analysis
/əˈnæləsəs//əˈnæləsɪs/
معنی: تحلیل، تجزیه، آزمایش، انالیز، کاوش، جداگری، فرگشایی، استقراء، شی تجزیه شده، مشتق و تابع اولیه
معانی دیگر: تجزیه و تحلیل، فراکافت، فروگشایی، واکافت، گزارش نتایج تجزیه و تحلیل، (روان شناسی) روانکاوی، (ریاضی) آنالیز، (زبان شناسی) کاربرد لغت های تصریف ناپذیر (به جای واژه های تصریف پذیر به منظور نشان دادن روابط نحوی)، pl جداگری، کتاب یا موضوع تجزیه و تحلیل شده

بررسی کلمه
اسم ( noun )
حالات: analyses
حالات: analyses
• (1) تعریف: careful scrutiny of constituent parts in order to thoroughly understand the whole.
• مترادف: allay, diagnosis, dissection, examination
• مشابه: canvass, inquiry, investigation, study, survey, test
• مترادف: allay, diagnosis, dissection, examination
• مشابه: canvass, inquiry, investigation, study, survey, test
- Her analysis of the painting helped explain why it is considered a masterpiece.
[ترجمه شان] تحلیل او در مورد نقاشی، به توضیح ( تبیین ) اینکه چرا آن ( اثر ) یک شاهکار تلقی میشود، کمک کرد.|
[ترجمه گوگل] تجزیه و تحلیل او از این نقاشی به توضیح اینکه چرا آن را یک شاهکار می دانند کمک کرد[ترجمه ترگمان] تحلیل او از نقاشی کمک کرد تا توضیح دهد که چرا آن یک شاهکار تلقی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the process of separating into constituent parts.
• مترادف: breakdown, dissection, examination
• متضاد: synthesis
• مشابه: decomposition, resolution, separation
• مترادف: breakdown, dissection, examination
• متضاد: synthesis
• مشابه: decomposition, resolution, separation
- The analysis of the city's water showed that there was an unsafe level of lead.
[ترجمه گوگل] تجزیه و تحلیل آب شهر نشان داد که سطح ناایمن سرب وجود دارد
[ترجمه ترگمان] تحلیل آب شهر نشان داد که یک سطح ناامن از سرب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تحلیل آب شهر نشان داد که یک سطح ناامن از سرب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an explanation or interpretation; presentation of the results of separating and scrutinizing.
• مترادف: breakdown, diagnosis, evaluation, explanation
• مشابه: abstract, appraisal, criticism, review, study, summary, synopsis
• مترادف: breakdown, diagnosis, evaluation, explanation
• مشابه: abstract, appraisal, criticism, review, study, summary, synopsis
- His analysis of the data was illuminating.
[ترجمه گوگل] تجزیه و تحلیل او از داده ها روشنگر بود
[ترجمه ترگمان] تجزیه و تحلیل داده ها روشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تجزیه و تحلیل داده ها روشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: psychoanalysis.
• مترادف: psychotherapy
• مشابه: interpretation, psychiatry, therapy
• مترادف: psychotherapy
• مشابه: interpretation, psychiatry, therapy
- He hoped that analysis might help him come to terms with his traumatic past.
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که تجزیه و تحلیل بتواند به او کمک کند تا با گذشته آسیب زا خود کنار بیاید
[ترجمه ترگمان] او امیدوار بود که این تجزیه و تحلیل به او کمک کند تا با گذشته traumatic ارتباط برقرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او امیدوار بود که این تجزیه و تحلیل به او کمک کند تا با گذشته traumatic ارتباط برقرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. analysis into simple degrees of freedom
تجزیه به درجات آزادی منفرد
2. analysis of the self
تجزیه و تحلیل خویشتن
3. analysis of variance
آنالیز واریانس،تجزیه و تحلیل پراکنش
4. an analysis in depth
تجزیه و تحلیل دقیق و کامل
5. discourse analysis
تحلیل گفتار،تحلیل سخن
6. multivariate analysis
تحلیل چند متغیره،فراکافت چند وردایی
7. network analysis
تحلیل شبکه
8. pollen analysis
فرا کافت گرده
9. rigorous analysis
فراکافت دقیق
10. the analysis of a chemical compound
تجزیه ی یک ترکیب شیمیایی
11. the analysis of a poem
تجزیه و تحلیل یک شعر
12. case analysis
(روان شناسی) سرگذشت کاوی،تحلیل وضع
13. a careful analysis
تجزیه و تحلیل موشکافانه
14. an objective analysis
تجزیه و تحلیل بی غرضانه،تحلیل واقع بینانه
15. population of analysis
جامعه ی تجزیه و تحلیل،انبوهه ی فراکافت
16. the rational analysis of this problem
تجزیه و تحلیل منطقی این مسئله
17. have you read dashti's analysis of the poetry of hafez?
آیا تحلیلی را که دشتی بر اشعار حافظ نوشته است خوانده ای ؟
18. he made a fair-minded analysis of the situation
او وضعیت را با بی غرضی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
19. in the last (final) analysis
با در نظر گرفتن کلیه ی جوانب
20. to refine one's method of analysis
روش تجزیه و تحلیل خود را دقیق تر و بهتر کردن
21. The law requires a detailed analysis of the potential impact on the environment of a proposed project.
[ترجمه گوگل]قانون مستلزم تجزیه و تحلیل دقیق تأثیر بالقوه بر محیط زیست یک پروژه پیشنهادی است
[ترجمه ترگمان]این قانون نیازمند تحلیل دقیق تاثیر بالقوه بر محیط یک پروژه پیشنهادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این قانون نیازمند تحلیل دقیق تاثیر بالقوه بر محیط یک پروژه پیشنهادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. I agree with her analysis of the situation.
[ترجمه گوگل]من با تحلیل او از وضعیت موافقم
[ترجمه ترگمان]من با تحلیل او از این وضعیت موافقم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من با تحلیل او از این وضعیت موافقم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. The book is an analysis of poverty and its causes.
[ترجمه گوگل]کتاب تحلیلی از فقر و علل آن است
[ترجمه ترگمان]این کتاب تحلیلی از فقر و علل آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این کتاب تحلیلی از فقر و علل آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. They carried out an in-depth analysis of the results.
[ترجمه گوگل]آنها تجزیه و تحلیل عمیقی از نتایج انجام دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها تحلیل عمیق نتایج را انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آن ها تحلیل عمیق نتایج را انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. We did an analysis of the way that government money has been spent in the past.
[ترجمه گوگل]ما تحلیلی از نحوه مصرف پول های دولتی در گذشته انجام دادیم
[ترجمه ترگمان]ما تحلیلی از روشی انجام دادیم که پول دولت در گذشته خرج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما تحلیلی از روشی انجام دادیم که پول دولت در گذشته خرج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. The analysis showed a few grains of arsenic in the solution.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل چند دانه آرسنیک در محلول را نشان داد
[ترجمه ترگمان]این تجزیه و تحلیل چند دانه آرسنیک را در محلول نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این تجزیه و تحلیل چند دانه آرسنیک را در محلول نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. The analysis of what kind of temperament you possess is vital.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل اینکه چه نوع خلق و خوی دارید حیاتی است
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل این نوع خلق و خویی که دارید، حیاتی و حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل این نوع خلق و خویی که دارید، حیاتی و حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. The project aims to provide an analysis of children's emotions.
[ترجمه گوگل]هدف این پروژه ارائه تحلیلی از احساسات کودکان است
[ترجمه ترگمان]هدف از این پروژه ارائه تحلیلی از احساسات کودکان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]هدف از این پروژه ارائه تحلیلی از احساسات کودکان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
تحلیل (اسم)
resolution, erosion, absorbency, analysis, lysis, corrosion
تجزیه (اسم)
resolution, dissolution, analysis, decomposition, parsing, disintegration, dissociation, catalysis, anatomy, dissection, breakup, shakedown, sequestration, refraction, dialysis, severance
آزمایش (اسم)
analysis
انالیز (اسم)
analysis
کاوش (اسم)
analysis, search, probing, probe, excavation, research, rummage, penetration, dig, ferret
جداگری (اسم)
analysis
فرگشایی (اسم)
analysis
استقراء (اسم)
induction, analysis
شی تجزیه شده (اسم)
analysis
مشتق و تابع اولیه (اسم)
analysis
تخصصی
[حسابداری] تجزیه و تحلیل
[شیمی] آنالیز، آنالیز ریاضی، تجزیه، تحلیل
[عمران و معماری] تحلیل - آنالیز - تجزیه - تفکیک
[کامپیوتر] کاوش ؛ تحلیل .
[برق و الکترونیک] تجزیه و تحلیل
[فوتبال] تجزیه و تحلیل
[مهندسی گاز] تجزیه، تحلیل
[بهداشت] واکافت - تجزیه - آنالیز - تحلیل
[صنعت] آنالیز، تجزیه و تحلیل
[نساجی] تجزیه - تجزیه پارچه - تجزیه و تحلیل - آنالیز
[ریاضیات] آنالیز
[پلیمر] تجزیه،تحلیل،کاویدن
[آمار] تجزیه وتحلیل
[آب و خاک] تجزیه و تحلیل
[شیمی] آنالیز، آنالیز ریاضی، تجزیه، تحلیل
[عمران و معماری] تحلیل - آنالیز - تجزیه - تفکیک
[کامپیوتر] کاوش ؛ تحلیل .
[برق و الکترونیک] تجزیه و تحلیل
[فوتبال] تجزیه و تحلیل
[مهندسی گاز] تجزیه، تحلیل
[بهداشت] واکافت - تجزیه - آنالیز - تحلیل
[صنعت] آنالیز، تجزیه و تحلیل
[نساجی] تجزیه - تجزیه پارچه - تجزیه و تحلیل - آنالیز
[ریاضیات] آنالیز
[پلیمر] تجزیه،تحلیل،کاویدن
[آمار] تجزیه وتحلیل
[آب و خاک] تجزیه و تحلیل
به انگلیسی
• process of breaking down a subject and studying it; examination
analysis is the process of considering something in order to understand it or explain what it consists of.
analysis is also the process of analysing someone who is mentally ill or emotionally disturbed in order to cure them.
you say in the final analysis or in the last analysis to indicate that your statement is a summary of the basic facts of a situation.
analysis is the process of considering something in order to understand it or explain what it consists of.
analysis is also the process of analysing someone who is mentally ill or emotionally disturbed in order to cure them.
you say in the final analysis or in the last analysis to indicate that your statement is a summary of the basic facts of a situation.
پیشنهاد کاربران
تحلیل
تجزیه
آنالیز
تجزیه
آنالیز
گرفته شده . دریافت شده .
تجزیه و تحلیل؛ آنالیز؛ کاوش
در متون تخصصی روان شناسی = روانکاوی
در متون تخصصی روان شناسی = روانکاوی
آنالیز کردن
تحلیل و تجزیه کردن
تحلیل و تجزیه کردن
1. تجزیه و تحلیل
2. تحقیق
3. پژوهش ( برخی موارد )
2. تحقیق
3. پژوهش ( برخی موارد )
واکاوش
فراکافت
فراکافت
واکاوی، واگشایی
تجزیه تحلیل ، انالیز
analysis ( ریاضی )
واژه مصوب: آنالیز
تعریف: شاخهای از علم ریاضی که به مطالعۀ رفتار توابع ازنظر حد و پیوستگی و مشتقپذیری و غیره میپردازد
واژه مصوب: آنالیز
تعریف: شاخهای از علم ریاضی که به مطالعۀ رفتار توابع ازنظر حد و پیوستگی و مشتقپذیری و غیره میپردازد
اطلاعات لرزه نگار
Analysis of seismographic
Analysis of seismographic
پردازش گر
دوستان، دقت کنید این کلمه noun هست پس به صورت فعل نباید معنی شود
معنی درست این کلمه:تجزیه، تحلیل و آنالیز می باشد.
analysis: noun
analyse: verb
معنی درست این کلمه:تجزیه، تحلیل و آنالیز می باشد.
analysis: noun
analyse: verb
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : analyze / analyse
اسم ( noun ) : analysis
صفت ( adjective ) : analytical / analytic
قید ( adverb ) : analytically
فعل ( verb ) : analyze / analyse
اسم ( noun ) : analysis
صفت ( adjective ) : analytical / analytic
قید ( adverb ) : analytically
#analysis
Ana lysis
Ana:
ایران باستان : *Han�. هانا : بالا
اوستا: ana انا : بالا انی ( صورت )
این واژه به زبان یونانیان و از انجا به انگلیسی رفته است ،
لاتین : an - بالا
یونان باستان: ἀνά انا. بالا
lysis:
هند و ایران باستان: *lewH - لوه
پارسی : له
این واژه در لیتوانی : l�užti. خورد کردن
انگلیسی: loose. حل کردن شل کردن
Analysis : تمام له کن و در ان جستجو کن
در پارسی و ایرانی به آن کاوش ( با کاو ( ذره بین ) جستجو کردن ) و فرگشایی گویم
@iranaryan
Ana lysis
Ana:
ایران باستان : *Han�. هانا : بالا
اوستا: ana انا : بالا انی ( صورت )
این واژه به زبان یونانیان و از انجا به انگلیسی رفته است ،
لاتین : an - بالا
یونان باستان: ἀνά انا. بالا
lysis:
هند و ایران باستان: *lewH - لوه
پارسی : له
این واژه در لیتوانی : l�užti. خورد کردن
انگلیسی: loose. حل کردن شل کردن
Analysis : تمام له کن و در ان جستجو کن
در پارسی و ایرانی به آن کاوش ( با کاو ( ذره بین ) جستجو کردن ) و فرگشایی گویم
@iranaryan