|
واژه
|
جمله های ترجمه شده
|
|
|
1 |
poignant
|
• The scene in which the soldier comes home to his wife is the most poignant in the film.
• صحنه ای که سرباز به خانه نزد همسرش باز میگردد، تکان دهنده ترین (تاثیر گذارترین) صحنه فیلم می باشد.
|
١٣٩٩/٠٨/٠٩
|
|
|
2 |
dementia
|
• Many people with dementia would rather remain at home than be placed in an institution.
• بسیاری از افرادی که دچار زوال عقل میباشند در خانه ماندن را به جای بودن در آسایشگاه ترجیح میدهند.
|
١٣٩٩/٠٨/٠٣
|
|
|
3 |
acumen
|
• Her business acumen made her the ideal choice to head the company.
• شم تجاریش (تیزهوش بودنش در تجارت) او را به بهترین گزینه برای ریاست شرکت تبدیل کرد.
|
١٣٩٩/٠٨/٠٣
|
|
|
4 |
slam dunk
|
• The biggest legal slam dunk came when a judge sentenced four men to 505 years in prison.
• بزرگترین موفقیت (دستاورد) قضایی زمانی اتفاق افتاد که قاضی آن چهار مرد را به تحمل 505 سال حبس محکوم کرد.
|
١٣٩٩/٠٨/٠١
|
|
|
5 |
pacifist
|
• Pacifist movements gathered strength in Norway.
• تحرکات صلح طلبانه در کشور نروژ شدت گرفت. (البته بسته به متن ممکن است معنی تغییر کند)
|
١٣٩٩/٠٨/٠١
|
|
|
6 |
corny
|
• a corny ending to the television play
• پایانی مسخره برای نمایش تلویزیونی
|
١٣٩٩/٠٧/٢٩
|
|
|
7 |
hark back
|
• The newest styles hark back to the clothes of the Seventies.
• این سبکهای جدید برگفته از طرز پوشش در دههی هفتاد میباشد.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٩
|
|
|
8 |
give away
|
• I don't want to give away exactly how the system works.
• من نمیخواهم نحوهی عملکرد برنامه را بطور کامل فاش کنم.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٩
|
|
|
9 |
endearment
|
• Darling'is a term of endearment.
• عزیزم، کلمهای محبت آمیز و عاشقانه است.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٩
|
|
|
10 |
recognition
|
• A formal dinner was given in recognition of her achievements.
• به پاس قدردانی از دستاوردهای او ضیافت شامی برگزار شد.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٨
|
|
|
11 |
instantaneous
|
• Death was instantaneous because both bullets hit the heart.
• بدلیل اصابت هر دو گلوله به قلب مرگ فورا (سریعا) اتفاق افتاده است.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٨
|
|
|
12 |
recognition
|
• It had been many years since he'd seen her, but his recognition of her face was instantaneous.
• از آخرین باری که او را دیده بود سالیان بسیاری می گذشت، اما تشخیص چهره او برایش بسیار سریع بود. (فورا او را شناخت)
|
١٣٩٩/٠٧/٢٨
|
|
|
13 |
goggle
|
• My swimming goggles keep steaming up so I can't see.
• عینک شنای من مرتب بخار میکند و به همین دلیل نمیتوانم خوب ببینم.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٧
|
|
|
14 |
chuck
|
• They chucked the drunkard out of the bar.
• آنها فردی که مست بود را از بار بیرون انداختند. (بیرون پرت کردند)
|
١٣٩٩/٠٧/٢٧
|
|
|
15 |
chuck
|
• She chucked her old sneakers.
• او کفشهای راحتی کهنهی خود را دور انداخت. (از شرشون خلاص شد)
|
١٣٩٩/٠٧/٢٧
|
|
|
16 |
chuck
|
• He chucked a shoe at the yowling cat.
• او کفش خود را به سمت گربهای که در حال زوزه کشیدن بود، پرتاب کرد.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٧
|
|
|
17 |
practical joke
|
• The sheer viciousness of Peggy Soong's practical joke choked her.
• شرارت بی حد و اندازهای که پگی سوونگ در اجرای شوخی زننده خود بکار برد باعث خفه شدن او (دوستش) شد.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٥
|
|
|
18 |
practical joke
|
• The boy's death was the result of a practical joke that misfired.
• مرگ پسرک بر اثر شوخی خطرناکی با مواد منفجره بود که به سرانجام نرسید.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٥
|
|
|
19 |
atheist
|
• He'd grown up believing in God, but the war had made him an atheist.
• او با عشق به (باور به) خداوند رشد یافته بود، اما جنگ تمام باورهای او را از میان برده بود.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٥
|
|
|
20 |
pioneer
|
• John Whitney was a pioneer of computer animation.
• جان ویتنی بنیانگذار پویانمایی بوسیلهی رایانه بود.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٥
|
|
|
21 |
show off
|
• She likes to wear short skirts to show off her legs.
• او علاقه دارد با پوشیدن دامن کوتاه و نمایش پاهای عریانش خودنمایی کند.
|
١٣٩٩/٠٧/٢١
|
|
|
22 |
every once in a while
|
• Every once in a while she would show me the page and ask where she should stop a sentence.
• هرازچندگاهی یک صفحه را به من نشان میداد و میپرسید کجای جمله باید توقف کند.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٠
|
|
|
23 |
gossip
|
• We're just having a cup of coffee and enjoying a bit of gossip.
• فقط داریم یک فنجون قهوه میخوریم (مینوشیم) و یک کمی هم از غیبت کردن لذت میبریم.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٠
|
|
|
24 |
gossip
|
• She's such a gossip that I'm afraid to tell her anything.
• یک جوری شایعه پراکنی میکنه که من میترسم بهش چیزی بگم.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٠
|
|
|
25 |
gossip
|
• You shouldn't go around spreading gossip about people.
• نباید همینجوری راه بیفتی و دربارهی دیگران شایعه درست کنی.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٠
|
|
|
26 |
basically
|
• The party's principles are basically egalitarian.
• اصول کلی حزب اساسا بر پایه برابری و مساوات میباشد.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٠
|
|
|
27 |
dreadful
|
• They had some dreadful old ham in the main part.
• تو قسمت غذای اصلیشون مقداری گوشت مونده و حال به هم زن (بسیار بد) داشتند.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٠
|
|
|
28 |
swank
|
• People around here don't swank about their money.
• مردم اینجا به خاطر پولدار بودن فخر فروشی نمیکنند.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٠
|
|
|
29 |
swank
|
• In spite of all his swank, he's never really achieved very much.
• علی رغم تمام ظاهرنماییهایش (ناز و عشوههایش)، عملا چیز زیادی نصیبش نشد.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٠
|
|
|
30 |
swank
|
• Just because you won, there's no need to swank.
• فقط به خاطر اینکه برنده شدی، لازم نیست اینقدر خودنمایی کنی.
|
١٣٩٩/٠٧/٢٠
|
|
|
31 |
genealogist
|
• Many genealogists are surprised to find that some of the most basic information is not on the Internet.
• برخی از شجره شناسان هنگامیکه متوجه میشوند بسیاری از اطلاعات بدیهی در اینترنت وجود ندارند بسیار متعجب میشوند.
|
١٣٩٩/٠٧/١٩
|
|
|
32 |
fragmentation
|
• The fragmentation of the separation, this is you want to end.
• خرد شدن (تکه تکه شدن) به خاطر جدایی، آره این همون چیزیه که میخوای.
|
١٣٩٩/٠٧/١٦
|
|
|
33 |
intercalary
|
• With further development, the intercalary cell was disintegrated from the mature aeciospore and numerous warts appeared on the aeciospore surface.
• با پیشرفت این فرایند، سلول تزریق شده (جایگذاری شده) از هاگ (قارچ) ماده جدا شده و گندمههای (زگیل) فراوانی روی سطح هاگ پدیدار میشوند.
|
١٣٩٩/٠٧/١٦
|
|
|
34 |
velocity
|
• Light travels at the highest achievable velocity in the universe.
• نور با بالاترین سرعت ممکن در جهان هستی حرکت میکند.
|
١٣٩٩/٠٧/١٦
|
|
|
35 |
cocky
|
• He's a bit cocky for my liking.
• او آنقدر از خود راضی است که من علاقهای به او ندارم.
|
١٣٩٩/٠٧/١٦
|
|
|
36 |
reincarnate
|
• Some people believe they may reincarnate in the form of an animal.
• بعضی از مردم معتقدند روح آنها پس از مرگ به صورت یک حیوان به زندگی مجدد باز میگردد.
|
١٣٩٩/٠٧/١٣
|
|
|
37 |
fidelity
|
• Wanting fidelity implies you're thinking about a major relationship.
• تقاضای تعهد و وفاداری دلالت بر این دارد که شما در فکر یک رابطهی عمیق و طولانی میباشید.
|
١٣٩٩/٠٧/١٣
|
|
|
38 |
enormity
|
• The enormity of the acts committed by the Nazis during World War II still shocks and sickens us.
• ستمگری و جنایات صورت گرفته توسط نازیها در خلال جنگ جهانی دوم هنوز هم ما را بهت زده کرده و باعث آزار ما میشود.
|
١٣٩٩/٠٧/١٣
|
|
|
39 |
workaholic
|
• A self-confessed workaholic, Tony Richardson can't remember when he last had a holiday.
• تونی ریچاردسون که خودش علنا به خرکاریش معترفه، آخرین باری که به تعطیلات رفته را به خاطر نمیآورد.
|
١٣٩٩/٠٧/١٣
|
|
|
40 |
turret
|
• The gun turret revolved until the gun was aimed at the advancing soldiers.
• تیربار روی برجک گردان آنقدر چرخید، تا سربازان در حال پیشروی را هدف قرار دهد.
|
١٣٩٩/٠٧/١٣
|
|
|
41 |
expose
|
• The teacher wanted to expose the students to new ideas.
• معلم میخواست دانش آموزان خود را با تفکرات و اندیشههای جدید آشنا کند.
|
١٣٩٩/٠٧/٠٩
|
|
|
42 |
expose
|
• She doesn't want her child exposed to the violence in movies and on television.
• او علاقه نداشت که فرزندش فیلمها و برنامههای تلویزیونی خشونت آمیز را تماشا کند.
|
١٣٩٩/٠٧/٠٩
|
|
|
43 |
consistency
|
• consistency in the development of a theory
• وجود انسجام در بسط و توسعه یک نظریه
|
١٣٩٩/٠٧/٠٩
|
|
|
44 |
consistency
|
• The consistency of this pudding is not thick enough.
• غلظت این پودینگ به اندازهی کافی نیست.
|
١٣٩٩/٠٧/٠٩
|
|
|
45 |
bilingualism
|
• Although linguistic diversity was considered a positive asset, bilingualism in maintained schools was not supported.
• اگرچه دانستن چندین زبان امتیازی مثبت تلقی میشد، اما در مدارس دولتی از آموزش زبانهای دیگر حمایت نمیشد.
|
١٣٩٩/٠٧/٠٩
|
|
|
46 |
cheerful
|
• His cheerful donation was greatly appreciated.
• کمک خیرخواهانه او واقعا قابل تقدیر است.
|
١٣٩٩/٠٧/٠٩
|
|
|
47 |
chill out
|
• I'm chilling out at home tonight.
• امشب در خانه استراحت میکنم. (یعنی امشب خونه می مونم و برنامهی خاصی واسه بیرون رفتن ندارم.)
|
١٣٩٩/٠٧/٠٩
|
|
|
48 |
chill out
|
• Chill out! It's only a speeding ticket.
• بی خیال، این فقط یه قبض جریمه است.
|
١٣٩٩/٠٧/٠٩
|
|
|
49 |
physically
|
• It's bad for your health to be physically inactive.
• نداشتن فعالیت جسمانی برای سلامتی شما مضر میباشد.
|
١٣٩٩/٠٧/٠٩
|
|
|
50 |
on the other hand
|
• Well, all right, hospitals lose money. But, on the other hand, if people are healthy, don't think of it as losing money; think of it as saving lives.
• خب، درست است که بیمارستانها درآمد مالی خود را از دست میدهند. اما، از طرفی هم باید توجه داشت، سالم و تندرست ماندن انسانها را نباید همسان با (به منزلهی) از دست دادن منابع مالی دانست؛ بلکه باید به دید نجات زندگی به آن نگریست.
|
١٣٩٩/٠٧/٠٩
|
|
|