rewarding
/rəˈwɔːrdɪŋ//rɪˈwɔːdɪŋ/
پر ارزش، پر پاداش، پر سزا، پر مزیت، ارزنده، ارزشمند، پرثمر، بافایده، رضایت بخش، اقناع کننده، مثمر به ثمر
بررسی کلمه
صفت ( adjective )
مشتقات: rewardingly (adv.)
مشتقات: rewardingly (adv.)
• : تعریف: affording a sense of satisfaction; gratifying.
- a rewarding activity
[ترجمه شان] یک فعالیت ارزنده ( ارزشمند )|
[ترجمه گوگل] یک فعالیت با ارزش[ترجمه ترگمان] یک فعالیت پر پاداش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a rewarding experience
تجربه ای پر ارزش
2. she finds motherhood very rewarding
مادری برای او بسیار اقناع کننده است.
3. I found it immensely rewarding working with the less able children.
[ترجمه کیمیا] من کار کردن با بچه های کم توان را بسیار با ارزش یافتم|
[ترجمه گوگل]به نظر من کار کردن با کودکان کم توان بسیار لذت بخش بود[ترجمه ترگمان]من به کار کردن با بچه های کم تر موفق، بی اندازه پاداش دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Their close and financially rewarding relationship was sufficient to call into question the independence and disinterest of the directors.
[ترجمه بهروز مددی] روابط نزدیک و از نظر مالی رضایت بخش آنها، به اندازهای کافی بود که استقلال طلبی و بی تفاوتی مدیرانشان را زیر سؤال ببرد.|
[ترجمه گوگل]رابطه نزدیک و سودمند مالی آنها برای زیر سوال بردن استقلال و بی علاقگی مدیران کافی بود[ترجمه ترگمان]رابطه نزدیک و مالی آن ها برای تماس با استقلال و بی علاقگی مدیران کافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Many experts advocate rewarding your child for good behaviour.
[ترجمه بهروز مددی] بسیاری از کارشناسان طرفدار شیوهی پاداش دهی به کودکان در عوض رفتار مناسب آنها هستند.|
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارشناسان از پاداش دادن به فرزندتان برای رفتار خوب حمایت می کنند[ترجمه ترگمان]بسیاری از متخصصان به کودک خود برای رفتار خوب پاداش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Teaching young children is a challenging and rewarding job.
[ترجمه گوگل]آموزش به کودکان خردسال یک شغل چالش برانگیز و با ارزش است
[ترجمه ترگمان]آموزش کودکان به عنوان یک شغل چالش برانگیز و پر پاداش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آموزش کودکان به عنوان یک شغل چالش برانگیز و پر پاداش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It was a richly rewarding relationship.
[ترجمه حمیده] این یک رابطه ی بسیار ارزشمند بود.|
[ترجمه گوگل]این یک رابطه سرشار از پاداش بود[ترجمه ترگمان]این یک رابطه بسیار پر پاداش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Gardening is a very rewarding pastime.
[ترجمه گوگل]باغبانی یک سرگرمی بسیار مفید است
[ترجمه ترگمان]باغبانی یک سرگرمی بسیار باارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]باغبانی یک سرگرمی بسیار باارزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Melanie finds her work exciting and rewarding.
[ترجمه hmide] ملانی کارش را هیجان انگیز و پرفایده یافت.|
[ترجمه گوگل]ملانی کار خود را هیجان انگیز و با ارزش می یابد[ترجمه ترگمان]ملانی یه کار هیجان انگیز و rewarding پیدا می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Teaching can be a very rewarding career.
[ترجمه گوگل]تدریس می تواند یک شغل بسیار مفید باشد
[ترجمه ترگمان]تدریس می تواند یک شغل بسیار ارزشمند باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تدریس می تواند یک شغل بسیار ارزشمند باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Paderewski's Concerto is a strong, well-constructed work and rewarding for the soloist.
[ترجمه گوگل]کنسرتو پادروفسکی اثری قوی و خوش ساخت است و برای تک نواز پاداش دارد
[ترجمه ترگمان]کنسرتو Paderewski یک کار قوی، ساخته شده و پاداش دادن به the است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]کنسرتو Paderewski یک کار قوی، ساخته شده و پاداش دادن به the است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. As uplifting as a gallows, maybe, but a rewarding experiment in instrumentation none the less.
[ترجمه گوگل]شاید مثل چوبه دار نشاط آور باشد، اما به هر حال آزمایشی ارزشمند در ابزارسازی است
[ترجمه ترگمان]شاید به عنوان بالا رفتن به عنوان یک دار، شاید یک تجربه پاداش دهی در ابزار دقیق و نه کم تر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]شاید به عنوان بالا رفتن به عنوان یک دار، شاید یک تجربه پاداش دهی در ابزار دقیق و نه کم تر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. In essence, you are rewarding the behavior, so he is even more likely to repeat it.
[ترجمه گوگل]در اصل، شما به این رفتار پاداش می دهید، بنابراین احتمال تکرار آن بیشتر است
[ترجمه ترگمان]در اصل، شما به این رفتار پاداش می دهید، بنابراین به احتمال زیاد آن را تکرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در اصل، شما به این رفتار پاداش می دهید، بنابراین به احتمال زیاد آن را تکرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Instead I read military history, a rewarding experience under C. T. Atkinson.
[ترجمه گوگل]در عوض، تاریخ نظامی را خواندم، تجربهای ارزشمند در زمان سیتی اتکینسون
[ترجمه ترگمان]در عوض من تاریخ نظامی را خواندم، یک تجربه پاداش دهنده زیر سی تی آتکینسن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در عوض من تاریخ نظامی را خواندم، یک تجربه پاداش دهنده زیر سی تی آتکینسن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
به انگلیسی
• satisfying, worthwhile, profitable; serving as a reward, serving as compensation
something that is rewarding gives you a lot of satisfaction.
something that is rewarding gives you a lot of satisfaction.
پیشنهاد کاربران
پاداش دهی
رضایت بخش
ارزشمند
اجر معنوی
My work is very rewarding.
My work is very rewarding.
پر اجر، ارزشمند، با ارزش
نتیجه بخش
پرمنفعت، منفعت بخش، سودده
ارزشمند، ارزنده، سودمند، پر پاداش، پر مزیت، پر منفعت، پر ارزش
satisfying or beneficial/
پرارزش ( صفت )
[صفت] انگیزشی، انگیزه دهنده؛ تقویت کننده
[فعل، مصدر] پاداش دهی؛ مفتخر کردن؛ جبران لطف کردن
[فعل، مصدر] پاداش دهی؛ مفتخر کردن؛ جبران لطف کردن
ارضا کننده ( چون فکر میکنی کار مهم و با ارزشی انجام دادی )
تحفه ، راضی کننده ، مناسب
ارزشمند، پرمزیت
Worthwhile, beneficial
رضایت بخش
Worthwhile, beneficial
رضایت بخش
۱. راضی کننده - خوشحال کننده - ایجادکننده ی رضایت
۲. پولساز - پر سود - سودآور - سودده
۳. با ارزش
تعریف انگلیسی :
1. giving you a good feeling that you have done something valuable, important, etc.
2. giving you money or profit
3. Is worth the effort
مثال ها :
1. Nursing is a very rewarding [=satisfying] career : پرستاری شغل بسیار راضی کننده ای است.
2. The investment has been very rewarding. [=profitable] : سرمایه گذاری فوق العاده مفید/سودده بوده است
3. a rewarding experience : تجربه ای با ارزش
۲. پولساز - پر سود - سودآور - سودده
۳. با ارزش
تعریف انگلیسی :
1. giving you a good feeling that you have done something valuable, important, etc.
2. giving you money or profit
3. Is worth the effort
مثال ها :
1. Nursing is a very rewarding [=satisfying] career : پرستاری شغل بسیار راضی کننده ای است.
2. The investment has been very rewarding. [=profitable] : سرمایه گذاری فوق العاده مفید/سودده بوده است
3. a rewarding experience : تجربه ای با ارزش