fix up

/fɪks ʌp//fɪks ʌp/

1- (عامیانه) تعمیر کردن 2- ترتیب کاری (یا ملاقاتی) را دادن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to improve the appearance or condition of (a house or room) through repairs, cleaning, decoration, and the like.

- You need to fix up the house before it goes on the market.
[ترجمه عرشیت] شما باید خانه را تعمیر کنید قبل از اینکه به بازار بروید
|
[ترجمه سید محمد هاشمی] قبل از اینکه به بازار برید بایستی خونه رو حسابی مرتب کنید.
|
[ترجمه ژیلا] قبل از اینکه خانه را برای فروش بگذارید ، باید آن را تعمیر کنید
|
[ترجمه گوگل] شما باید خانه را قبل از اینکه وارد بازار شود تعمیر کنید
[ترجمه ترگمان] باید قبل از رفتن به بازار خانه را تعمیر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We are fixing up the master bathroom with the extra money.
[ترجمه گوگل] ما در حال تعمیر حمام اصلی با پول اضافی هستیم
[ترجمه ترگمان] ما داریم با پول اضافی حموم رو درست می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to act so as to effect a romantic relationship between.

- I think my aunt invited you because she's trying to fix us up.
[ترجمه امیر] فکر کنم خاله/عمه ام دعوتت کرده چونکه سعی داره رابطه مون رو سر و سامون بده.
|
[ترجمه گوگل] فکر می کنم عمه من شما را دعوت کرده است، زیرا او سعی می کند ما را درست کند
[ترجمه ترگمان] فکر کنم خاله ام تو رو دعوت کرده چون داره سعی می کنه ما رو درست کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I'd like to fix up a meeting with you next week sometime.
[ترجمه گوگل]من می خواهم هفته آینده یک جلسه با شما ترتیب دهم
[ترجمه ترگمان]دوست دارم یک ملاقات با شما در هفته بعد را تعیین کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We'll have to fix up a time to meet.
[ترجمه گوگل]ما باید زمانی را برای ملاقات تعیین کنیم
[ترجمه ترگمان]ما مجبوریم یک زمان برای ملاقات تعیین کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Do I have to fix up to go to the Websters?
[ترجمه گوگل]آیا برای رفتن به وبسترها باید تعمیر کنم؟
[ترجمه ترگمان]باید درستش کنم که برم دستشویی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We must meet again to fix up the details of the contract.
[ترجمه گوگل]ما باید دوباره ملاقات کنیم تا جزئیات قرارداد را اصلاح کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید دوباره همدیگر را ملاقات کنیم تا جزئیات قرارداد را ثبت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I wrote back to Meudon at once to fix up a meeting.
[ترجمه گوگل]فوراً به Meudon نامه نوشتم تا یک جلسه را تنظیم کنم
[ترجمه ترگمان]فورا به مو دون نوشتم که ملاقاتی داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Shall we fix up a meeting for next week?
[ترجمه گوگل]آیا یک جلسه برای هفته آینده تنظیم کنیم؟
[ترجمه ترگمان]می شود جلسه ای را برای هفته آینده تنظیم کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Maybe a ruin I can fix up.
[ترجمه گوگل]شاید خرابه ای که بتوانم درستش کنم
[ترجمه ترگمان] شاید یه خراب کاری باشه که بتونم درستش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The main grating fix up in the gyre axis.
[ترجمه گوگل]توری اصلی در محور چرخان ثابت می شود
[ترجمه ترگمان]پنجره اصلی در محور گرداب ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I think we can fix up with what you want.
[ترجمه ژیلا] من فکر میکنم ما میتونیم ترتیب چیزی رو که شما مایلید ، بدیم
|
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم ما می توانیم با آنچه شما می خواهید درست کنیم
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم ما می توانیم آنچه را که می خواهیم ثبت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Could you please fix up a taxi after the show?
[ترجمه ژیلا] میشه لطفا ترتیب ( گرفتن ) یک تاکسی رو بعد از نمایش بدید ؟
|
[ترجمه گوگل]میشه لطفا بعد از نمایش تاکسی تعمیر کنید؟
[ترجمه ترگمان]می شود بعد از نمایش یک تاکسی را تعمیر کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Using vacuum adsorb style fix up paper.
[ترجمه گوگل]با استفاده از روش جاذب خلاء کاغذ ثابت
[ترجمه ترگمان]استفاده از سبک adsorb خلا کاغذ را تعمیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We tried in vain to fix up their difference.
[ترجمه گوگل]ما بیهوده سعی کردیم تفاوت آنها را برطرف کنیم
[ترجمه ترگمان]ما بی هوده تلاش کردیم تا تفاوت آن ها را حل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. B: I fix up bikes and give them away.
[ترجمه گوگل]ب: دوچرخه ها را تعمیر می کنم و می دهم
[ترجمه ترگمان]ب: من دوچرخه را تعمیر می کنم و به آن ها می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I can fix up you with a used car.
[ترجمه ژیلا] من میتونم مشکل شما رو با یک ماشین دست دوم حل کنم
|
[ترجمه گوگل]من می توانم شما را با یک ماشین دست دوم تعمیر کنم
[ترجمه ترگمان]من می توانم تو را با یک ماشین دست دوم بسازم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She went over and helped to fix up the quarrel.
[ترجمه گوگل]او رفت و کمک کرد تا دعوا حل شود
[ترجمه ترگمان]رفت و کمک کرد تا دعوا را برطرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] مرتب کردن

انگلیسی به انگلیسی

• refurbish, repair; clear up, settle, set right; punish

پیشنهاد کاربران

تدارک دیدن
رو به راه کردن کاری یا کسی، رسیدگی کردن
رو به راه کردن کاری یا کسی
۵ تا معنی داره که البته همه شبیه به هم هستن:
۱. تعمیر کردن ( مثلا یک دوچرخه )
۲. اصلاح کردن ( مثلا متن قرارداد )
۳. تنظیم کردن ( مثلا ساعت ملاقات )
۴. مرتب کردن ( مثلا سر و وضع ظاهری )
...
[مشاهده متن کامل]

۵. آشنا کردن دو نفر باهم ( که البته به تجربه عواقب خوبی نداره: ) )
به طور کلی میشه گفت معنی "جمع و جور کردن" یا "جفت و جور کردن" میده.

جور کردن
فراهم کردن
برنامه چیدن
shall we fix sth up for next week?
برای هفته بعد یه برنامه بچینیم؟
معنی اول: تعمیر کردن و درست کردن
معنی دوم: نزدیک ترین معادلش به فارسی میشه "جور کردن" ( کسی یا چیزی )
به این دو مثال دقت کنید:
Jack tried to fix me up with his older sister
جک سعی داشت که منو با خواهر بزرگترش جور کنه ( شریک و دوست کردن )
...
[مشاهده متن کامل]

?Can you fix us up with somewhere to stay
میتونی یه جایی واسه موندن برامون جور کنی؟

ترتیب کاری را دادن
تعمیر کردن
تعمیر کردن ؛ فراهم کردن ؛ ترتیب دادن ( ملاقات )
# He loves fixing up old cars
# I think we can fix up with what you want
# He can fix us up with somewhere to stay
# I fixed up an interview with him
# I'd like to fix up a meeting with you next week
سر و وضع و مرتب کردن
i must fix myself up we have guest tonight
آماده کردن
fix me up a plate
I need to fix up some snack
she fixes herself up for her husband .
همیشه خودشو برا شوهرش آراسته و زیبا و خوشگل میکنه ( به خود رسیدن :fix yourself up )
تنظیم کردن
درست کردن
مرتب کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس