pickup

/ˈpɪˌkəp//ˈpɪkʌp/

معنی: انتخاب، رشد، پیکاپ، هر چیز انتخاب شده، تجدید فعالیت، اشنایی تصادفی، دستگاه برقی ناقل صدای گرامافون، ترقی، سوار کردن، گرفتن، بهبودی یافتن، چیدن، برداشتن، بلند کردن، سرعت گرفتن
معانی دیگر: سرعت گیری، شتاب، (عامیانه - گروه یا دسته) خودمانی، برای هدف یا مدت معین، برداشتن، (از جا) بلند کردن، کامیون کوچک، وانت (pickup truck هم می گویند)، (عامیانه) بلند کردن (زن)، رفیقه، معشوقه، (عامیانه) بهبود (تجارت و غیره)، رونق، احیا، (عامیانه) محرک، انگیزان، سرحال آور، (گرامافون) بازو، ورچین، میکروفن، (صدا) بلند کن، (برنامه ی هنری یا ورزشی) توسط گروه خودمانی یا غیر رسمی، چیدن، دختر بلند کردن، بهبودی یافتن، 1- برداشتن، 2- (به ویژه از روی اتفاق) به دست آوردن، تحصیل کردن، کسب کردن، 3- (با اتومبیل و غیره) رفتن و با خود بردن یا آوردن، 4- بازداشت کردن، توقیف کردن، 5- سرعت گرفتن 6- احیا شدن، تجدید نیرو کردن، بهبود یافتن، 7- ادامه دادن، از سر گرفتن 8- (با رادیو و غیره) گرفتن، 9- تمیز کردن، مرتب کردن، 10- (عامیانه) خانم بلند کردن، بردارنده، برداشتنی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of taking something onto or into a vehicle.

(2) تعریف: a small truck with a flat bed and low sides.

(3) تعریف: ability to increase speed; acceleration.

(4) تعریف: a device for receiving sound or electromagnetic waves.

(5) تعریف: (informal) a casually made acquaintance, usu. with the intention of having sexual relations.
عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to take up by hand.
مترادف: lift, raise
متضاد: put down
مشابه: heave, heft, hoist

- He dropped his wallet and I picked it up for him.
[ترجمه Darya] او کیف پولش را انداخت و من آن را برای او برداشتم.
|
[ترجمه سوسن] او کیفش را انداخت و من برایش برداشتم
|
[ترجمه حسین] آن مرد کیف پولش را انداخت و من برای او برداشتم
|
[ترجمه امیر عباس] ان مرد کیف پولش را انداخت ومن ان ( کیف پول ) را برایش برداشتم
|
[ترجمه Army girl ~ BTS jimin] آن مرد کیف پول خود را انداخت و من آن را برایش برداشتم
|
[ترجمه گوگل] کیف پولش را انداخت و من آن را برایش برداشتم
[ترجمه ترگمان] کیف پولش را انداخت و من آن را برایش انتخاب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She picks up the baby every time he cries.
[ترجمه Diana] او هر دفعه که بچه گریه میکند، بلندش میکند.
|
[ترجمه گوگل] هر بار که بچه گریه می کند او را برمی دارد
[ترجمه ترگمان] هر بار که گریه می کند بچه را بلند می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make (a living space) neat by putting objects in order.
مشابه: clean, tidy up

- You'd better pick up the living room before the guests arrive.
[ترجمه A.A] بهتره قبل از رسیدن میهمانان اتاق پذیرائی را مرتب کنی
|
[ترجمه سوسن] بهتر است قبل از رسیدن مهمانها اتاق نشیمن را مرتب کنی
|
[ترجمه Fahimeh] بهتره قبل از اینکه مهمونا برسن اتاق نشیمن رو مرتب کنی
|
[ترجمه گوگل] بهتر است قبل از آمدن مهمان ها اتاق نشیمن را بردارید
[ترجمه ترگمان] بهتره قبل از اینکه مهمان ها برسند، اتاق نشیمن را انتخاب کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to acquire or learn.
مترادف: learn, master
مشابه: grasp, obtain, understand

- He picked up a lot of Spanish when he was traveling in South America.
[ترجمه عابدی اصغر] وقتی او در آمریکای جنوبی مسافرت می کردبسیاری از اسپانیا یی ها را بلند کرد
|
[ترجمه نجمه جعفری] او تعداد زیادی از اسپانیاهی را هنگام سفر به آمریکایی جنوبی سوار ماشینش کرد.
|
[ترجمه مهدی] وقتی به آمریکای جنوبی سفر کرد او اسپانیایی های ( دختر ) زیادی را بلند می کرد .
|
[ترجمه کون] کیرم دهنت کونیه مادر جنده
|
[ترجمه گوگل] زمانی که به آمریکای جنوبی سفر می کرد، زبان اسپانیایی زیادی آموخت
[ترجمه ترگمان] وقتی در آمریکای جنوبی سفر می کرد، مقدار زیادی اسپانیولی را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She quickly picked up an understanding of how the computer works.
[ترجمه گوگل] او به سرعت درک درستی از نحوه کار کامپیوتر پیدا کرد
[ترجمه ترگمان] او به سرعت درک کرد که کامپیوتر چگونه کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to begin again after an interruption.
مترادف: resume
مشابه: begin, recommence, renew, start

- Let's pick up where we ended last time.
[ترجمه نجمه جعفری] بزار یه نگاهی بندازم ببینم آخرین بار کجا بودیم.
|
[ترجمه گوگل] بیایید بررسی کنیم که آخرین بار به کجا ختم شدیم
[ترجمه ترگمان] بذار ببینیم دفعه قبل کجا بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a pickup football team
تیم فوتبال مرکب از آشنایان

2. a car with good pickup
یک اتومبیل با قدرت سرعت گیری زیاد

3. That pretty girl looks like a possible pickup.
[ترجمه فریبا دیبافر] بنظر می رسه بشه اون دختر خوشگل و بلندش کرد
|
[ترجمه Saba] به نظر میرسه بشه اون دختر خوشگل رو سوار کرد
|
[ترجمه گوگل]آن دختر زیبا شبیه یک پیکاپ احتمالی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] اون دختر خوشگل مثل یه وانت احتمالی به نظر میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He hitched our pickup to his trailer.
[ترجمه گوگل]او پیکاپ ما را به تریلر خود وصل کرد
[ترجمه ترگمان] He رو به تریلر خودش کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. That lucky guy is a choice pickup for the girls.
[ترجمه گوگل]آن پسر خوش شانس یک پیکاپ انتخابی برای دختران است
[ترجمه ترگمان]اون مرد خوش شانس یه انتخاب انتخاب واسه دخترهاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The expected toggle switch controls the pickup selections, but in a rather cunning fashion.
[ترجمه گوگل]سوئیچ ضامن مورد انتظار، انتخاب های پیکاپ را کنترل می کند، اما به شیوه ای نسبتاً حیله گر
[ترجمه ترگمان]سوئیچ ضامن مورد انتظار انتخاب ها را کنترل می کند، اما به شکل نسبتا حیله گرانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A man beside a pickup truck was standing alongside the road, twirling a radio antenna.
[ترجمه زهره] اگه الآن شکست بخوری، کی میخواد کارها رو سامان بده؟
|
[ترجمه ارغوان] اگه الان شکست بخوری، کی میخواد جمع و جورت کنه، یا کی میخواد سر و سامونت بده.
|
[ترجمه گوگل]مردی در کنار یک وانت کامیون کنار جاده ایستاده بود و آنتن رادیو را می چرخاند
[ترجمه ترگمان]مردی کنار وانت در کنار جاده ایستاده بود و آنتن رادیو را می چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The labor was eased by a four-wheel-drive pickup truck, several hammers and a sagging wheelbarrow.
[ترجمه گوگل]کار با یک وانت چهار چرخ متحرک، چندین چکش و یک چرخ دستی آویزان آسان شد
[ترجمه ترگمان]این کار توسط یک کامیون چهار چرخ ماشین، چندین چکش و یک چرخ اویزان شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The pickup will be sold at Chevrolet dealerships.
[ترجمه شان] این وانت ( کامیون کوچک ) در نمایندگی های "شورلت"فروخته خواهد شد.
|
[ترجمه گوگل]این پیکاپ در نمایندگی های شورولت فروخته می شود
[ترجمه ترگمان]این وانت در نمایندگی های گسترده ای به فروش خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A pickup truck passed us with three men in the back sheltering under a tarpaulin.
[ترجمه Diana] میتوانید برای من کاری انجام دهید و امروز سم را از مدرسه بیاورید؟
|
[ترجمه گوگل]یک وانت با سه مرد پشتی که زیر یک پارچه برزنتی پناه گرفته بودند از کنار ما گذشت
[ترجمه ترگمان]یک کامیون کوچک با سه نفر از پشت کامیون از کنار ما رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And the Alnico pickup sounds huge, almost like a Stratocaster neck pickup on steroids and three steaks a day.
[ترجمه گوگل]و صدای پیکاپ Alnico بسیار زیاد است، تقریباً مانند یک پیکاپ گردن Stratocaster روی استروئیدها و سه استیک در روز
[ترجمه ترگمان]و وانت Alnico هم مثل یک گردن Stratocaster و سه استیک در روز، بزرگ به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The finished transducer includes a second pickup coil at right angles to the first.
[ترجمه گوگل]مبدل تمام شده شامل یک سیم پیچ دوم در زوایای قائم نسبت به اولی است
[ترجمه ترگمان]مبدل نهایی شامل یک سیم پیچ ثانویه در زوایای راست به سمت اول می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Pickup trucks were rolling down the hill to the cove from upland.
[ترجمه سمانه] او خم شد تا دستکشش را بردارد
|
[ترجمه گوگل]کامیون های وانت از تپه به سمت یارو از ارتفاعات پایین می رفتند
[ترجمه ترگمان]کامیون روی تپه سرازیر می شد و از تپه پایین می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Jerry's car was broadsided by a pickup truck.
[ترجمه گوگل]ماشین جری توسط یک وانت بار پهن شده بود
[ترجمه ترگمان]ماشین جری توسط یک کامیون کوچک منفجر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The pupil leaned to the ground to pick up a wallet.
[ترجمه گوگل]مردمک برای برداشتن کیف پول به زمین خم شد
[ترجمه ترگمان]شاگرد به زمین خم شد تا کیف پولش را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. If you fail now, who will pick up the pieces?
[ترجمه گوگل]اگر اکنون شکست بخورید، چه کسی قطعات را برمی‌دارد؟
[ترجمه ترگمان]اگه الان شکست بخوری، کی تیکه هاشو برمی داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The People's Front expect to pick up a lot more votes in this year's elections.
[ترجمه گوگل]جبهه خلق انتظار دارد در انتخابات امسال رای بسیار بیشتری به دست آورد
[ترجمه ترگمان]جبهه مردمی انتظار دارد در انتخابات امسال رای بسیاری کسب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The trucks waited at the warehouse to pick up their loads.
[ترجمه گوگل]کامیون ها در انبار منتظر بودند تا بارهای خود را تحویل بگیرند
[ترجمه ترگمان]کامیون ها در انبار منتظر بودند تا بارشان را بردارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Could you do me a favour and pick up Sam from school today?
[ترجمه گوگل]آیا می توانی به من لطف کنی و امروز سام را از مدرسه ببری؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه لطفی به من بکنی و امروز \"سم\" رو از مدرسه انتخاب کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Can I just pick up on your first point again, please?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم دوباره به اولین نکته شما بپردازم، لطفا؟
[ترجمه ترگمان]میشه دوباره سر اصل مطلب بیام، لطفا؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. She stooped down to pick up the child.
[ترجمه گوگل]خم شد تا بچه را بردارد
[ترجمه ترگمان]خم شد تا بچه را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. She bent down to pick up her glove.
[ترجمه گوگل]خم شد تا دستکش را بردارد
[ترجمه ترگمان]خم شد تا glove را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Can you pick up the pen for me?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید قلم را برای من بردارید؟
[ترجمه ترگمان]میشه خودکار رو برام بیاری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. When you're in town could you pick up the books I ordered?
[ترجمه گوگل]وقتی در شهر هستید، می‌توانید کتاب‌هایی را که سفارش داده‌ام تحویل بگیرید؟
[ترجمه ترگمان]وقتی در شهر هستید می توانید کتاب هایی را که سفارش داده بودم بردارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. She bent forward to pick up the newspaper.
[ترجمه گوگل]خم شد تا روزنامه را بردارد
[ترجمه ترگمان]خم شد تا روزنامه را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The Government's political enemies were quick to pick up on this series of disasters.
[ترجمه گوگل]دشمنان سیاسی دولت سریعاً به این سلسله بلایا دست یافتند
[ترجمه ترگمان]دشمنان سیاسی دولت برای غلبه بر این سری فجایع سریع بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The train began to pick up speed .
[ترجمه گوگل]قطار شروع به افزایش سرعت کرد
[ترجمه ترگمان]قطار سرعت گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He knelt down to pick up his hat.
[ترجمه گوگل]زانو زد تا کلاهش را بردارد
[ترجمه ترگمان]خم شد تا کلاهش را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انتخاب (اسم)
choice, selection, option, pickup, draft, election, delegacy

رشد (اسم)
increase, development, growth, formation, pickup

پیکاپ (اسم)
pickup

هر چیز انتخاب شده (اسم)
pickup

تجدید فعالیت (اسم)
pickup, resurgence

اشنایی تصادفی (اسم)
pickup

دستگاه برقی ناقل صدای گرامافون (اسم)
pickup

ترقی (اسم)
increase, progress, development, increment, growth, ascent, success, boost, advancement, rise, promotion, lift, pickup, jump, procession

سوار کردن (فعل)
assemble, modulate, mount, pick, pickup, take in, help to ride

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

بهبودی یافتن (فعل)
gain, improve, ameliorate, better, amend, recover, recuperate, pick up, convalesce, mend, pull round

چیدن (فعل)
cut, trim, lop, arrange, set, pick up, pluck, pick, mow, pull, pare, clip, crop, flunk, pick over, snip, skive, tear away

برداشتن (فعل)
remove, take, raise, lift, pick up, delete

بلند کردن (فعل)
steal, remove, rear, raise, enhance, extol, lift, heave, pick up, elevate, exalt, pedestal, ennoble, heighten, enthrone, heft, hoist, hoist up, throw up, upraise

سرعت گرفتن (فعل)
speed, pick up, race

تخصصی

[عمران و معماری] بالاکشنده
[برق و الکترونیک] دریافت کردن، انتخاب کردن
[نساجی] برداشت محلول یا مایع توسط کالای نساجی - قدرت منسوج جهت برداشت مایع - جذب کردن - برداشتن - انتخاب - کندن - برچیدن

انگلیسی به انگلیسی

• van; small truck, pickup truck; act of understanding; device on a record player that holds the needle
grasp and lift; gather, obtain; hurry up, gain speed; improve; straighten, tidy (colloquial); approach someone with an offer of romantic involvement (informal); resume after an intermission; buy, get (e.g.: "we are out of milk, on your way home from work can you pick up a carton of milk?")
a pick-up or a pick-up truck is a small truck with low sides that can be easily loaded and unloaded.
a pick-up in trade or in a country's economy is an improvement in it.
when a pick-up takes place, someone talks to another person in a friendly way in the hope of having a casual sexual relationship with them; an informal use.
a pick-up, is a device that turns vibrations into sound, for example on a telephone or an electric guitar.

پیشنهاد کاربران

1 -
a small vehicle with an open part at the back in which goods can be carried
اسم/ وانت
He drives a black pickup.
They loaded all my stuff onto their pick - up.
Synonym;
pickup truck
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
a person who is picked up
اسم/ مسافر
The taxi driver said I was the first pickup that he'd had all evening.
3 -
an increase or improvement in profits, sales, spending, etc.
اسم/ افزایش یا بهبود در سود، فروش، هزینه و غیره
There's been a pickup in the value of the stock.
In the last two months, we've noticed a definite pick - up in the number of calls.
Analysts said the pickup in sales was the result of heavy discounting by retailers.
4 -

pickuppickup
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/pickup
هیشکی به این اشاره نکرد که
pickup و pick up فرق دارند
pick up ( phrasal verb ) =بلند کردن، سوار کردن، برگزیدن ( انتخاب کردن ) ، منظم کردن،
pickup ( n. ) =تحویل، برداشت، پرتاب
verb
1. گرفتن {بیماری}
2. کسی یا چیزی رو از جایی آوردن
3. بلند کردن
4. مرتب کردن یا لوازمو سرجاشون گذاشتن
5. متوجه چیزی شدن
6. بدست اوردن جایزه و. .
7. چیزی ارزان خریدن
8. برداشتن
...
[مشاهده متن کامل]

9. آموختن
10. ملاقات کردن با خانم
11. تلفن برداشتن و جواب دادن
12. دوباره شروع به انجام کاری کردن
13. گرفتن مجرم و دزد و. . . توسط پلیس
14. بهتر شدن و پیشرفت داشتن
15. دریافت کردن
معانی pick up از دیکشنری کمبریج

به معنی خواندن هم میشه، مثلا pick up a book ( کتاب خوندن ) ، یا بلند کردن زن و دختر به منظور کردن
اینها هم هست :
1. lift someone/something
2. take someone in vehicle
3. learn/do something new
4. get an illness
5. buy something
6. notice something
7. start something after a pause
...
[مشاهده متن کامل]

8. improve
9. receive electronic signal
10. of sexual relationship
11. earn money
12. win something such as a prize

در حالت اسم :pick - up
سوار کردن برای برگشت ( یا رفت )
Rod and Mark who came to my rescue had just happened to be on their way
back home in their pick - up
راد و مارک که اومده بودند برای نجات من تازه اتفاقا در راه سوار کردن شان برای برگشت بودند ( . . . . که من را پیدا کردند و نجات دادند )
...
[مشاهده متن کامل]

1_برداشتن:نامه رو برداشت و خوند. . برداشتن تلفن. 2_مرتب کردن، تمیز کردن:قبل از خواب اتاقت رو مرتب کن3_گرفتن :تو راه خونه یه روزنامه گرفتم. دستیابی، بردن :امسال تا همین حالا سه تا جایزه برده! 4_سوار شدن
...
[مشاهده متن کامل]
( ماشین، قایق ) : دم استادیوم سوارت میکنم 5_یاد گرفتن : چند کلمه فرانسوی تو سفر قبلی یاد گرفتم. 6_ متوجه نکات ریزی شدن : پلیس ردشون رو همین اطراف گرفته. 7_بلند کردن ( سکس ) :زنا اطراف بار منتظرن تا یکی بلندشون کنه!! 8_شروع دوباره :فردا صبح کار رو از همینجا ادامه میدیم.

Pick ( sth ) up = یاد گرفتن، فرا گرفتن
I watched a lot of movies and I just picked English up.
وانت، ، ،
به معنی وانت بار نیز به کار می رود.
چیدن گل
وانت
to start something again, from the point where you stopped
We’ll pick up this conversation when I come back.
از سر گرفتن چیزی، مثل مکالمه یا یه فعالیتی
pick up where you left off:
He seems to think that we can get back together and just pick up where we left off.
...
[مشاهده متن کامل]

از سر گرفتن چیزی از جایی که رها شده، مثل از سر گرفتن یه رابطه، تقریبا مثل همون بالاییه با تاکید بیشتر بر نقطه ی پایان قبلی.
pick something ↔ up
if you pick up an idea that has been mentioned, you return to it and develop it further
I’d like to pick up what you said earlier.
This same theme is picked up in his later works.
اگر ایده، کار، حرف یا هرچیزی که مربوط به شخص دیگه ای هستش یا حتی مربوط به خودمون در گذشته هستش ( گذشته ی دور یا حتی خیلی نزدیک ) رو پیک آپ کنیم، یعنی می خوایم ادامه بدیمش، بهترش کنیم، پیشرفتش بدیم. . .

منابع• https://www.macmillandictionary.com/dictionary/british/pick-up• https://www.ldoceonline.com/dictionary/pick-up
یاد گرفتن.
She picked up a small number of words
The taxi driver never picks up the hitch hikers راننده تاکسی هرگز مسافران سرراهی ( اتو زن ) را سوار نمیکند
They picked her up آنها اورا بلندکردند
pickup ( حمل‏ونقل ریلی )
واژه مصوب: افزایش واگن
تعریف: افزودن واگن به قطار بین محوطة اعزام و محوطة پذیرش
متضاد drop off
( informal ) Increase
( sales, registrations,
subscribers, etc. )
افزایش فروش
کارش گرفته ( فروشش بیشتر شده )
به معنای گرفتن یا همون خریدن هست البته اگر فعل باشه
مثلا•▪︎•▪︎
I picked up a few things at the gift shop.
چندتا چیز از کادوفروشی خریدم
●اگر فعل باشه ( . v ) به معنای گرفتن هست•••
▪︎•▪︎•▪︎مثال▪︎•▪︎•▪︎
•I picked up a few things at the gift shop
■ چندتا چیز از کادوفروشی خریدم
Pick up someone's advice
توصیه ی کسی را در هوا قاپیدن
توصیه ی کسی را گوش کردن و عملی کردن
برطرف شدن/کردن
( opposite of ( put down
گوشی رو برداشتن
Learning without normal education
Recover هم معنی میده
انتخاب کردن
شدت گرفتن صدا
Please pick up some bread at the supermarket
ترجمه ی اینجانب: لطفاً از سوپرمارکت مقداری نان بگیر.

فی البداهه ( در مورد بازی )
در بازی های ورزشی و ویدئویی ، پیک آپ گیم، بازی انتخابی، بازی ای است که به طور خودجوش ( فاقد برنامه ریزی - فاقد تماشاگر ) توسط گروهی از بازیکنان آغاز شده است.
✔️سرعت گرفتن
[Bad Weather]
[Collocation]
the wind blows/​whistles/​howls/​picks up/​whips through something/​sweeps across something
Pickup =/ Deliverey

بارگیری ( محموله )
شدت گرفتن ( باد )
دختر بلند کردن، یاد گرفتن مطلبی، برداشتن، جمع کردن، این اصطلاح خیلی معانی داره، حتی با کلمات دیگه که میاد کلی معنیش متفاوت میشه. به عنوان مثال در جمله ی she pick up with that boy. یعنی با اون پسره قاتی شده.
1دریافت یا تهیه کردن یا گرفتن
2کسی یا چیزی رو از جایی آوردن
3بالا بردن
4زیاد شدن و رشد و ترقی کردن
5دستگیر کردن
6از نو آغاز کردن، از سر گیری کاری پس از توقف
7پاسخ دادن تلفن
8ملاقات کردن
9 آموختن، فراگرافتن ( با تمرین عملی نه آموزش و یاد گیری )
توجه کردن ( به حرف دیگری ) و واکنش نشون دادن
( سریع و اتفاقی ) یاد گرفتن، به دست آوردن، آگاه شدن
And what about the pick up time?
گیر دادن
make someone feel more energetic and cheerful
به کسی نیرو بخشیدن
به کسی انرژی دادن
مشاهده شدن
سریع یاد گرفتن، یاد گیری سریع چیزی
Pick up=notice
متضاد میشه :drop off
دنبال کسی رفتن ( به منظور آوردن او )
My friend is gonna pick me up at the airport
دوستم میخواد بیاد فرودگاه دنبال من
خانم بلند کردن 😎
شتاب گرفتن
to learn something by watching or listening to other people
برداشتن ، یاد گرفتن ، سوار کردن ، گرفتن
when you live in a country you soon pick up the language
وقتی در کشوری زندگی می کنید ، زبان انجا را زود یاد می گیرید 🥭
To answer a call
گرفتن ( خریدن )
توضیح انگلیسی👇🏿
Get or buy something , while you are going
somewhere or doing something
An example : I picked up a newspaper on the way home.
بدست آوردن ، گرفتن
Pick up:
( خودمونی ) ( مهارت جدیدی رو خود به خود، بدون تلاش و بدون قصد یادگیری اون و در طی مدتی ) یاد گرفتن
Collins:👇👇👇👇
If you�pick up�something such as a skill or an idea, you acquire it without effort over a period of time. [INFORMAL]
...
[مشاهده متن کامل]

Eg: She picked up a few German phrases while staying in Berlin.
زمانیکه داشت برلین میموند یه سری عبارات آلمانی یاد گرفت
Eg: Where did you pick up your English?
انگلیسیت رو کجا یاد گرفتی؟

برای کودکان و نورادان: بغل کردن
شروع کردن ( از جای متوقف شده ) ، از سر گرفتن
اتخاذ کردن
با ماشین دنبال کسی رفتن
با ماشین برای گرفتن چیزی رفتن
get or buy sth when you are going somewhere or doing sth
گرفتن
ادامه دادن
خریدن چیزی - سوار کردن
بلند کردن
برداشتن کسی از فرودگاه
گرفتن یا خریدن یا برداشتن چیزی
رساندن چیزی یا کسی با اتومبیل و غیره
بلند کردن آن ( برداشتن ) = Pick it up
Pick up bag = بلند کردن کیف
خریدن چیزی
Pick up bills/cost پرداخت هزینه و قبض و. . .
چیزی را برای کسی اوردن مثلا سررراه پیتزای من و بیار.
یا برگرروندن امانتی
could i pick it up midnight
بلند کردن , برداشتن، چیدن ، رساندن
I pick up post of the rabbish
من اکثر اشغال ها را جمع کردم
At the end, I sucssed to pick up an apple
در آخر من موفق به چیدن سیب شدم
The athlete break a world record by pick up a 315 kg weight
...
[مشاهده متن کامل]

ورزشکار با بلند کردن وزنه ۳۱۵ کیلوگرمی موفق به زدن رکورد جهانی شد

To buy sth, usu cheaply
برداشتن - بلند کردن -
یادگرفتن
سوار شدن
برداشتن
بلند کردن
بهتر شدن
بهبود یافتن
آموختن سریع
جمع کردن یا گرد آوردن کسی یا چیزی
کسی را بردن یا رسوندن با اتومبیل و. . .
تحویل گرفتن ( در خصوص بسته های پستی و مرسولات )
برداشتن pick up the soup
در رشته فیت نس و بدنسازی ب معنای سرعت گرفتن در یک عمل یا تجدید نیرو کردن میباشد
قوی تر شدن
The wind picks up
مریض شدن
برداشتن ، بلند کردن
اثاث چیدن
I'll pick up my furniture tomorrow.
من فردا اثاثم را می چینم.
دنبال کسی رفتن
Can Dad pick me up from school today
I will pick you up
خریدن یا برداشتن چیزی در فروشگاه به عنوان خریدن ان کالا
برداشتن یا بلند کردن چیزی در فروشگاه به عنوان خرید
گیر دادن به چیزی
هرچیز انتخاب شده
1. برداشتن چیزی یا کسی از زمین یا جایی ( pick sth up )
2. آموختن سریع
3. بردن یا رسوندن با اتومبیل و غیره ( pick sb up )
4. بازجویی کردن، دستگیر کردن
خریدن چیزی

رونق گرفتن
دریافت کردن
یادگیری سریع، یادگیری بدون نیاز به آموزش، یادگیری بدون تلاش زیاد
pick up یک فعل است که از pick up تشکیل شده است که به معنای یاد گرفتن یا آموختن و فرا گرفتن است.
سوار کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٩٥)

بپرس