سعید پارساپور

سعید پارساپور

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



squirt١٤:٣٣ - ١٣٩٨/٠٩/٢٤فوران ( آب ) ، پاچیدن ( پاشیدن )گزارش
60 | 1
قابل اغماض١٢:٤٧ - ١٣٩٨/٠٩/١١ignorableگزارش
5 | 0
hole٠٧:٥٣ - ١٣٩٧/٠٨/٠٦مجرا،گزارش
23 | 2
unlocked١٣:٤٣ - ١٣٩٧/٠٧/٢٥باز شده، از بسته بندی خارج شده ، از تحت کلید در آمده، باز ،گزارش
9 | 1
ancestors٠٩:٢٩ - ١٣٩٧/٠٧/٢٣پیشینیانگزارش
69 | 1
biased١٠:٥٤ - ١٣٩٧/٠٧/٢٢مغرضانه ، جهت دار، متمایل، سودار ، غیر منصفانه،گزارش
264 | 1
custodial١٨:٣٥ - ١٣٩٧/٠٧/١١مقرر، الزامی ، واجبگزارش
5 | 1
gross١٨:٢٧ - ١٣٩٧/٠٧/١١برای واژه ترکیبی " Gross examination " معادل" آزمایش کلی" پیشنهاد مینمایم . برای واژه " Gross" علاوه بر مطالب اعلام شده معانی سخیف، درشت، زشت، رکیک ... گزارش
78 | 2
fraternizing١٧:٢٦ - ١٣٩٧/٠٧/١١ایجاد رابطه دوستانه ، برقراری رابطه نزدیکگزارش
9 | 1
cruising١٤:١١ - ١٣٩٧/٠٧/١١رهنوردی ، مسافت پیمائی، رهسپاری، پیمایش، طی سفر، پیمودن راه ، گذران،گزارش
39 | 1
akin١٣:٢٨ - ١٣٩٧/٠٧/١١همسان، معادل ، برابرگزارش
28 | 0
pry١٤:٤٥ - ١٣٩٧/٠٧/٠٨ور رفتن، پیله کردن، دستکاری کردن ، بند کردن به چیزیگزارش
12 | 1
snack١٢:٤٧ - ١٣٩٧/٠٦/١٩غذای آماده ، شبه غذا ، غذای ناسالمگزارش
64 | 13
overwhelming١٠:١٤ - ١٣٩٧/٠٦/١٩سنگین، تحمل ناپذیر ، توان فرساگزارش
80 | 1
meatloaf١٣:١١ - ١٣٩٧/٠٦/١٣شامیگزارش
12 | 1
traction١٣:١٣ - ١٣٩٧/٠٥/٢٩چسبندگی ، کشش پذیری ، مالش،گزارش
16 | 0
bottoms up١٢:٢٧ - ١٣٩٧/٠٥/٢٩تا ته سرکشیدن، برو بالا ( در نوشیدن مشروب یا آشامیدنیها ) ، ته بطری ( ظرف ) را در آوردن ،گزارش
34 | 1
wedge١٤:٠٥ - ١٣٩٧/٠٥/١٤تکیه دادنگزارش
14 | 1
stumble١٢:٥٥ - ١٣٩٧/٠٥/١٤عدم تعادل ، حالت نا آرامی ، ریپ زدن موتور ماشین.گزارش
55 | 1
interactive١٦:١٧ - ١٣٩٧/٠٥/٠٢همکاری ، ارتباط دوجانبه، بده بستان ، آمیزشی ،گزارش
136 | 3
simplistic١٣:٤٧ - ١٣٩٧/٠٣/٢٨، سطحی ، عامیانهگزارش
69 | 1
nudge١٥:٥٤ - ١٣٩٧/٠٣/٢٣مهمیز، سیخونک، محرک ، انگیزنده ، عامل حرکت ، امیدگزارش
67 | 1
thanks to٠٩:٤٧ - ١٣٩٧/٠٣/٢٣بواسطه اینکه ، به علت اینکه ، در نتیجه اینکه ، در اثر اینکه .گزارش
69 | 1
biodegradable٠٩:٢٤ - ١٣٩٧/٠٣/٢٣قابل تجزیه بطور طبیعی ، تجزیه پذیر بصورت طبیعیگزارش
117 | 2
harrier١٤:٠٩ - ١٣٩٧/٠٣/٠١نام نوعی جت جنگنده در اختیار نیروی دریائی ، با قابلیت نشستن و برخاستن عمودی بر روی باند های کوتاه و ناو های هواپیما بر و دارای امکانات قابل بهره گیری ... گزارش
2 | 0
cellulitis٠٩:٤٣ - ١٣٩٧/٠٢/٣٠سلولیت نوعی ابتلای پوست به عفونت والتهاب ناشی از باکتری از نوع استافیلوکوک یا استرپتوکوک است که عموماٌ با ورم ، التهاب و حساسیت و درد در ناحیه ای از ... گزارش
14 | 0
gritty١٥:١٣ - ١٣٩٧/٠٢/٢٦زبر ، نا صاف، خشن ، ساینده ، سمبادهگزارش
21 | 0
bummer١٧:٥٨ - ١٣٩٧/٠٢/٢٤حادثه غیر قابل جبران، واقعه ناجورگزارش
21 | 2
banishing٠٩:٤٤ - ١٣٩٧/٠٢/١٧زدودن ، برداشتن ، رفع کردنگزارش
7 | 0
critter٠٩:٢٩ - ١٣٩٧/٠٢/١٧موجود زنده ، حیوانگزارش
55 | 1
drowing١٤:٠٢ - ١٣٩٧/٠٢/١٥در حال غرق شدن ، غریقگزارش
41 | 1
tranny٠٩:٤٦ - ١٣٩٧/٠٢/٠٩Transmission ، سیستم انتقال نیرو در ماشین ، مبدل انتقالیگزارش
5 | 2
undisguised١٠:٥٤ - ١٣٩٧/٠٢/٠٣بدون پوشیدگی ، تغییر نیافته ، دستکاری نشده ، تغییر ظاهر نیافته، بدون استتار ، بدون تقلب ، وانمود نشده ، در پرده قرار داده نشده ، بدون پیرایه ، بی پرد ... گزارش
25 | 0
disguised١٠:٥٠ - ١٣٩٧/٠٢/٠٣در پرده ، پوشیده شده ، در لفافه ، وانمود شده ، ملبس شده ، پنهان شده ، تغییر ظاهر یافته ، منقلب شده ، غیر واقعیگزارش
53 | 0
guised١٠:٤٧ - ١٣٩٧/٠٢/٠٣ابراز شده ، واقعی ، بدون پیرایه ، اصلیگزارش
0 | 0
have all hands on deck١٧:٠١ - ١٣٩٦/١٢/١٤با تمام توان برای انجام کاری مهیا شدن.گزارش
0 | 1
انبارگردانی١٣:٥٦ - ١٣٩٦/١١/٠٢Stock counting, Stock Audit, stock survey. Warehouse count, warehouse audit, warehouse surveyگزارش
5 | 0
shied away١١:٢١ - ١٣٩٦/٠٨/١٥بازار محلی ، بازارچه ملی ، تفرجگاه مردمی ، محل نمایش و ارائه کالا و نشانه های بومی ، محوطه ای که به یادبودهای تاریخی اختصاص یافته مانند ناشنال مال ام ... گزارش
0 | 1
mall١١:١٧ - ١٣٩٦/٠٨/١٥بازار ، محل تجمع عرضه کنندگان کالا ، محل بساطی ها و فروشندگان. بازار روز ، محل فروش اجناس .گزارش
64 | 6
redirecting٠٩:٥٥ - ١٣٩٦/٠٨/٠١بازنمائی، تغییر وضعیت ، تغییر جهت ، تعیین موقعیتگزارش
9 | 1
leviathan٠٩:٥٠ - ١٣٩٦/٠٨/٠١نهنگ دریائیگزارش
2 | 0
aristocracy١١:١٠ - ١٣٩٦/٠٧/١٣طبقه اغنیا ، از ما بهتران ، آقا زادگان، سلطه اشراف ،گزارش
30 | 1
lone wolf١٠:٤٤ - ١٣٩٦/٠٧/١٣فرد منزوی و تکرو ، نجوش، انزوا طلبگزارش
44 | 1
loner١٠:٤٢ - ١٣٩٦/٠٧/١٣انزوا طلب ، گریزان از جمع ، گوشه گیر ، نجوش ، غیر اجتماعی ، تکروگزارش
37 | 1
clueless١٤:٥٦ - ١٣٩٦/٠٧/١٢بی اطلاع، بدون آگاهی ، عامی ، کم تجربه ، ناشی، فارغ از موضوع ، بی خبر ، صرافت نداشتن در مورد موضوع و یا بی خبر بودن از مطلبی یا چیزیگزارش
179 | 1
i just realized١٤:٥٤ - ١٣٩٦/٠٧/١٢حالا متوجه شدم، تازه ملتفت شدم ، الان یادم افتاد.گزارش
12 | 0

فهرست جمله های ترجمه شده



flunky٠٩:٤٤ - ١٣٩٨/٠٩/٠٦
• He is just a flunky of the Party secretary.
او فقط نوکر دبیر حزب است.
0 | 0
flunky٠٩:٢٢ - ١٣٩٨/٠٩/٠٦
• I recall " flunky" named by Confucius.
من "نوکر" خطاب کردن ( نام بردن ) توسط کنفسیوس را بخاطر می آورم.
0 | 0
flunky٠٩:١٩ - ١٣٩٨/٠٩/٠٦
• Damned! You unpatriotic flunky, get ready for your death!
لعنتی! نوکر بیوطن ، برای مردن آماده شو.
2 | 0
incontinence١٠:٠٦ - ١٣٩٧/٠٧/٢٣
• Urge incontinence is when you suddenly need to pass urine desperately, but aren't able to reach the toilet in time.
شتاب در بی اختیاری زمانی است که شما ناگهان ، نیاز به دفع ادرار دارید ، اما تحمل رسیدن بموقع به دستشوئی را ندارید.
0 | 0
incontinence٠٩:٥٨ - ١٣٩٧/٠٧/٢٣
• For the past year, she has suffered from incontinence, but her kind next-door neighbour has done regular washing for her.
طی سال گذشته ، او از بی اختیاری رنج میبرد ، گرچه همسایه مهربان وی ، مدام او را شستشو داده است.
0 | 0
incontinence٠٩:٥١ - ١٣٩٧/٠٧/٢٣
• Incontinence is not just a condition of old age.
بی اختیاری فقط منحصر به سن پیری نیست
5 | 0
akin١٣:٢٧ - ١٣٩٧/٠٧/١١
• President Franklin Roosevelt and his wife Eleanor Roosevelt were akin, but only distantly.
پرزیدنت فرانکلین روزولت و همسرش الینور روزولت خویشاوند بودند، اما فقط دور.
2 | 1
odds١٣:٠٧ - ١٣٩٧/٠٧/١١
• The odds are that he will not arrive today.
احتمال غالب اینست که او امروز نخواهد رسید
21 | 1
fabulous١٥:٤٥ - ١٣٩٧/٠٧/٠٧
• A fabulous breakfast matters more than anything else.
یک صبحانه بیاد ماندنی ( ناب ) به هر چیز دیگری می ارزد.
18 | 1
fabulous١٥:٣٨ - ١٣٩٧/٠٧/٠٧
• She wasn't planning to take the job, but the company made her a fabulous offer.
او تصمیمی برای پذیرفتن آن شغل نداشت ، با وجود این شرکت پیشنهادی باور نکردنی به او داد.
18 | 1
constrict١٠:١٣ - ١٣٩٧/٠٧/٠٧
• But the drive to constrict the activities of minority religions is unlikely to have the desired result.
اما انگیزش به کاستن از فعالیتها نزد اقلیتهای دینی، بنظر تاثیر مطلوبی نداشته است
2 | 1
constrict١٠:٠٨ - ١٣٩٧/٠٧/٠٧
• The drug causes the blood vessels to constrict.
این دارو موجب تنگی عروق میشود.
12 | 1
skimming١٦:٠٤ - ١٣٩٧/٠٧/٠٢
• A dragonfly sows its eggs while skimming the surface of the water.
یک سنجاقک هنگامی که در تماس با سطح آب قرار دارد، تخم ریزی میکند
0 | 0
skimming١٦:٠٠ - ١٣٩٧/٠٧/٠٢
• He has been accused of skimming the cream off the economy.
او به سودجوئی اقتصادی متهم شده است
12 | 1
astronomic٠٩:٣٩ - ١٣٩٧/٠٧/٠١
• The ancient astronomic observatory, about 80 kms northeast of Skopje, is more than 000 years old.
رصدخانه نجوم باستانی، در حدود 80 کیلومتری شمال شرقی اسکوپیه، بیش از 000 سال قدمت دارد
2 | 0
astronomic٠٩:٣٧ - ١٣٩٧/٠٧/٠١
• To measure astronomic distances one takes as a unit that distance which light travels in a year.
برای سنجش فاصله های نجومی ، واحدی که که میتوان بعنوان نمونه در نظر گرفت ، فاصله ای است که نور در مدت یکسال می پیماید.
2 | 0
probe١٢:٥٥ - ١٣٩٧/٠٦/٢٠
• Her question probed my thinking on the matter.
سوالش مرا به فکر بررسی و پرس و جو پیرامون موضوع واداشت
53 | 3
abruptly١٥:٤٧ - ١٣٩٧/٠٦/١٣
• Abruptly the group ahead of us came to a standstill.
گروهی که جلوی ما قرار داشت ناگهان متوقف شد
16 | 1
deli١٤:١٩ - ١٣٩٧/٠٦/١٣
• He bought deli sandwiches with strange-looking sliced meats inside.
او ساندویچهائی خرید که برشهای گوشت درون آنها ظاهری غیر عادی داشت
5 | 1
plumb١٤:٢٧ - ١٣٩٧/٠٦/٠٧
• He hit me plumb on the nose.
او درست به بینی من ضربه زد
2 | 0
plumb١٤:٢٥ - ١٣٩٧/٠٦/٠٧
• The external wall is out of plumb by half a metre.
دیوار بیرونی بمیزان نیم متر از خط تراز ( شاقول ) خارج است
0 | 0
plumb١٤:٢٢ - ١٣٩٧/٠٦/٠٧
• She learned to wire and plumb the house herself.
او آموخت که خانه اش را شخصاٌ سیم کشی و لوله کشی کند
0 | 0
sputter١٢:١٥ - ١٣٩٧/٠٦/٠٥
• She sputtered a hasty apology.
او با دست پاچگی و تته پته عذر خواهی نمود
2 | 0
bottoms up١٢:٢٧ - ١٣٩٧/٠٥/٢٩
• He drank his whiskey almost bottoms up.
او ویسکیش را تا ته سرکشید.
9 | 0
craw٠٩:١٢ - ١٣٩٧/٠٥/٢٩
• Letting him run sticks in my craw.
اینکه بزارمش بره ، نمیتونم هضمش کنم
0 | 0
craw٠٩:١٠ - ١٣٩٧/٠٥/٢٩
• Her criticism really stuck in my craw.
از ایراد اش واقعاٌ دلگیرم ( نتونستم هضمش کنم )
0 | 0
outrageous١٦:١٨ - ١٣٩٧/٠٥/٢٤
• The idea of one human being having ownership of another is outrageous.
این ایده که انسانی مالکیت بر انسان دیگری را دارا باشد ظالمانه است
30 | 1
outrageously١٦:١٣ - ١٣٩٧/٠٥/٢٤
• He flirts outrageously with his female clients.
او وقیخانه با مشتریان مونثش لاس میزند
5 | 0
outrageously١٦:١٠ - ١٣٩٧/٠٥/٢٤
• Car-parks are few, crammed, and outrageously expensive.
توقف گاه های خودرو کمیاب، پر ازدحام و بی اندازه گران است.
5 | 0
outrageously١٦:٠٢ - ١٣٩٧/٠٥/٢٤
• He criticized them for dressing outrageously and posing pretentiously.
او از آنها برای لباسهای وقیحانه و حالت های خود نمایانه شان انتقاد کرد
5 | 0
outrageously١٥:٥٧ - ١٣٩٧/٠٥/٢٤
• Leila kept smiling her outrageously cute smile.
لیلا خندید ، لبخندی بغایت زیبا
2 | 0
momentum١٠:٣٦ - ١٣٩٧/٠٥/٢٣
• The style prevails and picks up momentum.
طرح پیشرو و دارای حرکت شتابدار رو به جلو میباشد
5 | 1
momentum١٠:١٣ - ١٣٩٧/٠٥/٢٣
• The campaign for reform should start to gather momentum in the new year.
در کارزار برای تغییرات ، لازم است از نیروی جهشی در سال نو بهره گرفت
9 | 5
momentum٠٩:٤٤ - ١٣٩٧/٠٥/٢٣
• She gave fresh momentum to the campaign.
با حضورش صحنه تبلیغاتی را توانی تازه بخشید
25 | 4
ironically١٥:٢٤ - ١٣٩٧/٠٥/٢٢
• Ironically, his constantly ailing wife outlived him by twenty years.
در کمال شگفتی همسر دائمی و رنجور وی 20 سال بیش از او زندگی کرد
18 | 1
ironically١٥:١٨ - ١٣٩٧/٠٥/٢٢
• The play ended ironically.
بازی بصورت غیر مترقبه ( غیر منتظره ) پایان یافت
67 | 2
engulf١٥:٠١ - ١٣٩٧/٠٥/٢٢
• Be like an island that no flood can engulf.
همچون جزیره ای باشید که هیچ سیلی، توان غلبه بر آنرا نداشته باشد
0 | 0
engulf١٤:٥٥ - ١٣٩٧/٠٥/٢٢
• Finally the flame would engulf his head and he'd explode in a furious orange ball of flame.
در آخر شعله آتش سرش را در بر گرفته و شعله بصورت توده ای نارنجی او را از پای درخواهد آورد
0 | 0
engulf١٤:٤٢ - ١٣٩٧/٠٥/٢٢
• The events and power struggles which engulf them result in kidnapping, jealousy and romance!
رخدادها و درگیریهای قدرت، که آنها را احاطه می نماید ، به آدم ربائی، حسادت و پدیده های احساسی منجر میشود
0 | 0