پیشنهادهای English User (٩٧٢)
از دست دادن نای، گرسنگی کشیدن، از گرسنگی مردن، جان به لب شدن
گیر کشیدن سوال پیچ کردن، به پای کسی پیچیدن برای گرفتن اطلاعات
فعلا که. . .
دخالت نکردن، تنها گذاشتن کسی ( دخالت نکن، تنهام بذار ) Just back off and let us do this on our own, will you? عقب کشیدن saw the knife and backed of ...
دست مریزاد
شیمه، شمیه اخلاقی شمیه کاری
در اوقات فراغت You may only use company computers to access the Web in your own time.
کم عمق و سطحی معدود بی مایه و بی اصل و ریشه شل و ول، زپرتی
یک دندگی کردن، خود رای بودن، تافته جدا بافته بودن
فقط تو حرف، همینکه حرفشو زده باشیم
بی دل و دماغ
1در حالتی صفتی به معنای شخص خوابیده ( در حالت و ضعیت خواب ) ، وبا asleep فرق داره که به معنای شخص خواب ( adj ) است 2معنای اسمی: خود مفهوم خواب مثال ح ...
قر و قاطی کردن Don't mix up the bottles - you'll have to repeat the experiment if you do. Your jigsaw puzzles and games are all mixed up together in ...
برای بیان ارتکاب کارهای غیر صادقانه Mikey was pulling his usual stunt of feeding most of his lunch to the cat. Why would you try to pull a trick/pra ...
نقد، موجود و دست به نقد، قابل عرضه، عرضه، قابل استفاده
بو بردن
الکی
علقه و پیوند
به مثابه چیزی بودن
به سربازی گفته می شود که پایین ترین درجه رو دارد در جنگ: سیاهی لشکر
فرضیات و باورها، مسلمات
وقت رو به بطالت گذراندن
منقول، سواره The car comes with an on - board satellite navigation device. دخالت دادن و عضو کردن کسی Let's bring Rob on board for the Saudi deal - h ...
به امان خدا رها کردن
چیزی که هست
سیم کشی کردن the existing wiring isn't safe
پیش فاکتور Invoices must be submitted by the 24th of every month.
از چیزی مشکل و سخت فارق و خلاص شدن I like to get my homework out of the way on a Friday night so that I can enjoy the weekend.
درک و فهم از چیزی/understanding of politics تفاهم، درک متقابل/understanding between people تعامل they could reach an understanding. فهیم، اهل درک و ...
عوام، عامی زاده
یعنی الان تلفنی با طرف حرف زدم
با جراحی Localized amyloid tumors can be surgically removed.
ژنده و مندرس She had a decidedly down - at - heel appearance. He worked in a down - at - heel caf�.
نوید بخش بودن دال بودن و پیام رسان بودن، تقریبا هم معنای stand for
یعنی:over here
گودال کندن We dug a hole and planted the tree.
گنده دماغ بودن
در اختیار شما
پروبال دادن
همینطور بردگردی و . . . ( یعنی بدون ملاحظه افراد و واکنششون چیزی رو صاف و بی پرده بگیم ) I can't just turn round and say, "Sorry, it was all a big m ...
حریف کسی یا چیزی شدن، در حد و اندازه های کسی یا چیزی دیگه بودن، به پای کسی دیگه رسیدن
حرف بدرد بخور و حسابی زدن
قدم پیش گذاشتن، پیشقدم شدن، پیش دستی کردن
اینکه دو نفر بحثشون بشه
انگار نه انگار که
درباره کسی یا چیزی اظهار نظر کردن
ناشیانه، از روی ناشی گری
جاانداختن It is part of a teacher's job to instil confidence in/into his or her students.
تلف شدن، به نابودی کشیده شدن
مرکز