sleeping


معنی: خواب، خوابیده، غنوده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the state or condition of being asleep.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: asleep.
مشابه: asleep

- a sleeping baby
[ترجمه Haniye] یک بچه خابیده
|
[ترجمه گوگل] یک بچه خواب
[ترجمه ترگمان] یه بچه خوابیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: used for or providing accommodation for sleep.

- sleeping clothes
[ترجمه گوگل] لباس خواب
[ترجمه ترگمان] لباس های خواب،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: designed to induce or aid sleep.

- a sleeping potion
[ترجمه گوگل] یک معجون خواب
[ترجمه ترگمان] معجون خواب آور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sleeping bag
کیسه ی خواب

2. a sleeping baby
بچه ی خواب

3. let sleeping dogs sleep
بگذار سگ های خواب بخوابند (سری را که درد نمی کند دستمال مبند).

4. some sleeping pills are addictive
برخی قرص های خواب اعتیاد آورند.

5. this sleeping pill acts very soon
این قرص خواب زود اثر می کند.

6. let sleeping dogs lie
گذشته ها را فراموش کردن،به حال خود گذاشتن،پا روی دم شیر نگذاشتن

7. let sleeping dogs lie
به سگ خفته کاری نداشته باش،روی دم سگ پانگذار

8. reliant on sleeping pills
متکی به قرص خواب

9. a cat was sleeping on the lowest stair
گربه ای روی پایین ترین پله خوابیده بود.

10. a room for sleeping
اتاقی برای خوابیدن

11. i feel like sleeping a little more
دلم می خواهد کمی بیشتر بخوابم.

12. peace! he is sleeping
ساکت ! او خواب است.

13. . . . perhaps it is a sleeping tiger!
. . . شاید که پلنگ خفته باشد!

14. adam and eve were sleeping in their cool, fragrant bower
آدم و حوا در سایبان خنک و خوشبوی خود خوابیده بودند.

15. his shout raised the sleeping inhabitants
فریاد او ساکنان را از خواب بیدار کرد.

16. hush! the baby is sleeping
هیس ! بچه خواب است.

17. the officer gave the sleeping guard a jog
افسر،نگهبان خواب را با تکان بیدار کرد.

18. the blare of loudspeakers made sleeping impossible
صدای عر و عر بلندگوها خوابیدن را غیر ممکن می کرد.

19. the flickering eyelids of the sleeping child
پلک های لرزان کودک در حال خواب

20. what are the eating and sleeping arrangements?
ترتیب خوراک و خوابیدن چگونه است (چیست)؟

21. he minded nothing but eating and sleeping
جز خوردن و خوابیدن در فکر چیز دیگری نبود.

22. he took a shot of two sleeping lions
او از دو شیر خوابیده عکس برداشت.

23. please speak softly, the baby is sleeping
لطفا آهسته حرف بزنید،بچه خواب است.

24. if anyone calls tell them i am sleeping
اگر کسی تلفن زد (به او) بگو من خوابیده ام.

25. please don't make any noise; the baby is sleeping
لطفا سر و صدا نکنید،بچه خواب است.

26. this bill will help those who have been sleeping on their rights
این لایحه به کسانی که از حقوق خود استفاده نکرده اند کمک خواهد کرد.

27. we decided to go camping in the mountains only with our sleeping bags
تصمیم گرفتیم فقط باکیسه های خواب خود در کوهستان بیتوته کنیم.

28. The noise aroused the sleeping guard.
[ترجمه گوگل]سروصدا نگهبان خواب را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]سر و صدا نگهبان خفته را بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I unrolled my sleeping bag as usual.
[ترجمه گوگل]طبق معمول کیسه خوابم را باز کردم
[ترجمه ترگمان]طبق معمول کیف خوابم را باز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. What are our sleeping arrangements here ?
[ترجمه گوگل]ترتیبات خواب ما در اینجا چیست؟
[ترجمه ترگمان]برنامه خواب ما اینجا چیه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خواب (اسم)
sleeping, fluff, sleep, nap, dream, noctambulism, noctambulation

خوابیده (صفت)
asleep, sleeping, recumbent, dormant, resting, torpid

غنوده (صفت)
asleep, sleeping, reposeful

انگلیسی به انگلیسی

• state of being asleep, slumbering
napping; of sleep; causing sleep

پیشنهاد کاربران

۲ تا معنی داره؛
۱. امر خواب و کلاً خواب. همون که بدن بهش نیاز داره ( n )
۲. خفته - در حال خواب - خوابیده ( adj )
معنی به انگلیسی :
1. the fact, state, or condition of being asleep.
2. in a state of sleep
...
[مشاهده متن کامل]

مثال ها :
1. it was 30 degrees at 1 a. m. a few weeks ago and sleeping was near impossible
2. he looked at the sleeping child

خوابیدن
1در حالتی صفتی به معنای شخص خوابیده ( در حالت و ضعیت خواب ) ، وبا asleep فرق داره که به معنای شخص خواب ( adj ) است
2معنای اسمی: خود مفهوم خواب
مثال حالت اسمی:Crying, eating, and sleeping are very demanding jobs for babies.
خوابیده، خسته
Sleeping Partnership Sukuk
اوراق مضاربه
خوابیده
خواب. . . . خفتن. . . . خوابیدن
خواب ، خفته
خفته - خواب زده
Sleeping

بپرس