weaken

/ˈwiːkən//ˈwiːkən/

معنی: کم کردن، عاجز کردن، ضعیف شدن، تقلیل دادن، تضعیف کردن، ضعیف کردن، سست کردن، سست شدن، نحیف کردن، کم نیرو شدن
معانی دیگر: ناتوان کردن، کم زور کردن، کم قدرت کردن، کم بنیه کردن، ناتوان شدن، شل شدن، رقیق شدن یا کردن، آبکی کردن یا شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: weakens, weakening, weakened
• : تعریف: to make weak or weaker; to cause to lose strength.
مترادف: attenuate, debilitate, enervate, fade, waste
متضاد: stiffen, strengthen, toughen
مشابه: cripple, dampen, decline, depress, dilute, dim, diminish, dwindle, ebb, enfeeble, exhaust, flag, impair, lessen, mitigate, relent, sap, shrivel, thin, tire, undermine, wane, water down, waver, wear

- The illness had weakened her a great deal, and it still took great effort to walk.
[ترجمه گوگل] این بیماری او را بسیار ضعیف کرده بود، و هنوز هم تلاش زیادی برای راه رفتن لازم بود
[ترجمه ترگمان] بیماری او را خیلی ضعیف کرده بود و هنوز تلاش زیادی برای راه رفتن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He added some water to weaken the taste of the whisky.
[ترجمه گوگل] برای تضعیف طعم ویسکی مقداری آب اضافه کرد
[ترجمه ترگمان] کمی آب اضافه کرد تا مزه ویسکی را تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: weakener (n.)
• : تعریف: to become weak or weaker; to lose strength.

- Without exercise, your muscles will weaken.
[ترجمه گوگل] بدون ورزش، عضلات شما ضعیف می شوند
[ترجمه ترگمان] بدون تمرین، ماهیچه های شما ضعیف خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hardship did not weaken but rather tempered their resolve
مرارت نه تنها اراده ی آنها را ضعیف نکرد بلکه استوار هم نمود.

2. The division of Germany had served to weaken the party.
[ترجمه گوگل]تجزیه آلمان در خدمت تضعیف حزب بود
[ترجمه ترگمان]تقسیم آلمان موجب تضعیف حزب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Nothing could weaken his resolve to continue.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نتوانست عزم او را برای ادامه دادن تضعیف کند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست عزمش را جزم کند که ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They watched her gradually weaken as the disease progressed.
[ترجمه گوگل]آنها شاهد ضعیف شدن تدریجی او با پیشرفت بیماری بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها به تدریج که بیماری پیشرفت می کرد او را زیر نظر داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Such policies weaken the resolve of potential troublemakers.
[ترجمه گوگل]چنین سیاست هایی عزم مشکل سازان احتمالی را تضعیف می کند
[ترجمه ترگمان]چنین سیاست هایی حل مشکل بالقوه را تضعیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Another defeat in parliament would seriously weaken the president's ability to govern.
[ترجمه گوگل]شکست دیگری در پارلمان توانایی رئیس جمهور برای حکومت را به طور جدی تضعیف می کند
[ترجمه ترگمان]شکست دیگری در پارلمان می تواند قدرت رئیس جمهور را تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You can weaken the tea by adding water.
[ترجمه گوگل]می توانید چای را با اضافه کردن آب تضعیف کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با افزودن آب، چای را تضعیف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Bundesbank's seemingly impregnable position has begun to weaken.
[ترجمه گوگل]موقعیت به ظاهر تسخیرناپذیر بوندسبانک شروع به تضعیف کرده است
[ترجمه ترگمان]وضعیت ظاهرا تسخیر ناپذیر Bundesbank شروع به ضعیف شدن کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We know that prolonged exposure to vibration can weaken aircraft components.
[ترجمه گوگل]ما می دانیم که قرار گرفتن طولانی مدت در معرض ارتعاش می تواند اجزای هواپیما را ضعیف کند
[ترجمه ترگمان]ما می دانیم که قرار گرفتن طولانی مدت در معرض لرزش می تواند اجزای هواپیما را تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The formerly robust economy has begun to weaken.
[ترجمه گوگل]اقتصاد قوی سابق شروع به تضعیف کرده است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد قوی سابق شروع به ضعیف شدن کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She did not weaken in her resolve.
[ترجمه گوگل]او در عزمش ضعیف نشد
[ترجمه ترگمان]او از تصمیمش ضعیف نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To struggle was only to weaken himself; he could not displace the weight or break the grip that held him down.
[ترجمه گوگل]مبارزه فقط برای تضعیف خود بود او نمی توانست وزنه را جابجا کند یا دستگیره ای را که او را پایین نگه داشته بود بشکند
[ترجمه ترگمان]فقط برای این بود که خود را ضعیف کند؛ نمی توانست وزن خود را displace کند و فشاری که او را به پایین نگه می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their purpose was to weaken the closed shop and to outlaw secondary picketing.
[ترجمه گوگل]هدف آنها تضعیف مغازه بسته و غیرقانونی کردن اعتصاب ثانویه بود
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها تضعیف این مغازه بسته و جلوگیری از اعتصاب کنندگان ثانویه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sending Galindo off with the national title might weaken the case for the United States.
[ترجمه گوگل]اخراج گالیندو با عنوان ملی ممکن است پرونده ایالات متحده را ضعیف کند
[ترجمه ترگمان]ارسال Galindo با عنوان ملی ممکن است پرونده ایالات متحده را تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. For three hours until the sun began to weaken he watched the boy begging for water.
[ترجمه گوگل]به مدت سه ساعت تا زمانی که خورشید شروع به ضعیف شدن کرد، پسر را تماشا کرد که برای آب التماس می کرد
[ترجمه ترگمان]سه ساعت طول کشید تا خورشید ضعیف شد و کودک را که از آب گدایی می کرد، تماشا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کم کردن (فعل)
diminish, reduce, bate, cut, alleviate, subtract, deduct, rebate, thin, extenuate, weaken, shade, soften, deduce, detract, relax, disqualify, draw off, retrench

عاجز کردن (فعل)
annoy, hassle, harass, bay, disable, importune, weaken, make unable

ضعیف شدن (فعل)
waste, attenuate, pine, weaken, conk

تقلیل دادن (فعل)
reduce, lessen, cut, attenuate, weaken, scrimp, cut back, cut down

تضعیف کردن (فعل)
attenuate, weaken, castrate, debilitate, demoralize, unbrace

ضعیف کردن (فعل)
diminish, feeble, slack, emaciate, weaken, debilitate, infirm, impair, enfeeble, devitalize, loosen, relax, unloose

سست کردن (فعل)
slacken, slack, weaken, emasculate, enervate, enfeeble, discourage, loosen, relax, inactivate

سست شدن (فعل)
subside, weaken, flag, grow feeble, grow weak

نحیف کردن (فعل)
weaken

کم نیرو شدن (فعل)
weaken

تخصصی

[ریاضیات] سبک کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make weak; be made weak
if you weaken something or if it weakens, it becomes less strong or less powerful.
if someone weakens, they become less certain about a decision they have made.
if something weakens you, it causes you to lose some of your physical strength.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : weaken
✅️ اسم ( noun ) : weakness / weakling
✅️ صفت ( adjective ) : weak
✅️ قید ( adverb ) : weakly
she began to weaken after running for miles
بعداز مایلها دویدن، دیگه داشت، کم می آورد.
نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن.
م. ث
بدون پروتئین، بدن می نزارد.
نزاراندن = نزار و ضیف کردن.
م. ث
این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انجامد.
ضعفیدن = ضعیف شدن.
م. ث
بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد.
ضعفاندن = ضعیف کردن.
م. ث
این دارو، راژمان ( سیستم ) ایمنی تو را می ضعفاند.
کاهش دادن
تضعیف
کم آوردن
وا دادن
تضعیف شدن

بپرس