اسم ( noun )
حالات: egos
حالات: egos
• (1) تعریف: the self, as distinguished from other persons and the external world.
• مشابه: psyche
• مشابه: psyche
• (2) تعریف: the conscious mind.
• (3) تعریف: self-esteem or self-respect.
• مشابه: pride
• مشابه: pride
- Parents who are too critical can destroy a child's ego.
[ترجمه وحید ملایی] والدینی که زخم های عمیقی در قلب خود دارند می توانند زخمهای عمیقی در قلب فرزند خود ایجاد کنند.|
[ترجمه منا جهانبخشی] والدینی که بیش از حد سختگیر هستند غرور فرزندشان را خدشه دار می کنند.|
[ترجمه Saeed] والدینی که بیش از حد ایراد میگیرند، میتوانند عزت نفس کودک رو نابود کنند.|
[ترجمه meysam] والدینی که شدیدا منتقد ( فرزند خودشون ) هستن می تونن غرور بچه رو تخریب کنن.|
[ترجمه رضا صداقت] والدینی که بیش از حد نسبت به فرزندان شان حساس هستند و باعث از بین بردن عزت نفس آنها می شوند|
[ترجمه گوگل] والدینی که بیش از حد انتقادی هستند می توانند نفس کودک را از بین ببرند[ترجمه ترگمان] والدینی که بیش از حد حساس هستند می توانند عزت نفس کودکان را از بین ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a feeling of superiority or inflated sense of pride; conceit.
- He has such a big ego that he truly believes he is never wrong.
[ترجمه Metis] آنچنان غروری دارد که به واقع باور دارد هرگز اشتباه نمی کند.|
[ترجمه morteza] او چنان عزت نفس بزرگی داره که واقعا معتقد است که اون ( پسره ) هرگز اشتباه نمی کنه.|
[ترجمه گوگل] او چنان منیت بزرگی دارد که واقعاً معتقد است هرگز اشتباه نمی کند[ترجمه ترگمان] او چنان شخصیت بزرگی دارد که او واقعا معتقد است که هرگز اشتباه نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: in psychoanalytic theory, the personality component that mediates between the unconscious drives and external reality.
• مشابه: psyche
• مشابه: psyche