disciplinarian

/ˌdɪsəpləˈneriən//ˌdɪsəplɪˈneərɪən/

معنی: اهل انضباط، نظم دهنده، انضباطی
معانی دیگر: سخت گیر، بنواگر، آمودگرای

جمله های نمونه

1. an exact disciplinarian
آدم سختگیر در امور انضباطی

2. our teacher was a strict disciplinarian
معلم ما سخت اهل انضباط بود.

3. He has a reputation for being a strict disciplinarian.
[ترجمه گوگل]او به یک نظم دهنده سخت گیر شهرت دارد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر سختگیر بودن و سختگیر بودن شهرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He could be a severe disciplinarian but he was not a rigid man.
[ترجمه گوگل]او می‌توانست انضباط‌گر شدیدی باشد، اما مردی سختگیر نبود
[ترجمه ترگمان]او می تواند بسیار سختگیر باشد، اما مرد سرسختی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was a real disciplinarian who believed that playing the right notes is the most important thing in music.
[ترجمه گوگل]او یک نظم دهنده واقعی بود که معتقد بود نواختن نت های مناسب مهمترین چیز در موسیقی است
[ترجمه ترگمان]او disciplinarian واقعی بود که معتقد بود نواختن نت های صحیح مهم ترین چیز در موسیقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's a very strict disciplinarian.
[ترجمه گوگل]او یک نظم دهنده بسیار سختگیر است
[ترجمه ترگمان]او خیلی سختگیر و سختگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her father was a Baptist minister and strong disciplinarian.
[ترجمه گوگل]پدرش یک وزیر باپتیست و یک نظم دهنده قوی بود
[ترجمه ترگمان]پدرش یک کشیش باپتیست و disciplinarian قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was a wonderful teacher, but a strict disciplinarian.
[ترجمه گوگل]او یک معلم فوق العاده بود، اما یک نظم دهنده سخت گیر
[ترجمه ترگمان]معلم خیلی خوبی بود، اما نه مربی سختگیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nana, in fact, had been the disciplinarian in my family.
[ترجمه گوگل]نانا در واقع انضباط خانواده من بود
[ترجمه ترگمان]در واقع، نانا در خانواده من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dad was a strict disciplinarian .
[ترجمه گوگل]بابا انضباط سختی بود
[ترجمه ترگمان]پدر خیلی سختگیر و سختگیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His disciplinarian approach was seen to be at odds with West Ham's tradition as a freewheeling and creative team.
[ترجمه گوگل]رویکرد انضباطی او در تضاد با سنت وستهام به عنوان یک تیم آزاد و خلاق بود
[ترجمه ترگمان]رویکرد disciplinarian در مقایسه با سنت هام به عنوان یک تیم خلاق و خلاق به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A disciplinarian, a no-nonsense guy.
[ترجمه گوگل]یک فرد انضباطی، یک مرد بی معنی
[ترجمه ترگمان]- بله، این طور نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The transform disciplinarian of N, S was studied contrastively during coal pyrolysis and gasification.
[ترجمه گوگل]تبدیل رشته N، S به طور متضاد در طول تجزیه در اثر حرارت زغال سنگ و تبدیل به گاز مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]سبک تبدیل به شیوه disciplinarian N، S در طول گرماکافت و گازی سازی زغال سنگ مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He's no disciplinarian, ie He does not or cannot maintain discipline.
[ترجمه گوگل]او انضباط کننده نیست، یعنی نظم را رعایت نمی کند یا نمی تواند
[ترجمه ترگمان]مربی گری نیست، یعنی نمی تواند نظم و انضباط را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The influence disciplinarian of scanning speed on tungstic electrode argon arc hardening effect on surface of boron cast iron was investigated.
[ترجمه گوگل]تأثیر انضباط سرعت اسکن بر اثر سخت شدن قوس آرگون الکترود تنگستیک بر سطح چدن بور مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]تاثیر سخت گیری سرعت اسکن بر روی الکترود argon، اثر hardening روی سطح چدن cast مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اهل انضباط (صفت)
disciplinal, disciplinarian, disciplinary

نظم دهنده (صفت)
disciplinal, disciplinarian, disciplinary

انضباطی (صفت)
disciplinal, disciplinarian, disciplinary

انگلیسی به انگلیسی

• one who enforces order and discipline
if someone in authority is a disciplinarian, they insist that people obey the rules strictly or face severe punishment for failing to do so.

پیشنهاد کاربران

قانون گذاری، سختگیر،
the role of disciplinarian = نقش ناظم
مقراراتی و سخت گیر
در ضمن اسم هست نه صفت
ناظم

بپرس