driven

/ˈdrɪvn̩//ˈdrɪvn̩/

(توسط باد) رانده و انباشته شده، توده شده، اهل کوشش و پرکاری، کوشا، پشتکاردار، اسم مفعول فعل: drive، رانده، رانده شده

جمله های نمونه

1. driven by greed, he defrauded everyone
به خاطر آز سر همه کلاه می گذاشت.

2. driven snow
برف انباشته

3. stakes driven into the ground marked the boundaries of his land
چوب هایی که به زمین فرو کرده بودند حدود زمین او را معین می کرد.

4. he is a driven person
او دایم در تقلا است.

5. the widow was driven to every possible trick to entrap a suitable man
بیوه زن مجبور بود برای به تور انداختن یک مرد مناسب از کلیه ی حیله های ممکن استفاده کند.

6. the world was driven to the edge of war
دنیا به آستانه ی جنگ کشانده شده بود.

7. a car must be driven bimanually
اتومبیل را باید دو دستی راند.

8. jews were rabbled and driven out of town
یهودیان مورد حمله ی اوباش قرار گرفتند و از شهر رانده شدند.

9. The pump is actuated by a belt driven by an electric motor.
[ترجمه آرمان فرخی] تلمبه توسط یک الکتروموتور از طریق تسمه گردنده ( متحرک ) بکار اندخته می شود
|
[ترجمه گوگل]پمپ توسط یک تسمه که توسط یک موتور الکتریکی به حرکت در می آید
[ترجمه ترگمان]این پمپ توسط یک کمربند که توسط یک موتور الکتریکی هدایت می شود، تحریک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The two fighters were driven off by a barrage of anti-aircraft fire.
[ترجمه گوگل]دو جنگنده بر اثر رگبار آتش ضدهوایی رانده شدند
[ترجمه ترگمان]این دو مبارز توسط یک آتش ضد هوایی منفجر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The novel tells the story of a teenager driven to despair by the hypocrisy of the adult world.
[ترجمه گوگل]این رمان داستان نوجوانی را روایت می‌کند که از ریاکاری دنیای بزرگسالان به ناامیدی کشیده شده است
[ترجمه ترگمان]این رمان داستان یک نوجوان را روایت می کند که با دورویی دنیای بزرگسالان به نومیدی کشانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A wooden stake was driven firmly into the ground.
[ترجمه گوگل]یک چوب چوبی محکم به زمین رانده شد
[ترجمه ترگمان]یک چوب چوبی محکم به زمین چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were driven back by a police baton charge.
[ترجمه گوگل]آنها با باتوم پلیس به عقب رانده شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها با باتوم پلیس به عقب رانده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've never driven a car before - I'm a complete novice.
[ترجمه گوگل]من قبلاً هرگز ماشین نرفتم - من کاملاً مبتدی هستم
[ترجمه ترگمان]من تا به حال یک ماشین را سوار نکرده ام - من یک کشیش کامل هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The machinery is driven by electricity.
[ترجمه گوگل]ماشین آلات با برق حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]ماشین آلات به وسیله برق رانده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We've driven a/one hundred miles in the last two hours.
[ترجمه گوگل]ما در دو ساعت گذشته یک/صد مایل رانده ایم
[ترجمه ترگمان]ما در دو ساعت گذشته بیش از یک صد کیلومتر راه پیموده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• urged forward; compelled by an inner urge; carried or blown by the wind (i.e. snow or feathers); guided in a particular direction
driven is the past participle of drive.

پیشنهاد کاربران

بهترین معادل فارسی =
" آدم مصمم" رو میگن
نشأت گرفته
Someone who is driven is so determined to achieve something or be successful that all of their behaviour is directed towards this aim
کسی که driven می شود آنقدر مصمم است که به چیزی برسد یا موفق شود که تمام رفتارش به سمت این هدف است.
...
[مشاهده متن کامل]

very hard - working and ambitious
خودساخته
Like most of the lawyers that I know, Rachel is driven.
“She is a driven entrepreneur who has started multiple successful businesses. ”
In a conversation about career aspirations, one might say, “I’m driven to climb the corporate ladder and achieve success. ”
A coach might describe an athlete as “incredibly driven” to highlight their strong motivation.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/driven
به جلو رانده شده، به پیش رانده شده، هدایت شده، سوق داده شده، تحریک شده، به جلو برده شدن، سوق داده شده
تحریک، هدایت و به حرکت درآورده شدن
اشتیاق
با انگیزه
کامپیوتر: هدایت
سلام
پس عبارت it is triploid ( meaning three chromosome sets per nucleus ) in most species which may be auxin - driven
داره در مورد اندوسپرم دانه صحبت میکنه . میخام بدونم میگه اندوسپرم محل ذخیره اکسین است یا محل تولید و محرک تولید اکسین؟
فعالیت
مشتق شده . منشاگرفته
بلندهمت
اعمال شدن

در ادبیات نرم افزار کلمه ی پرتکراری است. خواهش دارم توضیحم را تا پایان بخوانید چون اصطلاح مهمی در مهندسی نرم افزار محسوب می شود و ممکن است کیفیت ترجمه ما را عمیقا تحت تاثیر بگذارد.
مثلا:
Test Driven Development
...
[مشاهده متن کامل]

Domain Driven Development
Feature Driven Development و . . .
در حال حاضر این دو عبارت استفاده می شود:
۱ - محور: مثلا توسعه ی آزمون محور
۲ - مبتنی بر: توسعه مبتنی بر آزمون
اولی که به کلی خطاست. مثلا در این عبارت، آزمون صرفا روش و راهکاری است که استفاده می شود تا کیفیت توسعه ارتقا یابد و نه محور توسعه. آزمون اصلا محور توسعه نیست. محور توسعه فقط خلق ارزش و کیفیت است. چنانکه یک تیم می تواند هم Test Driven باشد هم Domain Driven. حال محور کدام است؟ آزمون یا دامنه یا هردو؟ پاسخ هیچکدام است. آزمون و دامنه هر دو رویکرد و روش هستند و نه محور.
عبارت دوم یعنی "مبتنی بر" معنای غلطی ندارد. مثلا اینجا توسعه ی یک تیم هم مبتنی بر آزمون است هم دامنه. اما دقیق نیست چرا که مبتنی از ریشه ی ابتنا به معنای بنا شدن بر چیزی است در حالی که توسعه بر دامنه بنا نشده بلکه با دامنه هدایت شده ( درایو شده ) است. پس بنا شدن استعاره ی دقیقی نیست.
عیبی دومی که دارد طولانی بودن است، مقایسه کنید: مبتنی بر : چهار هجا - دریون: دو هجا - البته با انگلیسی به لهجه فارسی زبانان عملا سه هجایی هم تلفظ می شود دِ ری ون
پیشنهادهایی که مطرح است:
۱ - گرا: مثلا توسعه ی آزمون گرا
گرایش از لحاظ معنایی اینحا صحیح است اما باز مانند حالت قبل دقیق نیست.
اشکال دوم آن اشتراک با عبارت Oriented است. مثلا در عبارت Object Oriented Programming برنامه نویسی شئ گرا.
اینجا دقت ترجمه کم می شود. وقتی می گویید آزمون گرا معلوم نیست منظورتان Test Driven است یا Test Oriented.
در نتیجه پیشنهاد آخر را مطرح می کنم: رانده با
مثلا توسعه ی رانده با آزمون
از کجا آمد؟ می دانیم عبارت Driven به معنای رانده و هدایت شدن است. بنابراین می توانیم صفت رانده شدن با را تلخیص کنیم در یک عبارت سه هجایی خوش آهنگ: رانده با. این ترجمه بسیار دقیق است و کاملا استعاره ی زبان مبدا را منعکس می کند.
مثال ها:
توسعه ی رانده با دامنه Domain Driven Developmemt
توسعه ی رانده با ویژگی Feature Driven Development
و . . .
ممنون از توجه شما
به امید روزی که بتوانیم با زبان مادری یعنی زبانی که به آن زبان رویا می بینیم و لالایی می خوانیم، با دقت و سنجیده راجع به نرم افزار صحبت کنیم.

مشتق شده ' ناشی شده از '
[در ترکیب با واژه دیگر با معنای پسوندی]
- راستا ، - سو
- راهنما ، - رهنمون ، - هدایت ، - هدایتگر
حول محور. . .
پیش بردن
تحت هدایت
به حرکت درآورده شده

مشوق و سوق دهندۀ لغتِ ( x ) استفاده شده در ترکیب:
( x - driven )
همانجور که دیگران گفته اند اگر این واژه صفت باشد برابر است با : . . . بنیان یا در عربی محور . . برای نمونه knowledge driven = knowledge based - - {دانش بنیان}
. . . محور
گذشته فعل یعنی رانده شده
مصمم
گذشته فعل یعنی تبعید شده

با انگیزه ، تحریک شده ، موتور کسی روشن شده
ability - driven =شایسته محور

تحت تاثیر چیزی بودن
as driven by
سوق یافتن
1 - کوشا - مصمم
2 - محور ( برای درک بهتر به مثال ها توجه کنید )
computer driven کامپیوتر محور
electrically driven vehicle وسیله برق محور ( وسیله برقی )
market driven بازار محور
راه اندازی شده
فرو بردن مثل driven pile
Someone who is driven is so determined to achieve something or be successful that all of their behaviour is directed towards this aim:
تحریک شدن
رانده میشود، هدایت میشود
media - driven رسانه محور

به ارمغان آوردن
ناشی از - برگرفته از - مبتنی بر -
مبتنی بر . .
مشتق شده از چیزی
سختکوش و پر تلاش
رانده شده
رانده
رانده شده
boycott
excommunicate طرد کردن
فرو کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس