پیشنهادهای English User (٩٧٢)
نمونه عینی یک کار ( جهت آموزش )
همین الانا
فاتحه چیزی رو خوندن
خب دیگه بگذریم
خودابرازی کردن بیان داشتن، اظهار داشتن به نمایش گذاردن
پی چیزی ( دردسرساز ) رو گرفتن، چسبیدن به چیزی به پای کسی پیچیدن برای انجام کاری افتادن دنبال چیزی ( سخت و چالشی
لازم نکرده ( هیچی نمی خواد بگی )
فاتحه اش خونده شد
همون موقع که همون حین
مطلعلع بودن، تطلعلع کردن زرق و برق اکلیل تلعلع
بلا Come here, you little rogue خود مختار و خود سر شدنgo rogue حساب نشده و ناموزون a rogue state سرکش و یاغی rogue animal آدم دغل باز و شرور و بدجنس
خود ابرازی کردن، اظهار وجود کردن
این از این، خب دیگه این از این
تو دست و پر کسی نبودن
خب اینم از این
آدم های قناس
ناگفته مشخصه پرواضح است این طور که برمیاید، اینطور که پیداس
بدردبخور
اینکه دستمون بند و گیر چیزی باشه سروکار داشتن باکسی یا چیزی ( همراه سختی ) سر و کله زدن با کسی ( به سختی )
یاوه گو
ناخواسته
راه و مسیر ( یعنی راه و مسیر طی شده و مشخص ) When he realized he'd lost his wallet, he retraced his footstepsیعنی همون راهی که اومده بود رو برگشت
از خجالت کسی دراومدن، تذکر جدی و تند دادن، گلایه کردن
حسابمون رو با کسی صاف کردن، حسابشو بذارم کف دستش ، اینکه حرفتو به کسی بزنی
با این اوصاف، علی الظاهر
دسترسی پیدا کردن، وصول یافتن، دسترسی یافتن
نیش و کنایه زدن
خویشتن داری، نادید گرفتن
پیش رفتن He is coming along really well in his speaking
به نظر
زیادی she is too much of disciplinarianاون زیادی مقراراتی هست
مقراراتی و سخت گیر در ضمن اسم هست نه صفت
ناروا
بر حذر بودن از چیزی، بیم چیزی رو داشتن The day I was dreading
کم عمق و سطحی معدود بی مایه و بی اصل و ریشه شل و ول، زپرتی
بیرون اومدن از زیر بار It took us nearly five years, but we're finally out from under the debt we took on for our wedding. بعد 5 سال بالاخره از زیر ب ...
سنگ ها رو واکندن
انجام نگرفتن
به نظاره ایستادن نظار ه گر بودن
قبلنا، اون روزا
زیر بار کسی نرفتن، دست رد زدن، پس زدن، راه ندادن
پیش از هر چیز
استشهادیه، خلع مقام، رسوب، به جای مانده
باعث یکه خوردن شدن
برافروخته
شیره مالیدن سرکسی
کنار گذاشتن یک عادت، کار یا چیز بد
بهتره که ندونی
بی نزاکت
دست اندرکار
کارورزی، دست ورزی
به ظهور رساندن، پدیدار ساختن، به عمل آوردن، به حقیقت نشاندن
از قضا، از بخت ما ( هم در موارد خوب و هم در موارد بد بکار میره )
پیامدهای دامنه دار و فراگیر
به اجرا گذاردن، به نمایش گذاردن
بند کردن خود یا چیزی به جایی
یعنی مسافت یک خیابان بین یک چهار راه تا چهار راه بعدی The museum is just six blocks away.
خطاب به کسی: پس یالا معطل چی هستی، بدو
کوتاه ماندن دست از چیزی
تو فارسی:یهو چشم وا کردن و خود رو در یک شرایط ناخواسته و بد دیدن
ملتفت شدن التفات پیدا کردن
جداره، جنب، شرف، محدوده
عینه، به همان اندازه، همان قدر که
بی دل و دماغ
ادا در آوردن
گنده دماغ بودن
بی جنبه grumpy loser
عقب گشت
خم به ابرو آوردن
وضعیت و احوال و اوضاع Get the lay of the land before you make any decisions. وضعیت و شرایط مکانی و منطقه ای See if there's a path to higher ground s ...
رو دست کسی آوردن، رو دست کسی زدن ( کار بهتری ارائه دادن )
ناز کشی کردن، لی لی به لالا گذاشتن
حال و احوالپرسی
در نهایت حد ممکن The movie was as boring as they come
ابراز گرایش جنسی
چشم نما، تو چشم
اجازه کاری رو از کسی گرفتن
معطل خود بودن
چه چیزا حسابشو بکن
گرگوری
این کاره بودن His speech was really funny - we didn't know he had it in him.
این چطوره که. . . اینو چی میگی که. . .
در معرض فروش
زیادی دست به قلم و اتو کشیده بودن و حرف زدن زبون باز
با خودم که تعارف ندارم، بی تعارف
مشنگ
پس اینطوریه؟ اینطوریاس هان؟
همون know - all
جاانداختن، جا زدن، مورد قبول واقع کردن
محلی
به مثابه چیزی بودن
نظرمون از انجام کاری برگرده ، منصرف شدن
خلاف رویه ، خلا ف معمول
به معنای رو That man has some nerve! He's always blaming me for things that are his fault. عجب رویی داره این یارو، همیشه دیگران رو به خاطر اشتباهاتش ...
رو داشتن ( پر رو بودن ) That man has such a nerve!عجب رویی داره
تمیز کاری کردن
دیگه دیره، کار از کار گذشته
اینو باش، اینو نگا
وقتی چیزی از نظر پنهان مانده و از قلم افتاده
به چنگ آوردن، به چنگ درآوردن چیزی
سرسخت و یه دنده
فقط تو حرف، همینکه حرفشو زده باشیم
ارج نهادن
سر صبح
چیزی رو داشتن man that wall اون دیوار رو داشته باش
کثیر و وافر، فراوان کثرت و وفور
پر تنش
پسوند به معنای: - دار، دارای، حاملِ
تنوع، تغییر عادت و روال
متحمل هزینه شدن
باحال
بدیَم نیست
منفعت طلبانه، سود جویانه بی اهمیتی و ناچیز انگاشتن وظیفه و تعهد فروش تمامی بلیط های یک اجرا
خر حمالی
1به یک نحوی، به یک شکلی : Everyone at the party was related ( in ) one way or another. 2به هر روی، هر جور شده، به هر نحوی، علی ایحال : We have to ma ...
در جریان واقع بودن در فرم ایده آل بودن
کسی رو در جریان قرار دادن
پرو پخش، پخش و پلا، درهم برهم، بهم ریخته، چه در مورد اشخاص و چه اشیاء
دل شور ه آور
درباره کسی یا چیزی اظهار نظر کردن
پا وسط گذاشتن برا کسی
به روشی بی ادبانه کسی رو تایید کردن "I'll pay for the damages. " " ( You're ) Damn right you will!"
به چیزی دست ور کردن He was messing with his bike and then he couldn't fit the parts back together.
آدم ناهنجار
She's entitled to be a little paranoid اون حق داره کمی بدبین باشه
به امان خدا، در پناه حق
خود رو باختن یا باعث خودباختگی شدن
بلا، ناقلا
جاشه که، به جا بودن He told you that you were an idiot? Well, I don't think that was called for
به چیزی نیفتادن ( دردسر و مشکل و عجله و. . . ) ، نخوردن به چیزی Let's try to beat the traffic by leaving early in the morning. زودتر کاری رو انجام ...
( وسط راه ) چیزی رو گرفتن یا قطع کردن یا مال خود کردن یا توقیف کرن یا از آنِ خود کردن Barry intercepted Naylor's pass and scored the third goal. پاس ...
به همین زودی، به این زودی A:I really must be going ?B: so soon به این زودی
دقیقا، عینّه، خودِ خودش
ریش سفید
کورسوی امید
وارد a competent rider/cook یک سوار کار /آشپز وارد
مچل، بی دست و پا
منگ
به معنای "یه" I got this weird feeling یه حس عجیبی داشتم
زرق و برق، تازگی The novelty of these toys soon wore off and the children became bored with them. خرت و پرت، خورده جات پدیده عجیب و غریب Tourists a ...
نه بابا این حرفا چیه
زمخت
اشتباه کاری medical/financial/electoral malpractice
تغییر و تحول، از این رو به اون رو شدن
دست و آسین بالا زدن، دست بکار شدن
به کاری زده شده، مورد استفاده و بهره قرار گرفته شده There is a rich vein of literary talent here just waiting to be tapped by publishers.
( پول یا چیزی رو ) به کار ی زدن، استفاده و بهره گرفتن از چیزی برای کاری There is a rich vein of literary talent here just waiting to be tapped by pub ...
انواع نان حجیم
شلم شوروا enjoyed the film but I found it quite bitty, jumping from one family's story to another.
اهل علم تعلیم و تعلم
دست مریزاد
حالا که اینطوره
وادی
شعور و ادب
خجه پلنگی
یه کاری بکن، یه تکونی بده به خودت
جا نموندن I speak so fast, try to keep up
خراب شدن رو سر کسی، نهیب و تشر تند زدن به کسی
ممنوع به عمل آورده شده، ممنوع به حساب آمده
همین الانا، یکم وقت دیگه
جیم شو برو
بیخ گوش و چسبیده به کسی بودن ( خصوصا در رانندگی )
رقم و عدد: Write the amount in both words and figures. مقدار را به حروف و به رقم بنویسد تصاویری که در کتاب ها هست و طبق یک شماربندی آورده شده است ، م ...
درک و فهم از چیزی/understanding of politics تفاهم، درک متقابل/understanding between people تعامل they could reach an understanding. فهیم، اهل درک و ...
بی شیله پیله وهمه پسند
حاضر شدن به کاری، تن دادن، زیر بار رفتن
اوق زدن له له زدن برای کاری، له زدن دل برای انجام کاری
هر چی باشه، دست کم، حداقلش
سودزایی، بازده، کارکرد
عطوفت حس و حال
یه کلیتی، کلیت
صفحه نگارایانه a typographical error
صفحه نگاری، آرایش و طراحی صفحه چاپ شده یا تایپ شده
خوبی و سودمندی Its basic utility lies in being able to drive where other vehicles can’t go. The product became popular thanks to its high utility in ...
رو به آخر، حوالی و نزدیک به پایان
حرف و نقل و صر وصدا ( پیروامون کسی یا چیزی ) His hairstyles generated more buzz than his music.
دربست در خدمت کسی بودن
به نوع خاصی ( بد یا خوب ) در کاری ظاهر شدن، عملکرد بد یاخوب داشتن I always come off worse when we argue.
ضایع brazen cheating He told me a brazen lie.
پاداش یا امتیاز مازاد و اضافه
از خود بروز دادن یک ویژگی He can really turn on the charm when he wants to. بستگی داشتن The success of the talks turns on whether both sides are wi ...
جو سازی، فضا سازی فضا و جو ( حاصل از فضا سازی و جو سازی ) ، مقبولیت، وجهه، انظار عمومی
بازایستاندن، باز ایستادن، از حرکت بازداشتن، مانع حرکت و پیشروی شدن
رقم زدن، به بار آوردن Harold’s working to bring about changes in the industry.
هر چی بگیم کم گفتیم
از چیزی سیر نشدن و بازم طلب کردن
کنار وایسادن، دست نگه داشتن، معطل وایسادن Most of them went up to their hotel rooms, but I hung back. There's no need to hang back - you can sing as ...
طنین انداز شدن، سرتاسر پر از صدایی شدن His voice resonated in the empty church. مملو بودن، مالامال بودن، سراسر از چیزی بودن، پر از چیزی بودن The bu ...
گریبان گیر چیزی شدن، دچار چیزی شدن
کنار گذاشتن، از روی نظر و عقیده گذشتن و بی اعتبار دانستن آن، از کنار چیزی گذشتن، نادید گرفتن، The president used his veto to override the committee' ...
کسی که خصوصیات روحی و اخلاقی و سلیقه ای خیلی شبیه به کسی دیگر دارد، حالا تو فارسی هر چی بهش می گیم
الحاقی، ضمیمه، ضمیمه ای، اضافی، افزوده، افزونه
توی خود بودن، تو هم بودن He seemed a bit subdued at lunch - is he all right?
خود رو نشون دادن، خود رو اثبات کردن
شروعی بر پایانِ چیزی بودن
شیطونه میگه. . .
آخرشه، دیگه داره تموم میشه، دیگه رسیدیم
یه لحظه خبط کردن، خبط و خطا لحظه ای
سبق و خبط و خطا، لغزش بازه /a time lapse بازه زمانی
آشوب
تشویق و تحریک به مردانه رفتار کردن
تازه اگه، همین قدرش معلوم نیست، دست بالاش، نهایتش
تازه، تنها، فقط that was but the beginning این تازه ( فقط، تنها ) شروع کار بود
بخش و سهم The report shows that poor families spend a larger proportion of their income on food. نسبت The proportion of women to men at my college ...
زده شدن و اظهار شدن یک سخن
پابرجا شدن، جا افتادن، پا گرفتن
گریبان گیر شدن، روی دوش افتادن، به دوش کشیدن، متقبل شدن، متحمل شدن، پذیرا شدن، محول شدن با کلماتی مثل اینها به کار میره:هزینه، خرج، قرض، مسئولیت، بار ...
از قبل ترتیب کاری رو دادن ( قبل اینکه کسی کاری رو درخواست کرده باشه ما اون کار رو برای اون شخص انجام بدیم ) I took the liberty of booking theatre se ...
اینطور نیست که. . .
پر از آب، غرقِ آب The boat was swamped by an enormous wave قایق پر از آب غرق در چیزی بودن، پر از چیزی بودن swamped with debt غرق در بدهی
کار فوری، امر و مساله مهم و حیاتی، فوریت کاری
غرقِ شادی یا یک کار لذت بخش بودن، سر مستِ چیزی بودن She's revelling in her newly found freedom. He revelled in his role as team manager.
حالا هر چی
از پس کار خود برآمدن، گلیم خود را از آب بیرون کشیدن
. . . همینه دیگه، . . . این شکلیه دیگه، رسم. . . همینه جای خالی بستگی داره بعد is چی بیاد، مثلا such is the tale of true love such is life
موهبت It’s a mercy that no one was hurt in the fire.
به رسم ادب و احترام، من باب ادب
وتو کردن
انگار نه انگار که
فعلا که. . .
ذره ای اهمیت نداره، کوچکترین اهمیتی نداره
( برای اولین بار ) مورد استفاده قرار گرفتن، بکار گرفته شدن When were music CDs first introduced? These trees were introduced into New England from Eu ...
آقایی کردن، بزرگواری به خرج دادن He decided to take the high road and say he was sorry. Taking the high road, Alvarez never fired back with insults ...
قالِ فکر زیادی و شک و تردید رو کندن و به فراموشی سپردن، اصطلاحا پروندش رو ببندیم I want to lay/put to rest any lingering doubts about my decision. Y ...
ناشی گری، اشتباه مبتدیانه و ناشیانه
کارگذاشتن و راه اندازی کردن، راه انداختن I must put on a new lock
افت و خیز دار، پر افت و خیز
پدید آمدن، حاصل شدن
به هم چنین
منظور کردن، گنجاندن It’s built into the price of the roomاین در قیمت اتاق منظور شده است تعبیه کردنThere are three cash machines built into the wall.
دست و پا چلفتی و شرتی کار ناسنجیده و ناآزموده
گره گلی، گره به حالت گره ربان
پیرامون موضوعی صحبت کردن، به حواشی موضوع پرداختن He just kept talking around the subject and didn't tackle the main issues.
تو فکر بودن
فزونی یافتن، افزون شدن درست و جور در آمدن
محفوظ نگاه داشتن، حفظ کردن، نگه داشتن ( خرج و مصرف نکردن )
شرتی کاری کردن
مبدل شدن
کار بلد و کاردرست
به کسی برای خرید محصول کمک و راهنمایی کردن ( مثل افرادی که در فروشگاه ها برای راهنمایی مشتریان استخدام شده اند )
تحت اشراف، تحت کنترل، تحت مالکیت
چرا اینجوریه؟ این چجور رفتاره؟
گیر کشیدن سوال پیچ کردن، به پای کسی پیچیدن برای گرفتن اطلاعات
تفتیش کردن
یواشکی ، نامحسوس
توی دردسر و مضیقه بودن رودروی کسی قرار گرفتن، در افتادن باکسی
سپردن، وانهادن، واگذاردن خود رو تسلیم کردن، سر تسلیم فرود آوردن
زمام امور رو در دست گرفتن
چشمم آب نمی خوره
نه در اندازه های، نه اونقدر
واداشتن به انجام کاری
نوید بخش بودن دال بودن و پیام رسان بودن، تقریبا هم معنای stand for
being at play:نقش داشتن
طرح ریزی کردن
مدنظر داشتن
راه دررو راه فرعی
جانبداری کردن
hear back from someone: جواب درخواست یا سوالمون رو از کسی دریافت کنیم
از پا انداختن
فروپاشیدن
معقول و روی حساب و کتاب برحق و قانونی و مشروع
در اختیار شما
مرکز
ارج نهادن
در پیش گرفتن We’ve embarked on an exciting new project. We’ve embarked on a long adventure
دلشوره گرفتن
بهره بردن
از این حال به اون حال شده
پدید آوردن
تداعی بخش بودن، تجلی بخشیدن، تجلی گر بودن، تداعی گر بودن، به ظهور رساندن در خود جای دادن، در برداشتن
انبوه، انبوهی
وارد عرصه کردن، به عرصه وارد ساختن، در جرگه وارد کردن
منظومه فکری
درست کردن، شکل دادن
وقت گذاشتن و صرف کردن برای کاری put in more time on the proposal وقت بیشتری بذار
گرایشpolitical orientation. جهت گیریthe company's new eco - friendly orientation توجیهی The department has arranged an orientation session. سو و جه ...
نام نویسی، اسم نویسی، وارد سازی اطلاعات هویتی
فوت مربع: واحد اندازه گیری: مربع های با اضلاع یک فوتی، مثل متر مربع
قسط و پول پیش، پیش قسط سپرده پول گرو، بیعانه
به تَبَع
بهره بردن
افسار گسیخته، مهار نشدنی
بهره مند و برخوردار بودن
دنج
ثبت نام و اطلاعات در یک نوشته و فرم و لیست
شیفته
صورت خوش خط و فرم
کناردستی
in the way: سر راه on the way: توی راه، در راه
اختلاط کردن به صورت اسمی ( catch - up ) :همنشینی و اختلاط
تقدیر بودن قرار بودن قصد داشتن
مستبد
راهی کردن دنبال کاری فرستادن
حسابی، عاجل، بالفور
برهه، بازه زمانی حرف ( you made your point، یعنی حرفت رو زدی )
در برهه
چه فایده؟
به جرات و حقیقتا
وجهه و اعتبار پشتوانه و اعتبار اعتبار سنجی
تحت فشار و مضیقه قرار دادن
در موقیعت مکانی خاصی واقع شدن و قرار گرفتن
فکر کردن ( عقیده و نظر خاصی داشتن در باره چیزی ) : "Will you be going with them?" "Yes, I suppose ( so ) . " به نظر آمدن، فکر کردن ( با ناامیدی و نار ...
حاکی بودن، حکایت داشتن، بیانگر بودن
پیش رو قرار دادن، در اختیار قرار دادن
افول
the inevitable: بایدها و حتمیات زندگی
نتیجه بخش بودن، منتج شدن، نتیجه دادن
یا همون
نشان و اثر I detected a hint of doubt in his voice.
تلف شدن، به نابودی کشیده شدن
حوزه و حیطه
ریشه یابی
رشته یا دنباله کار یا بحث رو دست گرفتن، پیش گرفتن پیگیر شدن She fell silent, and her brother took up the story. Mrs Pankhurst took up the cause of w ...
شانس و احتمال چیزی رو داشتن Do you really think I have a shot at winning this thing? امتحان کردن A: "Do you want to try driving my car, to see how yo ...
کنار آمدن
یه جوری
ردیف کردن
آدم جوشی
یه چیزی تو مایه های، حول و حوش
ضیق، چهاردیواری ( منظور یعنی یک جای کوچک که آدماباید چسبیده بهم باشن )
صحنه برداشت حالت استفاده ( تنظیمات متنوع یک دستگاه مثل دوربین و سشوار برای استفاده ) محل برگزاری حالت پسوندی و به معنای: واقع در، Their house is in ...
جیک، مثلا: جیکت در نیاد، اگه جیکت دربیاد. . . One more peep out of you and there'll be no television tomorrow.
کنار گذاشتن
اینکه چیزی بگیره و موفقیت آمیز باشه There was some sort of property deal that didn't come off. I tried telling a few jokes but they didn't come off ...
اینکه دو نفر بحثشون بشه
باز بهتره، باز یه چیزی
در اختیار شما
بس کردن، دست برداشتن
بپا بپا
هنجار های اجتماعی
به صدا درآمدن
بحبوحه، هل و ولا
هلفدونی
جرگه، دار رو دسته
مکارانه
بناگذاشتن
بعدا:He'll be back later. بعدش: Police questioned him and he was later arrested. رو به انتها، رو به آخر، منتهی به آخر: During his later years, he l ...
ملزومات کاری و تشریفات دولت دولتمرد مدیریت
( نوعی ) نگاه و دید ( به چیزی )
دست به عصا
بر هیچکس پوشیده نیست
دست و پا کردن، فراهم کردن، جور کردن
برای تاکید در مواردی که بعد ترس و وحشت میاد That movie scared the hell out of me.
فائق آمدن، موفق به انجام شدن، از عهده و پس بر آمدن
از این قبیل، از این دست، از همین باب
در آمدن و بیرون زدن از جایی
به خاطر ، چون
نوری که نوسان داره و کم و زیاد میشه ( اصطلاحا سوسو )
سر عقل آمدن
دوز و دغل
از چیزی بد آمدن و حال بهم خوردن
دست دوستی دراز کردن به سمت کسی دست دادن با کسی
عنفوان، اوان tender youth عنفوان جوانی
1بشر و بشریت 2درک و شعور انسانی 3انسان بودن و انسانیت
به چه مناسبت؟
چه میشه کرد، همینه دیگه
سست عنصر
خیلی خود رو بالا بردن، از بالابالاها برا خود آب ریختن
بدجوری، بدجور ( برای تاکید )
پروبال دادن
تشنه قدرت
احیانا
گاهی به حالت کلمات شرطی مثل if میاد مثل:Unless you wanna spend the night in the slammer, you apologize to him. اگه نمی خوای زندان بیفتی، ازش معذرت خو ...
قفل ها نصب شدنی ( که کشیده میشه داخل یک محفظه و پشت در حیاط و . . . هست ) ، یا ضامن ها و دستگیره های فلزی پنجره و صندوق و. . .
ریزه کاری
غرق در صدایی شدن The air resounds with the delightful music of birds. طنین انداز شدن The noise of the fire alarm resounded through/throughout the bu ...
بد سرشت، بد منشت، بد طینت
برو رد کارت، برو پیِ کارت
خرامان خرامان رفتن
حرفه ای
مهم، داری اثر، اثر گذار، برخوردار از اهمیت
بهره جویی، فرصت طلبی ( منفی )
مگه اینکه
کی میدونه؟ ( سوال انکاری، یعنی هیچکس نمی دونه )
وقت رو به بطالت گذراندن
خیلی خوب بود
وادادن، کم آوردن
از جا کندن، ( یهوئی ) کندن
برملا شدن در فضای باز و بدون سرپوش بودن
سنگین ( نه به اون معناش ) fierce competition
ورق رو برگرداندن ( به نفع یا بر علیه ) ، کفه ترازو رو برگداندن ( به نفع یا بر علیه )
اخلاق گرا و خلاق مدار
برگ برنده، مزیت و برتری
جون من، تو رو خدا for crying out loud, just listen to me
فارق از جنبه جنسی عاری از میل جنسی
تو دست و بال، تو بال و پر، در اختیار
قوه جنسی
هم پر شدن ( با چیز یا فرد خطری ) ، هم کلام شدن، در افتادن
قدم پیش گذاشتن، پیشقدم شدن، پیش دستی کردن
منطعف، نرم و انعطاف پذیر
داشته و موجودی، دارایی و اموال، فهرست اموال و دارایی، کالاهای تخفیف خورده
به اینه. . .
رتق و فتق امور
طبق شنیده ها
اصلا ( این اصلا با اون اصلا فرق داره معناش ) Come for a weekend or, better yet, come for a whole week.
به وقوع پیوستن، رخ دادن Like a lot of people, I've watched the events of the last few days unfold on TV. Events unfolded in a way that no one could ...
اندوه و ماتم، غم و ماتم زدگی
رو به زوال رفتن، زوال یافتن
بازم، هنوزم He may win yet. I'm sorry to bother you yet again:باز دوباره. . . در عین حال simple yet effective He's overweight and bald, ( and ) yet ...
گذاشت رفت، رفت پی کارش، سرش و انداخت زیر و رفت
اینکه از چیزی یا کسی بدمون بیاد
ارزش و بها قائل بودن برای کسی
چهار چشمی کسی رو پاییدن
تو چشم و مورد توجه انظار عموم
مدارا کردن، راه آمدن، سخت نگرفتن
سر و وضع و مرتب کردن i must fix myself up we have guest tonight
واقعا که!!!
فکر مشغول
حفره
از منظر پنهان شدن، از نظر ناپدید شدن، رخت بر بستن، از چشم دور ماندن
گفتار، گفته، نوشته، نوشتار ( کلا نظر افراد وقتی به صورت گفته یا نوشتار در بیاد )
منطقی و روی حساب بودن سخن شخص
حرف بدرد بخور و حسابی زدن
چجور ِ دیگه؟
ترخیص از کار
آدم خوبه
پایمال شدن
باریک بینانه، موشکافانه
نمایاندن، بازتاب دادن
مسلم و قطعی و شک ناپذیر
شرح و توصیف از چیزی داشتن
در حالت قیدی: دائما، پشت سر هم، ادامه دار We were chatting away at the back and didn't hear what he said. I was still writing away when the exam fin ...
به نوبه خود، تا جایی که به کسی مربوطه، به سهم خود
دوباره روی پا ایستادن، احیا شدن
چیزی که استطاعت خریدش وجود داره، تحت اللفظی: قابل استطاعت
با شرائط سخت ساختن
سرکار رفتن ( اینکه توسط کسی یا چیزی سر کار گذاشته بشیم و گول بخوریم )
به محض
( دل ) کسی رو با خود همراه ساختن
چرب زبون
در نوع خود جالب
یکیش میشه قسر در رفتن https://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/get - off
همون دید و بازدید خودمون
توپیدن
چیزی رو بادمای زیاد داخل فر گاز پختن
اشتباه کاری ( noun )
رو به ، به سمت Our dining room has a northern exposure ( = faces north ) , so it's rather cold.
چیزی که هست
شانس آوردن، با شانس همراه بودن I just can't seem to catch a break. شانسم نداریم. If we can catch a break with the goalkeeping, we might just win the ...
پویایی
اصلطاحا می گیم: درستت می کنم، درستش می کنم، یعنی کسی ر و از اشتباه خارج کردن
نفسانیت، منیت
گفت و شنود
خودِ، همان، همین The letter was sent on Monday from Berlin and arrived in Hamburg the very same day خود همون روز The very idea/thought of having her ...
حالا هرچی، چه فرقی میکنه "They lost 100 games last year. " "Actually, they only lost 96 games. " "Same difference. The point is, they were awful. "
کوفتی
کسی که پیداش نیست، غیبش زده، گم و گور شده
مبتنی و بر پایه عینیات و واقعیات، واقع بینانه
مبادی آداب رفتار کردن از خط مشی مشخص و قانونی پیروی کردن
خوراک تغذیه
به ثبت رساندن
خشک ( خالی از چربی و آب، یجورایی برشته و ترد )
1اگه چیزی هم باشه، اگه چیزی هم بخواد باشه، تازه، هر چی باشه، هر چی هم باشه The situation is, if anything, worsening rather than improving If anything ...
پاره پاره کردن
داره میاد
گریه زاری
پرخاشگر
یه نمه The fish was OK, but the chips were a tad greasy.
وقتی یکی یه کاری کرده و ما برای تاییدش می گیم:خیلی به جا بود
دستمال صورت
کار از کار گذشته
مدتیه. . . ، چند وقتیه که. . . for a while now I've been wanting to say you this
it's not so much a question as more of a wonderment یعنی: این بیشتر یک کنجکاویه تا یک پرسش
برای اینکه بگیم برای توضیح و توصیف یک شخص یا چیز فلان کلمه و وصف بهتره It's more of a guess than an estimate.
بذارید توی جمله بگم تا واضح باشه: They're not so much lovers as friends. یعنی: اونا دوست محسوب میشن تا عاشق What bothered me was not so much what he ...
ناشیانه، از روی ناشی گری
تدارک دیدن، فراهم کردن She put on a wonderful meal for us. They've put on a late - night bus service for students
فریبنده و ظاهر دار، چیزی که فقط ظاهر ش خوب و جذابه
مشعر بودن، اظهار داشتن، بیان گر بودن ( کلا معنای رسمی و کتابی میده )
بدون شلوغ پلوغی ، بی آلایش I like the simple, chaste lines of their architecture.
دم دما
چیز بدی رخ دادن I have a life insurance policy that will take care of my family if disaster strikes. اینکه موقعیتی بد جایی رو فرا بگیره The disease ...
هول هوش سی روز، تا یک ماه آینده
انگ زدن به چیزی یا کسی
then که به معنای یک وقت خاص و مشخص چه در آینده و چه در گذشته است، و by به معنای تا است، پس معنای این دو میشه تا اون موقع ( چه منظور آینده باشه و چه گ ...
چیزی که لازمه و گفتنی هست رو بیان کردن
سرخی و سفیدی صورت ( نشانه خوش و سلامت بودن )
بهره کافی و وافی بردن از چیزی، کمال بهره و استفاده رو از چیزی کردن
من یکی
پیشدستانه
طی کردن He came to Iowa Falls in 1985, and has ridden the ups and downs of the rural economy ever since.
فکرای بد کردن ( یعنی فکر کردن به بدترین احتمالات در مورد یک اتفاق ناخوشایند ) We hoped that they would be found safe and uninjured, but secretly we ...
به هم رسیدن
از پیش فکر چیزی رو کردن
تمومه دیگه، آخرشه دیگه I just have one more letter to sign and that should do it. بسشه، کفایته ( بیشتر برای رسمی رد کردن یک تعارفه ) "Do you need m ...
به درک واصل کردن، کار کسی یا چیزی رو ساختن و تموم کردن
همینطور بردگردی و . . . ( یعنی بدون ملاحظه افراد و واکنششون چیزی رو صاف و بی پرده بگیم ) I can't just turn round and say, "Sorry, it was all a big m ...
رودرو کردن، به روی کسی آوردن ( اینکه توی روی خود شخص کار بدی که انجام داده رو به زبون بیاریم )
به این زودیا
برای تاکیددر شمول و دربرگیری حتی جزئی ترین و ناچیز ترین ها Amalie was dressed completely in black, right down to black lipstick and a black earring.
مفت خوری
کنار گذاشتن We eliminated the possibility that it could have been an accident. The police eliminated him from their enquiries. خلاص کردن، از گردن ...
پیشروی کردن، پیش رفتن، به پیش رفتن
قر و قاطی کردن Don't mix up the bottles - you'll have to repeat the experiment if you do. Your jigsaw puzzles and games are all mixed up together in ...
اصطلاحا: یه کاریش کردن ( هر جور که شده و هر طور که لازمه در رابطه با کسی یا چیزی کاری انجام بشه ) I’ll leave you to take care of the refreshments. ...
چاشنی کردن I bought a new sofa and they threw in a chair.
احتمالش چقدره، چقدر احتمالش میره What are the odds on him being ( = do you think he will be ) re - elected?
انگار نه انگار که
جور کارهای اشتباه خود رو کشیدن ( خربزه خوردی پا لرزش بشین
درستکاری، استواری و ثابت قدمی در اخلاق نیک
علقه و پیوند
به کلام آوردن، در و با کلمات بیان نمودن، به زبان آوردن I found myself unable to articulate my feelings.
با وجود بودن
ضایع کردن حقوق دیگران
گیر کشیدن
حریف کسی یا چیزی شدن، در حد و اندازه های کسی یا چیزی دیگه بودن، به پای کسی دیگه رسیدن
هول هولکی
یه، یارو ای، یکی، طرف ( قبل اسم کسی که کسی نمی شناسدش ) I had lunch today with a certain George Michael - not the George Michael, I should explain. ...
خلق و خوی تند She has a real temper. He's got a really bad temper.
خورده خوری کردن I've been snacking all day. If you eat three good meals a day, you're less likely to snack on biscuits.
دخالت نکردن، تنها گذاشتن کسی ( دخالت نکن، تنهام بذار ) Just back off and let us do this on our own, will you? عقب کشیدن saw the knife and backed of ...
شخص سحر خیز میشه: early riser این کلمه برای توصیف افرادیه که وقتی صبح بیدار میشن خیلی سرحال و با نشاط هستند He's not really a morning person - he doe ...
کندن یا کنده شدن ( در مورد پوشش و لباس ) ، ول شدن یا ول کردن و انداختن
گوش بزنگ و مهیا نگه داشتن کسی طوری که آمادگی روبرویی با هر مشکلی رو داره تاثیر احساسی و عاطفی روی کسی داشتن
اینه دیگه، همینه که هست، این جوریاست دیگه ( چی میشه کرد )
واگذار کردن، وانهادن ( از چیزی که مال خودمان هست بگذریم )
از جون مایه گذاشتن
جای کسی رو پر کردن، جای کسی رو گرفتن No one will be able to fill her shoes after she retires.
حالا که چی؟
بچه دار شدن
پیش دستی کردن، پیش قدم شدن
ساختمانی که مسائل حقوقی نظیر ثبت ازدوداج و . . . در آن صورت میگیره
اگه صفت زمانی خاص قرار بگیر ه به معنای اینکه اون زمان توام با نداری و فقدان و کمبود هست It is a particularly lean year for science funding. It has b ...
با گستاخی و بی ادبی پاسخ دادن ( معمولا برای بچه های پررو و حاضر جواب استفاده میشه
ویژه برنامه ( تلوزیونی ) غذای مخصوص سرآشپز، بشقاب غذایی ویژه رستوران در یک روز خاص
بد برداشت کردن I’ll explain everything to George. I wouldn’t want him to get the wrong idea. I think he made a mistake, but don't get the wrong idea ...
با can't که بیاد به معنای عمرا و به هیچ وجه میشه
قبلا می شد راهنمایی الان میشه متوسطه اول
پیشرفت حاصل شدن، پیشرفت کردن، گشایش صورت گرفتن I'm trying to learn to drive, but I'm not making much headway ( with it ) . Little headway has been m ...
معرکه گیری
مساعدت This documentary was made with the cooperation of the victims' families.
تا فراد ( یعنی تا فردا انجام میشه و عملی میشه )
روشن کردن کسی، تفهیم کردن، توجیه کردن: یعنی به کسی اطلاعات مورد نیازش برای انجام کار یا گفتن چیزی رو بدیم He is briefing the account executives on th ...
از موضع قبلی عقب کشیدن، عقب گرد، پس گرفتن حرف، باز پس گیری
با کسی همراه شدن و وقت گذراندن با هم دیگه
شبیه سازی کردن The whole car can be modelled on a computer before a single component is made. کپ کسی شدن، کپ کردن از روی کسی Lots of young singers m ...
هر وقت بشه، هر وقت شد
تلقی و درک خاصی داشتن از چیزی یا کسی، باور و پیش زمینه فکری ( نهادینه شده ) داشتن How do the French perceive the British? دیدن ( معمولا به معنای درک ...
تلاش و کار و مایه گذاشتن روی چیزی
شیمه، شمیه اخلاقی شمیه کاری
به جان خریدن، پذیرا شدن، پیه چیز سختی رو به خود کشیدن
قطع زنجیره وقالب شکل گرفته
نهادینه شده a conditioned reflex/response
شرطی کردن قبولاندن، تحمیل کردن، نهادینه کردن Women were conditioned to expect lower wages than men.
جاهای بلند Don't go up the tower if you're afraid of heights. اگه از جاهای بلند می ترسی. . . تپه ها موفقیت بزرگ
یکم حیا و نجابت ( به عنوان در خواست از زن و شوهر که روابط محبت آمیز شون رو در ملا عام انجام ندهند )
هم جواری، همراهی هم جوار، همراه
هاج و واج
کسی که برای شغلش باید دائم تغییر مکان بده و در سفره، یکجا ثابت نیست، سیار a traveling businessman
تو فارسی میگیم: روش بیاره ( یعنی ارزشمند و مهم و جذاب جلوه بده طرف رو )
کسی که خوشش شده و احساس مهم بودن بهش دست داده، بخاطر تعریف کسی دیگه از او یا بخاطر کاری که دیگر ی انجام داده She was flattered by his attention. The ...
به نظر میرسه در فارسی لغتی که دقیقا بیانگر بار معنایی این کمله باشه رو نداریم فقط می تونیم اینطوری توضیحش بدیم: بالا گذاشتن برای کسی، بالا بردن کسی و ...
طبق قول و قرار
غرولند کردن
از چیزی مشکل و سخت فارق و خلاص شدن I like to get my homework out of the way on a Friday night so that I can enjoy the weekend.
جوش زدن برای کاری
عوض به در کردن
با توجه به ضمیر ما بعدش برو به درک یا بره به درک و. . . معنای میشه
بدرد چیزی خوردن، به کاری آمدن He's not cut out for teaching. He's not cut out to be a teacher.
معنادار a knowing look/glance/smile اگاهانه و از روی علم a knowing breach of the order by the appellants’ یک جایی دیدیم که به این معناهم استفاده شده ...
1برگرفته و ناشی از الهام an inspired suggestion/guess 2عالی
هوای چیز رو کردن، هوایی شدن Sometimes I just yearn to be alone. دلم هوای تنهایی کرده
موی حجم داده شده به شکل دایره بزرگ روی سر
رسیدگی به بر و رو تیمار
انتقال مخابره قسمتی از ماشین که قدرت را از موتور به چرخها منتقل می کند
خدا رحمت و حفظ ( ت، ش و . . . ) کنه عافیت باشه، خیر باشه ( بعد از عطسه )
هم معنای خیلی خوب و باحال میده هم معنای خیلی بد
بریم تو کارش، یالا England versus Brazil - bring it on!
خط و لاین جدا شده مخصوص عبور چیزی یا کسی a bus/bike/cycle lane The German runners/swimmers are in lanes 4 and 6. خطوط کشتی رانی یا هوایی The English ...
جا افتادن، هماهنگ شدن She quickly settled down in her new house/job/school. مقیم شدن، سکنی گزیدن ( زن و زندگی دار شدن ) Eventually I'd like to sett ...
برداشت و تلقی خاصی داشتن
با اینکه
وقتی مدتی کوتاه مهمان رو تنها می ذاریم برای انجام کاری، می گیم:راحت باش
پاکار و جدی، کاری
کلنجار رفتن
1در حالتی صفتی به معنای شخص خوابیده ( در حالت و ضعیت خواب ) ، وبا asleep فرق داره که به معنای شخص خواب ( adj ) است 2معنای اسمی: خود مفهوم خواب مثال ح ...
رسوندن کسی با وسایل نقلیه
هر کس یا هر چیز که از حدمعمول و منتاسب ومقعول خود فراتر رفته ( حسن نیست بلکه بار منفی دارد )
همه جوره the best all - around performance so far همه کاره an all - around performer همه منظوره an all - around tool
آدمی که چون خیلی چارچوب مند و خشک هست خسته کننده و حوصله سر بره
سر چیزی دعوا کردن don't fight over remote
نثر مسجع Shakespeare wrote mostly in verse آیه She recited a verse from the Bible/the Koran. بیت Each verse was sung as a solo and then everyone joi ...
عجیب ( البته در بیشتر موارد با کمی بار منفی ) It's peculiar that they didn't tell us they were going away.
مرغوب ترین
با کمال میل، بی حرف پس و پیش
کسی که به راحتی تو دل دیگران جا باز می کنه، تو دل برو ( گاهی از بعد منفی به این کلمه نگاه میشه که به معنای ناقلا ترجمه میشه ) He's a real charmer, s ...
قابل ستایش، درخور تحسین
به پا خواستن، قیام کردن
بی شوخی، جداً No kidding, there were about 200 people at the party.
به اصطلاح خودمون همینطور مونده بود. . .
یه دونه I've received no replies to my job applications - not a single one ( = none ) .
باعث خوشحالیه ( در جواب کسی که از ما تشکر کرده ) عبارت کاملش اینه it's my pleasure
we’ll give a call if anything comes up. اگه خبری شد بهت زنگ می زنیم ( در جایی که مثلا درخواست کار در شغلی رو کردیم )
کار تموم ( شکست و مرگ و نابودی و فنا ) This is a doomed city.
1به شکل پسوند معنای :یاب می دهید مثل talent - spotter 2مکان یاب 3لکه پا کن 4کسی که در تمرین همراه کسی است تا آن شخص آسیب نبیند
1زبان خارجه 2زبان مخصوص یک حرفه یا صنف که دارای اصطلاحات خاص خودش هست
ذهن بسته
جاانداختن It is part of a teacher's job to instil confidence in/into his or her students.
طوری چیزی رو ترتیب دهیم که زیباتر از آنچه هست به نظر برسد: شیک و پیک کردن و رسیدن به ظاهر چیزی
منطقی و معقول بودن، به جا بودن Keeping to a low - fat diet makes very good sense ( = is a sensible thing to do ) .
حاضر به انجام کاری بودن You can see a doctor today, if you’re prepared to wait. I’m prepared to take legal action if necessary. I’m not prepared to ...
شر و شور، شور و حرارت ( اسم هست نه صفت ) the peppiness of the city's music scene in the last year has been encouraging
به جایی ختم شدن و به گونه خاصی به سرانجام رسیدن/در جملات سوالی با how یعنی:آخرش چی میشه، چطور به سرانجام میرسه Despite our worries everything turned ...
اینکه اوضاع دستمون بیاد
جور کردن If you want an interview with Pedro, I could probably swing it ( for you ) .
بازیافت کننده، احیاگر regenerative and deep sleep
زود هنگام
تدارک و تهیه دیدن I'm catering for twelve on Sunday - the whole family is coming
کسی که به او دزد زده شده است، مورد سرقت و دزدی واقع شدن
وقت بی وقت ( هر از چندگاهی )
یک قطعه یا و وسیله که به منظور خاصی ساخته شده، مثلا یک محفظه چوبی که ساخته شده برای نگهداری وسایل، یا یک قفسه، برای اشاره به چنین چیزهایی از کلمه uni ...
در آن زمان، اون موقع:اشاره به یک برهه زمانی خاص که در کلام گفته شده
کاپشن بادی که معمولا موتور سوار های می پوشند و در قسمت کمر کش محکم داره
بسیج کردن احساساتی مثل شجاعت و. . .
ذره به ذره ( یعنی همش )
نقد، موجود و دست به نقد، قابل عرضه، عرضه، قابل استفاده
از بخت خوبش
بدبیار، بدشانس
( هر چیزِ توی ) دید، منظر و نما، نگاه at first sight به دید اول out of sight خارج از دید get out from my sightاز جلو چشم دور شو
بو بردن
ارزش و بها قائل شدن برای کسی
تو شب
دست بکار شدن
گودال کندن We dug a hole and planted the tree.
تو ترجمه همون یک نگاه معنا میشه، مثلا یک نگاه انداخت و رفت She took/cast a glance at her watch. یک نگاه به ساعتش کرد I wanted to give that part of bo ...
قال کاری رو کندن، سر و ته کاری ر و هم آوردن I'd better get cracking on the food for tonight.
خر تو خر
یه جا، یه جای کار، یه زمانی ( برای توصیف یک بازه خاص بین ابتدا و آخر یک ماجرا یا فیلم ) At one point in the movie, Tom Cruise was riding a motorcyc ...
شانس آوردی، خوش شانس بودی، چه خوش شانسی
کسی رو معاف داشتن
آمار و اطلاعات کسی یا چیزی رو نداشتن حساب چیزی از دستمون در بره
در بدبینانه ترین حالت
اینطور که بوش میاد، از ظاهر امر اینطور بر می آید، اوضاع و شرائط حاکی از آونه که From the look of things, we won't be arriving on time
ستیزه جویانه
استاد ( مذهبی و روحانی ) استاد ( خبره و مهارت یافته کاری ) a management guru a lifestyle guru
بازه زمانی طولانی
به درد خوردن، به کار آمدن Take this – it’s of no use to me anymore. He was charged with having information likely to be of use to terrorists.
اگه میسور و مقدوره . . . .
عوام، عامی زاده
به چه قیمتی He got the job, but at a cost. اون شغل گیرش اومد ولی به چه قیمتی!!؟؟
یا at a cost ، برای اینکه بگوییم چیزی به هزینه ای که براش کردیم نمی ارزه= به چه قیمتی He got the job, but at a cost.
نه چندان دور
قدم زنان به جایی رفتن، راهی و روانه شدن
به تایید رساندن، مورد تایید قرار دادن Flights should be confirmed 48 hours before departure مویدِ چیزی بودن the smell of cigarette smoke confirmed wh ...
فرضیات و باورها، مسلمات
سالم و سرحال It was a difficult trip, but we all made it home in one piece. بی کم و کاست All our furniture arrived in one piece یکجا We want to sell ...
سر قول ماندن
پاره ای از اوقات
دروازه و ورودی یک جایی
بایک الله، احسنت You passed your exam - good for you!
رعیت، عامی Joe's a real peasant. دهقان Most of the produce sold in the market is grown by peasant farmers
به، تا ( ما بعدش شخص یا چیزی است که در انتهای یک سلسله یا ساختار واقع شده ) I'll take my complaint all the way to the managing director.
عجیب المنظر
منحرف شدن، به بیراهه رفتن
اینکه حرفی برای گفتن نداشته باشیم، در مانده و هاج و واج I'm completely stumped - how did she manage to escape? Scientists are stumped by this mystery ...
چین و چروک دار، چروکیده، صفت برای پوست انسان و پارچه هست
سر زدن به کسی ( کسی رو که به مدت طولانی ندیدیم بریم به محل زندگی اش )
سرکار گذاشتن کسی
هیچ کاری باهام نداریyou want nothing to do with me
پرفراز و نشیب ( کنایه از خوب نبودن ) he had an uneven performance this year ناهموار
تلقی شدن It makes a bad impression if you’re late for an interview
1برای اینکه بگوییم چیزی درست نیست Sean: Is this the right place to catch the bus? Samuel: I don't think so. 2برای جواب نه دادن سفت و محکم Go out wi ...
اهتمام ویژه داشتن، مبذول داشتن نگاه، توجه خاصی داشتن، نظر داشتن She makes a point of treating her employees fairly She makes a point of calling her g ...
اینکه آدم هیچی تو یک لحظه سرش نشه، و هیچکس و هیچی و نشناسه و فقط به یک چیز توجه داشته باشه Try not to get too caught up in the moment.
ناخواسته درگیر کاری شدن و در موقعیتی قرار گرفتن He got caught up in the demonstrations and got arrested. Sorry I’m late – I got caught in traffic. ...
زیادی به چیزی بها دادن ، بیش از نیاز به چیزی پرداختن
دست از سرم بردار، ولم کن دیگه
به کار هام برسم
حالت کامل همون get out هست درخواست ترک محل از کسی وقتی گفته می شه که حرف طرف رو قبول نداریم:بی خود نگو، نه بابا، برو بابا، جون خودت وقتی که یه چیز ج ...
اگه یه وقت، یه وقت ( در صورتی که بعدش جمله بیاد ) Bring a map in case you get lost. محض احتیاط ( در صورتی که بعدش جمله ای نیمده باشه ) I don't thi ...
بدرد خوردن The terms they're offering don't work for us.
گنده اخلاق
یه جورایی، راستش In a way, I hope he doesn’t win.
در معنی همون خواستن معنی می شه ولی در کاربر فقط در جایی که چیزی یا کسی رو که قبلا داشتیم و الان نداریم رو بخواهیم I didn't mind lending you my book f ...
باید انتظارش رو می داشت ( دندنش نرم، حقشه ) I'm not sorry to hear that he lost his job. He had it coming ( to him ) . He's been fired but, with all ...
حال کسیو گرفتن ( از روی انتقام گیری ) I think he’s trying to get back at her for what she said in the meeting.
از سد چیزی گذشتن
تن ندادن
نتیجه بخش
ماحصل
در مورد حیوانات پیش کردن هم معنا میده She's always chasing cats out of the garden to protect her precious birds.
حماقت یا احمق کاری، احمق بازی
به قصد خیر و دوستی به جایی رفتن
نزدیک بودا، بخیر گذشت ها، خدا رحم کرد
به معنای همون موقع و همون وقت هست و فقط برای اشاره به یک زمان خاص در گذشته مورد استفاده قرار می گیرد
از دست چیزی اذیت شدن
تو شرائط خاصی ( بد و ناخواسته ) قرار گرفتن و واقع شدن پایان دادن، به پایان رساندن اذیت کردن و روی مخ رفتن
1به نظرم اومد، احساس کردم انگار. . . 2 ( طور خاصی ) به نظر آمدم، به نظر رسیدم 3دلم می خواهد. . . 4کاش میشد. . . ( چیزی رو می خواهیم که نمی توانیم ا ...
کسی یا چیزی رو به اسم کسی یا چیزی دیگر نامگذاری کردن We named all our children after football players.
کخ ریختن از روی لج و عقده
مسخره و الکی Prisoners complain that they are subjected to too many petty rules and restrictions. دون همت و حقیر
گیج و منگی مه
شخص جذاب ( برای اینکه باهاش ملاقات داشته باشیم ) She looked highly datable in tight jeans, with a gold chain around her neck.
چیز یا کسی که رای آورده
اصطلاح فارسیش میشه:باز خوانی، از نو نوشتن، باز نویسی کردن، از نو نگاشتن، مثل باز خوانی تاریخ ( یعنی برای فهم و درک دقیق و اصلاح چیزی آن را باز نگری و ...
وقتی در کلام چیزی رو گفتیم و بعدش می خوایم چیزهای دیگه که متفاوت یا مخالف با آنچه گفتیم هستند رو یکجا بگوییم، از این عبارت استفاده میشه و به معنای بق ...
از بقیه جهات، از هر جهت دیگه، در هر جهت دیگه، از هر جهتی ( متفاوت از آنچه قبلا گفته شده یا به جز جهتی که در کلام قبلا استثناء شده ) I mean every ot ...
عوضی، برعکس، در جهت مخالف you got my word the other way around
به سربازی گفته می شود که پایین ترین درجه رو دارد در جنگ: سیاهی لشکر
1مورد قبول قرار گرفتن، مقبول واقع شدن It's a new country, hoping for diplomatic recognition from the international community. 2مورد تقدیر واقع شدن، ...
اسب سواری
به خاطرِ، به موجبِ A lot of her unhappiness is due to boredom. The bus was delayed due to heavy snow.
به همین خاطر There's no coffee left? In that case I'll have tea.
یر به یر
قدر چیزی رو دانستن I held onto the tech shares after the stock market fell because I knew they would recover.
پایِ فلان که وسط باشه. . . . ، اما تویِ. . . When it come to love, the age doesn't matter
ظاهر دار و مودب We were civil to each other, but we were both still angry.
حال حالکی راه رفتن
کار به کار کسی داشتن It’s a very competitive business – you can’t afford to step on too many toes.
به داد کسی رسیدن She saved my ass when she spoke up and said I was not to blame
باعث شویم که در پول یا زمان یا کار و تلاش کس صرفه جویی شودو بی مورد صرف نشود Thanks for your help - it saved me a lot of work. I'll lend you a bag ...
عنق کردن، قیافه گرفتن ( وقتی از دست کسی عصبانی هستیم و ساکت یه جا می شینیم و اخم می کنیم ) He's sulking in his room because I wouldn't let him have ...
عمده خری کردن
بی قرار کننده I received the unsettling news that I may lose my job next month. برهم زننده آرامش و قرار و ثبات، بی ثبات کننده A rise in unemployment ...
ظرفیت، گنجایش منصب، جایگاه توانایی و قوه
یعنی بر خلاف آنچه می نمایاند، بر خلاف ظاهر غلط اندازش The tool is noisy to use and deceptively dangerous ( = it is more dangerous than it seems ) .
برای صفت شیشه معمولا بکار میره و یعنی دودی و مات a black car with tinted windows
از قانون تبعیت کردن، طبق قوانین پیش رفتن
پشت خط ( حالت بوق انتظار تلفن ) He's on the phone at the moment - can I put you on hold?ایشون الان تلفن صحبت می کنن، میشه پشت خط نگهتون دارم معلق، ...
اینکه چیزی رو بذاریم باشه، کنار گذاشتن، محفوظ نگه نگه داشتن After melting the chocolate, set it aside and beat the eggs.
1 از همون اول، از اولش We should never have gone there in the first place. 2 در وهله اول، اول از همه اینکه. . . ، بیش از همه چیز I'm not going to te ...
تمومش کردن، از ش گذشتن I thing we could work past this problem.
به حال موضوع فرقی نمی کنه، دخلی تو موضوع نداره Whether or not I agree with you is neither here nor there
سهیم شدن If you'd like to get in on this offer, call now. A Japanese company tried to get in on the deal.
عشق ورزی به کسی
گیریم. . . ( مثلا گیرم تو اون حرف و میزدی، چی میشد؟ )
انگار هنوز حالیت نشده، انگار هنوز تو خوابی
شانه خالی کردن، از زیر بار مسئولیت در رفتن
مساله جزئی، جزئی نگری، ریزبینی ( معمولا با on می آید و on به معنای: به حساب، رو حساب، روی مبنای، به خاطر، ترجمه می شود ) He was disqualified from th ...
یکی از معانی این کلمه: به کار آمدن، به عمل آمدن That part of the form is for UK citizens - it doesn't apply to you. Those were old regulations - the ...
تقدیر و تمجید
برای تعارف کردن کاری به کسی You're welcome to stay for lunch
دیگه وقتش بود، دیگه زمانش رسید بود ( جایی که زمان جمله بعدش گذشته باشه ) It's about time ( that ) the school improved its food service. دیگه وقتشه، ...
از حیثیت ساقط شدن
حجره
آوردن به همراه داشتن، با خود یدک کشیدن، دارا بودن
بری بودن، برائت جستن
جاافتاده و پخته ( انسان ) He's very mature for his age. سنجیده و آزموده Upon mature reflection, we find the accused guilty. بالغ a mature adult/ma ...
آستانه درد women just have a lower threshold of pain than men
دختره
امور شخصی دخالت کردن در امور کسی: you're in their business Stop pestering me; it's none of your business! یعنی هیچ ربطی به تو نداره it isn't really ...
کاستن شدت یا اثر یا قدرت چیزی
موافق بودن
منقول، سواره The car comes with an on - board satellite navigation device. دخالت دادن و عضو کردن کسی Let's bring Rob on board for the Saudi deal - h ...
خطاب قرار دادن در دستور کار قرار دادن، به بحث گذاشتن، مطرح کردن، پرداختن، عنایت کردن، جلب کردن نظر آدرس دادن
to reconcile your differences, to become friends ( with someone ) again
از این رو به آن رو کردن، زیر و رو کردن، متحول کردن
تطمیع کردن، اغوا کردن، کشوندن
دل مشغول
جناب ( موقع خطاب قرار دادن محترمانه کسی ) آقا ( برای خطاب قرار دادن معلم ) قربان ( بعد از اسم یک شخص مهم )
یعنی:over here
حق کسی رو کف دستش گذاشتن
از بین رفتن تدریجی، زوال یافتن، زایل شدن Most patients find that the numbness from the injection wears off after about an hour. از تاثیر افتادن The ...
بیانگر احساس بودن She thinks no one knows how much she likes him, but her face when I said he'd be there really gave her away!
باعث خوشحالی من خواهد بود
همراه بودن، همراهی کردن مشایعت کردن کسی برای راهنمایی با هم جایی رفتن ( معمولا برای بازدید از جایی یا سرگرمی )
وضعیت دشوار و مشکلی رو راست و ریس کردن just call her and work it out
در حالت اسمی به چند معنا می آید: انقطاع و وقفه در چیزی ( مثلا باران ) / استراحت برای غذا و نوشیدنی / مرخصی، تعطیلات، و قفه و انقطاع و دوری از فعالیتی ...
یکی از کاربردهای take تبدیل کردن معنای اسم مابعدش به معنای فعلی است، در نتیجه take به معنای حالت فعلی اسم ما بعدش می آید. break در حالت اسمی به این ...
تنوع نوع ودر حالت جمع انواع طیف، دامنه
چیزی رو ایصال کردن و رساندن I have to get my application in by Thursday.
نقاشی و طرح هایی که کنار کاغذ و کتاب می کشیم وقتی بی حوصله ایم یا داریم به چیزی دیگه فکر می کنیم و مشغول کار دیگه ای هستیم
وسع دانش من
پهنا، گستره، وسعت، وسع، طول، میزان، اندازه
تغییر عقیده
خوش بر و رو
نارو زدن
کجاش مهمه؟ اهمیتش چیه؟
1به فنا رفتن، از دست رفتن، ( فرصت و قدرت و. . . ) سوختن Their grandmother slipped away in her sleep last night. His chance at the medal slipped away ...
اصطلاحا :پلک هام بهم رسید، پلک هام رو هم رفت ( خواب سبک از روی خستگی )
بعید بودن It's a long shot, but you could try phoning him at home یعنی:بعیده، ولی. . .
راه افتادن، قدم در مسیر کاری نهادن
ژنده و مندرس She had a decidedly down - at - heel appearance. He worked in a down - at - heel caf�.
معمولا بعد یا قبل عبارتی گفته می شود که مضمونش برایمان مهم است ولی با بیان این جمله می خواهیم تظاهر کنیم اهمیتی ندارد
فعال و درگیر صنعت مد
کسی یا چیزی رو از جایی خلاص کردن یا بیرون آوردن Helicopters were used to get the troops out of the region.
گزارش نامه کنده
از رمق افتادن
کله شق و نترس
سخنی رو به میان آوردن=come up
حرف نشنو و یاغی
مراجعه شود به لینک:https://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/put - out_1#put - out_1__31
قدم پیش گذاشتن و نزد کسی رفتن ( جایی استفاده می شود قصد صحبت با یک غریبه و ناشناس رو داریم، مثل come up ) I went up to him and introduced myself.
1دریافت یا تهیه کردن یا گرفتن 2کسی یا چیزی رو از جایی آوردن 3بالا بردن 4زیاد شدن و رشد و ترقی کردن 5دستگیر کردن 6از نو آغاز کردن، از سر گیری کاری پس ...
در دسترس عموم، در اختیار عموم ( برای خرید یا نگاه کردن ) Computers are put on display at one of the company's retail outlets in the city. در معرض ن ...
1 ( غذایِ ) حاضری 2وعده غذایی دورهمی که هرکس غذا خودش را تدارک دیده:a potluck supper 3 ( هر چیزِ ) دم دستی و موجود:We had no idea which hotel would b ...
بازم I've thought about it so much, but even now I can't believe how lucky I was to survive the accident.
بازخواست، بازخواه، باز دعوت، عودت دعوت مجدد برای مصاحبه شغلی
الافی کردن، الاف چرخیدن
به فلانی چه کار داره که این کار رو بکنه what's Mark doing answering your phone? مارک چیکار داره که گوشی تو رو جواب بده
پیش فاکتور Invoices must be submitted by the 24th of every month.
دعوت کردن کسی به هضم و تامل و تانی نسبت به احساسات یا اظهاراتش It isn't healthy to keep your anger inside like that.
به این لینک مراجعه شودhttps://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/make - it
همینه که هست
بعد از کسی به مقامی یا شغلی نائل شدن یا منتصب شدن
اصطلاحا یعنی دهنش از حرکت واموند
به تعجب و تحسین واداشته شدن
پا روی نفست بذار، اینقدر گیر خودت نباش، ول کن خودتو
با جراحی Localized amyloid tumors can be surgically removed.
عینهو، عینا، عینِ
یعنی الان تلفنی با طرف حرف زدم
دخلتو میارم ( وقتی استفاده میشه که از دست کسی خیلی عصبانی باشیم )
جنگوله بازی درآوردن
مزه مزه کردن، با چیزی حال کردن و خوش گذراندن He wanted to savor his time with Henrietta and their grown children.
الکی که نمی گی ( برای دلخوشی من )
یار دیرین، همرزم
تضعیف شدن
خیال باطل، پنداره
مشغولیت ( فعالیتی که باعث سرگرمی می شود )
مجدانه و خالصانه، با اهتمام مو به مو :I always follow the instructions on medicine bottles faithfully
کسی را به کاری گماشتن، کاری را به کسی سپردن
عازم شدن بیان داشتن
به حضور طلبیدن
این ور و آن ور
ابر قدرت
به دور ازremote from reality ( به دور از واقعیت ) دور، بعید ( در مکان ) دور افتاده از راه دور a remote server دور ( در زمان ) remote past ( گذشته ی ...
تحقیر آمیز
چه میدونم ( وقتی جواب چیزی رو نمی دونیم ) من کنارتم، تو منو داری ما رو گرفتیا ( سربه سرمون می ذاری ) مثال برای آخری:Hey Jake, you know that cheeseb ...
ول کن بابا، چه میدونم
گرفتم ( چی میگی ) مچتو گرفتم
باشه حتما
باشه
پیشرفتش چجوریه؟ چطور پیش میره؟
نکته داستان یا یک جوک ( مثلا بعد جوک گفته می شه: نکته شو گرفتی؟ یا نکتش این بود )
یک تکه یا قطعه از چیزی ( مثل طناب یا لوله ) ?anybody got a length of rope
اختیار دارین
برقراری امنیت
عقب گرد، برگشت به عقب عقب نشنیی
سفت چیزی رو چسبیدن ( از ترس و اضطراب ) Silent and pale, she clutched ( onto ) her mother's hand.
دست و پا بسته I usually find that my partner is not backward in suggesting different options. عقب مانده When he was a child, his teachers thought h ...
بی باک، بی باکانه
بعدی ( adj ) Many of their traditions will not be passed on to succeeding generations.
هویت و اطلاعات مخفی کسی رو فاش کردن
زنیت، زن بودن ( زمانی که به کسی نام زن اطلاق می شود ) زنانگی ( بیانگر خصوصیات و ویژگی های زن ) زنان ( اسم جمع )
از کار در آمدن، جور خاصی به انتها رسیدن These figures have come out wrong! I don't understand it. Your painting has come out really well. جور خاصی ...
به کمک کسی یاختن و یازیدن
آمار نهایی و حساب Make sure to keep a tally of the number of customers going in and out.
گشت و گذار بیشتر نیاز نیست، بیخودی نگرد
مساعد شدن نظر ( بعد از مخالفت ) If you want them to give in you'll have to offer them more than that. عقب نشستن After months of resisting the takeo ...
موقعیت پیشتازی و برتری و پیشرویی For the first time in the race Harrison is in the lead. طرز کار و نمونه عمل، راه و رسم We'll go through the danc ...
وقتی یک کارمند می خواهد کارش را ترک کند یا کارفرما کارمند را می خواهد اخراج کند، برای احترام در بازه زمانی زودتر این مساله را به طرف مقابل اعلام می ک ...
کنار گذاشتن و تعیین کردن مقدار خاصی پول به عهده کسی به عنوان خیریه Put me down for a �10 donation. برای من 10 پوند اهدایی کنار بگذارید ( جهت خیریه )
به ضبط در آوردن Did anyone make a record of what the president said at that meeting?
سن گرا ( قضاوت بر اساس سن نه شایستگی های حقیقی )
شکاف، برش خلال و شکاف برش زمانی موقعیت زمانی، موقعیت مکانی ( جایگاه )
( مواد ) تویی ( چیزی ) This seat is losing its stuffing. چاشنی غدا ( مخلوطی که داخل غذاهایی مثل مرغ می گذارند )
بالاخره So are you ready to leave or whatبالاخره آماده ای که بریم؟ Is it snowing, raining, or what بالاخره برف داره می آید یا بارون؟ نه ( برای جلب م ...
یافته ارزشمند، دستاورد بزرگ، پیشرفت عظیم
من که مشکلی ندارم، از طرف که مانعی نیست
رعب آور، وحشتناک
برای بیان ارتکاب کارهای غیر صادقانه Mikey was pulling his usual stunt of feeding most of his lunch to the cat. Why would you try to pull a trick/pra ...
بسیط و پیش پا افتاده، بی آلایش
کوتاه آمدن Her parents eventually relented and let her go to the party
مثلا:When I'm of age, I'm going to get married and move to the city
دری وری گفتن Forget what I said, I was babbling
از کاری کناره گیری کردن قید کاری رو زدن
دندش نرم ( گاهی اوقات با for می آید که به معنای که است، یعنی دندش نرم که. . . ) Serves her right for being so stubborn He hit me!" "It serves you r ...
رسوا کردن کسی، پته کسیو رو آب ریختن I can't believe you ratted me out like that to Mom and Dad—I'm never telling you anything ever again! The crimin ...
پیش خودت بمونه I’m going to tell you something but I want you to keep it to yourself
طول روز ( از طلوع تا غروب ) ، یا به عبارتی همون اصطلاح روز خودمون که به معنای زمانی از شبانه روزه که هوا روشنه مغرب ( زمانی که نه کامل شبه و نه کامل ...
1اجاره نشین، اجاره کننده، مستاجر 2اجاره دهنده، موجر
به عرض رساندن، عارض شدن مطلبی
ناخواسته و بی اراده و با میل درونی شدید، فطری و ذاتی He is compulsively neat. دلبرانه this room is compulsively neat.
1نامی که به عنوان خصوصیت بارز یک فرد به او داده می شود patience is her middle name optimism is my middle name 2برخی افراد یک اسم دیگر هم بعد اسم اصلی ...
جایی رو ترک کردن با دستور مسئول آنجا The police were telling us to move along. به کسی بگوییم از جایی برود A guy in a uniform was moving some kids al ...
گاهی برای نشون دادن یک حرکت خاصه، به معنای: این شکلی. . . Go like this with your hand to show that you're turning left گاهی برای توضیح یک مساله به ش ...
دلهره داشتن، دلهره آور، جا خوردن
فروشگاه
صددرصد و البته ( در جواب سوال کسی ) Are you coming to the party ? You bet خواهش می کنم ( در جواب تشکر کسی ) Thanks for help. You bet
سیم کشی کردن the existing wiring isn't safe
چیزی رو درست فهمیدن ?Let me get this right: you want me to lend you $1, 000 کاری رو دست انجام دادن When you're making a measurement be careful to get ...
مگر اینکه
برای تعارف کردن چیزی به کسی You’re welcome to stay for lunch
تفاوت رقم زدن ( بهبود بخشیدن ) She says that she got into politics because she wanted to make a difference. تاثیر گذاشتن و باعث تفاوت شدن Cost can ...
تا حدودی، از یک جهت، یه جورایی، از یک منظر، تا حدودی
ایشاالله دفعه بعد، باشه برا دفعه بعد
( به طور متناوب یا تناوبا ) بین دو حالت بودن ( در حالت فعلی به این معنی است و معنای دقیق فعلی نمی دهد مثلhe happen to glad که به معنای اتفاقا هست نه ...
سخت، شدید ( اشاره به وخامت ) desperate poverty The situation is desperate - we have no food, very little water and no medical supplies. شدید ( مبرم ...
کیپ These shoes are a bit too snug - do you have them in a larger size
اعصاب خورد و نازک نارنجی I hadn't had enough sleep and was feeling kind of grumpy
لو رفتن Were you ever busted for smoking at school? I saw you! You are so busted!
مطلق total silence سکوت مطلق
برای زیر سوال بردن اهمیت چیزی: کجاش مهمه؟
سوال برای زیر سوال بردن اهمیت چیزی: کجاش مهمه
الکی
مایع ( اسم ) . If you have a fever you should drink plenty of fluids روان، سلیس ( صفت ) fluid movements متغیر و در معرض تغییر . For travellers whos ...
یکی دراومدن دخل و خرج . I figured out I need to charge seventeen bucks a jar just to break even
وقت و حوصله به خرج دادن
دست و پا گم کردن There’s far too much food – I’m afraid I got carried away
در کمین انسان یا حیوان بودن پاییدن
ناجور، قناسMy car's quite awkward to drive بغرنج، عجق وجق The police asked some awkward questions about where the money had come from یه حالی ( هول و ...
اساس و شالوده شیوه
باز نگر ی کردن مرور کردن
به اجرا در آوردن
گاهی قبل از اسم اشخاص می آید و نشانگر این است که ما آن شخص را به خوبی می شناسیم یا دوست داریم: اون یارو، فرانکِ خودمون There's old Sara working away ...
روش بی ادبانه برای اینکه به کسی بگوییم جایی برود یا کار ی بکند: گم شو Get your butt over here right now
در اوقات فراغت You may only use company computers to access the Web in your own time.
نتیجتاً به نوبت
واگذار کردن
قطار نظامی
در اون مقطع ( زمانی )
1 تو راست میگی ( در جواب انتقاد کسی و به نشانه اینکه ما انتقادش رو قبول نداریم ) 2 نظر لطفته A:You're one of the smartest people I've ever worked ...
از کی تا حالا ( برای پرسش با خشم و کنایه ) ?Since when do you have the right to tell me what to do
یک دندگی کردن، خود رای بودن، تافته جدا بافته بودن
به معنای غله ( هر چه که از سبوس و آندو اسپرم و جوانه تشکیل شده، مثل گندم و جو ) گاهی به گیاه غله اطلاق میشه وگاهی به خود محصول به عنوان شیئ خوراکی
نجابت کرامت ( الهی ) دعای شکرگذاری قبل غذا مهلت
شان و حیثیت/وقار
اینم بگم، اینم بدونید
سرپا و قبراق، قبراق و سرحال How are you Lennox? Good to see you up and about
یکی از معانیش: کسب و کار
زبانه
تکلف آور و مشکل زا
راحت و بی تکلف
. . . محور گذشته فعل یعنی رانده شده مصمم گذشته فعل یعنی تبعید شده
دستخوش تغییر شدن . Although the cost of making phone calls is going up, the charge for connecting to the internet will not alter دست به تغییر زدن، دس ...
به هر صورت، به هر ترتیب
نیاکان
تکذیب Officials did not believe the runner's denial that he had taken drugs. امتناع و سرباززنی و تن ندادن He's still in denial about the break - up ...
ساده لوحی
بدیهه انگاره، بدیهه سازی
به چنگ آوردن، گیر آوردن People are jumping to purchase homes and lock in affordable mortgage rates before they increase.
مصون ماندن، احتر از کردن
کند عمل کردن، عقب ماندن یا افتادن، جا ماندن، لفت دادن
فوران، خروش، یورش، ازدیاد، تزاید
متوجه، خود آگاه
پیش نیاز
جریان چیه؟، ماجرا از چه قراراه؟
به غیر از ، علاوه بر
قرق کردن، قدغن کردن He's always hogging the bathroom ( = spending too much time in the bathroom, so that no one else can use it ) .
جزئی نگر ، ریزبین، نکته سنج
سلام و ارادت با give به معنای سلام رساندن و اظهار اردات کردن
بردبارانه
احیانا ( برای درخواست مودبانه از کسی به کار مییره ) اگر ممکنه، اگر میشه، لطفا Could you lend me a couple of pounds, by any chance You wouldn't, b ...
اشکالی نداره، عیبی نداره، طوری نیست
گرمای سوزان سرمای سوزناک
بدبیار In recent years I've been cursed with worsening eyesight. لعنتی It's a cursed nuisance, having to work late every evening! نفرین شده humorou ...
حرف آخر و نهایی رو زدن، فصل الخطاب کردن
از دست دادن نای، گرسنگی کشیدن، از گرسنگی مردن، جان به لب شدن
باقی ماندن I caught the plane with only two minutes to spare. اضافی آمدن If you have any woolyarn to spare when you've finished the sweater, can you ...
به امان خدا رها کردن
که اینطور
نه تا جایی که من می دونم
دربر داشتن، در خود جای دادن
برانگیزاندان، موجب شدن
کار درست بودن، حرف نداشن . She's no slouch when it comes to organizing parties
تخطی کردن منحرف شدن
چیه؟ What’s with this bill? I don’t owe you any money. چرا این طوریه؟ what's with the hat چشه؟ What's with him? Is he upset?
کینه ای خشونت بار جان گداز
خود را وفق دادن، خود را با شرائط هماهنگ کردن
طفره رفتن
رای کسی رو زدن
تقلیل دادن، گرفتن وقت و هزینه یا پر کردن وقت، خلل و وفقه ایجاد کردن Although it would cut into profits, we were forced to lower our prices. I don' ...
بازی درآوردن، به بازی گرفتن ?Do you really love me, or are you just toying with me Don't toy with my emotions
بهای کاری رو پرداخت کردن ( یعنی عرق کاریو ریختن و رنجش رو کشیدن ) A:I've been doin' this ten years and I haven't gotten anywhere B:you're just payi ...
تصویر His latest movie is a grim portrayal of wartime suffering تصویر سازی، به تصویر درآوردن، به تصویر کشیدن She won a Best Actress award for her ...
نامطمئن، متزلزل، سست بنیان
خشک، خنک، غیر دوستانه
تغییر و تحولات، وقایع . They were horrified at this unexpected turn of events
جدای از ، به دور از ( بعدش کلمه باing می آید ) . Far from seeming glad to see him, Rose looked almost angry . far from being easy, it would be a d ...
از قضا چرخ روزگار گردش زمانه
هوای کسی را برداشتن اینکه دلمان هوای کسی را بکنه هوایی کسی شدن هواخواه کسی شدن
این چیزا از تو بعیده، این حرفها به تو نیمده
ماجرا چیه؟ What's this about a letter? You never told me she wrote you a letter
این رو آن رو کردن، این ور و آن ور کردن، به یک ور دیگر برگرداندن***وارانه شدن، چپه شدن I lost my place in my book when the pages flipped over in the w ...
دست به کار شدن We have to get the ball rolling on this project soon
حقِ ( قانونی یا اخلاقی ) ، قدرت، توانایی کنترل ***مقام و مسئول***به صورت جمع: مسئولین و مقامات سازمان ملل از قدرت خود برای کمک به آنها استفاده کرد ا ...
داستان بافی داستان سرایی
بی چون و چرا بی حرف و حدیث
خارج از حد و شئونات You can disagree with her, but calling her dishonest was out of line
چقدر طولش دادی
بر فرازِ The airplane was high above the clouds
چیزی گیر کسی آمدن چیزی توی راه کسی قرار گرفتن ( به عنوان یک فرصت ) Several chances came our way but we missed them