پیشنهادهای English User (٩٧٢)
گیر کشیدن
تو شب
هنجار های اجتماعی
آدم ناهنجار
بری بودن، برائت جستن
برقراری امنیت
الکی که نمی گی ( برای دلخوشی من )
دست دوستی دراز کردن به سمت کسی دست دادن با کسی
گذاشت رفت، رفت پی کارش، سرش و انداخت زیر و رفت
خیلی خوب بود
تو دست و پر کسی نبودن
کسی را به کاری گماشتن، کاری را به کسی سپردن
باشه
ول کن بابا، چه میدونم
کنار گذاشتن و تعیین کردن مقدار خاصی پول به عهده کسی به عنوان خیریه Put me down for a �10 donation. برای من 10 پوند اهدایی کنار بگذارید ( جهت خیریه )
هویت و اطلاعات مخفی کسی رو فاش کردن
به فلانی چه کار داره که این کار رو بکنه what's Mark doing answering your phone? مارک چیکار داره که گوشی تو رو جواب بده
آستانه درد women just have a lower threshold of pain than men
شر و شور، شور و حرارت ( اسم هست نه صفت ) the peppiness of the city's music scene in the last year has been encouraging
تلقی شدن It makes a bad impression if you’re late for an interview
چشمم آب نمی خوره
به این لینک مراجعه شودhttps://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/make - it
منگ
to reconcile your differences, to become friends ( with someone ) again
گریبان گیر چیزی شدن، دچار چیزی شدن
داستان بافی داستان سرایی
نیاکان
امور شخصی دخالت کردن در امور کسی: you're in their business Stop pestering me; it's none of your business! یعنی هیچ ربطی به تو نداره it isn't really ...
باعث خوشحالی من خواهد بود
حماقت یا احمق کاری، احمق بازی
هیچ کاری باهام نداریyou want nothing to do with me
بدبیار، بدشانس
کسی یا چیزی رو از جایی خلاص کردن یا بیرون آوردن Helicopters were used to get the troops out of the region.
وسع دانش من
خود را وفق دادن، خود را با شرائط هماهنگ کردن
قطار نظامی
مثلا:When I'm of age, I'm going to get married and move to the city
شروعی بر پایانِ چیزی بودن
بدیَم نیست
هول هوش سی روز، تا یک ماه آینده
it's not so much a question as more of a wonderment یعنی: این بیشتر یک کنجکاویه تا یک پرسش
توپیدن
بر هیچکس پوشیده نیست
باز بهتره، باز یه چیزی
به جرات و حقیقتا
چه فایده؟
بهره مند و برخوردار بودن
نه در اندازه های، نه اونقدر
تحت اشراف، تحت کنترل، تحت مالکیت
بی نزاکت