footsteps

جمله های نمونه

1. footsteps announced his return
صدای پا از بازگشت وی خبر داد.

2. he took long footsteps
او گام های بلندی برمی داشت.

3. i heard their footsteps
صدای پای آنها را شنیدم.

4. i recognized his footsteps in the snow
جای پای او را در برف ها شناختم.

5. the sound of footsteps
صدای پا

6. follow in someone's footsteps
به کسی تاسی کردن،اقتدا کردن،پیروی کردن،دنباله روی کردن

7. the rustle of their footsteps in the dry golden leaves
صدای خش خش گام های آنان در برگ های خشک و طلایی رنگ

8. the scrape of their footsteps in the hallway
صدای (کشیده شدن) قدم های آنها در راهرو

انگلیسی به انگلیسی

• footprints; steps made by the feet; sound of walking feet

پیشنهاد کاربران

راه و مسیر ( یعنی راه و مسیر طی شده و مشخص )
When he realized he'd lost his wallet, he retraced his footstepsیعنی همون راهی که اومده بود رو برگشت
Don't get upset if your children don't follow in your footsteps
ناراحت نشوید اگر فرزندان شما راه شمارو دنبال نکردند
جا پای کسی گذاشتن - راه کسی را ادامه دادن

پا جای پای کسی گزاشتن
قدم به قدم
با پای پیاده رفتن، قدم زنان

بپرس