wily

/ˈwaɪli//ˈwaɪli/

معنی: زیرک، فریبنده، مکار، پر تزویر، پر حیله
معانی دیگر: نیرنگ باز، فریبکار، حیله گر، محیل، رند، پر مکر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: wilier, wiliest
مشتقات: wilily (adv.), wiliness (n.)
• : تعریف: cleverly deceitful; tricky; cunning.
مترادف: artful, beguiling, crafty, cunning, guileful, tricky
متضاد: guileless, innocent
مشابه: calculating, deceitful, deceptive, devious, foxy, fraudulent, intriguing, slick, sly, sneaky, subtle

- He used a wily stratagem to attract investors to his money-making scheme.
[ترجمه گوگل] او برای جذب سرمایه‌گذاران به طرح پول‌سازی‌اش، از ترفندی زیرکانه استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] او از نیرنگی بسیار زیرکانه برای جذب سرمایه گذاران به طرح money استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The wily broker talked the elderly couple into making overly risky investments.
[ترجمه گوگل] دلال حیله گر از زوج مسن خواست تا سرمایه گذاری های بسیار پرخطری انجام دهند
[ترجمه ترگمان] دلال زیرک از زوج مسن صحبت کرد تا سرمایهگذاریهای مخاطره آمیز انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He's a cunning/sly/wily old fox.
[ترجمه گوگل]او یک روباه پیر حیله گر / حیله گر / حیله گر است
[ترجمه ترگمان]روباه مکار و مکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Foxes are supposed to be wily creatures.
[ترجمه گوگل]قرار است روباه ها موجودات حیله گر باشند
[ترجمه ترگمان]Foxes باید موجودات مکار باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What was cried up by the wily merchant often turned out to be most unworthy of praise.
[ترجمه گوگل]آنچه توسط بازرگان زیرک فریاد می زد اغلب بی ارزش ترین ستایش می شد
[ترجمه ترگمان]این بود که بلورفروش از آن جا فریاد زد که او اغلب لایق ستایش و ستایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His wily plan recoiled on him.
[ترجمه گوگل]نقشه حیله‌گرانه‌اش بر او منحرف شد
[ترجمه ترگمان]نقشه زیرکانه او بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was outwitted by his wily opponent.
[ترجمه گوگل]او توسط حریف زیرک خود فریب خورده بود
[ترجمه ترگمان]او از فریب حریف فریب او سر زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The boss is a wily old fox.
[ترجمه گوگل]رئیس یک روباه پیر است
[ترجمه ترگمان]سرکارگر یک روباه پیر حیله گر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His wily plan rebounded on him.
[ترجمه گوگل]نقشه حیله گرانه اش به او بازگشت
[ترجمه ترگمان]نقشه زیرکانه او بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's a wily old fox.
[ترجمه گوگل]او یک روباه پیر است
[ترجمه ترگمان]روباه مکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It had grown old and wily.
[ترجمه گوگل]پیر و زیرک شده بود
[ترجمه ترگمان]پیر و حیله گر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What would some wily girl see in him that he would respond to?
[ترجمه گوگل]دختر زیرک چه چیزی در او می دید که او به آن پاسخ می داد؟
[ترجمه ترگمان]یک دختر مکار به او چه خواهد گفت که به او پاسخ خواهد داد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. That wily old fellow Javed Miandad came out of it all with a commendation for trying to calm his prayers.
[ترجمه گوگل]جاوید میانداد پیرمرد حیله گر از همه چیز با یک تمجید به خاطر تلاش برای آرام کردن نمازش بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]این پیرمرد مکار و مکار از همه جا بیرون آمد و از این کار تمجید کرد و سعی کرد prayers را آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The idea of the touring professional as wily entrepreneur was nearly dead.
[ترجمه گوگل]ایده حرفه ای تور به عنوان یک کارآفرین زیرک تقریباً مرده بود
[ترجمه ترگمان]ایده سفر به عنوان یک کارآفرین زیرک تقریبا مرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Ingushetians have been more patient and wily than their hotheaded Chechen neighbors.
[ترجمه گوگل]اینگوشتی ها صبورتر و زیرک تر از همسایگان چچنی خود بوده اند
[ترجمه ترگمان]The نسبت به همسایگان چچن their، صبور و wily بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All these benefits were acquired by a wily diplomacy.
[ترجمه گوگل]همه این مزایا با یک دیپلماسی زیرکانه به دست آمد
[ترجمه ترگمان]همه این مزایا توسط یک دیپلماسی زیرک به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیرک (صفت)
brilliant, clever, sharp, nifty, parlous, smart, acute, keen, alert, shrewd, nimble, cunning, adroit, agile, versatile, insinuating, astute, designing, sagacious, subtile, subtle, knowledgeable, gash, perspicacious, canny, wily, resourceful, elusive

فریبنده (صفت)
attractive, charming, enchanting, delusive, crafty, arch, deceptive, glamorous, scheming, captious, witching, catching, fascinating, wily, delusory

مکار (صفت)
cunning, tricky, wily, deceitful

پر تزویر (صفت)
wily

پر حیله (صفت)
wily

انگلیسی به انگلیسی

• cunning, tricky, deceptive
wily people are clever and cunning, especially in ways that are intended to deceive people.

پیشنهاد کاربران

بلا، ناقلا
Shrewd
زرنگ ( بار منفی )
حیله گر
کلاش
فرصت طلب؟؟
skilled at gaining an advantage especially deceitfully.
حیله گر، مکار، دغل باز

بپرس