروز دادن

9. he resents you because you are frank
چون رک گو هستی با تو بد است.

10. Frank took a large ring of keys from his pocket.
[ترجمه گوگل]فرانک یک حلقه کلید بزرگ از جیبش درآورد
[ترجمه ترگمان]فرانک کلید بزرگی از جیبش بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What is needed is a frank exchange of views.
[ترجمه گوگل]آنچه لازم است تبادل نظر صریح است
[ترجمه ترگمان]چیزی که مورد نیاز است تبادل صریح دیدگاه های است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Let me be perfectly frank with you.
[ترجمه گوگل]بگذارید کاملاً با شما صریح باشم
[ترجمه ترگمان]بگذار من با تو کام لا رک باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The meeting was described as 'a frank and honest exchange of views'.
[ترجمه گوگل]این نشست به عنوان "تبادل نظر صادقانه و صادقانه" توصیف شد
[ترجمه ترگمان]این جلسه تبادل نظر صادقانه و صادقانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was completely frank with her about what happened.
[ترجمه گوگل]با او در مورد آنچه اتفاق افتاده کاملاً صریح بود
[ترجمه ترگمان]اون کاملا با اون در مورد اتفاقی که افتاد، رک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There followed a frank exchange of views.
[ترجمه گوگل]پس از آن تبادل نظر صریح صورت گرفت
[ترجمه ترگمان]به دنبال یک تبادل نظرات صریح و بی پرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Frank ran dodgy errands for a seedy local villain.
[ترجمه گوگل]فرانک برای یک شرور محلی بدسرپرست کارهای بد انجام داد
[ترجمه ترگمان]فرانک برای یه آدم جنایتکار، یه ماموریت بد انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This letter must be from Frank; I recognized his scrawl.
[ترجمه گوگل]این نامه باید از طرف فرانک باشد خراشش را شناختم
[ترجمه ترگمان]این نامه باید از طرف فرانک باشد من خط خطی او را تشخیص دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. If you'll bear with me, Frank, just let me try to explain.
[ترجمه گوگل]اگر تحمل می کنی، فرانک، فقط اجازه بده تا توضیح دهم
[ترجمه ترگمان]اگر با من مدارا کنی، فرانک، فقط بگذار سعی کنم توضیح بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He is frank with me about everything.
[ترجمه گوگل]او در مورد همه چیز با من صریح است
[ترجمه ترگمان]او در مورد همه چیز با من رک و صریح است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سوسیس (اسم)
frank, banger, sausage, wiener, hot dog, frankfurter, red-hot, toad-in-the-hole

صمیمی (صفت)
near, frank, real, cordial, sincere, loving, warm, privy, candid, big-hearted, intimate, heartfelt, unaffected, hearty, chummy, heart-to-heart, whole-hearted, true-hearted

بی پرده (صفت)
straight, frank, candid, straightforward, pert, blunt, free-spoken, straight-out

رک (صفت)
straight, frank, downright, stark, straightforward, blunt, outspoken, forthright, point-blank, straight-out

رک گو (صفت)
frank, open, ingenuous, free-spoken, plainspoken

صریح (صفت)
straight, abstract, definite, definitive, clear, explicit, express, frank, unequivocal, precise, open, punctual, clean-cut, clear-cut, perspicuous

صادق (صفت)
truthful, frank, allegiant, loyal, leal, honest, sincere, veridical

باطل کردن (فعل)
abrogate, annul, cancel, override, undo, invalidate, void, frank, derogate, dispense, frustrate, disannul, invalid, quash, strike out

اجازه عبور دادن (فعل)
frank

مجانا فرستادن (فعل)
frank

مهر زدن (فعل)
frank, seal, stamp, imprint, impress, sigillate

چپانیدن (فعل)
frank, cram

معاف کردن (فعل)
remit, frank, excuse, dispense, dismiss, exempt, enfranchise

انگلیسی به انگلیسی

• member of an ancient germanic people who conquered gaul and established france
male first name (form of francis or franklin); family name; anne frank (1929-1945), young german jewish girl who kept a diary while she and her family were hiding from the nazis in holland (she was eventually captured and died in the bergen-belsen concentration camp)
mark or signature which allows a letter or package to be sent free of charge; right to affix such a mark; letter or package which has such a mark
apply a mark or signature which allows a letter or package to be delivered without charge; grant the right to apply such a mark; deliver without charge
honest, sincere, straightforward
if someone is frank, they state things in an open and honest way.
to frank a letter or parcel means to put a mark or message on it, usually to show that no stamp is needed.

پیشنهاد کاربران

روراست، رک
to be frank about it
در مورد آن صریح / رک باشیم
to be frank = to be honest
اگه راستشو بخوای
سویس یک نوع غذا است و میشه خورد.
در نقش فعل مهر زدن ( یاهر نوعی علامت ) رو تمبر به طوری که نتوان از ان دوباره استفاده کرد. . . . در نقش صفت هم به طوری رک گو و صراحت لهجه داشته باشیم که در بعضی موارد باعث میشود که به احساسات دیگران صدمه وارد کنیم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : frank
✅️ اسم ( noun ) : frankness
✅️ صفت ( adjective ) : frank
✅️ قید ( adverb ) : frankly
❗️نکته: دوستان frank به عنوان فعل، معنایی کاملاً متفاوت با اسم، صفت و قید آن دارد. لطفا معنای آن را سرچ کنید
a member of a West Germanic tribal confederacy that entered the Roman provinces in a. d. 253, occupied the Netherlands and most of Gaul, and established themselves along the Rhine
Frankمردمانی از تبار غرب آلمان که در سال 253 میلادی وارد استان های روم شد، هلند و بیشتر منطقه گال ( فرانسه امروزی ) را اشغال کرد و خود را در امتداد راین مستقر کرد. ( یعنی جزو مردمان امپراطوری روم نبودن، طوریکه هادریان امپراطوری روم بین خودش و این جمعیت مهاجم دیوار معروف هادریان رو بعنوان مرز امپراطوری سد راه آنان ساخت )
...
[مشاهده متن کامل]

از دیکشنری مریام: https://www. merriam - webster. com/dictionary/frank

گستاخ
open - breasted
قاطع
پزشکی: واضح مانند frank diabetes به معنای دیابت واضح
To be frank
اگه راستشو بخوای
Honest:صادق، راستگو=frank
رک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس