تغییر اوضاع
وقایعی که میخان اتفاق بیفتن ( نوبت اتفاق افتادنشونه )
دگرگونی و تحول
علی کاس زاده توی عصر یخبندان اینطور ترجمه کرده
I love a terrible turn of events.
میمرم واسه دگرگونی و تحول
علی کاس زاده توی عصر یخبندان اینطور ترجمه کرده
میمرم واسه دگرگونی و تحول
۱ - چرخش روزگار
۲ - ورق برگشتن
۲ - ورق برگشتن
Turn of events = اصطلاح هست به معنای ورق برگشتن، تغییر کردن اوضاع
مثال:
I was very upset and surprised by that turn of events
من با اون تغییر اوضاع خیلی ناراحت و متعجب شده بودم.
مثال:
من با اون تغییر اوضاع خیلی ناراحت و متعجب شده بودم.
چرخ گردون حوادث
ورق - برگشت
تغییر و تحولات، وقایع
. They were horrified at this unexpected turn of events
برگردان حوادث
رویداد غیر منتظره