pedantic

/pəˈdæntɪk//pɪˈdæntɪk/

معنی: موشکاف، ملانقطی
معانی دیگر: وابسته به عالم نمایی وفضل فروشی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: making or characterized by an excessive display of learnedness, or overly insistent on scholarly details and formalities.

- The teacher's dry, pedantic introduction to Greek mythology stifled our natural interest in ancient heroes and gods.
[ترجمه گوگل] مقدمه خشک و آرام معلم به اساطیر یونانی علاقه طبیعی ما را به قهرمانان و خدایان باستانی خفه کرد
[ترجمه ترگمان] معلم خشک و فضل فروشی در اساطیر یونانی علاقه طبیعی ما را به قهرمانان و خدایان باستانی خفه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. They were being unnecessarily pedantic by insisting that Berry himself, and not his wife, should have made the announcement.
[ترجمه مجید] کلمه فضولی در این ترجمه غلطه بهتر آینه که بگیم سختگیری بی مورد میکردند
|
[ترجمه گوگل]آنها با اصرار بر این که خود بری، و نه همسرش، باید این اعلامیه را اعلام می‌کردند، بی‌جهت فضولی می‌کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به طور غیر ضروری با اصرار بر اینکه بری خود و نه همسرش باید این خبر را اعلام کرده باشند، به طور غیر ضروری به فضل فروشی مشغول بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His lecture was so pedantic and uninteresting.
[ترجمه حامد قربانی] سخنرانی اش خرفاضلانه و غیر جالب بود
|
[ترجمه گوگل]سخنرانی او بسیار متین و غیر جالب بود
[ترجمه ترگمان]این سخنرانی آن قدر فاضل و جالب توجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some people can be very pedantic about punctuation.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد می توانند در مورد علائم نقطه گذاری بسیار متین باشند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد در مورد نقطه گذاری بسیار pedantic هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is learned, but neither stuffy nor pedantic.
[ترجمه گوگل]او آموخته است، اما نه خفه می شود و نه دمدمی مزاج
[ترجمه ترگمان]او دانشمند است، اما نه خفه است و نه فضل فروشی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The papers wre stacked with pedantic neatness on his desk.
[ترجمه گوگل]کاغذها با ظرافتی عجیب روی میزش انباشته شدند
[ترجمه ترگمان]کاغذهای روی میزش مرتب و مرتب روی هم تلنبار شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Pedantic people are prone to do this with minor typing errors or spelling mistakes.
[ترجمه گوگل]افراد پدانتیک مستعد این هستند که این کار را با اشتباهات تایپی جزئی یا اشتباهات املایی انجام دهند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مستعد انجام این کار با خطاهای تایپ کم و یا اشتباه ات املایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her book is informative and scholarly, but never pedantic.
[ترجمه حامد قربانی] کتاب اش آموزنده و علمی هست، اما اصلا فضل فروشانه نیست
|
[ترجمه گوگل]کتاب او آموزنده و عالمانه است، اما هرگز آموزنده نیست
[ترجمه ترگمان]کتاب او آموزنده و علمی است، اما هرگز فضل فروشی نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Yet in his exacting, almost pedantic manner, he was convinced that it would happen.
[ترجمه گوگل]با این حال، او با روش دقیق و تقریباً متحجرانه خود متقاعد شده بود که این اتفاق خواهد افتاد
[ترجمه ترگمان]با این حال، در عین حال exacting و تقریبا فضل فروشی داشت، یقین داشت که این اتفاق خواهد افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Marriage, that desiccated, pedantic, self-satisfied prude.
[ترجمه گوگل]ازدواج، آن خودپسندی خشک شده، متحجر، خود راضی
[ترجمه ترگمان]ازدواج، خشک و فاضل، prude و self
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. D'Arquebus Senior's pedantic excuses made no sense.
[ترجمه گوگل]بهانه های مزخرف D'Arquebus Senior بی معنی بود
[ترجمه ترگمان]عذر و بهانه های سال آخر به هیچ وجه منطقی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Is this a pedantic inconsistency, or does it reflect something more consequential?
[ترجمه گوگل]آیا این یک ناهماهنگی فکری است یا چیزی نتیجه‌دارتر را منعکس می‌کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا این یک تناقض فضل فروشی است یا چیزی مهم تر را منعکس می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To commonplace actions he brought a special pedantic awkwardness.
[ترجمه گوگل]برای اعمال معمولی، او یک ناهنجاری پدانتیک ویژه به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان]کاره ای پیش پاافتاده، او را ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't be so pedantic - does it really matter if I don't pronounce it right?
[ترجمه Mrjn] اینقدر سختگیر نباش . واقعا انقدر مهمه اگه من اینو درست تلفظ نکنم؟
|
[ترجمه گوگل]اینقدر متحجر نباش - آیا واقعاً مهم است که آن را درست تلفظ نکنم؟
[ترجمه ترگمان]انقدر فضل فروشی نکن - واقعا مهم نیست که درست تلفظ کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Well, let me be a little pedantic ( in the name of science ).
[ترجمه گوگل]خوب، اجازه دهید من کمی فضول باشم (به نام علم)
[ترجمه ترگمان] خب، بذار یه کم فضل فروشی کنم (اسم علمی)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موشکاف (صفت)
astute, pedantic, pedantical

ملانقطی (صفت)
pedantic

انگلیسی به انگلیسی

• meticulous; strict, fussy; adhering strictly to information in books without using common sense
someone who is pedantic is too concerned with unimportant details or traditional rules; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : pedant / pedantry
✅️ صفت ( adjective ) : pedantic
✅️ قید ( adverb ) : pedantically
Stickler
انسان فضل فروش در آنچه آموخته است
ایرادگیر
ملا نقطه ای ( بار معنایی منفی داره )
جزئی نگر ، ریزبین، نکته سنج
سختگیر ( از لحاظ توجه زیاد به جزییات )
*مته به خشخاش گذاری
*میرزا قلمدان
*ملا نقطی
focussing too much on the small details or formal rules.
تمرکز بیش از اندازه بر جزییات کوچک یا قوانین رسمی
ادمی که چیزهای بی اهمیت براش مهمه

بپرس