secluded
/sɪˈkluːdəd//sɪˈkluːdɪd/
معنی: منزوی
معانی دیگر: دنج، خلوت، گوشه گیر، خلوت گزین، مجزا، دور افتاده، پرت، پنهان، دور از انظار، در عزلت
بررسی کلمه
صفت ( adjective )
مشتقات: secludedly (adv.), secludedness (n.)
مشتقات: secludedly (adv.), secludedness (n.)
• (1) تعریف: isolated or hidden away from view.
• مترادف: hidden, isolated, out-of-the-way, remote
• مشابه: cloistered, covert, lone, private, recluse, secret
• مترادف: hidden, isolated, out-of-the-way, remote
• مشابه: cloistered, covert, lone, private, recluse, secret
- The resort is secluded and can only be reached by boat.
[ترجمه آرش] اقامتگاه دوراز ذسترس است و تنهابا قایق قابل دسترسی است|
[ترجمه گوگل] استراحتگاه خلوت است و فقط با قایق می توان به آن رسید[ترجمه ترگمان] این اقامتگاه منزوی است و تنها با قایق قابل دستیابی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: set apart or remote from other people; solitary.
• مترادف: alone, isolated, out-of-the-way, remote, solitary
• متضاد: busy
• مشابه: abandoned, deserted, desolate, forsaken, lone, lonely, unfrequented
• مترادف: alone, isolated, out-of-the-way, remote, solitary
• متضاد: busy
• مشابه: abandoned, deserted, desolate, forsaken, lone, lonely, unfrequented
- The secluded patients were not allowed visitors in their rooms.
[ترجمه گوگل] بیماران منزوی اجازه حضور در اتاق های خود را نداشتند
[ترجمه ترگمان] بیماران در حال دور به بازدیدکنندگان اجازه ورود به اتاق خود را نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیماران در حال دور به بازدیدکنندگان اجازه ورود به اتاق خود را نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He led a secluded life and some people even called him a hermit.
[ترجمه گوگل] او زندگی منزوی داشت و حتی برخی او را گوشه نشین می خواندند
[ترجمه ترگمان] او زندگی منزوی و منزوی را رهبری می کرد و بعضی از مردم او را راهب می نامیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او زندگی منزوی و منزوی را رهبری می کرد و بعضی از مردم او را راهب می نامیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a secluded corner of the garden
گوشه ی خلوت باغ
2. a secluded corner of the library
گوشه ی دنج کتابخانه
3. a secluded nun
راهبه ی خلوت گزین
4. milton secluded himself for five years in a village so as to be able to study
میلتون پنج سال خود را در دهکده ای منزوی کرد تا بتواند مطالعه کند.
5. We sunbathed on a small secluded beach.
[ترجمه عابدی] مادریک ساحل دنج حمام افتاب گرفتیم|
[ترجمه گوگل]در یک ساحل کوچک خلوت آفتاب گرفتیم[ترجمه ترگمان] ما توی یه ساحل دورافتاده دورافتاده کار می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. We sailed into a beautiful, secluded bay.
[ترجمه عابدی] ما در یک خلیج زیبا و دنج قایق سواری کردیم|
[ترجمه گوگل]ما با کشتی به یک خلیج زیبا و خلوت رفتیم[ترجمه ترگمان]به سوی خلیج کوچک و خلوتی رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. We were tucked away in a secluded corner of the room.
[ترجمه گوگل]ما را در گوشه ای خلوت از اتاق جمع کرده بودند
[ترجمه ترگمان]ما در گوشه ای خلوت اتاق قرار گرفته بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما در گوشه ای خلوت اتاق قرار گرفته بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The monks secluded themselves from the rest of society.
[ترجمه گوگل]راهبان خود را از بقیه افراد جامعه منزوی کردند
[ترجمه ترگمان]راهب ها خودشان را از بقیه جامعه جدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]راهب ها خودشان را از بقیه جامعه جدا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. We managed to find a fairly secluded spot for our picnic.
[ترجمه گوگل]ما موفق شدیم یک مکان نسبتاً خلوت برای پیک نیک خود پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تونستیم یه جای خلوت برای پیک نیک خودمون پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما تونستیم یه جای خلوت برای پیک نیک خودمون پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The house is in a secluded mews.
[ترجمه گوگل]خانه در یک میوس خلوت است
[ترجمه ترگمان]خانه در یک کوچه mews
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]خانه در یک کوچه mews
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In his last years, he lived almost entirely secluded from the public gaze .
[ترجمه گوگل]در آخرین سالهای زندگی، او تقریباً کاملاً دور از نگاه عمومی زندگی میکرد
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر تقریبا از نگاه خیره مردم کام لا دور افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر تقریبا از نگاه خیره مردم کام لا دور افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The garden annexe offers secluded peaceful rooms.
[ترجمه گوگل]ضمیمه باغ اتاقهای آرام و خلوت ارائه میدهد
[ترجمه ترگمان]این ساختمان دارای اتاق های خلوت و آرامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این ساختمان دارای اتاق های خلوت و آرامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. In his last years, Stalin lived almost entirely secluded from the public gaze.
[ترجمه گوگل]استالین در آخرین سالهای زندگی خود تقریباً کاملاً دور از نگاه عمومی زندگی میکرد
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر استالین تقریبا از نگاه خیره مردم جدا افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر استالین تقریبا از نگاه خیره مردم جدا افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Pretty secluded. Beats me what he does.
[ترجمه گوگل]خیلی منزوی من را کتک می زند آنچه او انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]کاملا دور و پرته نمیدونم چیکار کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]کاملا دور و پرته نمیدونم چیکار کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The beach house was huge, well-lit, secluded from the road by lush plants and trees.
[ترجمه گوگل]خانه ساحلی بزرگ، پر نور، دور از جاده توسط گیاهان و درختان سرسبز بود
[ترجمه ترگمان]خانه ساحلی عظیم و روشن بود که از جاده با گیاهان و درختان سرسبز دور افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]خانه ساحلی عظیم و روشن بود که از جاده با گیاهان و درختان سرسبز دور افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
منزوی (صفت)
solitary, dissociable, cloistered, secluded, insular, retired, offish, indrawn
به انگلیسی
• solitary, isolated, cut off from other people; hidden, concealed from view
a secluded place is quiet, private, and undisturbed.
a secluded place is quiet, private, and undisturbed.
پیشنهاد کاربران
دور افتاده، کمتر دیده شده
دنج
خلوت , دنج
# a secluded house in the forest
# We sailed into a beautiful, secluded bay
# We managed to find a secluded spot for our picnic
# a secluded house in the forest
# We sailed into a beautiful, secluded bay
# We managed to find a secluded spot for our picnic
secluded ( adj ) = isolated ( adj )
به معناهای: دورافتاده، پرت/تنها، گوشه گیر، منزوی، تک افتاده/جدا، جداگانه، مجزا، تک
به معناهای: دورافتاده، پرت/تنها، گوشه گیر، منزوی، تک افتاده/جدا، جداگانه، مجزا، تک
جداگانه
تنها زندگی کردن