momentum

/moˈmentəm//məˈmentəm/

معنی: مقدار حرکت، نیروی حرکت انی، مقدار جنبش انی
معانی دیگر: نیروی فزاینده، شتاب آهنگ، گشتاور، (فیزیک) عزم حرکت، (جنبش زور) جنب زور، ممنتم

جمله های نمونه

1. spin angular momentum
تکانه ی زاویه ی اسپینی

2. his campaign gained momentum
مبارزه ی (انتخاباتی) او شتاب بیشتری به خود گرفت.

3. She gave fresh momentum to the campaign.
[ترجمه سعید پارساپور ] با حضورش صحنه تبلیغاتی را توانی تازه بخشید
|
[ترجمه مرادی] اوبه کمپین جان تازه ای بخشید
|
[ترجمه غلامعباس گل] او به کارزار جنب جوشی تازه بخشید.
|
[ترجمه گوگل]او شتاب تازه ای به کمپین داد
[ترجمه ترگمان]او نیروی حرکتی تازه به این مبارزه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The campaign for reform should start to gather momentum in the new year.
[ترجمه سعید پارساپور ] در کارزار برای تغییرات ، لازم است از نیروی جهشی در سال نو بهره گرفت
|
[ترجمه پیمان عدالتجو] کارزار اصصلاحات بایستی در سال جدید تمام عزم خود را جزم کند
|
[ترجمه حمید اشتری] کمپین اصلاحات باید در سال جدید شتاب بیشتری بگیرد.
|
[ترجمه حسن زاده] کمپین اصلاحات باید آغاز شود تا در سال جدید شتاب بیشتری بگیرد.
|
[ترجمه گوگل]کمپین اصلاحات باید در سال جدید شتاب بیشتری بگیرد
[ترجمه ترگمان]کمپین برای اصلاح باید شروع به جمع آوری اطلاعات در سال جدید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The style prevails and picks up momentum.
[ترجمه سعید پارساپور ] طرح پیشرو و دارای حرکت شتابدار رو به جلو میباشد
|
[ترجمه گوگل]سبک غالب است و شتاب بیشتری می گیرد
[ترجمه ترگمان]این سبک غالب است و حرکت را بالا می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As the rock rolled down, it gathered momentum.
[ترجمه فرهاد مالكي] هر چه سنگ رو به پایین می غلتید، سرعت آن بیشتر می شد.
|
[ترجمه masome ayazi] همانطورکه سنگ به پایین می غلتید، شتاب بیشتری گرفت
|
[ترجمه گوگل]با غلتیدن سنگ به سمت پایین، شتاب بیشتری گرفت
[ترجمه ترگمان]وقتی سنگ فرو ریخت، سرعت حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The movement for reform rapidly gathered momentum.
[ترجمه گوگل]جنبش اصلاحات به سرعت شتاب گرفت
[ترجمه ترگمان]جنبش اصلاح به سرعت در حال افزایش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This campaign is really gaining momentum.
[ترجمه گوگل]این کمپین واقعاً در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]این مبارزه واقعا به سرعت در حال حرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The fight for his release gathers momentum each day.
[ترجمه گوگل]مبارزه برای آزادی او هر روز شتاب بیشتری می گیرد
[ترجمه ترگمان]مبارزه برای آزادی وی هر روز در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They began to lose momentum in the second half of the game.
[ترجمه گوگل]آنها در نیمه دوم بازی شروع به از دست دادن سرعت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها در نیمه دوم بازی شتاب خود را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The sledge gained momentum as it ran down the hill.
[ترجمه گوگل]سورتمه با دویدن از تپه، شتاب بیشتری گرفت
[ترجمه ترگمان]همان طور که از تپه سرازیر می شد، سورتمه به سرعت حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The international relief effort appears to be gathering momentum.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که تلاش های امدادی بین المللی در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که تلاش های امدادی بین المللی در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The campaign for change now has considerable momentum.
[ترجمه گوگل]کمپین تغییر اکنون شتاب قابل توجهی دارد
[ترجمه ترگمان]مبارزه برای تغییر در حال حاضر حرکت قابل توجهی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We have to keep the momentum of our sales operation going.
[ترجمه .فریدون خان] ما برای عملیت فروش میبایستی سرعت خود را حفظ کنیم
|
[ترجمه گوگل]ما باید شتاب عملیات فروش خود را حفظ کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید حرکت فروش مان را ادامه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقدار حرکت (اسم)
momentum

نیروی حرکت انی (اسم)
momentum

مقدار جنبش انی (اسم)
momentum

تخصصی

[شیمی] اندازه حرکت
[عمران و معماری] مقدار حرکت - ممنتم - اندازه حرکت - تکان
[برق و الکترونیک] مقدار حرکت، اندازه حرکت
[ریاضیات] تکانه، اندازه ی حرکت، گشتاور
[پلیمر] اندازه حرکت، تکانه
[آب و خاک] ممنتم، اندازه حرکت

انگلیسی به انگلیسی

• force of movement; product of the mass of a body of matter multiplied by its velocity (physics, mechanics); strength or motivation derived from an initial effort
momentum is the ability that something has to keep developing.
momentum is also the ability that an object has to continue moving, because of its mass and speed.

پیشنهاد کاربران

اندازه حرکت
تکانه قیمت
حرکت قیمت
ضرب آهنگ
تعریف:
the quality that keeps an event developing or making progress after it has started
خصوصیتی که باعث می شود یک رویداد بعد از این که شروع شد در حال توسعه یا پیشرفت باشد.
مثال:
The play loses momentum ( = becomes less interesting, energetic, etc. ) by its half way stage.
...
[مشاهده متن کامل]

نمایش در نیمه راه تب و تاب خود را از دست می دهد ( = جذابیت، انرژی و. . . خود را از دست می دهد. )
حالات مختلف:
gain/gather momentum ( =move faster )
gain/gather/build up momentum ( =become more and more successful )
give something momentum ( =make something become more successful )
maintain momentum ( =make something continue at the same pace )
lose momentum ( =to start to become less successful )
keep the momentum going ( also sustain the momentum formal ) ( =keep being successful )

امکان
در صحبت های عامیانه و نه تخصصی به معنای "شتاب" یا "سرعت" یا در موارد کمی "اهمیت" است
نیرویی که در جهت حرکت جسم وارد میشه و باعث شتاب اون میشه.
در روانشناسی بهش عامل انگیزشی میگن
فرصت
پویایی ، پویش
تحرک ، شتاب
جنبش
Momentous : مهم
Momentum : تَکانه - اندازه ی حرکت
Speculum : اسپکولوم
Specula/Speculums : جمع واژه Speculum
Endoscope : اندوسکوپ - درون بین
Spatula : کاردک / چوب بستنی پزشکی ( اَبِسلانگ ) / کاردک خامه کشی / مرغابی های نوک پهن / کف گیر
Spectrum : طیف - پیوستار - بیناب
Physics/the quantity of motion of a moving body, measured as a product of its mass and velocity/ the force that keeps an object moving or keeps an event developing after it has started
تَکانه، یا مومنتوم ( momentum ) از کمیت های برداری در فیزیک است. در واقع کمیتی است که میزان نیروی لازم برای توقف جسم را توصیف می‏‏‏‎‏‎‏‎کند. این کمیت در تعریف قانون دوم نیوتون مورد استفاده قرار گرفت. حاصل ضرب جرم شیء در سرعت برداری آن در هر لحظه، تکانه شیء در آن لحظه است.
...
[مشاهده متن کامل]

نیرویی که جسم را در حرکت نگه می دارد یا رویدادی را بعد از شروع آن در حال رشد نگه می دارد.
Stocks gained momentum on strong quarterly reports across the tech world.
There is worrying evidence that the economy is losing momentum.
Election of business oriented leaders gave momentum to new downtown redevelopment.
upward/forward/downward momentum
business/economic/political momentum

منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Momentum• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/momentum
تداوم پیش روی
در امور مالی به معنی
قدرت یا مومنتوم
بازده رو به عقب از روی عملکرد پیشین که با فرض ثبات شرایط مولد بازده های اتی سرمایه خواهد بود
تداوم حرکت
چه در فیزیک چه در موفقیت
رانه
قوّه
momentum ( فیزیک )
واژه مصوب: تکانه 2
تعریف: کمیتی بُرداری که در مکانیک کلاسیک عبارت است از حاصل ضرب جِرم جسم در سرعت آن
جرقه ای
تکانه ؛ پویایی , شتاب
– As the rock rolled down, it gathered momentum
– Once you push it, it keeps going under its own momentum
– His campaign is really gaining momentum
– The campaign seems to have lost momentum
نیرو
تِکانش
تداوم
پویایی
شتاب گرفتن با فعل gain همراه می شود.
به این جمله دقت کنید:
translation studies
gained momentum roughly from the 1980s onwards.
در مدیریت:
momentum strategies
استراتژی های لحظه ای
ابتکار عمل
تکانه ( Momentum ) . در مکانیک نیوتنی، به حاصل ضرب جرم در بردار سرعت، تکانه گفته می شود.
ریتم، مثلا وقتی تیمی بازی رو تو دستش داره میگن they have the momentum
Lose its momentum جذابیتش را از دست دادن
حرکت کوتاه. جهش کوتاه
تکانه - اندازه حرکت
فرصت آنی
اقتصاد ) تکانه، شتاب،
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس