chamber

/ˈt͡ʃeɪmbər//ˈt͡ʃeɪmbə/

معنی: تالار، اپارتمان، خوابگاه، خان، حجره، اتاق، اتاق خواب، فشنگ خوریاخزانه، دفترکار، در اطاق قرار دادن، جا دادن
معانی دیگر: مجلس، نشستگاه، قرارگاه، هر اتاق یا اتاقکی که برای کار ویژه ای به کار رود، (گیاه شناسی - جانور شناسی) حفره، فضای خالی، سراچه، (علم و صنعت) محفظه، اتاق (به ویژه اتاق خواب)، (در کاخ) تالار پذیرایی، (انگلیس) چند اتاق تودرتو، (جمع) اتاق یا دفتر قاضی، تالار عمومی، (در جنگ افزار) فشنگ خور، خزانه، اتاق خرج، (گلوله را) در خان قرار دادن، اتاق دادن به، اتاق دار کردن، خان تفنگ، فشنگ خوریاخزانه درششلول، درجمع دفترکار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a room, esp. a bedroom.
مترادف: room
مشابه: apartment, bedchamber, bedroom, boudoir, closet, drawing room, parlor, salon

- The princess has retired to her chamber.
[ترجمه Four chamber] Four chamber
|
[ترجمه گوگل] شاهزاده خانم به اتاق خود بازنشسته شده است
[ترجمه ترگمان] شاهزاده خانم به اتاق خود رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an official reception room or meeting hall, esp. of a legislative assembly.
مترادف: hall
مشابه: auditorium, gallery

- The town meeting was held in the council chamber.
[ترجمه گوگل] جلسه شهرستان در اتاق شورا برگزار شد
[ترجمه ترگمان] جلسه شهر در اتاق شورا برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (pl.) a judge's office where matters not to be heard in open court can be discussed.
مشابه: office, room, sanctum, study

- Part of the hearing was held in chambers to protect the children's privacy.
[ترجمه گوگل] بخشی از جلسه برای حفظ حریم خصوصی کودکان در اتاق ها برگزار شد
[ترجمه ترگمان] بخشی از جلسه دادرسی برای حفاظت از حریم خصوصی کودکان برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a compartment or cavity.
مترادف: compartment
مشابه: atrium, cavity, recess

- The heart has four chambers.
[ترجمه فرهاد] قلب چهار دریچه دارد
|
[ترجمه گوگل] قلب چهار حفره دارد
[ترجمه ترگمان] قلب چهار اتاق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the compartment of a gun or other firearm that holds the cartridge or shell.

- The police officer loaded bullets into the chamber.
[ترجمه گوگل] افسر پلیس گلوله ها را داخل اتاقک پر کرد
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس گلوله را به داخل اتاق پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chambers, chambering, chambered
• : تعریف: to enclose or confine in or as if in a chamber.
مترادف: enclose
مشابه: cavern, closet, confine, immure, sequester, shut in

- They chambered him so that he could not harm others.
[ترجمه گوگل] او را به حجره بستند تا نتواند به دیگران آسیب برساند
[ترجمه ترگمان] او را به خود گرفتند تا به دیگران آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. bridal chamber
اتاق حجله،حجله ی عروس

2. combustion chamber
آتشدان

3. float chamber
(در کاربوراتور) پیاله ی شناور

4. pollen chamber
اتاقک گرده

5. resonance chamber
محفظه ی بازپژواک

6. the chamber of commerce
اتاق بازرگانی

7. the chamber of deputies
مجلس نمایندگان

8. a decompression chamber
اتاقک فشار زدایی

9. a gas chamber
اتاق گاز (برای اعدام محکومین)

10. a torture chamber
شکنجه گاه،اتاق شکنجه

11. the council chamber
نشستگاه رایزنان

12. the rumen is a chamber of the stomach
شکمبه کیسه ای متصل به معده است.

13. he stole to his mistress' chamber under the cloak of night
او در تاریکی شب،دزدانه به اتاق معشوق رفت.

14. the inrush of cold air into the hot chamber
جریان تند هوای سرد به درون اتاقک داغ

15. The legislature comprises a 212-member Chamber of Deputies elected for a four-year term.
[ترجمه گوگل]قوه مقننه متشکل از 212 عضو مجلس نمایندگان است که برای یک دوره چهار ساله انتخاب می شوند
[ترجمه ترگمان]مجلس قانون گذاری متشکل از یک اتاق نمایندگان ۲۱۲ عضو است که برای یک دوره چهار ساله انتخاب شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Under Senate rules, the chamber must vote on the bill by this Friday.
[ترجمه گوگل]طبق قوانین سنا، مجلس باید تا جمعه این لایحه رای گیری کند
[ترجمه ترگمان]طبق قوانین مجلس سنا، مجلس باید تا این جمعه بر روی لایحه رای دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her instructor plugged live bullets into the gun's chamber.
[ترجمه گوگل]مربی او گلوله های واقعی را به اتاقک تفنگ زده است
[ترجمه ترگمان]instructor به طور زنده به داخل اتاق اسلحه نفوذ کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The murderer was executed in a gas chamber.
[ترجمه گوگل]قاتل در اتاق گاز اعدام شد
[ترجمه ترگمان]قاتل توی اتاق گاز اعدام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. They found themselves in a vast underground chamber.
[ترجمه گوگل]آنها خود را در یک اتاق بزرگ زیرزمینی یافتند
[ترجمه ترگمان]خود را در تالار زیرزمینی عظیمی یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I don't like opera ; chamber music is more my style.
[ترجمه گوگل]من اپرا دوست ندارم موسیقی مجلسی بیشتر سبک من است
[ترجمه ترگمان]از اپرا خوشم نمی آید؛ موسیقی تالار بیشتر به سبک من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تالار (اسم)
hall, amphitheater, chamber, salon, saloon, tolbooth, tollbooth

اپارتمان (اسم)
apartment, partition, chamber, flat, tenement, suite

خوابگاه (اسم)
chamber, bed, doss, dormitory, dorm, bedroom, bedchamber, cubicle, bunk, cabin

خان (اسم)
chamber, caravansary, inn, caravan-serai, khan, thane

حجره (اسم)
chamber, cell

اتاق (اسم)
room, chamber

اتاق خواب (اسم)
chamber

فشنگ خوریاخزانه (اسم)
chamber

دفترکار (اسم)
chamber

در اطاق قرار دادن (فعل)
chamber

جا دادن (فعل)
settle, house, stable, stead, receive, accommodate, incorporate, embed, infix, insert, fix, intromit, chamber, imbed, engraft, intercalate

تخصصی

[عمران و معماری] اتاقک - محفظه
[برق و الکترونیک] اتاقک
[مهندسی گاز] محفظه، اطاقک
[زمین شناسی] حجره، اطاقک، در زون داران وسرپایان صدف دار،قسمت هایى از صدف که به فضاهاى داخلى گوناگون تقسیم مى شود.
[حقوق] شعبه، اتاق
[نساجی] اطاقک - محفظه
[ریاضیات] حفره، محفظه، جان لوله
[] تالار
[آب و خاک] محفظه

به انگلیسی

• room (particularly a bedroom); office; meeting room; legislature; compartment
place in a chamber; assign a room to
a chamber is a large room that is used for formal meetings, or that is designed and equipped for a particular purpose.
a chamber of commerce or chamber of trade is a group of business people who work together to improve business in their town.
chambers are offices used by judges and barristers.

پیشنهاد کاربران

( در مورد دستگاه ها ) محفظه
( در مورد بدن انسان ) مثل قلب ؛ دهلیز ، بطن
انباره ، انبارک
حفره، حفره های قلب ( شامل دهلیز و بطن چپ و راست )
حفره های قلب . دهلیزها . در حالی که پیام الکترونیکی در حال پخش شدن در بطن هاست ، دهلیزها ( حفره های قلب ) در حال انقباض هستن
تالار، محفظه، اتاق، مجلس، اقامتگاه، محل سکونت
سالن
سالن پذیرایی
قسمتی تو خالی از بدن انسان

تالار، محفظه، اتاق
[شیمی] محفظه
حجره
فضای بسته
محفظه
اتاق کوچک
اتاقک
محفظه
واژه ی قدیمی bedroom میشه chamber

The girl was tired she went to her chamber for a nap
آن دختر خسته بود او برای چرت زدن به اتاق خوابش رفت
خزانه تفنگ
اتاقک
Special chamberاتاقک خاص
انباشتگاه
دامپزشکی و علوم دامی
دالان، حفره، حجره ( مثلا در لام نئوبار )
Chamber همان چنبر و چنبره فارسی است ( پهلوی: چنبر ) .
یک بخش برجسته، یک برجستگی کلاف مانند، برجستگی اتاق مانند
شگفت است که واژه نامه های ما گاهی هر جور برابری را که بخواهید می دهند جز معنای خود واژه. انگار کسی آدرس ایران را از صحرای عربستان و مغولستان یا دل فرنگستان بدهد و بگوید شما تا این جا بیا سپس یه کوره راهی هست که تهش به ایران می رسد.
chamber ( مهندسی محیط زیست و انرژی )
واژه مصوب: حوضچه 1
تعریف: در صنعت آب و فاضلاب، حوض کوچکی که واکنش معینی در آن انجام می‏شود
این واژه در واقع از اصل فرانسوی است و به صورت chambre نگارش می شود. معنای آن همان اتاق یا room است.
واژه ی تقریباً قدیمی و رسمی محسوب می شود و انگلیسی زبانان اغلب در محاوره عادی و روزمره از همان room استفاده می کنند.
اگر مفید بود لطفاً لایک کنید ❤️🙏🏻
chamber = خوابگاه
lady's chamber
خوابگاه بانوان
Chamber
ممکن است به قسمت بین گلو و دهان هم گفته شود
بیت
مشاهده پیشنهاد های امروز

معنی یا پیشنهاد شما