mature

/məˈt͡ʃʊr//məˈtjʊə/

معنی: کامل، بالغ، سررسیده شده، بحد بلوغ یا رشد رساندن، سنگین کردن، کامل کردن، منقضی شدن، رشد کردن
معانی دیگر: (میوه و غیره) رسیده، (انسان و جانور) بالغ، بالیده، رسیده به حد کمال، برنا، گوالیده، برومند (در برابر: نارس یا نابالغ immature)، تمام و کمال، تکامل یافته، سنجیده، حساب شده، (آدم) پخته، پرتجربه، عاقل، جاافتاده، خردمندانه، معقول، بزرگسال، (وام یا اوراق بهادار و غیره) سررسید، قابل پرداخت، سررسید شدن، رسیده شدن یا کردن، بالغ شدن یا کردن، گوالیدن، بالیدن، پر تجربه کردن یا شدن، جاافتاده کردن یا شدن، عاقل کردن یا شدن، (زمین شناسی - به ویژه رودخانه ها) کم شیب، گوال رود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: fully grown or developed, as a plant, animal, or human.
مترادف: adult, grown
متضاد: immature, young
مشابه: big, full-fledged, grown-up, ripe

- A mature cat is capable of having kittens.
[ترجمه گنج جو] گربه ی بالغ میتونه بچه دار بشه.
|
[ترجمه گوگل] یک گربه بالغ می تواند بچه گربه داشته باشد
[ترجمه ترگمان] یک گربه بالغ قادر به بچه دار شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The height of a mature oak tree can be over one hundred feet.
[ترجمه camenglish@] ارتفاع یه درخت بالغ یا کامل میتونه به بیشتر از صد فوت برسه
|
[ترجمه گوگل] ارتفاع یک درخت بلوط بالغ می تواند بیش از صد فوت باشد
[ترجمه ترگمان] ارتفاع یک درخت بلوط بالغ بر روی صد پا می تواند دوام بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of humans, relating to or characteristic of full mental, emotional, or physical development.
متضاد: adolescent, callow, childish, immature, juvenile, puerile, young
مشابه: adult, grown-up, mellow, seasoned

- He used to be a sore loser, but he's starting to develop a more mature attitude now.
[ترجمه AydaMafi] او قبلا یک بازنده بدبخت بود، اما حالا شروع به رشد و گسترش نگرش خود کرده است
|
[ترجمه گوگل] او قبلاً یک بازنده سخت بود، اما اکنون شروع به ایجاد نگرش بالغ‌تر کرده است
[ترجمه ترگمان] او قبلا بازنده sore بود، اما حالا شروع به رشد و گسترش نگرش more کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's only fourteen, but she has a mature appearance.
[ترجمه ساجده] اون فقط چهارده سال داره اما ظاهر بالغی داره
|
[ترجمه گوگل] او فقط چهارده سال دارد، اما ظاهری بالغ دارد
[ترجمه ترگمان] فقط چهارده سالشه، اما ظاهر بالغ داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: ripe or properly aged, as fruit, wine, or cheese.
مترادف: ripe
متضاد: unripe
مشابه: aged, mellow

- A mature cheese has a richer flavor.
[ترجمه عبدالفرید] پنیر عمل آمده طعم بهتری دارد
|
[ترجمه گوگل] پنیر بالغ طعم غنی تری دارد
[ترجمه ترگمان] پنیر بالغ طعم بهتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: thought out completely; perfected.
مترادف: full-blown
متضاد: underdeveloped, young
مشابه: developed, perfect, perfected, ripe

- Let's wait till we have a mature plan of action.
[ترجمه گوگل] بیایید منتظر بمانیم تا یک برنامه عملی بالغ داشته باشیم
[ترجمه ترگمان] صبر می کنیم تا یه نقشه کامل عملی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: matures, maturing, matured
(1) تعریف: to cause to ripen or develop fully; bring to maturity.
مترادف: ripen
مشابه: age, mellow, season

- This winery matures its wine in oak barrels.
[ترجمه گوگل] این کارخانه شراب سازی شراب خود را در بشکه های بلوط بالغ می کند
[ترجمه ترگمان] این شرابی هم که تو بشکه های چوب بلوط داره باید رشد کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to work out or think out completely; perfect.
مترادف: perfect
مشابه: complete, finish, ripen, work out

- It took several weeks to mature the plan.
[ترجمه گوگل] چند هفته طول کشید تا این طرح به بلوغ برسد
[ترجمه ترگمان] چندین هفته طول کشید تا این برنامه به اتمام برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: maturely (adv.), matureness (n.)
(1) تعریف: to come to full or complete physical development.
مترادف: grow up
مشابه: evolve

- Girls mature more rapidly than boys.
[ترجمه عبدالفرید] دخترها خیلی سریع تر از پسرها بالغ می شوند.
|
[ترجمه گوگل] دختران سریعتر از پسران بالغ می شوند
[ترجمه ترگمان] دخترها به سرعت بیشتر از پسرها بالغ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to age or ripen, as wine or cheese.
مترادف: ripen
مشابه: age, maturate

- They'll let the wine mature in the cellar before being bottled.
[ترجمه گوگل] آنها اجازه می دهند شراب قبل از بطری شدن در انبار بالغ شود
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه بطری را در بطری بگذارند، شراب را در سرداب می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be due for payment, as a note or bond.

- These bonds will mature in ten years.
[ترجمه عبدالفرید] سررسید این اوراق بهادار در طی ده سال خواهد بود.
|
[ترجمه گوگل] این اوراق ظرف ده سال سررسید می شود
[ترجمه ترگمان] این اوراق طی ده سال بالغ خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. mature cell
یاخته های تکامل یافته

2. mature fruit
میوه ی رسیده

3. mature student
(انگلیس) دانشجوی بزرگسال

4. a mature argument
استدلال دقیق و حساب شده

5. a mature scheme
نقشه ی سنجیده

6. full-bodied mature wines
شراب های خوش طعم و جاافتاده

7. a person of mature age
آدم پا به سن گذاشته

8. she has a mature outlook on life
دید او نسبت به زندگی خردمندانه است.

9. the bonds will mature in ten years
سررسید این اوراق قرضه ده سال دیگر است.

10. when he reached twenty, he was considered to be mature
وقتی به بیست سالگی رسید او را بالغ به حساب آوردند.

11. You are a mature man now; you are no longer a boy.
[ترجمه seyedmm021] تو الان یک فرد بالغ هستی ; دیگه بچه نیستی
|
[ترجمه گوگل]شما اکنون یک مرد بالغ هستید تو دیگه پسر نیستی
[ترجمه ترگمان]تو الان مرد بالغی هستی؛ تو دیگه پسر نیستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mature, self-motivated and strong interpersonal skills.
[ترجمه گوگل]مهارت های بین فردی بالغ، با انگیزه و قوی
[ترجمه ترگمان]مهارت های بین فردی بالغ، با انگیزه و قوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The interview showed her as a self-assured and mature student.
[ترجمه گوگل]مصاحبه او را دانش آموزی با اعتماد به نفس و بالغ نشان داد
[ترجمه ترگمان]مصاحبه او را به عنوان یک دانش آموز مطمئن و بالغ نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. May our friendship grow more mature as time passes.
[ترجمه AKBAR KHAYAT] ممکن است دوستی ما با گذشت زمان عمیق تر شود.
|
[ترجمه گوگل]باشد که دوستی ما با گذشت زمان رشد کند
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که دوستی ما با گذشت زمان بلوغ بیشتری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's not mature enough to be given too much responsibility.
[ترجمه AKBAR KHAYAT] او هنوز به بلوغ کافی نرسیده تا مسئولیتهای بزرگی به او سپرده شود.
|
[ترجمه گوگل]او آنقدر بالغ نیست که مسئولیت زیادی به او داده شود
[ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی بزرگ نیست که مسیولیت زیادی به او داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Hundreds of mature trees were uprooted in the storm.
[ترجمه AKBAR KHAYAT] صدها درخت بزرگ بر اثر طوفان ریشه کن شدند.
|
[ترجمه گوگل]صدها درخت بالغ در طوفان ریشه کن شدند
[ترجمه ترگمان]صدها درخت بالغ در طوفان ریشه کن شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This is a dress shop for mature women.
[ترجمه AKBAR KHAYAT] این فروشگاه لباس مخصوص خانمهای بزرگسال است.
|
[ترجمه گوگل]این یک فروشگاه لباس برای زنان بالغ است
[ترجمه ترگمان]این یک فروشگاه لباس برای زنان بالغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کامل (صفت)
main, large, absolute, total, full, perfect, complete, thorough, exact, mature, whole, plenary, stark, orbicular, culminant, unabridged, intact, exhaustive, full-blown, full-fledged, unqualified, integral, unmitigated

بالغ (صفت)
full, adolescent, adult, mature, ripe, major, full-fledged, marriageable

سررسیده شده (صفت)
mature

بحد بلوغ یا رشد رساندن (فعل)
mature

سنگین کردن (فعل)
mature, argue pro and con for hours, weight, elaborate, think over, debate a matter in one's mind

کامل کردن (فعل)
complete, totalize, mature, round, complement, integrate

منقضی شدن (فعل)
expire, mature, elapse

رشد کردن (فعل)
mature, grow, flourish, wax

تخصصی

[علوم دامی] به حد بلوغ رساندن، بالغ، کامل کردن، کامل .
[صنایع غذایی] بالغ، رشد کردن، کامل، سررسیده شده
[زمین شناسی] بالغ، کامل سنگهایی از نظر بافتی رسیده هستند که دارای ماتریکس کمی بوده، جورشدگی متوسط تا خوب دارند و گردشدگی آنها نیز متوسط تا خوب میباشد.
[حقوق] فرا رسیدن موعد پرداخت دین، لازم التأدیه شدن، بالغ شدن، لازم التأدیه، بالغ

انگلیسی به انگلیسی

• cause to ripen; cause to develop fully; ripen, age, grow up; reach full maturity; develop; due for payment; work out (a plan) completely, perfect
ripe; full-grown, adult; fully developed; based on careful consideration; completely planned
if someone matures, their personality and their emotional behaviour become more fully developed and controlled.
mature people behave in a sensible, well-balanced way.
to mature means to develop or to reach a state of complete development.
mature means fully developed.

پیشنهاد کاربران

به عمل آمدن
بزرگ شدن
بالنده، پخته، کارکشته، کارآزموده، رسیده
زن جا افتاده ، میلف ، بالغ ، زنی که سن بالاست ، زن مسن ، زن با اندام برجسته که نشان از بالغ شدن اوست
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : mature
✅️ اسم ( noun ) : maturity / maturation
✅️ صفت ( adjective ) : mature / maturational
✅️ قید ( adverb ) : maturely
توسعه یافته
رشد یافته
پخته ، با تجربه
به تکامل رسیدن
بالغ
عاقل و بالغ ، یا حساب شده ، سنگین وسکه رفتار کردن
Please tell me how I can handle this in a mature manner
بهم بگو چطوری میتونم به شیوه عاقلانه رفتار کنم
Human's brain is not fully mature untill about 25
adult
( وام یا اوراق بهادار و غیره ) سررسید
سررسید شدن،
سررسیده شده
"Definition of phrase "call ( in ) a bond:
to pay back money to a person or organization holding a bond before the date when the bond matures ( = when it would normally be paid back )
جاافتاده و پخته ( انسان )
He's very mature for his age.
سنجیده و آزموده
Upon mature reflection, we find the accused guilty.
بالغ
a mature adult/mature oak trees
رسیده و قوام یافته، جاافتاده ( غذا و نوشیدنی )
Do you prefer mild or mature cheddar?
آماده ی پرداخت

I thought you would be more mature to understand your lover in the love before you.
I thought you were wiser than the love between us to end all the limitations, the sorrows
I expected it to be love
...
[مشاهده متن کامل]

Not the border between you and me that you can imagine behavior and action and interpretation
It means you do not love me or you have not forgiven me yet
I lost you for nothing
I lost you at no cost
Alas Alas Alas
You are not in love
Instead of that interpretation
Think about it, there is no limit to these interpretations for you and me
فکر میکردم بالغ تر ازونی باشی که تو عشق قبل از خود ، حال معشوقت رو ( خواست ) درک کنی
فکر میکردم عاقلتر از اونی باشی که عشق میان ما تمام محدودیت های فراغی ، غصه ها را به پایان دهد
انتظار داشتم عشق باشد
نه مرز من و تو که بتونی تصور رفتار و عمل و تفسیر داشته باشی
یعنی دوستم نداری یا هنوز نبخشیدی من را
من به بهای هیچ تو رو باختم
من به بهای هیچ تو رو از دست دادم
افسوس افسوس افسوس
تو عاشق نیستی
بجای اون تفسیر
به این فکر کن مرزی برای من و تو به این تفسیرات نیست

Adult, grown
بالغ
باتجربه
تکامل یافته_هدفمند_حساب شده
با عقل و درایت رفتار کردن ، رفتار بزرگانه
Who is completely grow
فرد بالغ
Mature ≠ immature
Pre mature
نابهنگام
در نفت و گاز: مناطق قبلا اکتشاف شده
بزرگسال
mature wine/cheese
جاافتاده و مناسب استفاده
( صف ) قوام یافته، ( فعل ) قوام یافتن
A person who arrived to a particular age that he or she can make his or her own decision
مانده، جا افتاده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس