dashing

/ˈdæʃɪŋ//ˈdæʃɪŋ/

معنی: جذاب، بی پروا، بی باک، زنده دل
معانی دیگر: پر شوق و ذوق، با نشاط، شاداب، خوش تیپ، گیرا و پر جلوه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: dashingly (adv.)
(1) تعریف: bold and gallant; exciting; daring.
مترادف: adventurous, daring, gallant
مشابه: adventuresome, bold, brave, courageous, dauntless, exciting, fearless, flamboyant, game, high-spirited, mettlesome, valiant, valorous, venturesome

- the dashing hero of an adventure film
[ترجمه گوگل] قهرمان شجاع یک فیلم ماجراجویی
[ترجمه ترگمان] قهرمان پر زرق و برق یک فیلم ماجراجویانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: showy or brilliantly stylish.
مترادف: flamboyant, showy
متضاد: drab
مشابه: brilliant, chic, dapper, elegant, fashionable, florid, jaunty, modish, ostentatious, rakish, snappy, stylish

- a dashing summer outfit
[ترجمه گوگل] یک لباس تابستانی جذاب
[ترجمه ترگمان] لباس رسمی تابستانی بر تن داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a dashing young officer
افسر جوان و خوش قیافه

2. I've been dashing around all day.
[ترجمه گوگل]من تمام روز را در حال دویدن بودم
[ترجمه ترگمان]من تمام روز این اطراف بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I must be dashing off now.
[ترجمه گوگل]من الان باید هول کنم
[ترجمه ترگمان] الان دیگه باید عجله کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I've spent the day dashing about from place to place.
[ترجمه گوگل]من روز را صرف دویدن از جایی به جای دیگر کرده ام
[ترجمه ترگمان]تمام روز را با سرعت از محلی به آن جا به سر برده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is dashing along her speech.
[ترجمه گوگل]او در طول سخنانش تند تند است
[ترجمه ترگمان] اون داره با خودش حرف میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. At the scene of the accident, people were dashing about all over the place.
[ترجمه گوگل]در صحنه تصادف، مردم در همه جا هجوم می آوردند
[ترجمه ترگمان]در صحنه تصادف، مردم از همه جا دور بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Viewers will remember the dashing hero, Dirk, risking life and limb to rescue Daphne from the dragons.
[ترجمه گوگل]بینندگان قهرمان شجاع، دیرک را به خاطر خواهند آورد که جان و اندام خود را برای نجات دافنه از دست اژدهاها به خطر انداخت
[ترجمه ترگمان]تماشاگران قهرمان بی باک یعنی تیرک را به خاطر خواهند سپرد که جان و دست خود را به خطر می انداختند تا داف نه را از اژدها نجات دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Father Auberon's Academy Club positively heaved with dashing young men.
[ترجمه گوگل]کلوپ آکادمی پدر اوبرون به طرز مثبتی با مردان جوان شجاع پر شد
[ترجمه ترگمان]آکادمی پدر Auberon با مردان جوان پر سرعت بالا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The waves were dashing against the shore.
[ترجمه گوگل]امواج به ساحل می‌تابیدند
[ترجمه ترگمان]موج ها بر ساحل می چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He cut a dashing figure in his uniform.
[ترجمه گوگل]او یک چهره تند و تیز را در یونیفرم خود برید
[ترجمه ترگمان]او یک هیکل پر زرق و برق را در اونیفورم خود فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was the very model of the dashing RAF pilot.
[ترجمه گوگل]او الگوی خلبان شجاع RAF بود
[ترجمه ترگمان]او همان مدل خلبان RAF dashing بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was dashing, self-confident and flirtatious.
[ترجمه گوگل]او شجاع، با اعتماد به نفس و لاس زدن بود
[ترجمه ترگمان]اون خوش تیپ بود، اعتماد به نفس، اعتماد به نفس و لاس زدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Waves were dashing against the sea wall.
[ترجمه گوگل]امواج به دیوار دریا می کوبیدند
[ترجمه ترگمان]امواج به سوی دیوار دریا می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dining and dashing was not unusual in the Salomon Brothers cafeteria.
[ترجمه گوگل]در کافه تریا برادران سالومون غذا خوردن و دوشادوشی غیرعادی نبود
[ترجمه ترگمان]غذا و حالت عادی در کافه تریا هیچ چیز غیر معمول نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Kids were dashing across the playground chasing a ball.
[ترجمه گوگل]بچه ها در سراسر زمین بازی به دنبال توپ بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها در حیاط بازی می کردند و دنبال یک توپ بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جذاب (صفت)
absorbing, charming, appealing, nifty, cute, slick, fetching, lovable, loveable, dashing, bonnie, bonny, copacetic, personable, well-off

بی پروا (صفت)
adventurous, reckless, unscrupulous, heady, headlong, audacious, brave, bold, confident, foolhardy, fearless, dashing, rash, heedless, daredevilish, insouciant, hare-brained, inconsiderate, impetuous, incautious, irregardless, unadvised, slapdash, temerarious

بی باک (صفت)
audacious, brave, bold, intrepid, fearless, dashing, stalwart, brazen, heroic, undaunted, daredevilish, devil-may-care, doughty, venturous, temerarious

زنده دل (صفت)
dashing, light-hearted, dapper

انگلیسی به انگلیسی

• racing; daring, bold, spirited; showy; dapper, handsome
someone who looks dashing is stylish and attractive.

پیشنهاد کاربران

بپرس