entangled

/enˈtæŋɡl̩//ɪnˈtæŋɡl̩/

معنی: ژولیده، مرکب
معانی دیگر: گرفتار، گیرکرده، گیرامده، گیرافتاده، گره دار، درهم

جمله های نمونه

1. they entangled the country in civil war
آنان کشور را گرفتار جنگ های داخلی کردند.

2. a bird entangled in the coils of a net
پرنده ای که در حلقه های تور گیر افتاده است

3. the elk's antlers got entangled in the branches of the tree
شاخ گوزن در شاخه های درخت گیر کرد.

4. He became entangled in legal disputes.
[ترجمه گوگل]گرفتار اختلافات حقوقی شد
[ترجمه ترگمان]او در اختلافات حقوقی گرفتار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The blade of the oar had entangled itself with something in the water.
[ترجمه گوگل]تیغه پارو با چیزی در آب درگیر شده بود
[ترجمه ترگمان]تیغه پارو با چیزی در آب گیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Small animals can get entangled in the net.
[ترجمه گوگل]حیوانات کوچک می توانند در تور گیر کنند
[ترجمه ترگمان]حیوانات کوچک می توانند در دام گرفتار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The fishing lines had become hopelessly entangled.
[ترجمه گوگل]خطوط ماهیگیری به طرز ناامیدکننده ای در هم پیچیده شده بود
[ترجمه ترگمان]نخ های ماهی گیری نومیدانه گرفتار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The bird entangled itself in the net.
[ترجمه گوگل]پرنده خود را در تور گرفتار کرد
[ترجمه ترگمان]پرنده خود را در دام انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sara had got entangled with some political group.
[ترجمه گوگل]سارا با یک گروه سیاسی درگیر شده بود
[ترجمه ترگمان]سارا با یک گروه سیاسی درگیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The dolphin had become entangled in/with the fishing nets.
[ترجمه گوگل]دلفین در/با تورهای ماهیگیری گیر کرده بود
[ترجمه ترگمان]دلفین ها در \/ یا با تورهای ماهیگیری گرفتار شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The sailor's legs got entangled with the ropes.
[ترجمه گوگل]پاهای ملوان با طناب ها در هم پیچیده شد
[ترجمه ترگمان]پاهای ملوان گرفتار طناب ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The bird had become entangled in the wire netting.
[ترجمه گوگل]پرنده در توری سیمی گیر کرده بود
[ترجمه ترگمان]پرنده گرفتار توری سیمی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She didn't want to get entangled with him.
[ترجمه گوگل]او نمی خواست با او درگیر شود
[ترجمه ترگمان]نمی خواست گرفتار او شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Suddenly she was entangled in the seaweed.
[ترجمه گوگل]ناگهان او در جلبک دریایی گرفتار شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان گرفتار the شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A sparrow became / got entangled in the net / wire.
[ترجمه گوگل]گنجشکی شد / گرفتار تور / سیم شد
[ترجمه ترگمان]گنجشک در تور \/ سیم گرفتار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ژولیده (صفت)
confused, dazed, bewildered, embarrassed, bemused, unkempt, disheveled, scruffy, tangled, slovenly, shaggy, entangled, sloven, uncouth, tangly

مرکب (صفت)
intricate, compound, multiplex, implicate, composed, composite, mazy, entangled

انگلیسی به انگلیسی

• embroiled, involved; enmeshed, ensnared

پیشنهاد کاربران

1. در دام، به دام افتاده، در بند
2. بهم پیوسته، در هم تنیده
entangled set of convention یک رشته قرارداد و اصول در هم تنیده
گریبان گیر چیزی شدن، دچار چیزی شدن
در هم پیچیده
گرفتار شدن درگیر شدن
گرفتار، درگیر
درگیر کردن

بپرس