rugged

/ˈrəɡəd//ˈrʌɡɪd/

معنی: سخت، تنومند، زمخت، شدید، نیرومند، نا هموار، پیچ و تابدار، بی تمدن
معانی دیگر: پر پستی و بلندی، پست و بلند، پر صخره، سنگلاخ، بستاوند، (قیافه) پرچین و چروک و سالم، آفتاب زده و خوش بنیه، حاکی از نیرو و سلامتی، توفانی، ناملایم، (صدا) ناهنجار، گوشخراش، خشن، ستهم، سختگیر، (عامیانه) مستلزم مهارت و طاقت، قوی، پرزور، تهمتن، قلچماق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: ruggedly (adv.), ruggedness (n.)
(1) تعریف: having a surface that is rough, broken, or jagged.
مترادف: craggy, rough, uneven
مشابه: bumpy, irregular, rocky

- rugged mountainsides
[ترجمه گوگل] دامنه های ناهموار کوه
[ترجمه ترگمان] کوه های ناهموار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: rough-hewn or furrowed, as a human face.
مترادف: creased, crinkled, furrowed, lined, weather-beaten, weathered, wrinkled
مشابه: coarse, gnarled, rough, worn

(3) تعریف: strong or robust; sturdy.
مترادف: hale, hardy, hearty, robust, sturdy, tough, vigorous
متضاد: fragile, frail
مشابه: able-bodied, beefy, brawny, burly, husky, muscular, rough, solid, sound, stalwart, steely, stout

- his rugged constitution
[ترجمه گوگل] قانون اساسی خشن او
[ترجمه ترگمان] قانون اساسی ناهموار او،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: imposing hardship or strain; demanding.
مترادف: demanding, exacting, harsh, rigorous, strenuous, strict, stringent, tough
متضاد: easy
مشابه: arduous, austere, challenging, difficult, hard, rigid, robust, severe, taxing

- a rugged regimen of exercise
[ترجمه گوگل] یک رژیم ورزشی سخت
[ترجمه ترگمان] یک رژیم غذایی ناهموار برای ورزش کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: violent or stormy.
مترادف: harsh, rough, severe, stormy, violent
مشابه: bitter, inclement, raw, tempestuous, turbulent

- rugged weather
[ترجمه گوگل] هوای ناهموار
[ترجمه ترگمان] هوای ناهموار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: lacking refinement, as in manners or tastes.
مترادف: coarse, crude, inelegant, raw, uncouth, uncultivated, unpolished, unrefined, vulgar
متضاد: effete, refined
مشابه: crass, earthy, gross, rough, rude, unmannered, unmannerly

جمله های نمونه

1. rugged ground
زمین ناهموار

2. rugged manners
رفتار خشن

3. rugged tones
آواهای ناهنجار

4. rugged weather
هوای توفانی

5. rugged individualism
تک روی حاکی از نیرومندی و طاقت

6. a rugged coast
ساحل پر صخره

7. a rugged test
آزمایش مهارت و طاقت

8. his rugged countenance inspired confidence in us
چهره ی پر چروک و مصمم او به ما قوت قلب می داد.

9. the rugged outline of the mountain
برون نمای دندانه دندانه ی کوه

10. The countryside around here is very rugged.
[ترجمه گوگل]حومه اطراف اینجا بسیار ناهموار است
[ترجمه ترگمان]ییلاقات اطراف این منطقه بسیار ناهموار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The kingdom of Norway has a long and rugged coastline.
[ترجمه گوگل]پادشاهی نروژ دارای خط ساحلی طولانی و ناهموار است
[ترجمه ترگمان]پادشاهی نروژ دارای خط ساحلی بلند و ناهموار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They sailed along the rugged coastline.
[ترجمه گوگل]آنها در امتداد خط ساحلی ناهموار حرکت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها در امتداد خط ساحلی ناهموار حرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was attracted by his rugged good looks.
[ترجمه گوگل]قیافه زیبای خشن او جذب او شده بود
[ترجمه ترگمان]از قیافه خشن و خشن او مجذوب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. 'Round the rugged rocks the ragged rascal ran' uses alliteration.
[ترجمه گوگل]«دور صخره‌های ناهموار راسکال پاره پاره دوید» از آلتراسیون استفاده می‌کند
[ترجمه ترگمان]ان مردک رذل با استفاده از سنگ های ناهموار از alliteration استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His rugged good looks made him irresistible to women.
[ترجمه گوگل]قیافه زیبای خشن او او را برای زنان غیرقابل مقاومت می کرد
[ترجمه ترگمان]نگاه خشن و rugged او را در برابر زنان مقاومت ناپذیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We were hobbled through the rugged depression.
[ترجمه گوگل]ما از میان افسردگی ناهموار سرگردان بودیم
[ترجمه ترگمان]ما در میان افسردگی ناهموار راه می رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She fell for his rugged good looks.
[ترجمه گوگل]او به ظاهر زیبای ناهموار او افتاد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر ظاهر خشن او به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

تنومند (صفت)
sturdy, athletic, stout, robust, huge, rugged, burly, stalwart, corpulent, stockish, full-bodied

زمخت (صفت)
hard, raucous, rough, coarse, gross, rude, tough, incult, rugged, impolite, churlish, blowsy, blowzy, crude, clumsy, heavyset, hoarse, crass

شدید (صفت)
hard, grievous, strenuous, drastic, keen, tough, exquisite, slashing, sopping, chronic, high-wrought, severe, rugged, stalwart, boisterous, forcible, intense, violent, intensive, vigorous, diametric, diametrical, inclement, incontrollable, rigorous, sthenic

نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic

نا هموار (صفت)
rough, rude, rugged, uneven, unfair, scaly, ragged, bumpy, jagged, scabrous

پیچ و تابدار (صفت)
rugged, squishy

بی تمدن (صفت)
rugged, uncivil

تخصصی

[ریاضیات] مقاوم، مستحکم، خشن

انگلیسی به انگلیسی

• rough, coarse, bumpy; harsh, severe; rocky, stony; wrinkled, creased, furrowed
a rugged area of land is rocky and difficult to travel across, and is usually far away from where people live.
if you describe a man as rugged, you mean that his physique or his facial features are strong or rough.

پیشنهاد کاربران

کلمه **Rugged** در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است که بسته به زمینه می تواند متفاوت باشد.
1. **خشن و ناهموار ( برای زمین یا طبیعت ) :**
به توصیف مناطقی با زمین سخت، سنگلاخی، کوهستانی یا ناهموار گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
- The hikers explored the rugged terrain of the mountains.
کوهنوردان زمین ناهموار کوهستان را کاوش کردند.
2. **مقاوم و سرسخت ( برای افراد یا اشیاء ) :**
به کسی یا چیزی گفته می شود که قوی، مقاوم در برابر شرایط سخت و توانمند است.
مثال:
- He is a rugged outdoorsman who can survive in tough conditions.
او مردی مقاوم در فضای باز است که می تواند در شرایط سخت زنده بماند.
3. **خشن و زمخت ( برای ظاهر یا چهره ) :**
توصیف چهره ای مردانه، زمخت و با خطوط مشخص که معمولاً جذاب و قوی به نظر می رسد.
مثال:
- He has a rugged face with a strong jawline.
او چهره ای زمخت با فک قوی دارد.
4. **سخت و مقاوم ( برای وسایل یا تجهیزات ) :**
به وسایلی گفته می شود که برای استفاده در شرایط سخت و دشوار ساخته شده اند.
مثال:
- This rugged smartphone is designed for outdoor use.
این گوشی مقاوم برای استفاده در فضای باز طراحی شده است.
## معادل های فارسی
- ناهموار ( برای زمین )
- مقاوم، سرسخت
- زمخت، خشن ( برای ظاهر )
- سخت جان، بادوام ( برای اشیاء )
## خلاصه
**Rugged** به چیزی گفته می شود که ناهموار، مقاوم، خشن یا سخت است و معمولاً بار معنایی مثبت در زمینه مقاومت و قدرت دارد.

ریشه کلمه "rugged" از زبان نورس باستان ( Old Norse ) گرفته شده است، از کلمه "rogg" به معنای "موی زبر یا خشن".
این کلمه بعدها وارد انگلیسی میانه ( Middle English ) شد و به شکل "rugged" درآمد که معنای اصلی آن "ناهموار، خشن، یا مقاوم" است.
...
[مشاهده متن کامل]

دقت بفرمایید که ed جزو کلمه است و ربطی به ed که گذشته فعل را می سازد ندارد
معانی مختلف "rugged" با مثال و ترجمه فارسی
۱. ناهموار، خشن ( برای سطوح یا زمین )
- The rugged mountains made the hike difficult.
( کوه های ناهموار، پیاده روی را سخت کردند. )
- He preferred rugged terrain for off - road driving.
( او زمین های ناهموار را برای رانندگی آفرود ترجیح می داد. )
۲. زمخت، خشن ( برای چهره یا ظاهر )
- His rugged face showed years of hard work under the sun.
( چهره زمخت او سال ها کار سخت زیر آفتاب را نشان می داد. )
- She was attracted to his rugged good looks.
( او جذب ظاهر خشن اما جذابش شده بود. )
۳. محکم، بادوام ( برای وسایل یا تجهیزات )
- This rugged smartphone is designed for outdoor adventures.
( این گوشی هوشمند محکم برای ماجراجویی های بیرون از شهر طراحی شده است. )
- Soldiers need rugged boots that can withstand tough conditions.
( سربازان به چکمه های بادوامی نیاز دارند که در شرایط سخت مقاوم باشند. )
۴. سرسخت، مقاوم ( برای افراد )
- The rugged old farmer never complained about the hard work.
( کشاورز پیر و سرسخت هیچ وقت از کار سخت شکایت نکرد. )
- Her rugged determination helped her succeed in business.
( عزم سرسختش به او کمک کرد تا در کسب وکار موفق شود. )
تفاوت با "rough"
- "Rough" بیشتر به معنای "زبر، ناصاف، یا خشن" است ( مثل سطح سنباده ) .
- "Rugged" بر "ناهمواری همراه با استحکام و مقاومت" تأکید دارد ( مثل کوه ها یا افراد مقاوم ) .
deepseek

در مسیرها می تواند به معنی سنگلاخ باشد.
Rugged=coarse=rough
زبر، زمخت، درشت، خراشنده، ناصاف، خشن، پر از پستی و بلندی، غیر دقیق، توفانی، متلاطم.
A:So she s a nurse, maybe you should have her look at your wound? It d make a great opener for getting
...
[مشاهده متن کامل]

!acquainted, you know
B: Aha. . . no dice. Stepan s all over her with his rugged charm. . . i haven t got a chance
A:پس اون یه پرستاره، شاید باید بزاری یه نگاهی به زخمت بندازه؟ برای اشنایی مقدمه خیلی خوبیه، خودت می دونی که!
B: هاا. . . غیر ممکنه. استفان با اون جذابیت خشنش کلا دور و برشه. . . من هیچ شانسی ندارم.

صخره ای
محکم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : ruggedness
✅️ صفت ( adjective ) : rugged
✅️ قید ( adverb ) : ruggedly
ناهمگون
ستبر؛ زِبر ( برای ظاهر مردها )
Rugged breath: نفس عمیق
Handsome in a way, masculine, powerful
یجورایی خوش هیکل
قوی و مقاوم
ناهموار
صورت خوش خط و فرم
کنگره دار، دندانه دار، خشن، زبر
ناهموار
rugged mountain picks
ناهموار
مستحکم
ضدضربه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)