edgy

/ˈedʒi//ˈedʒi/

معنی: مرزی
معانی دیگر: عصبی، ناراحت، دلخور، رنجیده، زودخشم، بدخلق، لبه دار، تیز، زننده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: edgier, edgiest
مشتقات: edgily (adv.), edginess (n.)
• : تعریف: irritably nervous or impatient; on edge.
متضاد: calm
مشابه: fretful, jumpy

- Don't bother the chef now, he's always edgy when he's cooking.
[ترجمه گوگل] حالا سرآشپز را اذیت نکنید، او همیشه هنگام آشپزی عصبانی است
[ترجمه ترگمان] سرآشپز رو اذیت نکن اون همیشه وقتی آشپزی می کنه عصبی می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm always edgy before a big exam.
[ترجمه ailin] من همیشه قبل امتحان بزرگ یا نهایی عصبی میشوم
|
[ترجمه گوگل] من همیشه قبل از یک امتحان بزرگ عصبانی هستم
[ترجمه ترگمان] من همیشه قبل از یه امتحان بزرگ عصبی میشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He began to get very edgy.
[ترجمه نهال] داره خیلی عصبی میشه
|
[ترجمه گوگل]او شروع به بسیار عصبی شدن کرد
[ترجمه ترگمان]کم کم عصبی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She's been very edgy recently, waiting for the examination results.
[ترجمه گوگل]او اخیراً بسیار عصبی بوده و منتظر نتایج معاینه است
[ترجمه ترگمان]اخیرا او خیلی عصبی بوده و منتظر نتایج امتحانات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She's been edgy lately, waiting for the test results.
[ترجمه گوگل]او اخیراً عصبی بوده و منتظر نتایج آزمایش است
[ترجمه ترگمان]این اواخر خیلی عصبی شده و منتظر نتیجه آزمایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She's been a bit edgy lately, waiting for the exam results.
[ترجمه گوگل]او اخیراً کمی عصبی بوده و منتظر نتایج امتحان است
[ترجمه ترگمان]او اخیرا کمی عصبی شده است و منتظر نتایج امتحان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She made Jeff edgy with her constant demands.
[ترجمه Monday] او با خواسته های همیشگی خود جف را عصبی می کرد
|
[ترجمه گوگل]او با خواسته های همیشگی خود جف را عصبانی کرد
[ترجمه ترگمان]جف با خواسته های همیشگی خود جف را عصبی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The band is trying to develop an edgy new image.
[ترجمه گوگل]گروه در تلاش است تا یک تصویر جدید هیجان انگیز ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]گروه در حال تلاش برای توسعه یک تصویر جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I'm feeling a bit edgy about the exam tomorrow.
[ترجمه گوگل]در مورد امتحان فردا کمی احساس ناراحتی می کنم
[ترجمه ترگمان]فردا در مورد امتحان کمی عصبی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was nervous and edgy, still chain-smoking.
[ترجمه گوگل]او عصبی و عصبی بود و همچنان سیگار می کشید
[ترجمه ترگمان]او عصبی و عصبی بود و همچنان سیگار می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After the recent unrest there is an edgy calm in the capital.
[ترجمه گوگل]پس از ناآرامی های اخیر، آرامشی حاد در پایتخت حاکم است
[ترجمه ترگمان]پس از ناآرامی های اخیر، یک آرامش روانی در پایتخت وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was rather edgy with her.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً با او عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]کمی عصبی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was all edgy that evening.
[ترجمه گوگل]اون غروب همش عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]اون شب همه ش عصبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She had been a bit edgy all day.
[ترجمه گوگل]او در تمام روز کمی عصبانی بود
[ترجمه ترگمان] اون تمام روز یه کم عصبی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She's been edgy lately.
[ترجمه گوگل]او اخیراً عصبی شده است
[ترجمه ترگمان]این اواخر خیلی عصبی شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She's always been an edgy type of person.
[ترجمه گوگل]او همیشه یک نوع آدم عصبانی بوده است
[ترجمه ترگمان]اون همیشه یه آدم عصبی بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The edgy, rebellious streak in his character could only be intensified by his somewhat beleaguered isolation in this respect.
[ترجمه گوگل]رگه شدید و سرکش در شخصیت او تنها با انزوای تا حدودی محاصره شده او در این رابطه تشدید می شود
[ترجمه ترگمان]خط سرکش و سرکش در شخصیتش فقط با انزوای somewhat در این رابطه تشدید می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرزی (صفت)
edgy, marginal

تخصصی

[عمران و معماری] لبه دار

انگلیسی به انگلیسی

• tense, nervous, anxious
when you are edgy, you are nervous and anxious.

پیشنهاد کاربران

( هنر و مُد - کاربرد عامیانه/محاوره ای ) تحریک آمیز، بحث برانگیز و جسورانه. پیشگام، پیشرو، نوآور و جریان ساز.
nervous; not calm
عصبی؛ نا آرام
He was feeling a little edgy about the whole thing.
I am getting so edgy I might scream at her.
When moms feel edgy, kids can tell.
Markets are edgy over worries about oil supplies.
She is obviously in a state of edgy depression.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/edgy
حساس
هنجارشکن
غیر عادی و مُدرن
تندوتیز، زننده
در مورد طرز پوشش یک فرد به معنای مد و شیک می باشد
. E. g
. . .
The movie gave Newton - John an opportunity to change her squeaky - clean image. The cover of her next album, "Totally Hot, " featured the singer in black leather, while its songs had an ⭐edgier, more contemporary pop sound
سراسیمه

adjective
1.
🔴tense, nervous, or irritable.
🔵"he became edgy and defensive"
2. INFORMAL
🔴at the forefront of a trend; experimental or avant - garde.
🔵"their songs combine good music and smart, edgy ideas"
...
[مشاهده متن کامل]


🔴 Applied to books, music, or even haircuts which tend to challenge societal norms and reveal the dark side. Cutting edge.
🔵Novels by Chris Crutcher, Adam Rapp, and Alex Flinn.

🔴 something or someone trying too hard to be cool, almost to a point where it's cringe worthy.
🔵"that skull with the flowers around it is edgy as fuck"

🔴 the act of being edgy is basically teenage kids that think theyre cool. hardcore kids seem to think theyre the fucking edgyest things everr.
🔵"why are you wearing that bandanna out of your pocket, " says 9th grade homeroom teacher.
"because i'm effin edgy biotch, " says asshole.

پرخاشگر
دلخور و عصبی
هیجانی، آسیمه، ناپایدار، زودافگار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس