bow out

/ˈbaʊˈaʊt//baʊaʊt/

معنی: با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن
معانی دیگر: رسما کناره گیری کردن، رسما ترک کردن، با تعظیم به بیرون (و درون) راهنمایی کردن، retire : عقب نشستن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to remove oneself from an activity or the like; leave, withdraw, or resign.
مشابه: withdraw

- One candidate bowed out of the campaign.
[ترجمه منوچهر تیموری] یک نامزد از این مبارزه ی تبلیغاتی کناره گیری کرد.
|
[ترجمه گوگل] یکی از کاندیداها از کمپین کناره گیری کرد
[ترجمه ترگمان] یک نامزد از این مبارزه سر باز زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Smith will bow out of professional football at the end of the season.
[ترجمه گوگل]اسمیت در پایان فصل از فوتبال حرفه ای کناره گیری خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اسمیت در پایان فصل از فوتبال حرفه ای سر باز خواهد زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Jack had to bow out as a contender.
[ترجمه گوگل]جک مجبور شد به عنوان یک مدعی تعظیم کند
[ترجمه ترگمان] جک \"مجبور شد به عنوان یه رقیب تعظیم کنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Reeves thinks it is time for him to bow out of politics.
[ترجمه گوگل]ریوز فکر می کند که زمان آن فرا رسیده است که از سیاست خارج شود
[ترجمه ترگمان]ری وز فکر می کند که وقتش است که او از سیاست بیرون بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has finally decided it's time to bow out of international tennis.
[ترجمه گوگل]او سرانجام به این نتیجه رسید که وقت آن است که تنیس بین المللی را ترک کند
[ترجمه ترگمان]او بالاخره تصمیم گرفته بود که برای بیرون رفتن از تنیس بین المللی وقت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You're not trying to bow out of this, are you?
[ترجمه گوگل]شما سعی نمی کنید از این وضعیت تعظیم کنید، نه؟
[ترجمه ترگمان]تو که نمی خوای از این کنار بکشی، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Jack had to bow out a contender.
[ترجمه گوگل]جک مجبور شد یک رقیب را تعظیم کند
[ترجمه ترگمان] جک \"مجبور شد یه رقیب داشته باشه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The old leader decided to bow out.
[ترجمه گوگل]رهبر پیر تصمیم گرفت تعظیم کند
[ترجمه ترگمان]فرمانده پیر تصمیم گرفت تعظیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Vergil: It's time for the clown to bow out, Arkham. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]ورجیل: وقت آن است که دلقک تعظیم کند، آرکام فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]وقت ملاقات با دلقکی است که باید در آن تعظیم کند لغت نامه از جمله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Can you bow out when they're shouting your name?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید وقتی نام شما را فریاد می زنند تعظیم کنید؟
[ترجمه ترگمان]وقتی نام تو را فریاد می زنند، می توانی تعظیم کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Clijsters's retirement marked the second seeded player to bow out of the tournament on Tuesday and sixth in two days.
[ترجمه گوگل]بازنشستگی کلایستر دومین بازیکنی بود که روز سه‌شنبه از تورنمنت کنار رفت و ششمین بازیکن در دو روز دیگر شد
[ترجمه ترگمان]بازنشستگی s دومین بازیکن seeded بود که سه روز سه شنبه و ششم در دو روز از مسابقات خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Vergil: It's time for the clown bow out, Arkham.
[ترجمه گوگل]ورجیل: زمان تعظیم دلقک است، آرکام
[ترجمه ترگمان]وقت ملاقات دلقکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He wouldn't offer to bow out.
[ترجمه گوگل]او حاضر به تعظیم نیست
[ترجمه ترگمان]حاضر نبود تعظیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My mother used to bow out guests.
[ترجمه گوگل]مادرم از مهمانان تعظیم می کرد
[ترجمه ترگمان] مادرم عادت داشت از مهمون ها سر در بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After thirty years in politics, he feels it is time to bow out.
[ترجمه گوگل]پس از سی سال در سیاست، او احساس می کند که زمان تعظیم فرا رسیده است
[ترجمه ترگمان]پس از سی سال سیاست، او احساس می کند زمان آن رسیده است که سر تعظیم فرود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She didn't want to compain anymore, so she decided to bow out.
[ترجمه گوگل]او دیگر نمی خواست شکایت کند، بنابراین تصمیم گرفت تعظیم کند
[ترجمه ترگمان]او دیگر نمی خواست حرف بزند، بنابراین تصمیم گرفت تعظیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با تعظیم خارج شدن (فعل)
retire, withdraw, bow out

کنار کشیدن (فعل)
retire, withdraw, bow out, recede

انگلیسی به انگلیسی

• withdraw, drop out (esp. from a contest or campaign); quit, resign

پیشنهاد کاربران

در اوج خداحافظی کردن
کناره گیری
با احترام خارج شو
انصراف دادن
کنار کشیدن
کناره گیری کردن
Withdraw
Give up
Stop taking part
Decide not to do
Retire
کناره‎گیری کردن، شانه خالی کردن
محدب بودن
استعفا
از کاری کناره گیری کردن
قید کاری رو زدن
کناره گیری کردن
هرگاه وعده اى داده اید یا قرارى گذاشته اید ولی به هردلیلی از انجام آن ناتوان شدید و مجبور به کنسل نمودن آن شدید با این عبارت اعلام کناره گیرى یا کنسل نمودن قرار مذکور را مینمایید.
در اقتصاد یعنی حالت تحدب به بیرون داشتن

بپرس