worked up

/ˈwɜːrktˈəp//wɜːktʌp/

تهییج شده، ترغیب شده، از کار در امده

جمله های نمونه

1. Don't get worked up over nothing.
[ترجمه علی لاجوردی] اعصاب ات را برای هیچی خورد نکن
|
[ترجمه گوگل]سر هیچی کار نکن
[ترجمه ترگمان]روی هیچ چیز کار نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We worked up a real appetite climbing in the mountains.
[ترجمه گوگل]ما با اشتهای واقعی در کوهنوردی کار کردیم
[ترجمه ترگمان]ما یه اشتهای واقعی داشتیم که تو کوه ها بالا می رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You shouldn't get so worked up about it.
[ترجمه مصطفی] شما نمی بایست در خصوص آن تا این اندازه رنجیده شوی
|
[ترجمه گوگل]شما نباید اینقدر در مورد آن کار کنید
[ترجمه ترگمان]تو نباید این قدر کار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After walking five miles, they had worked up a great thirst.
[ترجمه گوگل]پس از پنج مایل پیاده روی، تشنگی شدیدی را به خود جلب کرده بودند
[ترجمه ترگمان]بعد از پنج مایل راه رفتن عطش بزرگی به کار برده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I get very worked up about the way women are stereotyped in a lot of mainstream films.
[ترجمه گوگل]من در مورد شیوه کلیشه ای شدن زنان در بسیاری از فیلم های رایج بسیار نگران هستم
[ترجمه ترگمان]من در مورد روشی که زنان در بسیاری از فیلم های اصلی کلیشه ای هستند بسیار کار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I can't get worked up about cars.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم در مورد ماشین ها کار کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم در مورد ماشینا کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What are you so worked up about?
[ترجمه گوگل]برای چی اینقدر زحمت کشیدی؟
[ترجمه ترگمان]تو در مورد چی کار کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's easy to get worked up when you're tired and everything seems to be against you.
[ترجمه گوگل]وقتی خسته هستید و به نظر می رسد همه چیز بر علیه شماست، کار کردن آسان است
[ترجمه ترگمان]وقتی خسته شدی و همه چیز بر ضد تو بود کار آسانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I began by jogging in the park and worked up to running 5 miles a day.
[ترجمه گوگل]من با دویدن در پارک شروع کردم و تا 5 مایل در روز کار کردم
[ترجمه ترگمان]با دویدن در پارک شروع به دویدن کردم و تا ۵ مایل در روز ادامه دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Steve shouted at her. He was really worked up now.
[ترجمه گوگل]استیو بر سر او فریاد زد او اکنون واقعاً از کار افتاده بود
[ترجمه ترگمان]استیو به او فریاد زد: اون الان واقعا کار کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The boy worked up his notes for the test.
[ترجمه گوگل]پسر برای امتحان یادداشت هایش را جمع آوری کرد
[ترجمه ترگمان]پسر برای آزمایش روی یادداشت های خود کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was all worked up when she arrived, and it was quite a time before we could calm her down.
[ترجمه گوگل]وقتی وارد شد، او کاملاً خسته بود، و زمان زیادی سپری شد تا بتوانیم او را آرام کنیم
[ترجمه ترگمان]وقتی او وارد شد، همه چیز درست شد و خیلی طول کشید تا بتوانیم او را آرام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He got himself all worked up over a trifle.
[ترجمه گوگل]او خودش را سر یک چیز کوچک مشغول کرد
[ترجمه ترگمان]خودش را جمع و جور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't work yourself up/get worked up about something so trivial.
[ترجمه گوگل]خودتان را به کار نگیرید/در مورد چیزی خیلی پیش پا افتاده کار نکنید
[ترجمه ترگمان]به خود زحمت ندهید و در مورد چیزی بسیار بی اهمیت کار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They have worked up some plans.
[ترجمه گوگل]آنها برخی از برنامه ها را انجام داده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای چند برنامه کار کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• excited, moved
if you are worked up about something, you are upset or angry about it.

پیشنهاد کاربران

حالتی که شخص به خاطر مساله ای یا بحرانی آرامش فکریش رو از دست داده
ناراحت و گرفته و عصبی بودن از چیزی
عبارتی غیررسمی برای ناراحت بودن
Upset
دگر گون شدن حال
از این حال به اون حال شده
ناراحت و عصبی شدن از چیزی
ناراحت یا هیجانزده بودن از چیزی
هیجان زده

بپرس