تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١١

گیر کشیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

تو شب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

هنجار های اجتماعی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

آدم ناهنجار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بری بودن، برائت جستن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

برقراری امنیت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

الکی که نمی گی ( برای دلخوشی من )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

کسی که پیداش نیست، غیبش زده، گم و گور شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

دست دوستی دراز کردن به سمت کسی دست دادن با کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

گذاشت رفت، رفت پی کارش، سرش و انداخت زیر و رفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خیلی خوب بود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

تو دست و پر کسی نبودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

باشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

ول کن بابا، چه میدونم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

کسی را به کاری گماشتن، کاری را به کسی سپردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

هویت و اطلاعات مخفی کسی رو فاش کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

کنار گذاشتن و تعیین کردن مقدار خاصی پول به عهده کسی به عنوان خیریه Put me down for a �10 donation. برای من 10 پوند اهدایی کنار بگذارید ( جهت خیریه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به فلانی چه کار داره که این کار رو بکنه what's Mark doing answering your phone? مارک چیکار داره که گوشی تو رو جواب بده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

آستانه درد women just have a lower threshold of pain than men

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

شر و شور، شور و حرارت ( اسم هست نه صفت ) the peppiness of the city's music scene in the last year has been encouraging

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

تلقی شدن It makes a bad impression if you’re late for an interview

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

به این لینک مراجعه شودhttps://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/make - it

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

منگ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

to reconcile your differences, to become friends ( with someone ) again

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٢

چشمم آب نمی خوره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاستن شدت یا اثر یا قدرت چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گریبان گیر چیزی شدن، دچار چیزی شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

داستان بافی داستان سرایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیاکان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مگر اینکه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

امور شخصی دخالت کردن در امور کسی: you're in their business Stop pestering me; it's none of your business! یعنی هیچ ربطی به تو نداره it isn't really ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

باعث خوشحالی من خواهد بود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

حماقت یا احمق کاری، احمق بازی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیچ کاری باهام نداریyou want nothing to do with me

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدبیار، بدشانس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی یا چیزی رو از جایی خلاص کردن یا بیرون آوردن Helicopters were used to get the troops out of the region.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

وسع دانش من

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

خود را وفق دادن، خود را با شرائط هماهنگ کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

قطار نظامی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثلا:When I'm of age, I'm going to get married and move to the city

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شروعی بر پایانِ چیزی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدیَم نیست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

توپیدن

پیشنهاد
٠

it's not so much a question as more of a wonderment یعنی: این بیشتر یک کنجکاویه تا یک پرسش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

هول هوش سی روز، تا یک ماه آینده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

باز بهتره، باز یه چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر هیچکس پوشیده نیست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهره مند و برخوردار بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جرات و حقیقتا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه فایده؟