income

/ˈɪnˌkəm//ˈɪŋkʌm/

معنی: جریان، ورودیه، درامد، عایدات، عایدی، دخل، وارد شونده، جدید الورود
معانی دیگر: درآمد، کاربهر، مداخل، ریزش، ظهور، مهاجر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the money derived from work or investments.
مترادف: revenue
متضاد: expenditure
مشابه: compensation, emolument, gains, gross, net, pay, proceeds, profit, receipts, recompense, remuneration, returns, salary, take, yield

- She took on another job to increase her income.
[ترجمه Ftmeh] او درامدش را افزایش داد با ی شغل دیگر
|
[ترجمه Shirani] او شغل دیگری را برای افزایش درآمدش انتخاب کرد.
|
[ترجمه hadi naderi] او شغل دیگری را برای افزایش درآمد انتخاب کرد
|
[ترجمه HAJMEHT] او برای افزایش درامدش شغلی دیگر انتخاب کرد
|
[ترجمه MSh] او شغل دیگری را برای افزایش درامد خود به عهده گرفت
|
[ترجمه گوگل] او برای افزایش درآمد دست به کار دیگری زد
[ترجمه ترگمان] او کار دیگری برای افزایش درآمد خود انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How much money you're required to pay in taxes depends on your level of income.
[ترجمه گوگل] میزان مالیاتی که باید پرداخت کنید به سطح درآمد شما بستگی دارد
[ترجمه ترگمان] چقدر پول لازم است که در مالیات بپردازید به سطح درآمد شما بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do you make much income from your investments?
[ترجمه گوگل] آیا از سرمایه گذاری های خود درآمد زیادی کسب می کنید؟
[ترجمه ترگمان] شما درآمد زیادی از سرمایه گذاری های خود دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Only people with a high income can afford to live in this neighborhood.
[ترجمه گوگل] فقط افراد با درآمد بالا می توانند در این محله زندگی کنند
[ترجمه ترگمان] تنها افرادی که درآمد بالایی دارند می توانند در این محله زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. income per person
درآمد هر نفر

2. income relative to expenditure
درآمد نسبت به هزینه

3. income tax
مالیات بر درآمد

4. income tax returns
گزارش مالیات بر درآمد

5. corporate income tax
مالیات بردرآمد شرکت (ها)

6. graduated income tax
مالیات بردرآمد تصاعدی

7. gross income
درآمد ناخالص

8. high income
درآمد زیاد

9. his income has increased eightfold
درآمد او هشت برابر شده است.

10. his income has tripled
درآمد او سه برابر شده است.

11. his income is enough to satisfy his wants
درآمد او برای اقناع نیازهای او کافی است.

12. his income is not enough to maintain two wives and seven children
درآمد او برای نگهداری از دو زن وهفت فرزند کافی نیست.

13. his income is not sufficient
در آمد او کافی نیست.

14. his income is precarious
روی درآمد او نمی شود حساب کرد.

15. his income is tiny
درآمد او بسیار کم است.

16. his income quadrupled
درآمد او چهار برابر شد.

17. low income
درآمد کم

18. low income
کم درآمد

19. monthly income
درآمد ماهانه

20. my income is not limited to my salary
درآمد من محدود به حقوق ماهیانه ام نیست.

21. my income is taxed at 30 per cent
سی در صد مالیات از در آمد من کسر می شود.

22. my income is up
درآمدم بالا رفته است.

23. net income
درآمد ویژه،درآمد خالص

24. our income has increased ninefold
درآمد ما نه برابر شده است.

25. slender income
درآمد اندک

26. tax-exemp income
در آمد معاف از مالیات

27. the income drawn from petroleum
درآمدی که از نفت به دست می آید.

28. this income is a supplement to my main income
این درآمد اضافه بر درآمد اصلی من است.

29. unearned income
در آمد غیر وابسته به کار و شغل

30. unstable income
درآمد ناثابت (متغیر)

31. a meager income
درآمد کم

32. a narrow income
درآمد قلیل

33. a poor income
درآمد ناچیز

34. a regular income
درآمد ثابت

35. a small income
درآمد کم

36. according to income
به نسبت درآمد

37. his hand-to-mouth income would preclude marriage
درآمد بخور و نمیر به او اجازه ی زن گرفتن نمی داد.

38. last year,my income did not rise at all
پارسال درآمد من اصلا زیاد نشد.

39. levels of income
سطوح درآمد

40. per capita income
درآمد سرانه

41. tally your income for today
در آمد امروز خودت را حساب کن.

42. workers' median income
میانگین درآمد کارگران

43. a snug little income
درآمد نسبتا کافی

44. five-year freedom from income tax
معافیت پنج ساله از مالیات بر درآمد

45. gross and net income
درآمد خالص و ناخالص

46. he has no income to speak of
او درآمد قابل ذکری ندارد.

47. he understated his income
او در آمد خود را کمتر از آنچه بود نشان داد.

48. low and medium income groups
گروه هایی با درآمد پایین و متوسط

49. most of their income comes from farming
بیشتر درآمد آنها از کشاورزی است.

50. wide discrepancies in income
تفاوت های زیاد در درآمد

51. a family of moderate income
خانواده ای با درآمد متوسط

52. a separate item of income
یک فقره درآمد جداگانه

53. his principal source of income
منبع اصلی درآمد او

54. mahmood earns a good income
محمود درآمد خوبی دارد.

55. my wife manages our income very well
زن من درآمد ما را خوب اداره می کند.

56. this shop produces no income
این مغازه در آمدی ندارد.

57. to live within one's income
به اندازه ی درآمد خود خرج کردن

58. a doctor in a high income bracket
دکتری با درآمد سطح بالا

59. a projection of the company's income in the next two years
پیش نمایی درآمد شرکت در دو سال آینده

60. a young man of uncertain income
مردی جوان با درآمد نامشخص

61. his insinuations about my monthly income
کنایه های او درباره ی درآمد ماهیانه ی من

62. repeated sales perk up our income
حراج های مکرر میزان فروش را بالا می برد.

63. the improvement of per capita income
ترقی درآمدهای سرانه

64. what do you rate his income at?
درآمد او را چقدر برآورد می کنی ؟

65. he gets by with a little income
او با درآمدی کم گذران می کند.

66. taxes eat up most of my income
قسمت اعظمی از درآمد من صرف مالیات می شود.

67. taxes siphon off most of our income
مالیات بیشتر درآمد ما را درمی کشد.

68. he wore three different hats but his income was still insufficient
او سه شغل مختلف داشت ولی باز درآمدش کافی نبود.

69. higher costs are offset by our higher income
درآمد بیشتر ما زیاد شدن هزینه ها را جبران می کند.

70. they decided to channel the country's oil income into industry and agriculture
آنها تصمیم گرفتند درآمد نفت کشور را صرف صنعت و کشاورزی کنند.

مترادف ها

جریان (اسم)
inset, ooze, flow, progress, fluor, action, current, stream, course, going, income, rede, afflux, circulation, circuit, gush, effluvium, efflux, outflow, tide

ورودیه (اسم)
admission, entrance, gate, income

درامد (اسم)
admission, income, revenue, earnings, emolument, hatch

عایدات (اسم)
income, earnings, proceeds

عایدی (اسم)
income, revenue, earnings, profits, gainings

دخل (اسم)
income, earnings, pertinence, pertinency

وارد شونده (اسم)
income, entrant

جدید الورود (اسم)
freshman, income, frosh, postulant

تخصصی

[حسابداری] سود
[صنعت] درآمد، عایدی، ورودی
[حقوق] درآمد
[ریاضیات] کشش درآمد
[معدن] درآمد (عمومی)

انگلیسی به انگلیسی

• amount of money received in payment for goods or services or from other sources; revenue, profits
a person's or country's income is the money that they earn or receive.

پیشنهاد کاربران

( خرده فروشی ) درآمد خالص
درآمد، عایدی
مثال: She has a high income job.
او شغلی با درآمد بالا دارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
[ تفاوت 𝐢𝐧𝐜𝐨𝐦𝐞 و 𝐬𝐚𝐥𝐚𝐫𝐲 و 𝐰𝐚𝐠𝐞 ]
🔻🅸🅽🅲🅾🅼🅴
( درآمد ) به پاداشی اطلاق می شود که یک فرد از هر منبعی به شکل پول نقد، سود سهام، سهام، سود و غیره دریافت می کند ؛ درآمد ممکن است در هر زمانی بدست بیاد مثلا وسط ماه یا آخر ماه یا هر ساله . نکته دیگه اینه که درآمد یک نفر می تونه کم و زیاد بشه ! مثلا یک تاجر پارچه ممکنه یک سال درآمد حاصل از سودش ۱ میلیارد باشه و در سال بعد ۵۰۰ میلیون یا ۲ میلیارد تومان بشه
...
[مشاهده متن کامل]

e. g. 𝖶𝗁𝖺𝗍 𝗐𝖺𝗌 𝗍𝗁𝖾 𝖼𝗈𝗆𝗉𝖺𝗇𝗒'𝗌 𝖺𝗇𝗇𝗎𝖺𝗅 𝗂𝗇𝖼𝗈𝗆𝖾?
🔻 🆂🅰🅻🅰🆁🆈
( حقوق ) مقدار ثابتی از پولی که به کارگر پرداخت می شود که معمولاً به صورت ماهانه محاسبه می شود
e. g. He collects his salary at the end of each month
🔻 🅦🅐🅖🅔
( مزد ، دستمزد ، کارمزد ) مقدار پولی که برای مقدار مشخصی کار به کارگر پرداخت می شود که معمولاً به صورت ساعتی محاسبه می شود و بر حسب مقدار پول در ساعت بیان می شود ، گاهی اوقات هم بصورت هفتگی پرداخت میشه
e. g. The workmen collected their wages at the end of the week

Income در حسابداری استفاده می شود که دربرگیرنده سود و زیان است. مثلاٌ Income Statement برای اشاره به صورت وضعیت سود و زیان یک بنگاه اشاره دارد. بنابراین معادل درآمد به تنهایی نیست. برای اشاره به درآمد بهتر است از Revenue استفاده شود.
Steady income
درآمد ثابت
income ( اقتصاد )
واژه مصوب: درآمد
تعریف: مجموع مبالغی که شخص یا بنگاه از منابع مختلف در یک دورۀ زمانی معین به دست می آورد
عایدات، درامد، عایدی، دخل، ریزش، ظهور، جریان، ورودیه، جدیدالورود، مهاجر، واردشونده،
revenue, earnings, pay, proceeds
درآمدزایی
درامد ( حسابداری )

بپرس