تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نمونه عینی یک کار ( جهت آموزش )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

همین الانا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فاتحه چیزی رو خوندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خب دیگه بگذریم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

خودابرازی کردن بیان داشتن، اظهار داشتن به نمایش گذاردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پی چیزی ( دردسرساز ) رو گرفتن، چسبیدن به چیزی به پای کسی پیچیدن برای انجام کاری افتادن دنبال چیزی ( سخت و چالشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

لازم نکرده ( هیچی نمی خواد بگی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فاتحه اش خونده شد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

همون موقع که همون حین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

مطلعلع بودن، تطلعلع کردن زرق و برق اکلیل تلعلع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

بلا Come here, you little rogue خود مختار و خود سر شدنgo rogue حساب نشده و ناموزون a rogue state سرکش و یاغی rogue animal آدم دغل باز و شرور و بدجنس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

خود ابرازی کردن، اظهار وجود کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

این از این، خب دیگه این از این

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

تو دست و پر کسی نبودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

خب اینم از این

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

آدم های قناس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ناگفته مشخصه پرواضح است این طور که برمیاید، اینطور که پیداس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بدردبخور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

اینکه دستمون بند و گیر چیزی باشه سروکار داشتن باکسی یا چیزی ( همراه سختی ) سر و کله زدن با کسی ( به سختی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

یاوه گو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ناخواسته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

راه و مسیر ( یعنی راه و مسیر طی شده و مشخص ) When he realized he'd lost his wallet, he retraced his footstepsیعنی همون راهی که اومده بود رو برگشت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از خجالت کسی دراومدن، تذکر جدی و تند دادن، گلایه کردن

پیشنهاد
١١

حسابمون رو با کسی صاف کردن، حسابشو بذارم کف دستش ، اینکه حرفتو به کسی بزنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با این اوصاف، علی الظاهر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دسترسی پیدا کردن، وصول یافتن، دسترسی یافتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

نیش و کنایه زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

خویشتن داری، نادید گرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

پیش رفتن He is coming along really well in his speaking

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

به نظر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

زیادی she is too much of disciplinarianاون زیادی مقراراتی هست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مقراراتی و سخت گیر در ضمن اسم هست نه صفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ناروا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بر حذر بودن از چیزی، بیم چیزی رو داشتن The day I was dreading

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کم عمق و سطحی معدود بی مایه و بی اصل و ریشه شل و ول، زپرتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بیرون اومدن از زیر بار It took us nearly five years, but we're finally out from under the debt we took on for our wedding. بعد 5 سال بالاخره از زیر ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

سنگ ها رو واکندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

انجام نگرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نظاره ایستادن نظار ه گر بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

قبلنا، اون روزا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر بار کسی نرفتن، دست رد زدن، پس زدن، راه ندادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیش از هر چیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

استشهادیه، خلع مقام، رسوب، به جای مانده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

باعث یکه خوردن شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

برافروخته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

شیره مالیدن سرکسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

کنار گذاشتن یک عادت، کار یا چیز بد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

بهتره که ندونی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بی نزاکت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دست اندرکار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

کارورزی، دست ورزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

به ظهور رساندن، پدیدار ساختن، به عمل آوردن، به حقیقت نشاندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

از قضا، از بخت ما ( هم در موارد خوب و هم در موارد بد بکار میره )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

پیامدهای دامنه دار و فراگیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به اجرا گذاردن، به نمایش گذاردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

بند کردن خود یا چیزی به جایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

یعنی مسافت یک خیابان بین یک چهار راه تا چهار راه بعدی The museum is just six blocks away.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خطاب به کسی: پس یالا معطل چی هستی، بدو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوتاه ماندن دست از چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

تو فارسی:یهو چشم وا کردن و خود رو در یک شرایط ناخواسته و بد دیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ملتفت شدن التفات پیدا کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

جداره، جنب، شرف، محدوده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

عینه، به همان اندازه، همان قدر که

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بی دل و دماغ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ادا در آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

گنده دماغ بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

بی جنبه grumpy loser

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

عقب گشت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خم به ابرو آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

وضعیت و احوال و اوضاع Get the lay of the land before you make any decisions. وضعیت و شرایط مکانی و منطقه ای See if there's a path to higher ground s ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

رو دست کسی آوردن، رو دست کسی زدن ( کار بهتری ارائه دادن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ناز کشی کردن، لی لی به لالا گذاشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

حال و احوالپرسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در نهایت حد ممکن The movie was as boring as they come

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابراز گرایش جنسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

چشم نما، تو چشم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اجازه کاری رو از کسی گرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

معطل خود بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

چه چیزا حسابشو بکن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

گرگوری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

این کاره بودن His speech was really funny - we didn't know he had it in him.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

این چطوره که. . . اینو چی میگی که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

در معرض فروش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

زیادی دست به قلم و اتو کشیده بودن و حرف زدن زبون باز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

با خودم که تعارف ندارم، بی تعارف

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مشنگ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

پس اینطوریه؟ اینطوریاس هان؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

همون know - all

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

جاانداختن، جا زدن، مورد قبول واقع کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

محلی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به مثابه چیزی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

نظرمون از انجام کاری برگرده ، منصرف شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

خلاف رویه ، خلا ف معمول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به معنای رو That man has some nerve! He's always blaming me for things that are his fault. عجب رویی داره این یارو، همیشه دیگران رو به خاطر اشتباهاتش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

رو داشتن ( پر رو بودن ) That man has such a nerve!عجب رویی داره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تمیز کاری کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

دیگه دیره، کار از کار گذشته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اینو باش، اینو نگا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

وقتی چیزی از نظر پنهان مانده و از قلم افتاده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به چنگ آوردن، به چنگ درآوردن چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

سرسخت و یه دنده

پیشنهاد
٢

فقط تو حرف، همینکه حرفشو زده باشیم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ارج نهادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سر صبح

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیزی رو داشتن man that wall اون دیوار رو داشته باش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

کثیر و وافر، فراوان کثرت و وفور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

پر تنش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پسوند به معنای: - دار، دارای، حاملِ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تنوع، تغییر عادت و روال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

متحمل هزینه شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

باحال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدیَم نیست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

منفعت طلبانه، سود جویانه بی اهمیتی و ناچیز انگاشتن وظیفه و تعهد فروش تمامی بلیط های یک اجرا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

خر حمالی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

1به یک نحوی، به یک شکلی : Everyone at the party was related ( in ) one way or another. 2به هر روی، هر جور شده، به هر نحوی، علی ایحال : We have to ma ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در جریان واقع بودن در فرم ایده آل بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

کسی رو در جریان قرار دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

پرو پخش، پخش و پلا، درهم برهم، بهم ریخته، چه در مورد اشخاص و چه اشیاء

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دل شور ه آور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

درباره کسی یا چیزی اظهار نظر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

پا وسط گذاشتن برا کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

به روشی بی ادبانه کسی رو تایید کردن "I'll pay for the damages. " " ( You're ) Damn right you will!"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به چیزی دست ور کردن He was messing with his bike and then he couldn't fit the parts back together.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

آدم ناهنجار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

She's entitled to be a little paranoid اون حق داره کمی بدبین باشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به امان خدا، در پناه حق

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

خود رو باختن یا باعث خودباختگی شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بلا، ناقلا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

جاشه که، به جا بودن He told you that you were an idiot? Well, I don't think that was called for

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

به چیزی نیفتادن ( دردسر و مشکل و عجله و. . . ) ، نخوردن به چیزی Let's try to beat the traffic by leaving early in the morning. زودتر کاری رو انجام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

( وسط راه ) چیزی رو گرفتن یا قطع کردن یا مال خود کردن یا توقیف کرن یا از آنِ خود کردن Barry intercepted Naylor's pass and scored the third goal. پاس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به همین زودی، به این زودی A:I really must be going ?B: so soon به این زودی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

دقیقا، عینّه، خودِ خودش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش سفید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

کورسوی امید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

وارد a competent rider/cook یک سوار کار /آشپز وارد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

مچل، بی دست و پا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

منگ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

به معنای "یه" I got this weird feeling یه حس عجیبی داشتم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

زرق و برق، تازگی The novelty of these toys soon wore off and the children became bored with them. خرت و پرت، خورده جات پدیده عجیب و غریب Tourists a ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

نه بابا این حرفا چیه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

زمخت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اشتباه کاری medical/financial/electoral malpractice

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

تغییر و تحول، از این رو به اون رو شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

دست و آسین بالا زدن، دست بکار شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به کاری زده شده، مورد استفاده و بهره قرار گرفته شده There is a rich vein of literary talent here just waiting to be tapped by publishers.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

( پول یا چیزی رو ) به کار ی زدن، استفاده و بهره گرفتن از چیزی برای کاری There is a rich vein of literary talent here just waiting to be tapped by pub ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

انواع نان حجیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شلم شوروا enjoyed the film but I found it quite bitty, jumping from one family's story to another.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اهل علم تعلیم و تعلم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

دست مریزاد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

حالا که اینطوره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

وادی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

شعور و ادب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

خجه پلنگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

یه کاری بکن، یه تکونی بده به خودت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

جا نموندن I speak so fast, try to keep up

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

خراب شدن رو سر کسی، نهیب و تشر تند زدن به کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ممنوع به عمل آورده شده، ممنوع به حساب آمده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

همین الانا، یکم وقت دیگه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

جیم شو برو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بیخ گوش و چسبیده به کسی بودن ( خصوصا در رانندگی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

رقم و عدد: Write the amount in both words and figures. مقدار را به حروف و به رقم بنویسد تصاویری که در کتاب ها هست و طبق یک شماربندی آورده شده است ، م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

درک و فهم از چیزی/understanding of politics تفاهم، درک متقابل/understanding between people تعامل they could reach an understanding. فهیم، اهل درک و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بی شیله پیله وهمه پسند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

حاضر شدن به کاری، تن دادن، زیر بار رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اوق زدن له له زدن برای کاری، له زدن دل برای انجام کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

هر چی باشه، دست کم، حداقلش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

سودزایی، بازده، کارکرد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

عطوفت حس و حال

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

یه کلیتی، کلیت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

صفحه نگارایانه a typographical error

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

صفحه نگاری، آرایش و طراحی صفحه چاپ شده یا تایپ شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خوبی و سودمندی Its basic utility lies in being able to drive where other vehicles can’t go. The product became popular thanks to its high utility in ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

رو به آخر، حوالی و نزدیک به پایان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

حرف و نقل و صر وصدا ( پیروامون کسی یا چیزی ) His hairstyles generated more buzz than his music.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

دربست در خدمت کسی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نوع خاصی ( بد یا خوب ) در کاری ظاهر شدن، عملکرد بد یاخوب داشتن I always come off worse when we argue.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضایع brazen cheating He told me a brazen lie.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

پاداش یا امتیاز مازاد و اضافه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

از خود بروز دادن یک ویژگی He can really turn on the charm when he wants to. بستگی داشتن The success of the talks turns on whether both sides are wi ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

جو سازی، فضا سازی فضا و جو ( حاصل از فضا سازی و جو سازی ) ، مقبولیت، وجهه، انظار عمومی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بازایستاندن، باز ایستادن، از حرکت بازداشتن، مانع حرکت و پیشروی شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

رقم زدن، به بار آوردن Harold’s working to bring about changes in the industry.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

هر چی بگیم کم گفتیم

پیشنهاد
٣

از چیزی سیر نشدن و بازم طلب کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنار وایسادن، دست نگه داشتن، معطل وایسادن Most of them went up to their hotel rooms, but I hung back. There's no need to hang back - you can sing as ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

طنین انداز شدن، سرتاسر پر از صدایی شدن His voice resonated in the empty church. مملو بودن، مالامال بودن، سراسر از چیزی بودن، پر از چیزی بودن The bu ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

گریبان گیر چیزی شدن، دچار چیزی شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کنار گذاشتن، از روی نظر و عقیده گذشتن و بی اعتبار دانستن آن، از کنار چیزی گذشتن، نادید گرفتن، The president used his veto to override the committee' ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کسی که خصوصیات روحی و اخلاقی و سلیقه ای خیلی شبیه به کسی دیگر دارد، حالا تو فارسی هر چی بهش می گیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

الحاقی، ضمیمه، ضمیمه ای، اضافی، افزوده، افزونه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

توی خود بودن، تو هم بودن He seemed a bit subdued at lunch - is he all right?

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خود رو نشون دادن، خود رو اثبات کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

شروعی بر پایانِ چیزی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

شیطونه میگه. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

آخرشه، دیگه داره تموم میشه، دیگه رسیدیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

یه لحظه خبط کردن، خبط و خطا لحظه ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

سبق و خبط و خطا، لغزش بازه /a time lapse بازه زمانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

آشوب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

تشویق و تحریک به مردانه رفتار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تازه اگه، همین قدرش معلوم نیست، دست بالاش، نهایتش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

تازه، تنها، فقط that was but the beginning این تازه ( فقط، تنها ) شروع کار بود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بخش و سهم The report shows that poor families spend a larger proportion of their income on food. نسبت The proportion of women to men at my college ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

زده شدن و اظهار شدن یک سخن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

پابرجا شدن، جا افتادن، پا گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

گریبان گیر شدن، روی دوش افتادن، به دوش کشیدن، متقبل شدن، متحمل شدن، پذیرا شدن، محول شدن با کلماتی مثل اینها به کار میره:هزینه، خرج، قرض، مسئولیت، بار ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

از قبل ترتیب کاری رو دادن ( قبل اینکه کسی کاری رو درخواست کرده باشه ما اون کار رو برای اون شخص انجام بدیم ) I took the liberty of booking theatre se ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اینطور نیست که. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پر از آب، غرقِ آب The boat was swamped by an enormous wave قایق پر از آب غرق در چیزی بودن، پر از چیزی بودن swamped with debt غرق در بدهی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کار فوری، امر و مساله مهم و حیاتی، فوریت کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

غرقِ شادی یا یک کار لذت بخش بودن، سر مستِ چیزی بودن She's revelling in her newly found freedom. He revelled in his role as team manager.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

حالا هر چی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

از پس کار خود برآمدن، گلیم خود را از آب بیرون کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

. . . همینه دیگه، . . . این شکلیه دیگه، رسم. . . همینه جای خالی بستگی داره بعد is چی بیاد، مثلا such is the tale of true love such is life

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

موهبت It’s a mercy that no one was hurt in the fire.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به رسم ادب و احترام، من باب ادب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

وتو کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

انگار نه انگار که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

فعلا که. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

ذره ای اهمیت نداره، کوچکترین اهمیتی نداره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

( برای اولین بار ) مورد استفاده قرار گرفتن، بکار گرفته شدن When were music CDs first introduced? These trees were introduced into New England from Eu ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

آقایی کردن، بزرگواری به خرج دادن He decided to take the high road and say he was sorry. Taking the high road, Alvarez never fired back with insults ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

قالِ فکر زیادی و شک و تردید رو کندن و به فراموشی سپردن، اصطلاحا پروندش رو ببندیم I want to lay/put to rest any lingering doubts about my decision. Y ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ناشی گری، اشتباه مبتدیانه و ناشیانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کارگذاشتن و راه اندازی کردن، راه انداختن I must put on a new lock

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

افت و خیز دار، پر افت و خیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پدید آمدن، حاصل شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به هم چنین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

منظور کردن، گنجاندن It’s built into the price of the roomاین در قیمت اتاق منظور شده است تعبیه کردنThere are three cash machines built into the wall.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دست و پا چلفتی و شرتی کار ناسنجیده و ناآزموده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

گره گلی، گره به حالت گره ربان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیرامون موضوعی صحبت کردن، به حواشی موضوع پرداختن He just kept talking around the subject and didn't tackle the main issues.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

تو فکر بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

فزونی یافتن، افزون شدن درست و جور در آمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

محفوظ نگاه داشتن، حفظ کردن، نگه داشتن ( خرج و مصرف نکردن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

شرتی کاری کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مبدل شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

کار بلد و کاردرست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به کسی برای خرید محصول کمک و راهنمایی کردن ( مثل افرادی که در فروشگاه ها برای راهنمایی مشتریان استخدام شده اند )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحت اشراف، تحت کنترل، تحت مالکیت

پیشنهاد
٢

چرا اینجوریه؟ این چجور رفتاره؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

گیر کشیدن سوال پیچ کردن، به پای کسی پیچیدن برای گرفتن اطلاعات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

تفتیش کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

یواشکی ، نامحسوس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

توی دردسر و مضیقه بودن رودروی کسی قرار گرفتن، در افتادن باکسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

سپردن، وانهادن، واگذاردن خود رو تسلیم کردن، سر تسلیم فرود آوردن

پیشنهاد
٢

زمام امور رو در دست گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

چشمم آب نمی خوره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

نه در اندازه های، نه اونقدر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

واداشتن به انجام کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

نوید بخش بودن دال بودن و پیام رسان بودن، تقریبا هم معنای stand for

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

being at play:نقش داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

طرح ریزی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مدنظر داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

راه دررو راه فرعی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

جانبداری کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

hear back from someone: جواب درخواست یا سوالمون رو از کسی دریافت کنیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

از پا انداختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

فروپاشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

معقول و روی حساب و کتاب برحق و قانونی و مشروع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در اختیار شما

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

مرکز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ارج نهادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در پیش گرفتن We’ve embarked on an exciting new project. We’ve embarked on a long adventure

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دلشوره گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بهره بردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

از این حال به اون حال شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

پدید آوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

تداعی بخش بودن، تجلی بخشیدن، تجلی گر بودن، تداعی گر بودن، به ظهور رساندن در خود جای دادن، در برداشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

انبوه، انبوهی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

وارد عرصه کردن، به عرصه وارد ساختن، در جرگه وارد کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

منظومه فکری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

درست کردن، شکل دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقت گذاشتن و صرف کردن برای کاری put in more time on the proposal وقت بیشتری بذار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

گرایشpolitical orientation. جهت گیریthe company's new eco - friendly orientation توجیهی The department has arranged an orientation session. سو و جه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نام نویسی، اسم نویسی، وارد سازی اطلاعات هویتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

فوت مربع: واحد اندازه گیری: مربع های با اضلاع یک فوتی، مثل متر مربع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

قسط و پول پیش، پیش قسط سپرده پول گرو، بیعانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

به تَبَع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

بهره بردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

افسار گسیخته، مهار نشدنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهره مند و برخوردار بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دنج

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ثبت نام و اطلاعات در یک نوشته و فرم و لیست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

شیفته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

صورت خوش خط و فرم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کناردستی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

in the way: سر راه on the way: توی راه، در راه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

اختلاط کردن به صورت اسمی ( catch - up ) :همنشینی و اختلاط

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تقدیر بودن قرار بودن قصد داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

مستبد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

راهی کردن دنبال کاری فرستادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

حسابی، عاجل، بالفور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

برهه، بازه زمانی حرف ( you made your point، یعنی حرفت رو زدی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در برهه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه فایده؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جرات و حقیقتا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

وجهه و اعتبار پشتوانه و اعتبار اعتبار سنجی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تحت فشار و مضیقه قرار دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

در موقیعت مکانی خاصی واقع شدن و قرار گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

فکر کردن ( عقیده و نظر خاصی داشتن در باره چیزی ) : "Will you be going with them?" "Yes, I suppose ( so ) . " به نظر آمدن، فکر کردن ( با ناامیدی و نار ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

حاکی بودن، حکایت داشتن، بیانگر بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

پیش رو قرار دادن، در اختیار قرار دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

افول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

the inevitable: بایدها و حتمیات زندگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

نتیجه بخش بودن، منتج شدن، نتیجه دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

یا همون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

نشان و اثر I detected a hint of doubt in his voice.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

تلف شدن، به نابودی کشیده شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

حوزه و حیطه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ریشه یابی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

رشته یا دنباله کار یا بحث رو دست گرفتن، پیش گرفتن پیگیر شدن She fell silent, and her brother took up the story. Mrs Pankhurst took up the cause of w ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

شانس و احتمال چیزی رو داشتن Do you really think I have a shot at winning this thing? امتحان کردن A: "Do you want to try driving my car, to see how yo ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

کنار آمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

یه جوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

ردیف کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

آدم جوشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

یه چیزی تو مایه های، حول و حوش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

ضیق، چهاردیواری ( منظور یعنی یک جای کوچک که آدماباید چسبیده بهم باشن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

صحنه برداشت حالت استفاده ( تنظیمات متنوع یک دستگاه مثل دوربین و سشوار برای استفاده ) محل برگزاری حالت پسوندی و به معنای: واقع در، Their house is in ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

جیک، مثلا: جیکت در نیاد، اگه جیکت دربیاد. . . One more peep out of you and there'll be no television tomorrow.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کنار گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اینکه چیزی بگیره و موفقیت آمیز باشه There was some sort of property deal that didn't come off. I tried telling a few jokes but they didn't come off ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

اینکه دو نفر بحثشون بشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

باز بهتره، باز یه چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

در اختیار شما

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

بس کردن، دست برداشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

بپا بپا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

هنجار های اجتماعی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به صدا درآمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بحبوحه، هل و ولا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

هلفدونی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

جرگه، دار رو دسته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مکارانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بناگذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بعدا:He'll be back later. بعدش: Police questioned him and he was later arrested. رو به انتها، رو به آخر، منتهی به آخر: During his later years, he l ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

ملزومات کاری و تشریفات دولت دولتمرد مدیریت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

( نوعی ) نگاه و دید ( به چیزی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست به عصا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر هیچکس پوشیده نیست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دست و پا کردن، فراهم کردن، جور کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

برای تاکید در مواردی که بعد ترس و وحشت میاد That movie scared the hell out of me.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

فائق آمدن، موفق به انجام شدن، از عهده و پس بر آمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

از این قبیل، از این دست، از همین باب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

در آمدن و بیرون زدن از جایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به خاطر ، چون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

نوری که نوسان داره و کم و زیاد میشه ( اصطلاحا سوسو )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

سر عقل آمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

دوز و دغل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

از چیزی بد آمدن و حال بهم خوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

دست دوستی دراز کردن به سمت کسی دست دادن با کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

عنفوان، اوان tender youth عنفوان جوانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

1بشر و بشریت 2درک و شعور انسانی 3انسان بودن و انسانیت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

به چه مناسبت؟

پیشنهاد
١٦

چه میشه کرد، همینه دیگه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

سست عنصر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

خیلی خود رو بالا بردن، از بالابالاها برا خود آب ریختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بدجوری، بدجور ( برای تاکید )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

پروبال دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

تشنه قدرت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

احیانا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

گاهی به حالت کلمات شرطی مثل if میاد مثل:Unless you wanna spend the night in the slammer, you apologize to him. اگه نمی خوای زندان بیفتی، ازش معذرت خو ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

قفل ها نصب شدنی ( که کشیده میشه داخل یک محفظه و پشت در حیاط و . . . هست ) ، یا ضامن ها و دستگیره های فلزی پنجره و صندوق و. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

ریزه کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

غرق در صدایی شدن The air resounds with the delightful music of birds. طنین انداز شدن The noise of the fire alarm resounded through/throughout the bu ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بد سرشت، بد منشت، بد طینت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

برو رد کارت، برو پیِ کارت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

خرامان خرامان رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

حرفه ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مهم، داری اثر، اثر گذار، برخوردار از اهمیت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بهره جویی، فرصت طلبی ( منفی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

مگه اینکه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کی میدونه؟ ( سوال انکاری، یعنی هیچکس نمی دونه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

وقت رو به بطالت گذراندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

خیلی خوب بود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

وادادن، کم آوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

از جا کندن، ( یهوئی ) کندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

برملا شدن در فضای باز و بدون سرپوش بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

سنگین ( نه به اون معناش ) fierce competition

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ورق رو برگرداندن ( به نفع یا بر علیه ) ، کفه ترازو رو برگداندن ( به نفع یا بر علیه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

اخلاق گرا و خلاق مدار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

برگ برنده، مزیت و برتری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

جون من، تو رو خدا for crying out loud, just listen to me

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

فارق از جنبه جنسی عاری از میل جنسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

تو دست و بال، تو بال و پر، در اختیار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

قوه جنسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

هم پر شدن ( با چیز یا فرد خطری ) ، هم کلام شدن، در افتادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

قدم پیش گذاشتن، پیشقدم شدن، پیش دستی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

منطعف، نرم و انعطاف پذیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

داشته و موجودی، دارایی و اموال، فهرست اموال و دارایی، کالاهای تخفیف خورده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به اینه. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

رتق و فتق امور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

طبق شنیده ها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اصلا ( این اصلا با اون اصلا فرق داره معناش ) Come for a weekend or, better yet, come for a whole week.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به وقوع پیوستن، رخ دادن Like a lot of people, I've watched the events of the last few days unfold on TV. Events unfolded in a way that no one could ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اندوه و ماتم، غم و ماتم زدگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

رو به زوال رفتن، زوال یافتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بازم، هنوزم He may win yet. I'm sorry to bother you yet again:باز دوباره. . . در عین حال simple yet effective He's overweight and bald, ( and ) yet ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

گذاشت رفت، رفت پی کارش، سرش و انداخت زیر و رفت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

اینکه از چیزی یا کسی بدمون بیاد

پیشنهاد
١

ارزش و بها قائل بودن برای کسی

پیشنهاد
٢٤

چهار چشمی کسی رو پاییدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تو چشم و مورد توجه انظار عموم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

مدارا کردن، راه آمدن، سخت نگرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سر و وضع و مرتب کردن i must fix myself up we have guest tonight

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

واقعا که!!!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

فکر مشغول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

حفره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

از منظر پنهان شدن، از نظر ناپدید شدن، رخت بر بستن، از چشم دور ماندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

گفتار، گفته، نوشته، نوشتار ( کلا نظر افراد وقتی به صورت گفته یا نوشتار در بیاد )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

منطقی و روی حساب بودن سخن شخص

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

حرف بدرد بخور و حسابی زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

چجور ِ دیگه؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

ترخیص از کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

آدم خوبه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

پایمال شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

باریک بینانه، موشکافانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

نمایاندن، بازتاب دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

مسلم و قطعی و شک ناپذیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شرح و توصیف از چیزی داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در حالت قیدی: دائما، پشت سر هم، ادامه دار We were chatting away at the back and didn't hear what he said. I was still writing away when the exam fin ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نوبه خود، تا جایی که به کسی مربوطه، به سهم خود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

دوباره روی پا ایستادن، احیا شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی که استطاعت خریدش وجود داره، تحت اللفظی: قابل استطاعت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

با شرائط سخت ساختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سرکار رفتن ( اینکه توسط کسی یا چیزی سر کار گذاشته بشیم و گول بخوریم )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به محض

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

( دل ) کسی رو با خود همراه ساختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

چرب زبون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در نوع خود جالب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

یکیش میشه قسر در رفتن https://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/get - off

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

همون دید و بازدید خودمون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

توپیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی رو بادمای زیاد داخل فر گاز پختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

اشتباه کاری ( noun )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

رو به ، به سمت Our dining room has a northern exposure ( = faces north ) , so it's rather cold.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

چیزی که هست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

شانس آوردن، با شانس همراه بودن I just can't seem to catch a break. شانسم نداریم. If we can catch a break with the goalkeeping, we might just win the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

پویایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اصلطاحا می گیم: درستت می کنم، درستش می کنم، یعنی کسی ر و از اشتباه خارج کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

نفسانیت، منیت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

گفت و شنود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

خودِ، همان، همین The letter was sent on Monday from Berlin and arrived in Hamburg the very same day خود همون روز The very idea/thought of having her ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

حالا هرچی، چه فرقی میکنه "They lost 100 games last year. " "Actually, they only lost 96 games. " "Same difference. The point is, they were awful. "

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

کوفتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

کسی که پیداش نیست، غیبش زده، گم و گور شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

مبتنی و بر پایه عینیات و واقعیات، واقع بینانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مبادی آداب رفتار کردن از خط مشی مشخص و قانونی پیروی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

خوراک تغذیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به ثبت رساندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

خشک ( خالی از چربی و آب، یجورایی برشته و ترد )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

1اگه چیزی هم باشه، اگه چیزی هم بخواد باشه، تازه، هر چی باشه، هر چی هم باشه The situation is, if anything, worsening rather than improving If anything ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

پاره پاره کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

داره میاد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

گریه زاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پرخاشگر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

یه نمه The fish was OK, but the chips were a tad greasy.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

وقتی یکی یه کاری کرده و ما برای تاییدش می گیم:خیلی به جا بود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دستمال صورت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کار از کار گذشته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

مدتیه. . . ، چند وقتیه که. . . for a while now I've been wanting to say you this

پیشنهاد
٠

it's not so much a question as more of a wonderment یعنی: این بیشتر یک کنجکاویه تا یک پرسش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

برای اینکه بگیم برای توضیح و توصیف یک شخص یا چیز فلان کلمه و وصف بهتره It's more of a guess than an estimate.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

بذارید توی جمله بگم تا واضح باشه: They're not so much lovers as friends. یعنی: اونا دوست محسوب میشن تا عاشق What bothered me was not so much what he ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ناشیانه، از روی ناشی گری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

تدارک دیدن، فراهم کردن She put on a wonderful meal for us. They've put on a late - night bus service for students

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

فریبنده و ظاهر دار، چیزی که فقط ظاهر ش خوب و جذابه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

مشعر بودن، اظهار داشتن، بیان گر بودن ( کلا معنای رسمی و کتابی میده )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

بدون شلوغ پلوغی ، بی آلایش I like the simple, chaste lines of their architecture.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دم دما

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

چیز بدی رخ دادن I have a life insurance policy that will take care of my family if disaster strikes. اینکه موقعیتی بد جایی رو فرا بگیره The disease ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

هول هوش سی روز، تا یک ماه آینده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

انگ زدن به چیزی یا کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

then که به معنای یک وقت خاص و مشخص چه در آینده و چه در گذشته است، و by به معنای تا است، پس معنای این دو میشه تا اون موقع ( چه منظور آینده باشه و چه گ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی که لازمه و گفتنی هست رو بیان کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

سرخی و سفیدی صورت ( نشانه خوش و سلامت بودن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

بهره کافی و وافی بردن از چیزی، کمال بهره و استفاده رو از چیزی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

من یکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

پیشدستانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

طی کردن He came to Iowa Falls in 1985, and has ridden the ups and downs of the rural economy ever since.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

فکرای بد کردن ( یعنی فکر کردن به بدترین احتمالات در مورد یک اتفاق ناخوشایند ) We hoped that they would be found safe and uninjured, but secretly we ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به هم رسیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

از پیش فکر چیزی رو کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

تمومه دیگه، آخرشه دیگه I just have one more letter to sign and that should do it. بسشه، کفایته ( بیشتر برای رسمی رد کردن یک تعارفه ) "Do you need m ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به درک واصل کردن، کار کسی یا چیزی رو ساختن و تموم کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

همینطور بردگردی و . . . ( یعنی بدون ملاحظه افراد و واکنششون چیزی رو صاف و بی پرده بگیم ) I can't just turn round and say, "Sorry, it was all a big m ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

رودرو کردن، به روی کسی آوردن ( اینکه توی روی خود شخص کار بدی که انجام داده رو به زبون بیاریم )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به این زودیا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

برای تاکیددر شمول و دربرگیری حتی جزئی ترین و ناچیز ترین ها Amalie was dressed completely in black, right down to black lipstick and a black earring.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

مفت خوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کنار گذاشتن We eliminated the possibility that it could have been an accident. The police eliminated him from their enquiries. خلاص کردن، از گردن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیشروی کردن، پیش رفتن، به پیش رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

قر و قاطی کردن Don't mix up the bottles - you'll have to repeat the experiment if you do. Your jigsaw puzzles and games are all mixed up together in ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اصطلاحا: یه کاریش کردن ( هر جور که شده و هر طور که لازمه در رابطه با کسی یا چیزی کاری انجام بشه ) I’ll leave you to take care of the refreshments. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

چاشنی کردن I bought a new sofa and they threw in a chair.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

احتمالش چقدره، چقدر احتمالش میره What are the odds on him being ( = do you think he will be ) re - elected?

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

انگار نه انگار که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

جور کارهای اشتباه خود رو کشیدن ( خربزه خوردی پا لرزش بشین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

درستکاری، استواری و ثابت قدمی در اخلاق نیک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

علقه و پیوند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به کلام آوردن، در و با کلمات بیان نمودن، به زبان آوردن I found myself unable to articulate my feelings.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

با وجود بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ضایع کردن حقوق دیگران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١١

گیر کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

حریف کسی یا چیزی شدن، در حد و اندازه های کسی یا چیزی دیگه بودن، به پای کسی دیگه رسیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

هول هولکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

یه، یارو ای، یکی، طرف ( قبل اسم کسی که کسی نمی شناسدش ) I had lunch today with a certain George Michael - not the George Michael, I should explain. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

خلق و خوی تند She has a real temper. He's got a really bad temper.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

خورده خوری کردن I've been snacking all day. If you eat three good meals a day, you're less likely to snack on biscuits.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دخالت نکردن، تنها گذاشتن کسی ( دخالت نکن، تنهام بذار ) Just back off and let us do this on our own, will you? عقب کشیدن saw the knife and backed of ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

شخص سحر خیز میشه: early riser این کلمه برای توصیف افرادیه که وقتی صبح بیدار میشن خیلی سرحال و با نشاط هستند He's not really a morning person - he doe ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کندن یا کنده شدن ( در مورد پوشش و لباس ) ، ول شدن یا ول کردن و انداختن

پیشنهاد
١٧

گوش بزنگ و مهیا نگه داشتن کسی طوری که آمادگی روبرویی با هر مشکلی رو داره تاثیر احساسی و عاطفی روی کسی داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اینه دیگه، همینه که هست، این جوریاست دیگه ( چی میشه کرد )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

واگذار کردن، وانهادن ( از چیزی که مال خودمان هست بگذریم )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

از جون مایه گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

جای کسی رو پر کردن، جای کسی رو گرفتن No one will be able to fill her shoes after she retires.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

حالا که چی؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بچه دار شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش دستی کردن، پیش قدم شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ساختمانی که مسائل حقوقی نظیر ثبت ازدوداج و . . . در آن صورت میگیره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اگه صفت زمانی خاص قرار بگیر ه به معنای اینکه اون زمان توام با نداری و فقدان و کمبود هست It is a particularly lean year for science funding. It has b ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

با گستاخی و بی ادبی پاسخ دادن ( معمولا برای بچه های پررو و حاضر جواب استفاده میشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

ویژه برنامه ( تلوزیونی ) غذای مخصوص سرآشپز، بشقاب غذایی ویژه رستوران در یک روز خاص

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بد برداشت کردن I’ll explain everything to George. I wouldn’t want him to get the wrong idea. I think he made a mistake, but don't get the wrong idea ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

با can't که بیاد به معنای عمرا و به هیچ وجه میشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

قبلا می شد راهنمایی الان میشه متوسطه اول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیشرفت حاصل شدن، پیشرفت کردن، گشایش صورت گرفتن I'm trying to learn to drive, but I'm not making much headway ( with it ) . Little headway has been m ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

معرکه گیری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مساعدت This documentary was made with the cooperation of the victims' families.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تا فراد ( یعنی تا فردا انجام میشه و عملی میشه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

روشن کردن کسی، تفهیم کردن، توجیه کردن: یعنی به کسی اطلاعات مورد نیازش برای انجام کار یا گفتن چیزی رو بدیم He is briefing the account executives on th ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

از موضع قبلی عقب کشیدن، عقب گرد، پس گرفتن حرف، باز پس گیری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

با کسی همراه شدن و وقت گذراندن با هم دیگه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

شبیه سازی کردن The whole car can be modelled on a computer before a single component is made. کپ کسی شدن، کپ کردن از روی کسی Lots of young singers m ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

هر وقت بشه، هر وقت شد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

تلقی و درک خاصی داشتن از چیزی یا کسی، باور و پیش زمینه فکری ( نهادینه شده ) داشتن How do the French perceive the British? دیدن ( معمولا به معنای درک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تلاش و کار و مایه گذاشتن روی چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شیمه، شمیه اخلاقی شمیه کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به جان خریدن، پذیرا شدن، پیه چیز سختی رو به خود کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

قطع زنجیره وقالب شکل گرفته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

نهادینه شده a conditioned reflex/response

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

شرطی کردن قبولاندن، تحمیل کردن، نهادینه کردن Women were conditioned to expect lower wages than men.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

جاهای بلند Don't go up the tower if you're afraid of heights. اگه از جاهای بلند می ترسی. . . تپه ها موفقیت بزرگ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

یکم حیا و نجابت ( به عنوان در خواست از زن و شوهر که روابط محبت آمیز شون رو در ملا عام انجام ندهند )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

هم جواری، همراهی هم جوار، همراه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

هاج و واج

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کسی که برای شغلش باید دائم تغییر مکان بده و در سفره، یکجا ثابت نیست، سیار a traveling businessman

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

تو فارسی میگیم: روش بیاره ( یعنی ارزشمند و مهم و جذاب جلوه بده طرف رو )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

کسی که خوشش شده و احساس مهم بودن بهش دست داده، بخاطر تعریف کسی دیگه از او یا بخاطر کاری که دیگر ی انجام داده She was flattered by his attention. The ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نظر میرسه در فارسی لغتی که دقیقا بیانگر بار معنایی این کمله باشه رو نداریم فقط می تونیم اینطوری توضیحش بدیم: بالا گذاشتن برای کسی، بالا بردن کسی و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

طبق قول و قرار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

غرولند کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

از چیزی مشکل و سخت فارق و خلاص شدن I like to get my homework out of the way on a Friday night so that I can enjoy the weekend.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

جوش زدن برای کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

عوض به در کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

با توجه به ضمیر ما بعدش برو به درک یا بره به درک و. . . معنای میشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بدرد چیزی خوردن، به کاری آمدن He's not cut out for teaching. He's not cut out to be a teacher.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

معنادار a knowing look/glance/smile اگاهانه و از روی علم a knowing breach of the order by the appellants’ یک جایی دیدیم که به این معناهم استفاده شده ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

1برگرفته و ناشی از الهام an inspired suggestion/guess 2عالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

هوای چیز رو کردن، هوایی شدن Sometimes I just yearn to be alone. دلم هوای تنهایی کرده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

موی حجم داده شده به شکل دایره بزرگ روی سر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

رسیدگی به بر و رو تیمار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

انتقال مخابره قسمتی از ماشین که قدرت را از موتور به چرخها منتقل می کند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

خدا رحمت و حفظ ( ت، ش و . . . ) کنه عافیت باشه، خیر باشه ( بعد از عطسه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

هم معنای خیلی خوب و باحال میده هم معنای خیلی بد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

بریم تو کارش، یالا England versus Brazil - bring it on!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

خط و لاین جدا شده مخصوص عبور چیزی یا کسی a bus/bike/cycle lane The German runners/swimmers are in lanes 4 and 6. خطوط کشتی رانی یا هوایی The English ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

جا افتادن، هماهنگ شدن She quickly settled down in her new house/job/school. مقیم شدن، سکنی گزیدن ( زن و زندگی دار شدن ) Eventually I'd like to sett ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

برداشت و تلقی خاصی داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

با اینکه

پیشنهاد
١١

وقتی مدتی کوتاه مهمان رو تنها می ذاریم برای انجام کاری، می گیم:راحت باش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

پاکار و جدی، کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کلنجار رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

1در حالتی صفتی به معنای شخص خوابیده ( در حالت و ضعیت خواب ) ، وبا asleep فرق داره که به معنای شخص خواب ( adj ) است 2معنای اسمی: خود مفهوم خواب مثال ح ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

رسوندن کسی با وسایل نقلیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

هر کس یا هر چیز که از حدمعمول و منتاسب ومقعول خود فراتر رفته ( حسن نیست بلکه بار منفی دارد )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

همه جوره the best all - around performance so far همه کاره an all - around performer همه منظوره an all - around tool

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

آدمی که چون خیلی چارچوب مند و خشک هست خسته کننده و حوصله سر بره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

سر چیزی دعوا کردن don't fight over remote

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

نثر مسجع Shakespeare wrote mostly in verse آیه She recited a verse from the Bible/the Koran. بیت Each verse was sung as a solo and then everyone joi ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

عجیب ( البته در بیشتر موارد با کمی بار منفی ) It's peculiar that they didn't tell us they were going away.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

مرغوب ترین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

با کمال میل، بی حرف پس و پیش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

کسی که به راحتی تو دل دیگران جا باز می کنه، تو دل برو ( گاهی از بعد منفی به این کلمه نگاه میشه که به معنای ناقلا ترجمه میشه ) He's a real charmer, s ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

قابل ستایش، درخور تحسین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به پا خواستن، قیام کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بی شوخی، جداً No kidding, there were about 200 people at the party.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به اصطلاح خودمون همینطور مونده بود. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یه دونه I've received no replies to my job applications - not a single one ( = none ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

باعث خوشحالیه ( در جواب کسی که از ما تشکر کرده ) عبارت کاملش اینه it's my pleasure

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

we’ll give a call if anything comes up. اگه خبری شد بهت زنگ می زنیم ( در جایی که مثلا درخواست کار در شغلی رو کردیم )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

کار تموم ( شکست و مرگ و نابودی و فنا ) This is a doomed city.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

1به شکل پسوند معنای :یاب می دهید مثل talent - spotter 2مکان یاب 3لکه پا کن 4کسی که در تمرین همراه کسی است تا آن شخص آسیب نبیند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

1زبان خارجه 2زبان مخصوص یک حرفه یا صنف که دارای اصطلاحات خاص خودش هست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ذهن بسته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

جاانداختن It is part of a teacher's job to instil confidence in/into his or her students.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

طوری چیزی رو ترتیب دهیم که زیباتر از آنچه هست به نظر برسد: شیک و پیک کردن و رسیدن به ظاهر چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

منطقی و معقول بودن، به جا بودن Keeping to a low - fat diet makes very good sense ( = is a sensible thing to do ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

حاضر به انجام کاری بودن You can see a doctor today, if you’re prepared to wait. I’m prepared to take legal action if necessary. I’m not prepared to ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

شر و شور، شور و حرارت ( اسم هست نه صفت ) the peppiness of the city's music scene in the last year has been encouraging

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به جایی ختم شدن و به گونه خاصی به سرانجام رسیدن/در جملات سوالی با how یعنی:آخرش چی میشه، چطور به سرانجام میرسه Despite our worries everything turned ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

اینکه اوضاع دستمون بیاد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

جور کردن If you want an interview with Pedro, I could probably swing it ( for you ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بازیافت کننده، احیاگر regenerative and deep sleep

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

زود هنگام

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

تدارک و تهیه دیدن I'm catering for twelve on Sunday - the whole family is coming

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

کسی که به او دزد زده شده است، مورد سرقت و دزدی واقع شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقت بی وقت ( هر از چندگاهی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

یک قطعه یا و وسیله که به منظور خاصی ساخته شده، مثلا یک محفظه چوبی که ساخته شده برای نگهداری وسایل، یا یک قفسه، برای اشاره به چنین چیزهایی از کلمه uni ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

در آن زمان، اون موقع:اشاره به یک برهه زمانی خاص که در کلام گفته شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کاپشن بادی که معمولا موتور سوار های می پوشند و در قسمت کمر کش محکم داره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

بسیج کردن احساساتی مثل شجاعت و. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ذره به ذره ( یعنی همش )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

نقد، موجود و دست به نقد، قابل عرضه، عرضه، قابل استفاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از بخت خوبش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدبیار، بدشانس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

( هر چیزِ توی ) دید، منظر و نما، نگاه at first sight به دید اول out of sight خارج از دید get out from my sightاز جلو چشم دور شو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بو بردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ارزش و بها قائل شدن برای کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

تو شب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

دست بکار شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

گودال کندن We dug a hole and planted the tree.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

تو ترجمه همون یک نگاه معنا میشه، مثلا یک نگاه انداخت و رفت She took/cast a glance at her watch. یک نگاه به ساعتش کرد I wanted to give that part of bo ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

قال کاری رو کندن، سر و ته کاری ر و هم آوردن I'd better get cracking on the food for tonight.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

خر تو خر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

یه جا، یه جای کار، یه زمانی ( برای توصیف یک بازه خاص بین ابتدا و آخر یک ماجرا یا فیلم ) At one point in the movie, Tom Cruise was riding a motorcyc ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

شانس آوردی، خوش شانس بودی، چه خوش شانسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کسی رو معاف داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

آمار و اطلاعات کسی یا چیزی رو نداشتن حساب چیزی از دستمون در بره

پیشنهاد
١٢

در بدبینانه ترین حالت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

اینطور که بوش میاد، از ظاهر امر اینطور بر می آید، اوضاع و شرائط حاکی از آونه که From the look of things, we won't be arriving on time

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ستیزه جویانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

استاد ( مذهبی و روحانی ) استاد ( خبره و مهارت یافته کاری ) a management guru a lifestyle guru

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

بازه زمانی طولانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به درد خوردن، به کار آمدن Take this – it’s of no use to me anymore. He was charged with having information likely to be of use to terrorists.

پیشنهاد
٤

اگه میسور و مقدوره . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

عوام، عامی زاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به چه قیمتی He got the job, but at a cost. اون شغل گیرش اومد ولی به چه قیمتی!!؟؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

یا at a cost ، برای اینکه بگوییم چیزی به هزینه ای که براش کردیم نمی ارزه= به چه قیمتی He got the job, but at a cost.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

نه چندان دور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

قدم زنان به جایی رفتن، راهی و روانه شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به تایید رساندن، مورد تایید قرار دادن Flights should be confirmed 48 hours before departure مویدِ چیزی بودن the smell of cigarette smoke confirmed wh ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

فرضیات و باورها، مسلمات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

سالم و سرحال It was a difficult trip, but we all made it home in one piece. بی کم و کاست All our furniture arrived in one piece یکجا We want to sell ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

سر قول ماندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

پاره ای از اوقات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دروازه و ورودی یک جایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بایک الله، احسنت You passed your exam - good for you!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

رعیت، عامی Joe's a real peasant. دهقان Most of the produce sold in the market is grown by peasant farmers

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به، تا ( ما بعدش شخص یا چیزی است که در انتهای یک سلسله یا ساختار واقع شده ) I'll take my complaint all the way to the managing director.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

عجیب المنظر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

منحرف شدن، به بیراهه رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

اینکه حرفی برای گفتن نداشته باشیم، در مانده و هاج و واج I'm completely stumped - how did she manage to escape? Scientists are stumped by this mystery ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

چین و چروک دار، چروکیده، صفت برای پوست انسان و پارچه هست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

سر زدن به کسی ( کسی رو که به مدت طولانی ندیدیم بریم به محل زندگی اش )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

سرکار گذاشتن کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیچ کاری باهام نداریyou want nothing to do with me

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

پرفراز و نشیب ( کنایه از خوب نبودن ) he had an uneven performance this year ناهموار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

تلقی شدن It makes a bad impression if you’re late for an interview

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

1برای اینکه بگوییم چیزی درست نیست Sean: Is this the right place to catch the bus? Samuel: I don't think so. 2برای جواب نه دادن سفت و محکم Go out wi ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

اهتمام ویژه داشتن، مبذول داشتن نگاه، توجه خاصی داشتن، نظر داشتن She makes a point of treating her employees fairly She makes a point of calling her g ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اینکه آدم هیچی تو یک لحظه سرش نشه، و هیچکس و هیچی و نشناسه و فقط به یک چیز توجه داشته باشه Try not to get too caught up in the moment.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

ناخواسته درگیر کاری شدن و در موقعیتی قرار گرفتن He got caught up in the demonstrations and got arrested. Sorry I’m late – I got caught in traffic. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

زیادی به چیزی بها دادن ، بیش از نیاز به چیزی پرداختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دست از سرم بردار، ولم کن دیگه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به کار هام برسم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

حالت کامل همون get out هست درخواست ترک محل از کسی وقتی گفته می شه که حرف طرف رو قبول نداریم:بی خود نگو، نه بابا، برو بابا، جون خودت وقتی که یه چیز ج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

اگه یه وقت، یه وقت ( در صورتی که بعدش جمله بیاد ) Bring a map in case you get lost. محض احتیاط ( در صورتی که بعدش جمله ای نیمده باشه ) I don't thi ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بدرد خوردن The terms they're offering don't work for us.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

گنده اخلاق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

یه جورایی، راستش In a way, I hope he doesn’t win.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در معنی همون خواستن معنی می شه ولی در کاربر فقط در جایی که چیزی یا کسی رو که قبلا داشتیم و الان نداریم رو بخواهیم I didn't mind lending you my book f ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

باید انتظارش رو می داشت ( دندنش نرم، حقشه ) I'm not sorry to hear that he lost his job. He had it coming ( to him ) . He's been fired but, with all ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

حال کسیو گرفتن ( از روی انتقام گیری ) I think he’s trying to get back at her for what she said in the meeting.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

از سد چیزی گذشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تن ندادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

نتیجه بخش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

ماحصل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

در مورد حیوانات پیش کردن هم معنا میده She's always chasing cats out of the garden to protect her precious birds.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

حماقت یا احمق کاری، احمق بازی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به قصد خیر و دوستی به جایی رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

نزدیک بودا، بخیر گذشت ها، خدا رحم کرد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به معنای همون موقع و همون وقت هست و فقط برای اشاره به یک زمان خاص در گذشته مورد استفاده قرار می گیرد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از دست چیزی اذیت شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تو شرائط خاصی ( بد و ناخواسته ) قرار گرفتن و واقع شدن پایان دادن، به پایان رساندن اذیت کردن و روی مخ رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

1به نظرم اومد، احساس کردم انگار. . . 2 ( طور خاصی ) به نظر آمدم، به نظر رسیدم 3دلم می خواهد. . . 4کاش میشد. . . ( چیزی رو می خواهیم که نمی توانیم ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کسی یا چیزی رو به اسم کسی یا چیزی دیگر نامگذاری کردن We named all our children after football players.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

کخ ریختن از روی لج و عقده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مسخره و الکی Prisoners complain that they are subjected to too many petty rules and restrictions. دون همت و حقیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

گیج و منگی مه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

شخص جذاب ( برای اینکه باهاش ملاقات داشته باشیم ) She looked highly datable in tight jeans, with a gold chain around her neck.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

چیز یا کسی که رای آورده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

اصطلاح فارسیش میشه:باز خوانی، از نو نوشتن، باز نویسی کردن، از نو نگاشتن، مثل باز خوانی تاریخ ( یعنی برای فهم و درک دقیق و اصلاح چیزی آن را باز نگری و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

وقتی در کلام چیزی رو گفتیم و بعدش می خوایم چیزهای دیگه که متفاوت یا مخالف با آنچه گفتیم هستند رو یکجا بگوییم، از این عبارت استفاده میشه و به معنای بق ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

از بقیه جهات، از هر جهت دیگه، در هر جهت دیگه، از هر جهتی ( متفاوت از آنچه قبلا گفته شده یا به جز جهتی که در کلام قبلا استثناء شده ) I mean every ot ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

عوضی، برعکس، در جهت مخالف you got my word the other way around

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به سربازی گفته می شود که پایین ترین درجه رو دارد در جنگ: سیاهی لشکر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

1مورد قبول قرار گرفتن، مقبول واقع شدن It's a new country, hoping for diplomatic recognition from the international community. 2مورد تقدیر واقع شدن، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسب سواری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به خاطرِ، به موجبِ A lot of her unhappiness is due to boredom. The bus was delayed due to heavy snow.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به همین خاطر There's no coffee left? In that case I'll have tea.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

یر به یر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

قدر چیزی رو دانستن I held onto the tech shares after the stock market fell because I knew they would recover.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

پایِ فلان که وسط باشه. . . . ، اما تویِ. . . When it come to love, the age doesn't matter

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ظاهر دار و مودب We were civil to each other, but we were both still angry.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

حال حالکی راه رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کار به کار کسی داشتن It’s a very competitive business – you can’t afford to step on too many toes.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به داد کسی رسیدن She saved my ass when she spoke up and said I was not to blame

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

باعث شویم که در پول یا زمان یا کار و تلاش کس صرفه جویی شودو بی مورد صرف نشود Thanks for your help - it saved me a lot of work. I'll lend you a bag ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

عنق کردن، قیافه گرفتن ( وقتی از دست کسی عصبانی هستیم و ساکت یه جا می شینیم و اخم می کنیم ) He's sulking in his room because I wouldn't let him have ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

عمده خری کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بی قرار کننده I received the unsettling news that I may lose my job next month. برهم زننده آرامش و قرار و ثبات، بی ثبات کننده A rise in unemployment ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

ظرفیت، گنجایش منصب، جایگاه توانایی و قوه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

یعنی بر خلاف آنچه می نمایاند، بر خلاف ظاهر غلط اندازش The tool is noisy to use and deceptively dangerous ( = it is more dangerous than it seems ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

برای صفت شیشه معمولا بکار میره و یعنی دودی و مات a black car with tinted windows

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

از قانون تبعیت کردن، طبق قوانین پیش رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

پشت خط ( حالت بوق انتظار تلفن ) He's on the phone at the moment - can I put you on hold?ایشون الان تلفن صحبت می کنن، میشه پشت خط نگهتون دارم معلق، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اینکه چیزی رو بذاریم باشه، کنار گذاشتن، محفوظ نگه نگه داشتن After melting the chocolate, set it aside and beat the eggs.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

1 از همون اول، از اولش We should never have gone there in the first place. 2 در وهله اول، اول از همه اینکه. . . ، بیش از همه چیز I'm not going to te ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

تمومش کردن، از ش گذشتن I thing we could work past this problem.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به حال موضوع فرقی نمی کنه، دخلی تو موضوع نداره Whether or not I agree with you is neither here nor there

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

سهیم شدن If you'd like to get in on this offer, call now. A Japanese company tried to get in on the deal.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

عشق ورزی به کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

گیریم. . . ( مثلا گیرم تو اون حرف و میزدی، چی میشد؟ )

پیشنهاد
١

انگار هنوز حالیت نشده، انگار هنوز تو خوابی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

شانه خالی کردن، از زیر بار مسئولیت در رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مساله جزئی، جزئی نگری، ریزبینی ( معمولا با on می آید و on به معنای: به حساب، رو حساب، روی مبنای، به خاطر، ترجمه می شود ) He was disqualified from th ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معانی این کلمه: به کار آمدن، به عمل آمدن That part of the form is for UK citizens - it doesn't apply to you. Those were old regulations - the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

تقدیر و تمجید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

برای تعارف کردن کاری به کسی You're welcome to stay for lunch

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دیگه وقتش بود، دیگه زمانش رسید بود ( جایی که زمان جمله بعدش گذشته باشه ) It's about time ( that ) the school improved its food service. دیگه وقتشه، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از حیثیت ساقط شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

حجره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

آوردن به همراه داشتن، با خود یدک کشیدن، دارا بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بری بودن، برائت جستن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

جاافتاده و پخته ( انسان ) He's very mature for his age. سنجیده و آزموده Upon mature reflection, we find the accused guilty. بالغ a mature adult/ma ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

آستانه درد women just have a lower threshold of pain than men

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دختره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

امور شخصی دخالت کردن در امور کسی: you're in their business Stop pestering me; it's none of your business! یعنی هیچ ربطی به تو نداره it isn't really ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کاستن شدت یا اثر یا قدرت چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

موافق بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

منقول، سواره The car comes with an on - board satellite navigation device. دخالت دادن و عضو کردن کسی Let's bring Rob on board for the Saudi deal - h ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

خطاب قرار دادن در دستور کار قرار دادن، به بحث گذاشتن، مطرح کردن، پرداختن، عنایت کردن، جلب کردن نظر آدرس دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

to reconcile your differences, to become friends ( with someone ) again

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

از این رو به آن رو کردن، زیر و رو کردن، متحول کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تطمیع کردن، اغوا کردن، کشوندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دل مشغول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

جناب ( موقع خطاب قرار دادن محترمانه کسی ) آقا ( برای خطاب قرار دادن معلم ) قربان ( بعد از اسم یک شخص مهم )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

یعنی:over here

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

حق کسی رو کف دستش گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از بین رفتن تدریجی، زوال یافتن، زایل شدن Most patients find that the numbness from the injection wears off after about an hour. از تاثیر افتادن The ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بیانگر احساس بودن She thinks no one knows how much she likes him, but her face when I said he'd be there really gave her away!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

باعث خوشحالی من خواهد بود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

همراه بودن، همراهی کردن مشایعت کردن کسی برای راهنمایی با هم جایی رفتن ( معمولا برای بازدید از جایی یا سرگرمی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

وضعیت دشوار و مشکلی رو راست و ریس کردن just call her and work it out

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

در حالت اسمی به چند معنا می آید: انقطاع و وقفه در چیزی ( مثلا باران ) / استراحت برای غذا و نوشیدنی / مرخصی، تعطیلات، و قفه و انقطاع و دوری از فعالیتی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

یکی از کاربردهای take تبدیل کردن معنای اسم مابعدش به معنای فعلی است، در نتیجه take به معنای حالت فعلی اسم ما بعدش می آید. break در حالت اسمی به این ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تنوع نوع ودر حالت جمع انواع طیف، دامنه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی رو ایصال کردن و رساندن I have to get my application in by Thursday.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

نقاشی و طرح هایی که کنار کاغذ و کتاب می کشیم وقتی بی حوصله ایم یا داریم به چیزی دیگه فکر می کنیم و مشغول کار دیگه ای هستیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

وسع دانش من

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پهنا، گستره، وسعت، وسع، طول، میزان، اندازه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تغییر عقیده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

خوش بر و رو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

نارو زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

کجاش مهمه؟ اهمیتش چیه؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

1به فنا رفتن، از دست رفتن، ( فرصت و قدرت و. . . ) سوختن Their grandmother slipped away in her sleep last night. His chance at the medal slipped away ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

اصطلاحا :پلک هام بهم رسید، پلک هام رو هم رفت ( خواب سبک از روی خستگی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

بعید بودن It's a long shot, but you could try phoning him at home یعنی:بعیده، ولی. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

راه افتادن، قدم در مسیر کاری نهادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ژنده و مندرس She had a decidedly down - at - heel appearance. He worked in a down - at - heel caf�.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

معمولا بعد یا قبل عبارتی گفته می شود که مضمونش برایمان مهم است ولی با بیان این جمله می خواهیم تظاهر کنیم اهمیتی ندارد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

فعال و درگیر صنعت مد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی یا چیزی رو از جایی خلاص کردن یا بیرون آوردن Helicopters were used to get the troops out of the region.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

گزارش نامه کنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

از رمق افتادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

کله شق و نترس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

سخنی رو به میان آوردن=come up

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

حرف نشنو و یاغی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

مراجعه شود به لینک:https://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/put - out_1#put - out_1__31

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

قدم پیش گذاشتن و نزد کسی رفتن ( جایی استفاده می شود قصد صحبت با یک غریبه و ناشناس رو داریم، مثل come up ) I went up to him and introduced myself.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

1دریافت یا تهیه کردن یا گرفتن 2کسی یا چیزی رو از جایی آوردن 3بالا بردن 4زیاد شدن و رشد و ترقی کردن 5دستگیر کردن 6از نو آغاز کردن، از سر گیری کاری پس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

در دسترس عموم، در اختیار عموم ( برای خرید یا نگاه کردن ) Computers are put on display at one of the company's retail outlets in the city. در معرض ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

1 ( غذایِ ) حاضری 2وعده غذایی دورهمی که هرکس غذا خودش را تدارک دیده:a potluck supper 3 ( هر چیزِ ) دم دستی و موجود:We had no idea which hotel would b ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

بازم I've thought about it so much, but even now I can't believe how lucky I was to survive the accident.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بازخواست، بازخواه، باز دعوت، عودت دعوت مجدد برای مصاحبه شغلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

الافی کردن، الاف چرخیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به فلانی چه کار داره که این کار رو بکنه what's Mark doing answering your phone? مارک چیکار داره که گوشی تو رو جواب بده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

پیش فاکتور Invoices must be submitted by the 24th of every month.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

دعوت کردن کسی به هضم و تامل و تانی نسبت به احساسات یا اظهاراتش It isn't healthy to keep your anger inside like that.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

به این لینک مراجعه شودhttps://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/make - it

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

همینه که هست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بعد از کسی به مقامی یا شغلی نائل شدن یا منتصب شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

اصطلاحا یعنی دهنش از حرکت واموند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به تعجب و تحسین واداشته شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

پا روی نفست بذار، اینقدر گیر خودت نباش، ول کن خودتو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

با جراحی Localized amyloid tumors can be surgically removed.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

عینهو، عینا، عینِ

پیشنهاد
٤

یعنی الان تلفنی با طرف حرف زدم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

دخلتو میارم ( وقتی استفاده میشه که از دست کسی خیلی عصبانی باشیم )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

جنگوله بازی درآوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مزه مزه کردن، با چیزی حال کردن و خوش گذراندن He wanted to savor his time with Henrietta and their grown children.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

الکی که نمی گی ( برای دلخوشی من )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

یار دیرین، همرزم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تضعیف شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

خیال باطل، پنداره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

مشغولیت ( فعالیتی که باعث سرگرمی می شود )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

مجدانه و خالصانه، با اهتمام مو به مو :I always follow the instructions on medicine bottles faithfully

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

کسی را به کاری گماشتن، کاری را به کسی سپردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

عازم شدن بیان داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به حضور طلبیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

این ور و آن ور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ابر قدرت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به دور ازremote from reality ( به دور از واقعیت ) دور، بعید ( در مکان ) دور افتاده از راه دور a remote server دور ( در زمان ) remote past ( گذشته ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

تحقیر آمیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

چه میدونم ( وقتی جواب چیزی رو نمی دونیم ) من کنارتم، تو منو داری ما رو گرفتیا ( سربه سرمون می ذاری ) مثال برای آخری:Hey Jake, you know that cheeseb ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

ول کن بابا، چه میدونم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

گرفتم ( چی میگی ) مچتو گرفتم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

باشه حتما

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

باشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشرفتش چجوریه؟ چطور پیش میره؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

نکته داستان یا یک جوک ( مثلا بعد جوک گفته می شه: نکته شو گرفتی؟ یا نکتش این بود )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک تکه یا قطعه از چیزی ( مثل طناب یا لوله ) ?anybody got a length of rope

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

اختیار دارین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

برقراری امنیت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

عقب گرد، برگشت به عقب عقب نشنیی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

سفت چیزی رو چسبیدن ( از ترس و اضطراب ) Silent and pale, she clutched ( onto ) her mother's hand.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

دست و پا بسته I usually find that my partner is not backward in suggesting different options. عقب مانده When he was a child, his teachers thought h ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بی باک، بی باکانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بعدی ( adj ) Many of their traditions will not be passed on to succeeding generations.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

هویت و اطلاعات مخفی کسی رو فاش کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

زنیت، زن بودن ( زمانی که به کسی نام زن اطلاق می شود ) زنانگی ( بیانگر خصوصیات و ویژگی های زن ) زنان ( اسم جمع )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

از کار در آمدن، جور خاصی به انتها رسیدن These figures have come out wrong! I don't understand it. Your painting has come out really well. جور خاصی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به کمک کسی یاختن و یازیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

آمار نهایی و حساب Make sure to keep a tally of the number of customers going in and out.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

گشت و گذار بیشتر نیاز نیست، بیخودی نگرد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مساعد شدن نظر ( بعد از مخالفت ) If you want them to give in you'll have to offer them more than that. عقب نشستن After months of resisting the takeo ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

موقعیت پیشتازی و برتری و پیشرویی For the first time in the race Harrison is in the lead. طرز کار و نمونه عمل، راه و رسم We'll go through the danc ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

وقتی یک کارمند می خواهد کارش را ترک کند یا کارفرما کارمند را می خواهد اخراج کند، برای احترام در بازه زمانی زودتر این مساله را به طرف مقابل اعلام می ک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

کنار گذاشتن و تعیین کردن مقدار خاصی پول به عهده کسی به عنوان خیریه Put me down for a �10 donation. برای من 10 پوند اهدایی کنار بگذارید ( جهت خیریه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به ضبط در آوردن Did anyone make a record of what the president said at that meeting?

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

سن گرا ( قضاوت بر اساس سن نه شایستگی های حقیقی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

شکاف، برش خلال و شکاف برش زمانی موقعیت زمانی، موقعیت مکانی ( جایگاه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

( مواد ) تویی ( چیزی ) This seat is losing its stuffing. چاشنی غدا ( مخلوطی که داخل غذاهایی مثل مرغ می گذارند )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بالاخره So are you ready to leave or whatبالاخره آماده ای که بریم؟ Is it snowing, raining, or what بالاخره برف داره می آید یا بارون؟ نه ( برای جلب م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

یافته ارزشمند، دستاورد بزرگ، پیشرفت عظیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

من که مشکلی ندارم، از طرف که مانعی نیست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

رعب آور، وحشتناک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

برای بیان ارتکاب کارهای غیر صادقانه Mikey was pulling his usual stunt of feeding most of his lunch to the cat. Why would you try to pull a trick/pra ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بسیط و پیش پا افتاده، بی آلایش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کوتاه آمدن Her parents eventually relented and let her go to the party

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثلا:When I'm of age, I'm going to get married and move to the city

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

دری وری گفتن Forget what I said, I was babbling

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

از کاری کناره گیری کردن قید کاری رو زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دندش نرم ( گاهی اوقات با for می آید که به معنای که است، یعنی دندش نرم که. . . ) Serves her right for being so stubborn He hit me!" "It serves you r ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

رسوا کردن کسی، پته کسیو رو آب ریختن I can't believe you ratted me out like that to Mom and Dad—I'm never telling you anything ever again! The crimin ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیش خودت بمونه I’m going to tell you something but I want you to keep it to yourself

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

طول روز ( از طلوع تا غروب ) ، یا به عبارتی همون اصطلاح روز خودمون که به معنای زمانی از شبانه روزه که هوا روشنه مغرب ( زمانی که نه کامل شبه و نه کامل ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

1اجاره نشین، اجاره کننده، مستاجر 2اجاره دهنده، موجر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به عرض رساندن، عارض شدن مطلبی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

ناخواسته و بی اراده و با میل درونی شدید، فطری و ذاتی He is compulsively neat. دلبرانه this room is compulsively neat.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

1نامی که به عنوان خصوصیت بارز یک فرد به او داده می شود patience is her middle name optimism is my middle name 2برخی افراد یک اسم دیگر هم بعد اسم اصلی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

جایی رو ترک کردن با دستور مسئول آنجا The police were telling us to move along. به کسی بگوییم از جایی برود A guy in a uniform was moving some kids al ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

گاهی برای نشون دادن یک حرکت خاصه، به معنای: این شکلی. . . Go like this with your hand to show that you're turning left گاهی برای توضیح یک مساله به ش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دلهره داشتن، دلهره آور، جا خوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

فروشگاه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

صددرصد و البته ( در جواب سوال کسی ) Are you coming to the party ? You bet خواهش می کنم ( در جواب تشکر کسی ) Thanks for help. You bet

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

سیم کشی کردن the existing wiring isn't safe

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

چیزی رو درست فهمیدن ?Let me get this right: you want me to lend you $1, 000 کاری رو دست انجام دادن When you're making a measurement be careful to get ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

مگر اینکه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

برای تعارف کردن چیزی به کسی You’re welcome to stay for lunch

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

تفاوت رقم زدن ( بهبود بخشیدن ) She says that she got into politics because she wanted to make a difference. تاثیر گذاشتن و باعث تفاوت شدن Cost can ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تا حدودی، از یک جهت، یه جورایی، از یک منظر، تا حدودی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

ایشاالله دفعه بعد، باشه برا دفعه بعد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

( به طور متناوب یا تناوبا ) بین دو حالت بودن ( در حالت فعلی به این معنی است و معنای دقیق فعلی نمی دهد مثلhe happen to glad که به معنای اتفاقا هست نه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

سخت، شدید ( اشاره به وخامت ) desperate poverty The situation is desperate - we have no food, very little water and no medical supplies. شدید ( مبرم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

کیپ These shoes are a bit too snug - do you have them in a larger size

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اعصاب خورد و نازک نارنجی I hadn't had enough sleep and was feeling kind of grumpy

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

لو رفتن Were you ever busted for smoking at school? I saw you! You are so busted!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

مطلق total silence سکوت مطلق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

برای زیر سوال بردن اهمیت چیزی: کجاش مهمه؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

سوال برای زیر سوال بردن اهمیت چیزی: کجاش مهمه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

الکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

مایع ( اسم ) . If you have a fever you should drink plenty of fluids روان، سلیس ( صفت ) fluid movements متغیر و در معرض تغییر . For travellers whos ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یکی دراومدن دخل و خرج . I figured out I need to charge seventeen bucks a jar just to break even

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

وقت و حوصله به خرج دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دست و پا گم کردن There’s far too much food – I’m afraid I got carried away

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

در کمین انسان یا حیوان بودن پاییدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

ناجور، قناسMy car's quite awkward to drive بغرنج، عجق وجق The police asked some awkward questions about where the money had come from یه حالی ( هول و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اساس و شالوده شیوه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

باز نگر ی کردن مرور کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

به اجرا در آوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

گاهی قبل از اسم اشخاص می آید و نشانگر این است که ما آن شخص را به خوبی می شناسیم یا دوست داریم: اون یارو، فرانکِ خودمون There's old Sara working away ...

پیشنهاد
٤

روش بی ادبانه برای اینکه به کسی بگوییم جایی برود یا کار ی بکند: گم شو Get your butt over here right now

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در اوقات فراغت You may only use company computers to access the Web in your own time.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نتیجتاً به نوبت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

واگذار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

قطار نظامی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

در اون مقطع ( زمانی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 تو راست میگی ( در جواب انتقاد کسی و به نشانه اینکه ما انتقادش رو قبول نداریم ) 2 نظر لطفته A:You're one of the smartest people I've ever worked ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

از کی تا حالا ( برای پرسش با خشم و کنایه ) ?Since when do you have the right to tell me what to do

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

یک دندگی کردن، خود رای بودن، تافته جدا بافته بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به معنای غله ( هر چه که از سبوس و آندو اسپرم و جوانه تشکیل شده، مثل گندم و جو ) گاهی به گیاه غله اطلاق میشه وگاهی به خود محصول به عنوان شیئ خوراکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

نجابت کرامت ( الهی ) دعای شکرگذاری قبل غذا مهلت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

شان و حیثیت/وقار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

اینم بگم، اینم بدونید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

سرپا و قبراق، قبراق و سرحال How are you Lennox? Good to see you up and about

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

یکی از معانیش: کسب و کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

زبانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تکلف آور و مشکل زا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

راحت و بی تکلف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

. . . محور گذشته فعل یعنی رانده شده مصمم گذشته فعل یعنی تبعید شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دستخوش تغییر شدن . Although the cost of making phone calls is going up, the charge for connecting to the internet will not alter دست به تغییر زدن، دس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به هر صورت، به هر ترتیب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیاکان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تکذیب Officials did not believe the runner's denial that he had taken drugs. امتناع و سرباززنی و تن ندادن He's still in denial about the break - up ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ساده لوحی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بدیهه انگاره، بدیهه سازی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به چنگ آوردن، گیر آوردن People are jumping to purchase homes and lock in affordable mortgage rates before they increase.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصون ماندن، احتر از کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

کند عمل کردن، عقب ماندن یا افتادن، جا ماندن، لفت دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

فوران، خروش، یورش، ازدیاد، تزاید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

متوجه، خود آگاه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

پیش نیاز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

جریان چیه؟، ماجرا از چه قراراه؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به غیر از ، علاوه بر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

قرق کردن، قدغن کردن He's always hogging the bathroom ( = spending too much time in the bathroom, so that no one else can use it ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

جزئی نگر ، ریزبین، نکته سنج

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سلام و ارادت با give به معنای سلام رساندن و اظهار اردات کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بردبارانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

احیانا ( برای درخواست مودبانه از کسی به کار مییره ) اگر ممکنه، اگر میشه، لطفا Could you lend me a couple of pounds, by any chance You wouldn't, b ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

اشکالی نداره، عیبی نداره، طوری نیست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

گرمای سوزان سرمای سوزناک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بدبیار In recent years I've been cursed with worsening eyesight. لعنتی It's a cursed nuisance, having to work late every evening! نفرین شده humorou ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

حرف آخر و نهایی رو زدن، فصل الخطاب کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از دست دادن نای، گرسنگی کشیدن، از گرسنگی مردن، جان به لب شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

باقی ماندن I caught the plane with only two minutes to spare. اضافی آمدن If you have any woolyarn to spare when you've finished the sweater, can you ...

پیشنهاد
٣

به امان خدا رها کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

که اینطور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

نه تا جایی که من می دونم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

دربر داشتن، در خود جای دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

برانگیزاندان، موجب شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کار درست بودن، حرف نداشن . She's no slouch when it comes to organizing parties

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

تخطی کردن منحرف شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

چیه؟ What’s with this bill? I don’t owe you any money. چرا این طوریه؟ what's with the hat چشه؟ What's with him? Is he upset?

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کینه ای خشونت بار جان گداز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

خود را وفق دادن، خود را با شرائط هماهنگ کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

طفره رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

رای کسی رو زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تقلیل دادن، گرفتن وقت و هزینه یا پر کردن وقت، خلل و وفقه ایجاد کردن Although it would cut into profits, we were forced to lower our prices. I don' ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

بازی درآوردن، به بازی گرفتن ?Do you really love me, or are you just toying with me Don't toy with my emotions

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بهای کاری رو پرداخت کردن ( یعنی عرق کاریو ریختن و رنجش رو کشیدن ) A:I've been doin' this ten years and I haven't gotten anywhere B:you're just payi ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

تصویر His latest movie is a grim portrayal of wartime suffering تصویر سازی، به تصویر درآوردن، به تصویر کشیدن She won a Best Actress award for her ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

نامطمئن، متزلزل، سست بنیان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

خشک، خنک، غیر دوستانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

تغییر و تحولات، وقایع . They were horrified at this unexpected turn of events

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

جدای از ، به دور از ( بعدش کلمه باing می آید ) . Far from seeming glad to see him, Rose looked almost angry . far from being easy, it would be a d ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

از قضا چرخ روزگار گردش زمانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

هوای کسی را برداشتن اینکه دلمان هوای کسی را بکنه هوایی کسی شدن هواخواه کسی شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

این چیزا از تو بعیده، این حرفها به تو نیمده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

ماجرا چیه؟ What's this about a letter? You never told me she wrote you a letter

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

این رو آن رو کردن، این ور و آن ور کردن، به یک ور دیگر برگرداندن***وارانه شدن، چپه شدن I lost my place in my book when the pages flipped over in the w ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

دست به کار شدن We have to get the ball rolling on this project soon

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

حقِ ( قانونی یا اخلاقی ) ، قدرت، توانایی کنترل ***مقام و مسئول***به صورت جمع: مسئولین و مقامات سازمان ملل از قدرت خود برای کمک به آنها استفاده کرد ا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

داستان بافی داستان سرایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

بی چون و چرا بی حرف و حدیث

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

خارج از حد و شئونات You can disagree with her, but calling her dishonest was out of line

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

چقدر طولش دادی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

بر فرازِ The airplane was high above the clouds

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

چیزی گیر کسی آمدن چیزی توی راه کسی قرار گرفتن ( به عنوان یک فرصت ) Several chances came our way but we missed them