پیشنهاد‌های غزال سرخ (١,٣٤٤)

بازدید
٢,٦٥٥
تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

چندمذهبی

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

ودایی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ناخوش ناخوش احوال

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روانپریش

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کف آلود

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پادشاهی نروژ

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کوتاه سخن اینکه

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ تلفظ نام های خاص: اوسون شهری است در فرانسه

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ نشر نو: ناشایسته، نامناسب، نابجا، ناسزاوار، بی مورد پیشنهاد شخصی: بی وجه

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ نشر نو: قهرمانی، دلاوری کار برجسته، شیرین کار، هنرنمایی فتح نمایان

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

درخور توجه است که در خور توجه آن است که آنچه درخور توجه است آن است که شگفت انگیز آن است که

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرنوشت شومی رقم زدن سرنوشت بدی رقم زدن سرنوشتی را بر باد دادن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نام خاص [انگلیسی] فَنی [فرانسوی، آلمانی] فانی به نقل از فرهنگ تلفظ نام های خاص

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

درست مطابق انتظار، درست همان طور که انتظار می رود

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ نشر نو: ۱ - ویژه، مخصوص، خاص ؛ استثنایی، فوق العاده ۲ - بخصوص، خاص، استثنایی ۳ - سختگیر، مشکل پسند، ایرادی، وسواسی ۴ - [منطق] جزئی [در برابر ک ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

می یو نامی است فرانسوی که به همین صورت ضبط می شود، و نه میلهاد یا میلهود

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دوراندیشانه از سر احتیاط و دوراندیشی showing good judgment: کمبریج دیکشنری

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به حکم احتیاط و عقل از روی دوراندیشی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ نشر نو؛ پیش پنداشته متعصبانه توأم با/حاکی از پیشداوری

پیشنهاد
٠

در طی تاریخ در گذر تاریخ

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ نشر نو مخل مزاحم، ناخوانده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

فرهنگ نشر نو: آشنا کردن، معرفی کردن، داخل جمع یا گروهی کردن مطرح کردن، آغاز کردن، بنیاد نهادن ــــــ متداول کردن ـــ معمول کردن وارد کردن، گنجاندن ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تحسین انگیز، ستایش انگیز گیرا، باعظمت، باابهت تأثیرگذار فرهنگ نشر نو

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ نشر نو: ۱. پدیده، پدیدهٔ خارق العاده حدث ۲. ( آدم یا چیز ) خارق العاده چیز استثنایی، عجیب، نادره، برجسته، غیرعادی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ نشر نو: اختصاص، تخصیص بودجه، اعتبار تصاحب، تملک، ضبط، تصرف دزدی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ نشر نو: ۱ - محکم، مستحکم، بادوام، اسطقس دار، بااسطقس، جان دار ۲ - مکفی، کافی، کفایت کننده ۳ - کلان، عظیم، قابل توجه، معتنابه ۴ - اساسی، بنیادی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ نشر نو: قابل ملاحظه ، قابل توجه، شایان توجه، درخور توجه، چشمگیر محسوس، مشهود

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ نشر نو: بسیار زیاد، فوق العاده، به حد افراط، خیلی زیاد، بغایت، بی نهایت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ نشر نو: ۱/ شدید، حاد، سنگین اساسی، بنیادی عمیق، ژرف ۲/ پرمحتوا، عمیق، پرمغز حاکی از بصیرت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سازش ناپذیر لجوج

پیشنهاد
٠

"Throw to the wind" is an idiom meaning to disregard or abandon something, often in a careless or reckless way. It's not a literal act of throwing so ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر باد دادن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهر، محبت، رأفت، عاطفه، علاقه، دلبستگی رغبت، تمایل ـــــــــــــ فرهنگ نشر نو

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کابالایی قبالایی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کابالایی قبالایی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عزیزدردانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

the present or current month ماه جاری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به خود زحمت دادن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک وقت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به سهم خودم AI Overview "For my own share" means "for my personal part" or "for my individual portion. " It implies that you are referring to somet ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیابانی در محلهٔ مشهور چلسی در لندن که به صورت چِینی تلفظ می شود

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیرصالح غیرمرتبط نامرتبط ناموجه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجیرشده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Mirriam - Webster a person who serves for hire especially for purely mercenary motives مزدور

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Mirriam - Webster since —used to introduce a statement that explains the reason for another statement چرا که زیرا از آنجا که به همین دلیل از این ر ...

پیشنهاد
٠

در گذر نسل ها از نسلی به نسلی دیگر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Merriam - Webster a large abstract structure holds together the social edifice R. H. Tawney طرح کلی خمیرمایه [مطمئن نیستم]

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

a complex system of beliefs "the concepts on which the edifice of capitalism was built" نظام فکری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناعقلانی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنیای کار دنیای کسب و کار

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسألهٔ اعتبار امضا مسألهٔ شاخص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

بنا بر گفته ها،

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بالطبع بنا به طبیعت طبیعتاً از روی طبع

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

نظربازی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نقطه عزیمت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سمبل کاری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

کالایی سازی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

( Pertaining to a series of utterances between two people who do not speak the same language ناهمزبانانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بیماری کُشنده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تلفظِ درستْ منْ بنده است و نه منِ بنده.

پیشنهاد
٠

در طی گذر زمان با گذشت زمان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پهلوان پنبه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

برعکس در مخالفت با مخالفِ برعکسِ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

برای این کار بدین منظور به همین منظور با این هدف،

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تلافی کننده مقابله کننده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تلافی مقابله به مثل تقابل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

[حمله] شخصی [نقد] شخصی [نقد] غرض ورزانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

غریبه بیگانه ناآشنا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

برعکس! اتفاقاً برعکس! کاملاً برعکس! قضیه کاملاً برعکس است!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

سبْک مند سبْک پردازی شده دارای سبْک برخوردار از سبْک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

تکرارشونده مکرر متناوب ت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بازیافت پذیری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

بسیار نقل شده بسیار ارجاع داده شده بسیار استنادشده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

ازخودگذشتگی فداکاری ایثار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

یارانه سوبسید اعانه کمک هزینه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

در مسیرِ در خلالِ در طیِ در جریانِ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

همراهی کردن با همراه بودن با ملازم بودن با رابطه مستقیم داشتن با مستقیماً مرتبط بودن با

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

سازگاری همسازی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

سازگار همساز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

سیاق عبارت نحوه بیان سیاق بیان نوع بیان جمله بندی چینش کلمات

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

همچنانکه پیشتر ذکر شد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

همچنانکه پیشتر گفته شد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

در نظر گرفتن به عنوانِ فرض کردن به مثابه تصور کردن به مثابه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

با این همه، با این حال، با وجود این، به رغم این موضوع، مع الوصف، با این اوصاف،

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

درونی ( مربوط به شخص )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

[حقوق] تجمیع دعاوی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

یک بعدی تک بعدی تک ساحتی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درهم آمیزی پیوندزنی قلمه زنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به دفتر رسیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به منصه ظهور رسیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

تصمیم اتخاذ کردن تصمیم گرفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نتیجه رسیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بینابینی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به ظرافت تمام با پیچیدگی تمام

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

استعمارزدایی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در شرایط یکسان در شرایط مشابه در شرایط برابر در موقعیت برابر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

ناکجا برهوت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

برهوت ناکجا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

تب آلود تب زده پرتب و تاب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیچه ای برآمده از آرای نیچه برگرفته از آرای نیچه متعلق به نیچه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

آغوش تنگ آغوش محکم آغوش سفت و محکم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نویسنده طور نویسندگانه مؤلف طور مؤلفانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دردسرساز مشکل ساز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فوکو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مؤلفانگی نویسندگانگی

پیشنهاد
٠

if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them انتقاد وارد کردن به نقد کردنِ کسی انتقاد کردن از

پیشنهاد
٠

if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them به کسی اتهام زدن اتهام بستن به اتهام زدن به کسی را متهم کر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them متهم کردنِ کسی اتهام بستن به مقصر دانستن کسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them انتقاد کردن از

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

وجه تاریخی بخشیدن به

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

[آموزشِ] عالی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

فقیر و فنی مرفه و فقیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تناسب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

قفانگرانه گذشته نگرانه با نگاهی به گذشته پس نگرانه با قفانگری با گذشته نگری با پس نگری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تعهدآور

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

حال و روز اوضاع و احوال شرایط وضع موقعیت وضعیت وضع امور شرایط کلی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ویتگنشتاین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

روا مناسب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

مثلاً برای مثال برای نمونه به عنوان مثال به عنوان نمونه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به عبارتی دیگر به بیانی دیگر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بغتتاً دفعتاً آنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

آمپر پراندن جوش آوردن سیم های کسی اتصالی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

ابتدا به ساکن در ابتدا در اوائل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به عبارتی دیگر، به بیانی متفاوت، put another way simply put put it differently otherwise stated said differently otherwise speaking in other quart ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فکرنشده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تهیگی تهیا میان تهیگی توخالی بودگی پوکی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دلالتگر دلالت کننده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به موقع سرِ وقت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

تکلیف چیزی را یکسره کردن تکلیفِ چیزی را روشن کردن قطعیت بخشیدن به تثبیت کردنِ چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گمراه کردن به بیراهه کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

افراد بالغ بزرگسالان آدم بزرگ ها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدکردار بودن خرده شیشه داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گرسنه بودن گرسنه ماندن از گرسنگی رنج بردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

نقل از فرهنگ هزاره: come to do sth: ۱ - به منظور انجام کاری آمدن ۲ - سرانجام به جایی رسیدن که، بالاخره، دست آخر پیشنهادِ شخصی: نهایتاً آخرالامر ارتج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازگفته شده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به همان سیاق، به همان روش، به همان شیوه،

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به همین سیاق، به همین روش، به همین شیوه،

پیشنهاد
٠

درز گرفتن اشتباه کسی حسن نیت داشتن درباره کسی تأیید کردنِ کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

گهگاه گاه و بی گاه هرازگاهی هرازچندگاهی به طور نامنظم دیمی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

قاطعانه سرسختانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به دنبالِ درپیِ متعاقبِ بر اثرِ پس از در نتیجة پیروِ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ادامه دادنِ انجام کاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

فرحبخش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

درِ گوشی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در میانه شب در خلوتِ شب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

در میانه ی. . در میانِ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خلاصه نویس ها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

داده پرداز گردآورنده داده و اطلاعات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: [اتاق و غیره] مرتب کردن، نظم بخشیدن به، ( چیزی را ) سر جای خود گذاشتن [خرابی] تعمیر کردن، ترمیم کردن، جبران کردن [روابط ] اصلاح کردن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سیاست لبه پرتگاه سیاست بازی با آتش خطرپذیری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نقل از فرهنگ هزاره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

پر باد نفاخ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

هزاره: ۱ - خوب، به خوبی، خیلی خوب ۲ - مؤدبانه، خیلی مؤدبانه ۳ - به دقت، باظرافت،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

قواره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

ابعاد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

فصل پررونقِ سفر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

نگاه هیز به کسی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

از سر استیصال نومیدانه از روی ناچاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مشغولِ درگیرِ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به طرز بی معنایی به طرز احمقانه ای بی دلیل خاصی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

خوره سینه چاک شیفته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به شدت خیلی حسابی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

in an angry or annoyed state They argued and she left in a huff

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خدمات کفن و دفن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

عکس خراب کن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

لرزان پرجنب وجوش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خاطرجمع اسطقس دار سرِ موضع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

دست به کار شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

used to emphasize what you are saying: That darn World Cup means so much to you, I know. It's over, and there's not a darned thing we can do about i ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

a very large piece of land sticking out into the sea the Cape of Good Hope

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

The phrase beyond words is an idiomatic expression that refers to an overwhelming situation where one cannot find words to express ones emotions. The ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

خرت وپرت خریده ریز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شلوغ بازی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگران شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

نزدیک بود که چیزی نمانده بود که نزدیک است که چیزی نمانده که به زودی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به ْسرعت برخاستن برجهیدن و برخاستن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از جای خویش برجهیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دعوا کردن get into a fight To engage in a verbal or physical altercation with someone . I can't believe you got into a fight with the biggest kid in ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. used to make an unenthusiastic suggestion. "I may as well admit that I always underestimated John" 2. used to indicate that a situation is the ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به مثابه به عنوان به صرفِ در جایگاه همچون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

دادستان بازپرس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چمدان واژه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

رحم کردن مرحمت داشتن ترحم داشتن to treat with kindness and forgiveness.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

DEFINITIONS1. a sudden strong feeling. a wash of pain/warmth/anger. Synonyms and related words. Sudden instances of a particular emotion موجی از احسا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پدر آسمانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

phrase. Something or someone of consequence is important or valuable. If something or someone is of no consequence, or of little consequence, they ar ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بئاتریس بئاتریچه "بیچه" دی فولکو پورتیناری ( به ایتالیایی: Beatrice "Bice" di Folco Portinari ) ، ( زادهٔ ۱۲۶۶ - درگذشته ۱۲۹۰ میلادی ) ، زنی از اهالی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

آرابِسْک[۱]، یا اَرَبِسْک، عَرَبِسْک، شیوه‎ای از تزیین با شکلهای دقیق هندسی و نقشهای گیاهی ساده شده ( استیلیزه و قراردادی ) و دور از طبیعت ( انتزاعی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

تل زباله

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

گروه زندانیان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

INFORMAL•NORTH AMERICAN a track maintenance worker on a railway

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آقطی ( سرده ) از ویکی پدیا آرایه شناسی فرمانرو: گیاهان ( طبقه بندی نشده ) : گیاهان گلدار ( طبقه بندی نشده ) : گیاهان گلدار راسته: خواجه باشی سان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

واحد انرژی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

اتوبوس برقی تراموا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سمضربه ( شاملو در یکی از شعرهایش از این کلمه بهره برده )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

INFORMAL abandon someone. "it seems Jack's run out on her and the three children" ترک کردنِ ( کسی ) ول کردنِ ( کسی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

فوق العاده ( حالت قیدی ) سخت ( حالت قیدی ) به شدت بدجور ( حالت قیدی ) وحشیانه به تندی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

fill ( someone ) with anxiety . he letter consternated me and flung me into a depression

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

قاطع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

پیش بینی کردن آینده پیشگویی کردن آینده پیشواز رفتن آینده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

از جانب کسی از سوی کسی به دستِ کسی توسط کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

نونوارشده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام وبستر a small amount of money that someone does not need مثال: The beggar asked us if we had any spare change پول خرد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

چیزی برای عرضه کردن داشتن چیزی عرضه کردن چیزی داشتن __________به نقل از هزاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

عصبی عصبانی نگران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

دست نخورده اصلاح نشده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

To get around a problem or difficulty means to overcome it فائق آمدن بر مسأله غلبه کردن بر مسأله

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

often; frequently: commonly used words. usually; generally; ordinarily. in a common manner در بیشتر مواقع در اغلب مواقع معمولاً

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نقل از هزاره: 1. ( نیز صفت گونه ) پیش کسوت، قدیمی، کهنه کار، کارکشته، کارآزموده؛ ( نظامی ) سربازِ قدیمی 2. ( در آمریکا ) سرباز قدیمی، کهنه سرباز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

equipment جمع بسته نمی شود و s نمی گیرد، بنابراین equipments غلط است. protective equipment را هم بهتر است به تجهیزات ایمنی برگرداند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

صاحب قدرت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ایمیل ورودی ایمیل وارده نامه ورودی نامه وارده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

به لطفِ به پشتوانه ی به مددِ به یاریِ به واسطه ی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

بدفهمی سوء فهم سوء برداشت به نقل از هزاره: تصویر غلط فکر غلط پندار نادرست برداشت غلط اشتباه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

منع عبور و مرور منع رفت و آمد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

هزاره: بی هیچ تعجبی بدون هیچ تعجبی همان طور که انتظارش می رفت تعجب ندارد که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

قیمت ارزان تر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کسری از ثانیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

With this said is a way of saying In the light of what has been said what I have said what you have said what he/she has said and then something ev ...

پیشنهاد
١٢

اطلاعات محرمانه اطلاعات سِرّی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ناخوانا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

خرد و خاکشیر کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

مملو لبریز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به علاوه، علاوه بر این، مضاف بر این، همچنین،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام وبستر: to understand مثال: "Yes we're late, but it was raining, then we got a flat tire …" "All right, I get the idea" فهمیدن متوج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

پیش تنظیمات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

برگرداندن فایل حذف شده ( در کامپیوتر )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

نامرئی رؤیت ناپذیر مشاهده ناپذیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: غیرموجه نالازم ناموجه بی دلیل غیرضروری غیرلازم غیرمجاز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از آکسفورد: not providing encouragement or emotional help مثال: "the family environment is unsupportive" ناپشتیبان غیرحامی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

به نقل از هزاره: مطابق موافق مساوی برابر همانند نظیر شبیه مشابه ( ریاضی ) متناظر، متقابل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

برنامه گاهشمار برنامه روزشمار برنامه تقویم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

تعمداً عامدانه از روی غرض و مرض

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

تلاش ناکام تلاش ناموفق تلاش شکست خورده اقدام ناکام

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

در موقعیت اضطراری در شرایط اضطراری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

سابقه تماس ها پیشینه تماس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: خوشبینانه با خوشبینی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: [شخص] خوشبین [نظر] خوشبینانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: 1. بهترین، مناسب ترین، مطلوب، مناسب 2. حد مطلوب، بهترین حد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نقل از هزاره: ( رسمی ) بهینه ساختن بهینه کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: ( رسمی ) بهینه ساختن بهینه کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: خطای باصره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: هنر بصری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: ( محاوره ) بیرون آمدن، شرکت نکردن، کناره گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نقل از هزاره: انتخاب کردن اختیار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: تصمیم گرفتن ( که )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

به نقل از هزاره: داستانی خیالی تخیلی غیرواقعی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

توضیح دهنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

تبیین کننده تبیین گر مُبین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه نامه فهرست لغات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

عامل تعیین کننده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: اول اولاً نخست آنکه در درجه ی اول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: 1. غیررسمی، خصوصی، محرمانه 2. به طور غیررسمی، به طور خصوصی، به طور محرمانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریان وبستر a thorough examination of a subject or topic بررسی جامع بررسی عمیق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

under the hood. ( figurative ) Beneath the surface; in its internal workings

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

به نقل از هزاره: برخلاف انتظار دور از انتظار خلاف شمّ مغایر شمّ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: تا حدودی نسبتاً تا اندازه ای تا حدی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از میریام وبستر: informal. : hold —usually used in phrases like get ahold of to mean "take hold of, " "get possession of, " "get in contact wi ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: حواسِ ( کسی ) به. . . بودن مواظبِ . . . بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: دزدکی مخفیانه یواشکی موذیانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: ( محاوره ) مواظبت کردن از مراقبت کردن از حواس کسی به . . . بودن چشم کسی به . . . بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: 1. دانه دانه 2. زبر، خشن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: 1. ( به نشانه ی خطر ) پرچم قرمز 2. پرچم سرخ، پرچم انقلاب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از ell. stackexchange. com : A blanket statement is a generalization - something that covers everything, like a metaphorical blanket. There i ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به نقل از هزاره: مفصل مشروح پر از جزئیات مبسوط جامع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

حداقل کم کم لااقل ___________به نقل از هزاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: از پیش تعیین شده از پیش برنامه ریزی شده از پیش ترتیب داده شده پیش بینی شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به نقل از هزاره: [طرح، برنامه، دستگاه و غیره] مطمئن، قابل اعتماد، خطاناپذیر، بی خطا به نقل از فرهنگ پویا: 1. خطاناپذیر 2. مطمئن، قابل اعتماد 3. ساده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به نقل از هزاره: تطبیق دادن با هماهنگ کردن با همساز کردن با دمساز کردن با مربوط کردن به ربط دادن به پیوند دادن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بازرسی بدنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: در عمق وجود خود در ته دل خود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

باور عمومی اعتقاد عمومی باور رایج اعتقاد رایج باور مشترک اعتقاد مشترک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: ( از ترس یا سرما ) راست شدن مو، دون دون شدن پوست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: ( از ترس یا سرما ) راست شدن مو، دون دون شدن پوست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: goose flesh ( از ترس یا سرما ) راست شدن مو، دون دون شدن پوست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به فکر ِ ( کسی یا چیزی ) افتادن به یادِ ( کسی یا چیزی ) افتادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بدترین حالت پست ترین نقطه پایین ترین نقطه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پایین ترین نقطه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

راضی [بودن] از چیزی رضایت [داشتن] از چیزی شاد [بودن] از چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

[در مورد مواد مخدر] فضا رفتن نشئه شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: گذشته ها ایام گذشته دوران گذشته دیروز سال های گذشته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از میریام وبستر: ( completely different from ( something مثال: This small village is a world away from the hustle and bustle of the city سرا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: قابل تصور تصورپذیر قابل درک تصورکردنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از میریام وبستر: 1: alternately in and out he's been in and out all day 2: to the last detail : EXHAUSTIVELY, THOROUGHLY understands his busin ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: استهلاک فرسودگی فرسایش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

( خودرو ) سیستم تعلیق زیربندی فنربندی به نقل از هزاره: 1. تعلیق 2. محرومیت؛ محروم ساختن 3. ( فنی ) فنربندی 4. ( داروسازی ) سوسپانسیون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

آکسفورد: the existing state of things, as opposed to one that is imaginary, simulated, or theoretical مثال: "we live in the real world of limited fin ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سبک سوار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از آکسفورد: equip ( something ) with measuring instruments مثال: engineers have instrumented rockets to study the upper atmosphere مجهز به ابز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

به نقل از هزاره: [نگاه، لبخند، شخصیت و غیره] گیرا جذاب دلنشین تو دل برو خوشایند

پیشنهاد
٠

اختلاف تراز پوشش واژه های مصوّب فرهنگستان [شنوایی شناسی] تفاوت فاز در دو گوش که به بهبود آستانه های پوشش یافتۀ دوگوشی منجر می شود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام وبستر: US, informal. : ready to leave or to start doing something مثال: . We have all the tools and supplies we need, so we're goo ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از کالینز دیکشنری: extremely efficient مثال: While the ground - source heat pump is superefficient and constant, the airsource pump is effecti ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

برقی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: 1. با تمام قدرت، با تمام نیرو، با تمام سرعت 2. خسته، کوفته، درمانده، از پا افتاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: اهمیتی داشتن فرقی داشتن توفیری داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از کمبریج: to need something to make a result happen مثال: . The future of the company is riding on the new management

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: وابسته بودن به منوط بودن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

adv به نقل از هزاره: به آسانی به راحتی ( به طورِ ) دقیق قشنگ خوب تمیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: چیزی را شکافتن چیزی را قطع کردن توی چیزی فرو رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: چیزی را شکافتن چیزی را قطع کردن توی چیزی فرو رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

به نقل از هزاره: ( عامیانه ) 1. کس 2. ( به طعنه ) آدم خوارکس ده، خوک کثیف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: [نقشه، نقاشی و غیره] به اندازه ی طبیعی، در مقیاس طبیعی ( محاوره ) کامل، تمام عیار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از MERRIAM - WEBSTER : : to affect or influence a decision —usually used in negative statements مثال: . Personal feelings had no bearing on o ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

exceed the limits of what is reasonable or acceptable زیاده روی کردن از حد و مرزهای پذیرفته شده فراتر رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: بگیرش! برو! بزنش! ولش نکن! معطلش نکن!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

فوق العاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به نقل از هزاره: آشکارا مسلماً معلوم است که روشن است که بدیهی است که واضح است که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: 1. با دست، دستی 2. به دستِ کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به نقل از هزاره: بازرسی وارسی بازدید کنترل معاینه امتحان سرکشی ( به )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: [مدارک، چیزها و غیره] بازرسی کردن، وارسی کردن، کنترل کردن، بازدید کردن؛ [ماشین آلات و غیره] امتحان کردن، معاینه کردن، بازدید کردن، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از هزاره: به هوش آمدن حال کسی جا آمدن جان گرفتن دوباره جانی گرفتن از نو زنده شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: به هوش آوردن زندگی بخشیدن به جان دادن به زندگی دوباره ای بخشیدن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

توقفگاه توقف کوتاه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: در آستانه ی در شُرُفِ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

به نقل از هزاره: 1. به طور مؤثری، به طرز کارایی، به طور ثمربخشی 2. در واقع، عملاً، در حقیقت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: شهر بازاردار بازارشهر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

به نقل از لانگمن: used when you want to emphasize that something is true about almost all of a group of people or things مثال: The vast majority of ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: شخصاً به شخصه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: اساساً از بنیاد علی الاصول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: [شخص] قشنگ، خوشگل برازنده خوش تیپ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: 1. تمام راه، تمام مسافت؛ تمام مدت، تمام وقت، یکریز 2. کاملاً، تماماً

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از آکسفورد: be permanent or widely accepted مثال: "the internet is here to stay" به شکل گسترده ای پذیرفته شدن قبول عام یافتن به نقل از هزاره ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ماشین های توزیع شیر به نقل از هزاره: ( در بریتانیا ) وانتِ شیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از آکسفورد: ( be openly at variance with ( what is usual or expected مثال: "a need to fly in the face of convention" به نقل از هزاره: 1. [قان ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

hot rod به نقل از هزاره: ( در آمریکا، عامیانه ) ماشینِ تقویت شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: ( در آمریکا، عامیانه ) ماشینِ تقویت شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به نقل از هزاره: بی اغراق حداقل چیزی که می شود ( درباره اش ) گفت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: به این معنی که از این حیث که به نقل از آکسفورد: for the reason that مثال: "I was fortunate in that I had friends"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از:https://hinative. com It's that simple" indicates that whatever you were shown or told how to do is not very complicated or difficult" به ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

هنگام ویرایش، بارها با عبارت the state - of - the - art و ترجمهٔ نادرست آن ( وضعیت هنر ) روبه رو شده ام. این اصطلاح را زمانی به کار می برند که بخواهن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

هنگام ویرایش، بارها با عبارت the state - of - the - art و ترجمهٔ نادرست آن ( وضعیت هنر ) روبه رو شده ام. این اصطلاح را زمانی به کار می برند که بخواهن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از ویکیپدیا: The state of the art refers to the highest level of general development, as of a device, technique, or scientific field achieved ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

1 —used to make a statement more forcefulI:that was one hell of a good fight 2 : very good: She's a hell of a player 3. very bad or difficult" We've ...

پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: حداکثر کوشش خود را برای . . . کردن نهایت سعی خود را کردن که. . . خود را به آب و آتش زدن که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

When you "push something to the limit", you make it work as hard as it can; often you make it work so hard that it breaks down or wears out. He has w ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: [دستگاه و غیره] کار کردن با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

به نقل از هزاره: غیرقابل توضیح توضیح ناپذیر تبیین ناپذیر غیرقابل تبیین توجیه ناپذیر پیچیده بغرنج غیرقابل فهم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: در اصل اساساً به ذات خود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: 1. جن گیری، عزایم خوانی، استعازه، زارگیری 2. عزایم، دعا، تعویذ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از آکسفورد: done at the last possible moment, typically in desperation مثال: "Wilson levelled with a last - gasp try" لحظه آخری آخرین لحظه آخر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

NAIL IT means "Achieve an Excellent Result". The term NAIL IT is used when something has been done perfectly. NAIL IT is "typically seen written in ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از www. macmillandictionary. com : used for expressing disappointment that something has failed, has been lost, or has been destroyed مثال: . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: با داد و هوار بیرون رفتن با قهر و غضب خارج شدن مثل تیر از تفنگ دررفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به نقل از The Free Dictionary: To leave angrily مثال ها: . When mom realized we weren't listening to her story, she stormed off . Don't just storm ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: ( تلویزیون ) متن رسان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از The Free Dictionary: To fail; to be ruined or destroyed; to be squandered or wastefully discarded مثال ها: . My father's company is now go ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از Merriam - Webster. com Dictionary to change as conditions change به روز بودن به روز ماندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: ( محاوره ) شیطون / شیطونه می گه. . .

پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: خود را موظف به انجام کاری دانستن موظف به انجام کاری بودن

پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: خود را موظف به انجام کاری دانستن موظف به انجام کاری بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از کمبریج: informal. to be ready and able to start doing something that you planned مثال: . Once we get the computer installed we'll be in bus ...

پیشنهاد
٦

معروف به. . . بودن مشهور بودن که ________به نقل از هزاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: مقدر بودن ( که )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: 1. سرگرمی، تفریح، مشغولیت 2. [تئاتر، سیرک و غیره] برنامه، نمایش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مفرح جالب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به طرز سرگرم کننده ای به طور مشغول کننده ای به طور دلپذیری به طرز خوشایندی به طرزی لذتبخش ___________به نقل از هزاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

به نقل از هزاره: 1. سرگرم کننده مشغول کننده لذتبخش خوشایند دلپذیر 2. پذیرایی مهمانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

خبرنگار جنجالی عکاس سمج ________به نقل از هزاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

به نقل از هزاره: خبرنگار جنجالی عکاسیِ سمج

پیشنهاد
١

به نقل از The Free Dictionary: rude slang: . Extremely drunk to the point of being out of control or incomprehensible مثال: . It wasn't until we s ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از میریام وبستر: ( British, informal impolite. : to make fun of or laugh at ( someone or something مثال: . He took the piss out of me about ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از YourDictionary ( idiomatic ) Try or attempt ( something ) مثال: . I don't think it will work, but I suppose you could give it a shot به ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: رضایتبخش نبودن ارضاکننده نبودن قانع کننده نبودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: نامطلوب ناخوشایند بد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

intoxicated with drugs or alcohol ( از مستی یا نئشگی ) توی فضا بودن تا خرتناق مست بودن تا خرتناق نئشه بودن پاتیل بودن ( از نئشگی ) سوت بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از مک میلان: an idea that shows great intelligence ایده ی خوب فکر بکر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از مک میلان: an idea that shows great intelligence ایده ی خوب فکر بکر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از میریام وبستر: a brilliant and successful idea or decision مثال: Deciding to relocate the company was a stroke of genius

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از dictionary. babylon - software. com Definition of Your money or your life Give me your money or I will kill you. Origin. The traditional ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از تزاروس: take a picture with a camera عکس گرفتن فیلم گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

follow - up به نقل از هزاره: 1. دنباله، ادامه، بقیه. 2. [نامه، بخشنامه و غیره] یادآوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: 1. ناو سرفرماندهی 2. گل سرسبد، چشم و چراغ 3. [برنامه، مدل اتومبیل و غیره] اصلی، مهم، عمده به نقل از فرهنگ پویا: 1. ناو سرفرماندهی 2 ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از آکسفورد: . make a special effort to achieve something مثال: . state regulators will go the extra mile to ensure that this settlement is a ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: 1. تجسد، جسدپذیری، تجسم 2. تجسم، مظهر، نمونه ( بارز )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: سرزندگی شاداب روحیه نشاط

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از میریام وبستر: : to have the ability ( to do something ) : be capable ( of something ) مثال: His last performance was wonderful; I didn' ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

( محاوره، در خطاب به بچه ) پدرسوخته! حرامزاده! _________________به نقل از هزاره

پیشنهاد
١

بی شعورترین افراد کم هوش ترین افراد ________________به نقل از هزاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کار آسانی نبودن ___________________به نقل از هزاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از هزاره: حسن نیت داشتن نظر خیر داشتن نیت خوب داشتن قصد بدی نداشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: به درد. . . خوردن برای. . . مناسب بودن مناسبِ . . . بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: قصدی نداشتن منظور بدی نداشتن غرض و مرضی نداشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از Wiktionary no mean feat ( plural no mean feats ) ( idiomatic ) A laudable triumph of great difficulty; no small feat به نقل از کمبریج: a g ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: کار بزرگ عمل برجسته شاهکار معجزه اعجاز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

عضو گروه کارکنان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به نقل از هزاره: 1. ( نظامی، در جمع ) مانور، رزمایش، نمایش رزمی؛ مشق 2. ( مجازی ) مانور، حرکت ماهرانه؛ تمهید، نقشه، تدبیر، شگرد، ترفند؛ حیله 3. ( نظا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

شهروند عادی مردم کوچه و بازار آدمِ کف کوچه و بازار فرد عادی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به نقل از هزاره: ( مجازی ) به سراغ کسی رفتن به فکر کسی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: ( مجازی ) به سراغ چیزی رفتن به فکر چیزی بودن

پیشنهاد
١

به نقل ازHiNative: to be vocal about something" means that you have to speak your thoughs about something. you have to say what your " . ideas are, ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از Collins dictionary : under pressure and doing as much as is feasible مثال ها: . The system is very stretched . The deal will also help ...

پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: به هیچ وجه من الوجوه به هیچ طریقی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: یک بند یکریز یکسره بی وقفه لاینقطع پشت سر هم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: 1. ( عامیانه ) سرباز بودن، خدمت بودن 2. زندان بودن، تو هلفدونی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: قانون را نادیده گرفتن استثنا قائل شدن از واقعیت فاصله گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلیسای جامع سالزبری به نقل از ویکیپدیای فارسی: کلیسای جامع سالزبری ( به انگلیسی: Salisbury Cathedral، تلفظ: سالزْبــِری کَثیدرال ) در سده سیزدهم در ش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

سالزبری

پیشنهاد
١

به نقل از: Macmillan used for saying that a situation is more complicated than it seems مثال: . I feel that there’ s something more to this than me ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: 1. تقریباً، کمابیش، بفهمی نفهمی 2. حدوداً، تقریباً، به تخمین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: به معنای دقیق کلمه

پیشنهاد
١

به نقل از wordreference: try to go beyond the confines/boundaries/edge of what is possible مثال: Working at the elite level in motorsport, we push at ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تکرارنشدنی منحصر به فرد [در متون ادبی] عدیم النظیر بی همتا بی مثال بی مانند به نقل از هزاره: استثنا ( چیزِ ) استثنایی، ( چیزِ ) اتفاقی،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از Wiktionary : . piece of work ( plural pieces of work ) A product or manufactured article, especially an item of art or craft اثر هنری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از مک میلان دیکشنری: to be wanted by a lot of people مثال: . Our software is in demand all over the world به نقل از هزاره: خواهان داشتن، خری ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

خواهان خریدار طالب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: [پیراهن] یقه بلند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: بلندنظری مناعت طبع بزرگ منشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بلندنظرانه بزرگ منشانه به نقل از هزاره: با بلندنظری با مناعت با بزرگ منشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: بلندنظر با مناعت طبع بزرگ منش با روحِ بزرگ معتقد به اصول اخلاقی [آرزو و غیره] عالی، متعالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: عصبی تندمزاج حساس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از www. macmillandictionary. com . to do the difficult work, or to deal with the pressure, so that someone else does not have to مثال: . H ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: 1. ( نظامی، در جمع ) مانور، رزمایش، نمایش رزمی؛ مشق 2. ( مجازی ) مانور، حرکت ماهرانه؛ تمهید، نقشه، تدبیر، شگرد، ترفند؛ حیله 3. ( نظا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به نقل از هزاره: 1. [وضعیت بیمار، وضع اجتماعی] بحرانی، حساس وخیم، خطرناک سخت، حاد 2. [نوشته، تحلیل، نسخه] انتقادی 3. [شخص، نگاه] نکته سنج، نقاد، خرده ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: 1. زمین موات 2. فاصله ی بین دو لشکر متخاصم 3. منطقه ی بی طرف 4. ( مجازی ) گم آباد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

وصف الحالی حدیث نفسی خودزندگینامه ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

به نقل از هزاره: 1. نبردن، گذاشتن، باقی گذاشتن 2. ول کردن، ترک کردن، پشت سر گذاشتن 3. جا گذاشتن 4. جلو افتادن از، عقب گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به نقل از هزاره: از جمله من جمله با که شاملِ . . . هم می شود شاملِ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: مته ی بادی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: 1. امکان؛ احتمال؛ امر محتمل، امکان محتمل؛ امکان بالقوه 2. پیشامد، اتفاق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

به نقل از هزاره: 1. دست نخورده، سالم؛ تازه؛ بکر 2. قدیمی، اولیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: اسم: مستطیل صفت: مستطیلی شکل، مستطیل، مستطیلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: با. . . بد شدن ( کسی ) از . . . بدش آمدن با . . . چپ افتادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

به نقل از هزاره: 1. [لبخند، رفتار] گرم، صمیمانه، محبت آمیز، دوستانه 2. [ساختمان، اتاق] مطبوع، دلپذیر، دلچسب، باروح

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: خودجوشی خودانگیختگی خودزایی صرافتِ طبع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: [فکر، ایده] به صورتِ . . . درآوردن به. . . تبدیل کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: آرامش؛ سکوت؛ صفا؛ [آسمان] صافی، صاف بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

A phrase that means at the required size to solve the problem. At scale typically refers to handling larger volumes

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

به نقل از هزاره: [تجربه] عملی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

پتینه کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: 1. زنگار 2. پوشش، لایه 3. ( روی چوب کهنه ) برق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: 1. با وقاحت، با بی شرمی، بی پروا، بدون پروا، وقیحانه 2. بی دغدغه، راحت، بدون خجالت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: 1. بی شرمانه، بی خجالت، وقیحانه، بی پروا؛ بی پرده 2. بدون خجالت، راحت، بی دغدغه

پیشنهاد
١

To push something to its limits means to test it as far as it will go When you "push something to the limit", you make it work as hard as it can; of ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

To push something to its limits means to test it as far as it will go When you "push something to the limit", you make it work as hard as it can; of ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

دلمشغولی اشتغال ذهنی مشغولیت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Abby or Abbie is generally a nickname for the feminine given name Abigail, but can also be a given name in its own right [اسم زنانه] اَبی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: 1. الهام 2. منبع الهام، الهامبخش 3. ( محاوره ) فکر خوب، فکر بکر 4. ( مذهب ) وحی 5. دم، شهیق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

From Wikipedia, the free encyclopedia. Potts ( and Pott ) is a surname of English origin. The word potts refers to circular . hollows in the ground ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

[اسم خاص مردانه] تیموتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: به طور وسوسه انگیزی آنچنان . . . که آدم را وسوسه می کند به طور اغواگری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: وسوسه انگیز اغواگر ترغیب کننده جذاب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: 1. جسمانی، جسمی؛ نفسانی 2. شهوانی، شهوت انگیز 3. [شخص] لذت جو؛ شهوی، شهوتران، شهوت پرست 4. لذت بخش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به نقل از هزاره: 1. ابداً، به هیچ وجه، به هیچ روی 2. ( در پاسخ تشکر ) قابل نبود، چیزی نیست، قابلی نداشت، خواهش می کنم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: نه چندان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: و هرچیزِ دیگر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: با وجودِ با همه ی هر یک از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به نقل از هزاره: 1. از همه جهت، از هر جهت 2. برای همه کس، برای همه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: به پایان رسیده به انتها رسیده در شرف نابودی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: روی هم رفته، بر روی هم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: هرچه بهتر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: 1. تقریباً 2. به جز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: 1. خسته، کوفته 2. درمجموع، روی هم رفته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: بیشتر از، بیش از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: سرهم، یکپارچه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: ( محاوره ) هشیار، بهوش، با حواسِ جمع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: ( برای جسد مرده، استخوان مرده ) دخمه، سرداب، استودان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: ( برای جسد مرده، استخوان مرده ) دخمه، سرداب، استودان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: اختیار مسئولیت تملک

پیشنهاد
٣

به نقل از Longman Dictionary of Contemporary English: to have or include something as a permanent part مثال: Is your car fitted with an alarm داشتن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره [ساختمان] متروک [دستگاه] ازکارافتاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: 1. تمثیلی 2. ( ریاضی ) سهمی شکل، سهمی وار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ساختمان بلندمرتبه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

پنل های خورشیدی صفحات خورشیدی سیستم های خورشیدی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: 1. از درون مفجر شدن، ( در خود ) منفجر شدن، ( به درون ) ترکیدن، به درون متلاشی شدن، [تشکیلات، نظام و غیره] فرو ریختن، متلاشی شدن 2. [ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: نفت خام نفت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: 1. [ارقام، اعداد] بالغ شدن بر، سر زدن به، رسیدن به 2. برابر بودن با، هم ارز بودن با، همسنگ ِ . . . . بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اشتراک گذاری خودرو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خودروی اشتراکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از https://www. tudelft. nl Urban fabric refers to the physical urban environment ( elements, materials, form, scales, density and networks ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

صنعت خودروسازی صنعت اتومبیل سازی صنعت خودرو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: لعنت بر کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: لعنت بر چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: به. . . مبتلا بودن دچارِ . . . بودن از. . . رنج بردن گرفتارِ . . . بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: به. . . مبتلا بودن دچارِ . . . بودن از. . . رنج بردن گرفتارِ . . . بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

باتری های یون لیتیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

تریلیون هزار میلیارد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

از رده خارج منسوخ منقضی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

فراز و فرود افت و خیز ظهور و سقوط برآمد و فروکش اوج و حضیض فراز و نشیب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

فناوری های تحول آفرین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: 1. محصول، تولید، حاصل؛ بازده، میزان تولید 2. ( برق، کامپیوتر و غیره ) خروجی، برون داد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

یک شبه ناگهانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از thefreedictionary: Through and through; thoroughly; in every manner or respect مثال : !The fellow is stubborn to the backbone; he won't ev ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: 1. ( کالبدشناسی ) ستون فقرات، تیره ی پشت؛ ( مجازی ) ستون ( فقرات ) ، استخوان بندی، مایه ی استواری 2. ( مجازی ) بنیه، توان، استواری، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از:thefreedictionary To dedicate or devote oneself or something to some cause or goal مثال ها: . I'm impressed that the CEO gave of his mill ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: باز هم ادامه دادن باز هم بیشتر کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

از پایین ترین نقطه از صفر از کف از پایین ترین حد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از thefreedictionary: chicken farm - farm where chickens are raised for sale مرغداری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

ارین [اسم خاص برای زنان]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

چندلایه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

علاوه بر معادل های قیدشده در بالا _____________________________________________ پری [نام خانوادگی] مثال: هیوبرت پَری Hubert Parry

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: [جاده] دردار، دروازه دار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از Wiktionary: table scrap ( plural table scraps ) The remaining meagre portion of a meal. ( idiomatic ) Meagre remnants of anything ته ماند ...

پیشنهاد
٢

فقرا و اغنیا داراها و ندارها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: داراها اغنیا کشورهای غنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

به نقل از هزاره: 1. مطمئن شدن ( از /که ) ، خاطرجمع شدن ( از/که ) ، اطمینان حاصل کردن ( از/که ) 2. کاری کردن که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: ( محاوره ) جدی، واقعی، اصلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به نقل از هزاره: قرار بودن قصد داشتن مثال از هزاره: They are to be married آنها قرار است/قصد دارند ازدواج کنند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: ( پزشکی ) شکستگیِ همراه با زخم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

ادامه، به نقل از هزاره: 1. [محل سکونت و غیره] مجتمع، کوی 2. حیاط، محوطه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

به نقل از هزاره: 1. ( رسمی ) ترکیب کردن، ساختن، درست کردن؛ [مواد] آمیختن، مخلوط کردن 2. [دعوا، بدهی و غیره] مصالحه کردن سرِ، توافق کردن سرِ، کنار آمد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: به طور متوسط روی هم رفته،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: به طور متوسط روی هم رفته،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: از حد متعارف بالاتر بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: از حد متعارف پایین تر بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: در کل با در نظر گرفتن همه ی جوانب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از هزاره: 1. به صورت کامل، به صورت یکپارچه 2. در کل، کلاً، همگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: تا حدِ تا اندازه ی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: تا حدی تا اندازه ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: تا حدی که چندان که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به نقل از هزاره: تا حدی تا اندازه ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به نقل از هزاره: تا چه حد تا چه اندازه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: تا حد زیادی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

If you say that something may well happen, you mean that it is likely to happen: She may well not want to travel alone احتمالاً ممکن است احتمال دارد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: نشانه ی بد بودن از آینده ی بد خبر دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: نشانه ی خوب بودن مژده دادن از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: نشانه ی چیزی بودن خبر دادن از پیشگویی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از thefreedictionary . To rephrase something; to express something in a different way. This is a set phrase, so the verb is not conjugated م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از thefreedictionary . To rephrase something; to express something in a different way. This is a set phrase, so the verb is not conjugated م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

سازمان همکاری و توسعهٔ اقتصادی ( انگلیسی: Organisation for Economic Co - operation and Development یا OECD ) سازمانی است بین المللی، دارای ۳۵ عضو، که ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از Stack Exchange Network: In general when a person say or write "I would argue" it means that the person thinks that what s/he says is true, ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

پیشرفت کردن پیشروی کردن جلو رفتن به پیش رفتن موفق شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از Phrase Mix Where something "stands" means what its current situation or status is. We use this expression to talk about the . progress of ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به نقل از هزاره: 1. مُعین، مقرر، معلوم، موردِ تؤافق 2. مفروض، فرض شده 3. با در نظر گرفتنِ، با توجه به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: فقر بینوایی بی چیزی تهیدستی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهروند عادی شهروندی معمولی شهروند ساده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از ویکیپدیای فارسی: آپر ایست ساید ( بخش شرقی بالایی ) یکی از محلات معروف در منهتن نیویورک است. این محله بین سنترال پارک و ایست ریور واقع است. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: 1. ( جغرافی ) برون بوم، منطقه ی بسته، سرزمین محصور، قلمروی بسته 2. ( مجازی ) جزیره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: پهلوی هم بغل هم خودمانی به نقل از آکسفورد: close together مثال: "they lived cheek by jowl in a one - room flat"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

جرم خشونت آمیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: به همین منوال به همین شکل به همین صورت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: به همین منوال به همین شکل به همین صورت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: ( رسمی ) 1. چون که، از آنجا که، زیرا که 2. تا آنجا که، تا آنجایی که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

به نقل از هزاره: 1. مطمئن، خاطرجمع؛ متقاعد، مجاب 2. مؤمن، معتقد، باایمان، پروپاقرص، دوآتشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: تعادل خود را از دست دادن اختیار خود را از دست دادن عقلِ خود را از دست دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: خودبینانه خودخواهانه مغرورانه با خاطرجمعی با بی خیالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: 1. [رفتار] خودبینانه، خودخواهانه، مغرورانه، خودپسندانه؛ [شخص] ازخودراضی، خودبین، خودخواه، خودبین، غرّه 2. بامحبت، مهربان، حاضربه خدم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به طرز خطرناکی به شکل خطرناکی به گونه ی خطرناکی به نقل از هزاره: به طور خطرناکی به طرز مخاطره آمیزی به طور وخیمی

پیشنهاد
٠

به نقل از MERRIAM - WEBSTER: in a low or very unimportant position مثال: The team finished the season at the bottom of the pile به نقل از هزاره: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از MERRIAM - WEBSTER : : in a high or very important position مثال: With this promotion, he will be at the top of the pile به نقل از هزاره: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نقل از هزاره: علت اساسی علت ریشه ای علت بنیادین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از هزاره: الزاماً ضرورتاً ناچار ناگزیر لاجرم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: [قانون، مقررات] به موقعِ اجرا درآمدن، لازم الاجرا شدن [بلیت] معتبر شدن، اعتبار یافتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نقل از هزاره: 1. مؤثر، کارا، کارآمد، کارگر، کاری، اثربخش 2. گیرا، چشمگیر، خیره کننده، برجسته 3. واقعی، حقیقی، فعلی، موجود، حاضر، حی و حاضر 4. ( نظ ...

پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: تأثیر کمی بر چیزی داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

حاشیه[ی کتاب، دفتر و غیره]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: زمین نیمه بایر زمین نیمه کشاورزی زمین کم محصول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

حاشیه نگاری ها به نقل از هزاره: حواشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

قدرت در چیزی یا بر کسی نفوذ در کسی یا چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از Merriam - Webster: 1 : a field for various games especially : the part of a field officially marked off for play 2 : a set of conditions ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از Oxford Languages: long ago گذشته ی دور خیلی وقت پیش آن قدیم ها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

یلنا [اسم زنانه]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

گریکوری [اسم کوچک مردانه]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

The origin of Riccadonna is the Italian language. Riccadonna is a form of the name Ricadonna. . . . Riccadonna is not popular as a baby girl name. It ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از: Oxford Languages a topic or issue that is highly charged emotionally or politically مثال: "the hot - button issue of nuclear waste dispos ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از: Oxford Languages a topic or issue that is highly charged emotionally or politically مثال: "the hot - button issue of nuclear waste dispos ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره دلمشغول کردن ذهنِ . . . را به خود کردن حواسِ . . . را پرت کردن فکر و ذکر . . . را به خود مشغول داشتن پریشان کردن نگران کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شرق شناسی مطالعات شرقی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

به نقل از هزاره: 1. خوشبختی، سعادت، بهروزی؛ رفاه، آسایش؛ ثروت 2. رونق، رواج، ترقی، پیشرفت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از هزاره: 1. طرفدار، حامی، پشتیبان 2. به نفعِ، به سودِ؛ [چک] در وجهِ، به نامِ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: 1. طرفدار، حامی، پشتیبان 2. به نفعِ، به سودِ؛ [چک] در وجهِ، به نامِ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: از کسی/چیزی خسته شده بودن حالِ ( کسی ) از کسی/چیزی به هم خوردن حالِ ( کسی ) از دست کسی/چیزی گرفته بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره ( محاوره ) 1. دمغ، بی دل و دماغ، تولب، پکر 2. خسته، بیزار

پیشنهاد
١

برای صحبت کردن در این باره بسیار زود است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نقل از هزاره: 1. انطباق با جامعه، سازگار کردن با جامعه، آشناسازی با جامعه، جامعه پذیری 2. سوسیالیستی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: زارع برزگر کشتکار کارگر مزرعه کارگر کشاورزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

دو معادل به نقل از هزاره که اینجا قید شده: فراگرفتن، درنوردیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به نقل از هزاره: 1. تصویر؛ نقاشی، طرح؛ تابلو؛ عکس؛ چهره، پرتره 2. مظهر زیبایی، جلوه ی زیبایی؛ چیز تماشایی، چیز دیدنی 3. ( مجازی ) تصویر، توصیف؛ شرح 4 ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خنثی کردن بمب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: به لحاظ مهندسی محیط کار از نظر کارپژوهی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: تدبیر کار کارپژوهی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: ( مربوط به ) مهندسی محیط کار، ( مربوط به ) کارپژوهی، ( مربوط به ) تدبیر کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: ( کامپیوتر ) ترمینال، پایانه؛ میز کامپیوتر، ایستگاه کامپیوتر، کامپیوتر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: ( محاوره ) دانش، دانشِ فنی، تکنیک، مهارت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

پر کردن حفره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: ( محاوره، محازی ) مسئله، معضل، مشکل

پیشنهاد
٢

غول را به درون چراغ جادو برگرداندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

If you do something on your terms, you do it under conditions that you decide because you are in a position of power به نقل از فرهنگ پویا: با شرایط خ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به نقل از هزاره: بی نتیجه بی حاصل بی فایده بی ثمر [زمین] غیرحاصلخیز [وقت] تلف شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: 1. سن بیشتر 2. مقام بالاتر، اشدیت 3. سابقه ( بیشتر ) ، قدمت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

به نقل از هزاره: 1. مخاطب قرار دادن، طرف صحبت قرار دادن، خطاب کردن به 2. [نامه، بسته] عنوان نوشتن روی؛ نشانی نوشتن روی 3. [درخواست، شکایت و غیره] ارس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: منظومه ی شهری سواد اعظم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

به نقل از فرهنگ پویا: 1. لوله ی فاضلاب 2. [به صورت جمع] فاضلاب 3. دهانه ی فاضلاب 4. زهکشی 5. زهتاب 6. [مجازی] بار سنگین، فشار 1. خشک کردن، خشکاندن، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: ( محاوره ) قهقهه زدن بلند خندیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

آینده ی میان مدت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

آینده ی نزدیک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

It is used to mean that something that has just happened مثال ها: . Only now do I realise he loves me . or Only now do I see what he was trying t ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

انبوه مردم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

انبوه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نقل از هزاره: بسیار خیلی زیاد بی نهایت بی اندازه بی حد به منتها درجه به غایت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: در منتهای پیری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: عقاید افراطی داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: موردِ استثنائی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: دست به اقدامات شدیدی زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: ( رسمی ) بی نهایت، به منتها درجه، بی حد، به حد افراط

پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: افراط و تفریط کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: افراط کردن به افراط گراییدن تفریط کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: افراط کردن به افراط گراییدن تفریط کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دست به گریبان بودن با با. . . . دست و پنجه نرم کردن درگیر . . . بودن درگیر بودن با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: گرایش/میل به دور شدن/فاصله گرفتن از [گرایش به دور شدن از - میل به دور شدن از - گرایش به فاصله گرفتن از - میل به فاصله گرفتن از]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: ترقی صعود افزایش بالا رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: عمل دفع تخلیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: بیرون رفتن شکم کسی کار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

به نقل از هزاره: 1. حرکت، جنبش، تکان 2. تغییر جا، تغییر محل؛ [کالا، سرمایه و غیره] انتقال؛ [نظامی] جابجایی، انتقال 3. ( در جمع ) حرکات، فعالیت ها، اَ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

چن [اسم خاص مردانه چینی، کره ای]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

امور بین الملل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از هزاره: 1. افسون، سحر، جادو 2. جاذبه، گیرایی، کشش، جذبه، جذابیت؛ فریبندگی، دلربایی 3. شیفتگی، کشش، دلبستگی، علاقه ی مفرط

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به نقل از هزاره: 1. ناکامی، سرخوردگی، شکست 2. بی اثر ساختن، خنثی کردن، عقیم گذاردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

to combine the money of the individuals in a group ( in order to pay for something ) We clubbed together to buy him a new watch دنگ گذاشتن پول روی هم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

بدون تعارف، رک و پوست کنده، صریحاً، به صراحت، بی پرده پوشی، بدون پرده پوشی، بی پرده، راست و مستقیم اینکه، [همه این معادل ها در حالت قیدی به ک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ماری ( اسم خاص مردانه ) نمونه: Andy Murray اندی ماری، تنیسور مشهور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

جیمی ( اسم کوچک مردانه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

بهترین و گویاترین معادل: نقطه مطلوب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

خبری گزارشی گزارشگری خبررسانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یسپرسن ( اسم خانوادگی اسکاندیناویایی ) به نقل از ویکیپدیای انگلیسی: Jespersen is a Danish and Norwegian patronymic surname

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

take - up به نقل از هزاره: استقبال عامه میزان خرید اقبال عمومی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

سخت کار کردن به شدت کار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

در حالی که در هنگامی که وقتی که همزمان که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نیمه ماراتن به نقل از ویکیپدیای فارسی: نیمه ماراتن یا نیمه ماراتون یک مسابقهٔ دو جاده ای است که در مسافت ۲۱ کیلومتر و ۹۷ متر و ۵۰ سانتیمتر برگزار می ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دارای شهرت جهانی . . . که در جهان مشهور است نامدار جهانی جهان آشنا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوران پسا آپارتاید دورانِ مابعدِ آپارتاید عصر پساآپارتاید دوره ی پس از لغو آپارتاید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بازنمایی بازنمود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

to act in a way that shows others how to act مثال: . When it comes to hard work, she chooses to lead by example الگوی دیگران بودن همچون الگوی دیگر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

تربیت کردن بچه ها بزرگ کردن بچه ها پرورش دادن بچه ها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

نیروی کار فعال Working people between the ages 25 to 54 are typically referred to as “prime - age” workers, meaning most are old enough to be finish ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

مراقب مسئول مراقبت کسی که [از کودکان، بیماران، سالمندان، غیره] نگهداری می کند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

. a person who earns money to support their family, typically the sole one "when Roland's grant ran out, Val became the breadwinner" نان آور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

سنتاً به حکم سنت طبق سنت مطابق سنت به طور سنتی از قدیم از قدیم الایام از دیرباز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

مسئله عمیق تر است. مشکل عمیق تر است. مسئله اساسی تر است. مشکل اساسی تر است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

خود را به رخ کشیدن _________________ به نقل از هزاره: خود را مطرح کردن خود را نشان دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

[مخفف] مدیر اجرایی ارشد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

to get everything one wants Achieve two mutually exclusive objectives, as in Bill wants to have it both ways - to enjoy Christmas at home and to tra ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

1 - to do anything in your power to make a project succeed 2 - to make something work properly مثال : - . We have to complete this work by tomorrow ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: ( محاوره ) نانت تو روغن است! غصه ی آینده را نخور! !you're made

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: فرصت طلبی کردن رنگ عوض کردن به هر سازی رقصیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: فرصت طلبی کردن رنگ عوض کردن به هر سازی رقصیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

منظورم این است که به نظرم یعنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: خوب گفتی! کاملاً موافقم!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: جالب توجه چشمگیر کنجکاوی برانگیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

به نقل از هزاره: 1. سیمان، سمنت، ساروج 2. چسب 3. [دندان] ساروج؛ ( دندانپزشکی ) آمالگام 4. سیمان ریختن، سیمان کردن، سیمان زدن 5. تحکیم کردن، محکم کردن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بر اساس توقعات زندگی کردن طبق انتظارات زندگی کردن طبق انتظارات رفتار کردن مطابق توقعات رفتار کردن

پیشنهاد
٧

بر اساس توقعات دیگران رفتار کردن/زندگی کردن

پیشنهاد
٤

بر اساس اصولِ [کسی: مثلاً خودم/خودت/خودش و غیره] زندگی کردن/رفتار کردن

پیشنهاد
١٠

فراخورِ شهرتش بودن مثال از فرهنگ هزاره: . He didn't live up to his reputation ترجمه از فرهنگ هزاره: به فراخور شهرتش زندگی نکرد. آنگونه زیست که شای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: 1. [اصول، مذهب] طبق. . . زندگی کردن، اجرا کردن، عمل کردن به؛ [قول های خود] وفادار ماندن به 2. مطابق . . . رفتار کردن / زندگی کردن، ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: ( در آمریکا و اسکاتلند ) اسم کوچک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

کم کاری کردن عملکرد ضعیف داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

to sound true مثال: . Her explanation didn't ring true درست به نظر رسیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

در برهه ای در مقطعی یک دوره ای [به معنای یک زمانی] یک زمانی زمانی [به معنای یک زمانی] یک وقتی، [به معنای یک زمانی] یک موقعی،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

به نقل از هزاره: 1. آسان، راحت، ساده، سهل، بی دردسر 2. [غذا، دکوراسیون، لباس و غیره] ساده، بی تکلف، بی پیرایه 3. [ابزار، ماده و غیره] ساده 4. [شکل، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از: Dictionary of Business Terms system of electing a percentage of the board of directors of a public corporation, usually one third, each y ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

می توان پرسید پرسیدنی است که باید پرسید مسئله این است که پرسش اینجاست که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

راهبری شرکتی این اصطلاح در متون تخصصی فارسی کاملاً جاافتاده است. برای مثال، می توان به صفحه ای مراجعه کرد که در نورمگز وجود دارد و انبوهی مقاله را د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

عضو کمیته ای بودن در کمیسیونی شرکت داشتن _________به نقل از هزاره

پیشنهاد
٢

کمیته ی پارلمانی ______به نقل از هزاره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: به عنوان عضو کیمته به عنوان یک عضو کمیسیون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: کمیسیون تحقیق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

کارگروه به نقل از هزاره: کمیته، هیئت، کمیسیون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: هم. . . هم. . . نه تنها . . . بلکه. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

A chance. An opportunity مثال: . They deserve the opportunity to prove themselves. Give them a fair shot شانس فرصت موقعیت بخت امکان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به نقل از کمبریج: to stop someone developing or doing as well as they should مثال: . She felt that having children would hold her back جلوی پیشرفت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پررشد به سرعت در حال رشد سریعاً در حال رشد با رشدِ بالا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

دبیر تحریریه به نقل از ویکیپدیای انگلیسی: A managing editor ( ME ) is a senior member of a publication's management team. Typically, the . managin ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

با این فرض که با فرض این که به فرض این که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از free dictionary: To give one's talent, skills, or effort to assist in some task, project, endeavor, etc مثال: . The famous actor is lendi ...

پیشنهاد
٢

به نقل از کمبریج: to suffer the bad effects of a situation مثال: The people who get the short end of the stick are those whose income is just too hi ...

پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: ( محاوره ) اشتباه فهمیدن بد فهمیدن در اشتباه بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. household servants 2. staff engaged in the provision of food and cleaning services ________به نقل از کالینز دیکشنری خدمتکاران خانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩١

1. ربع، یک چهارم، چهار یک 2. پانزده دقیقه، ربع ( ساعت ) 3. فصل؛ سه ماه، سه ماهه 4. جهت، سو، سمت 5. منطقه، ناحیه، محله، کوی 6. گروه، جماعت، محفل 7. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به نقل از هزاره: 1. درواقع، عملاً 2. [قانون] جاری، مُجرا ( فلسفه ) علت و معلول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: [زمین] احیاشده، بازسازی شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

[درباره ی موضوعی] سوال هایی برانگیختن [درباره ی موضوعی] سوال هایی به وجود آوردن [درباره ی موضوعی] به پرسش هایی دامن زدن پرسش برانگیز بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به نقل از هزاره: 1. جمع، افزایش، اضافه، الحاق 2. [نام، لقب] دنباله 3. چیزی اضافه شده؛ عضو جدید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ارزشمند کمیاب نادر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

آب سالم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مناسب برای زندگی قابل زندگی زندگی کردنی زیستنی به نقل از هزاره: 1. [زندگی] قابل تحمل 2. [خانه] قابل زندگی، قابل سکونت، در خور زندگی؛ [هوا] قابل تحمل ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

خرد جمعی هوش جمعی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

مدیریت شهری حکمران شهر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

به نقل از هزاره: 1. انگورچینی، فصلِ انگورچینی، موسم شراب اندازی 2. محصولِ انگور، انگوری سال؛ شراب سال، شراب تازه؛ ( صفت گونه ) [انگور، شراب] سال 3. ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: مرگ برای همه یکسان است. مرگ شاه و گدا نمی شناسد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از هزاره: ( ریاضی ) مسئله ای را حل کردن، جواب مسئله ای را پیدا کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

فقرا بینوایان به نقل از میریام وبستر: poor people مثال: . He gave money to the poor

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به نقل از هزاره: 1. ناامید، مأیوس، نومید 2. نومیدکننده، مأیوس کننده 3. حاکی از نومیدی، نومیدانه 4. لاعلاج، چاره ناپذیر 5. ( محاوره ) [آشپز، معلم، و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

حدودِ تقریباً نزدیک به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: خلاصه اینکه. . . ، مخلص کلام اینکه. . . ،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

به نقل از هزاره: 1 - به آسانی، آسان، به راحتی، راحت، به سادگی، بدون دردسر، ساده 2 - [رفتار کردن، لباس پوشیدن، و غیره] ساده، بی آلایش، بی تکلف 3 - کام ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: خلئی را پر کردن فاصله ای را پر کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: خلئی را پر کردن فاصله ای را پر کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: خلئی را پر کردن فاصله ای را پر کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

به نقل از هزاره: به طور فزاینده ای به طور روزافزونی بیش از پیش بیشتر و بیشتر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به سرعت در حال رشد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: مسائل پرزحمت، مشکل آفرین، پردردسر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

به نقل از هزاره: 1 - [میوه، شیر و غیره] رژیمِ . . . را داشتن، فقط. . . خوردن، با . . . زنده بودن 2 - [پول، حقوق همسر و غیره] متکی به . . . بودن، با . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: دست در دست یکدیگر با هم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: مظهرِ، تجلیِ، نمونه ی اعلای، جلوه ای از، آیتی از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ملانوما ( نوع بسیار خطرناکی از سرطان پوست ) به نقل ویکیپدیای فارسی: ملانوما ( به انگلیسی: Melanoma ) به تومور با منشا سلول های ملانین دار گویند. ای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

خدمات درمانی مراقبت های پزشکی

پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: صاف و پوست کنده رک و راست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

used when you are talking about something that people are familiar with, especially something that is likely to change مثال: This could mean the end ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

a sudden increase in the number of crimes committed in a country or area مثال: "officials blamed the crime wave on economic shortages" افزایش ناگهانی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از فرهنگ پویا: ناآرامی، آشوب، شورش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: 1 - موفق بودن، خوب پیش رفتن 2 - بهبود یافتن، خوب شدن؛ حالِ ( کسی ) خوب بودن، حال ( کسی ) رضایتبخش بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

to a greater degree, exaggerating the characteristics of the previously named object مثال: "Panic is anxiety on steroids" تا حد زیادی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مشکل اجتماعی مسئله ی اجتماعی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از فرهنگ پویا: درش را بذار ( =بگذار ) ! در کونت را بذار!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به نقل از فرهنگ پویا: 1 - تا 2 - نزدیک به، قریبِ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از فرهنگ پویا: بارها، صد دفعه، به کرات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از فرهنگ پویا: کار درست راه مطمئن معامله ی خوب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از فرهنگ پویا: راه درست کار مطمئن معامله ی خوب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

پاک کردن ماهی تمیز کردن ماهی درآوردن استخوان های ماهی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

میریام وبستر: : to continue doing something : to proceed مثال: . I don't want to go forward without a contract

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

To be looming or have recently begun مثال: Let's meet soon—once the back - to - school rush is upon us, we won't have any free time فرارسیدن آغاز شدن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

used for giving your opinion even though other people may not agree به نظر من به اعتقاد من

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - بمب ساعتی 2 - ( مجازی ) بمب، وضعیت قابل انفجار، وضع بحرانی ______به نقل از فرهنگ پویا 1 - بمب ساعتی 2 - ( مجازی ) خطر واقعی، خطر بزرگ، تهدید جدی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: 1 - تبدیل به شهر شدن؛ شهر شدن 2 - شهرنشینی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

thinking about and planning for the future : forward - looking آینده نگر، نوگرا، پیشرو، مترقی نوگرایانه، مآل اندیشانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

سطح زمین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

از طرف کسی از جانب کسی

پیشنهاد
٢

به کسی مربوط نبودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

تعدادی از افراد اشخاص معدودی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

به نقل از فرهنگ پویا: سرجای اول برگشتن

پیشنهاد
٣

بخت به تو رو می کند بخت با تو یار می شود شانس می آوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از فرهنگ پویا و فرهنگ هزاره: در نظر داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

به نقل از فرهنگ پویا: 1. دیوانه وار، شتابزده، سراسیمه 2. از روی استیصال

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از فرهنگ پویا: بی نتیجه بی فایده بیهوده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دوباره روشن کردن باز روشن کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از فرهنگ پویا: بی خبر ناگهان یک دفعه بدون هشدار قبلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از فرهنگ پویا: ( به چیزی ) ادامه دادن ( چیزی را ) دنبال کردن پشت ( چیزی را ) گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از فرهنگ پویا: ریسک حساب شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

عادت داشتن به آشنا بودن با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

ریسک کردن خطر کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

ظاهراً گویا انگار مثل اینکه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از کالینز دیکشنری: When you scan a place or group of people, you look at it carefully, usually because you are looking for something or . so ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به نقل از فرهنگ پویا: 1. با شتاب ( از جایی ) خارج شدن 2. [بیماری] شایع شدن 3. [جنگ] درگرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

طغیان کردنِ [رودخانه]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

زدن زیر خنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از فرهنگ پویا: 1 - [در و غیره] یک دفعه باز شدن 2 - [تشتک، درپوش و غیره] پریدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

همه ی شرایطِ [مندرج در تقاضانامه ای، درخواستی، کاری و غیره را] داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از The Free Dictionary: . To be particularly noteworthy, remarkable, interesting, special, or impressive مثال: !Wow, this new car of yours i ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: 1 - ( عکاسی ) داروی ثبوت 2 - ( محاوره ) کارچاق کن، دلال 3 - ( عامیانه ) ساقی، دلال موادمخدر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-٦٩

به نقل از فرهنگ پویا: 1 - بهت انگیز، حیرت آور، باابهت 2 - ترسناک، مخوف 3 - عالی، محشر، معرکه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: خاطرجمع که، خاطرآسوده که. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: 1 - امنیت عبور؛ اجازه ی عبور، حق عبور 2 - جواز عبور، پروانه ی عبور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

دزد گاوصندوق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

به نقل از هزاره: صحیح و سالم

پیشنهاد
١

نگهداری کسی را برعهده ی کس دیگری گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: برای نگهداری در جای امن

پیشنهاد
١

به نقل از هزاره نگهداری چیزی را بر عهده ی کسی گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به نقل از هزاره: جانب احتیاط را رعایت کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به نقل از هزاره: امنِ امن حسابی امن کاملاً مطمئن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مسلم است که. . . یقیناً

پیشنهاد
٦

می توان با اطمینان فرض کرد که. . . این فرض درستی است که. . . به نقل از هزاره: منطقی است که فرض کنیم. . . معقول است که بپذیریم. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: کار مطمئن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

منطقی است که بگوییم معقول است که بگوییم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: در جای امن پیش آدم مطمئن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

تاییدیه

پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: ( محاوره ) به کسی چراغ سبز نشان دادن به کسی اجازه ی کاری را دادن دست کسی را باز گذاشتن

پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: ( محاوره ) به کسی چراغ سبز نشان دادن به کسی اجازه ی کاری را دادن دست کسی را باز گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

( محاوره ) اجازه ی کاری را گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

چراغ سبز اجازه مجوز [به کسی] چراغ سبز [نشان دادن] به نقل از هزاره: اجازه ی کار مجوز ادامه کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

خاطرجمع به نقل از فرهنگ پویا: آسوده آسوده خاطر راحت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نقل از هزاره: 1 - [قطار، اتوبوس، و غیره] رسیدن، آمدن، وارد شدن؛ توقف کردن 2 - [روز] کوتاه شدن 3 - [هوا] استنشاق کردن، فروبردن 4 - جلب کردن، به خود ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به نقل از هزاره: 1 - مجنون، دیوانه؛ [روان شناسی] شیدا 2 - [محاوره] عاشق سینه چاک، شیفته، کشته و مرده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

شیفت شب نوبت شب [کارگر یا کارمندِ] شبکار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

موفقیت به همراه داشتن به نقل از هزاره: قرین موفقیت گشتن توفیق یافتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

املای درست کلمه این است: scenario

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از فرهنگ پویا: 1 - افراط، زیاده روی، مبالغه 2 - افراطی به نقل از هزاره: 1 - ( نظامی ) توانایی کشتار بیش از حد کشتار بیش از حد قتل عام 2 - ( م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

from Oxford Languages: very nearly

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

سراغ چیزی رفتن چیزی [تازه] را امتحان کردن

پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: خود را وقف کاری/چیزی کردن خود را به کاری / چیزی مشغول کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: خود را وقفِ چیزی/کاری کردن خود را به چیزی/کاری مشغول کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از Merriam - Webster: to make oneself work hard in order to complete something successfully مثال: If you apply yourself, you might be able to ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

داستان تمام نشدنی داستان بی پایان داستان پایان ناپذیر داستان بی انتها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بلافاصله کمی بعد اندکی بعد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

تهدیدکننده ی حیات تهدیدکننده ی زندگی به نقل از فر هنگ پویا: مهلک دارای خطر مرگ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

در عمل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: [محاوره، به شوخی] فوق العاده است! شق القمر کرده اند!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از فرهنگ پویا: اوضاع و احوال به طور کلی وضعیت کلی

پیشنهاد
٢

به نقل از فرهنگ پویا: با حرارت از کسی/چیزی حمایت کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از فرهنگ پویا: جلب کردن، کسب کردن، جمع کردن

پیشنهاد
١

به نقل از فرهنگ پویا: کسی را ( از جایی ) اخراج کردن، بیرون کردن

پیشنهاد
٢

به نقل از فرهنگ پویا: چیزی را توی کله ی کسی فرو کردن

پیشنهاد
٤

به نقل از فرهنگ پویا: با انگشتان خود روی میز ضرب گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نقل از فرهنگ پویا: 1 - طبل، کوس، دهل 2 - دمبک، تنبک، تمبک 3 - صدای ضربات 4 - بشکه 5 - قرقره 6 - غلتک، استوانه، نورد 7 - مخزن لباسشویی 8 - پرده ی گ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: 1 - افسار، طناب، بند، زنجیر 2 - [حیوان] بستن، افسار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از فرهنگ پویا: 1 - افسار 2 - قلاده 3 - [افسار/قلاده ی حیوانی را به جایی] بستن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

جای تعجب ندارد که جای شگفتی نیست که به نقل از هزاره: عجیب نیست که تعجبی ندارد که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

نقل از هزارهک 1 - با کمال تعجب 2 - به طور شگفت انگیزی، به طرز تعجب آوری، به نحو غیرمترقبه ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از: Oxford Languages know about something or about how to do something مثال: "I didn't have a clue what was happening" درباره ی چیزی دانستن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

a person’s regular job and main source of income, typically as contrasted with a more enjoyable occupation or hobby مثال: he funds his films with mon ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

1 - the best recorded performance in a particular athletics event at a particular track 2 - the past achievements or performance of a person, organiz ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ابرانسان ابرمرد سوپرمن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

هزاره: چترباز سقوط آزاد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: بهتر درخشیدن از تحت الشعاع قرار دادن بیشتر درخشیدن از گوی سبقت ربودن از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مخرب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

کسی چه می دونه؟ از کجا معلوم؟ کی می دونه اصلاً؟ خدا رو چه دیدی؟ خدا می دونه؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

پرچالش چالش برانگیز چالشی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از مک میلیان: . used for emphasizing the main reason or purpose of something مثال: The majority said they work mostly because they need the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: اعتقاد داشتن به دنبال کردن پی چیزی را گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به نقل از هزاره: به امید. . . زندگی کردن به امید . . . زنده بودن برای. . . زندگی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: در یاد کسی زنده ماندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: تنها زندگی کردن در انزوا زندگی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: توی گذشته زندگی کردن توی گذشته های بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: شغل ثابتی نداشتن هر کاری کردن از هر راهی شد پول درآوردن نان زرنگی خود را خوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: به کار مردم/دیگران کاری نداشتن زندگی خود را کردن رواداری نشان دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: به حق چیزهای نشنیده آدم چه چیزهایی می شنود!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به نقل از هزاره: زندگی طولانی کردن به پیری رسیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: زنده باد شاه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

هزاره: از کسی سواری گرفتن از کسی سوء استفاده کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از میریام وبستر: 1 : . to travel in the same direction as someone مثال: Let me walk with you—I'm going your way 2 : . to happen in a way tha ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

1 - decide on, choose 2 - attempt to gain or obtain 1 - انتخاب کردن 2 - تلاش کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Out here is where you are مثال: !I found something really cool, you've got to get out here and see it اینجا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از آکسفورد لنگویج: compel the making of an immediate decision مثال: They would never have addressed the problem if that newspaper article hadn ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

گوی آتشین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از کالینز دیکشنری: . To get in the way of something means to make it difficult for it to happen, continue, or be appreciated properly مثال: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

1 - doll that is manipulated by means of strings attached to its limbs 2 - person or group whose actions are controlled by another 1 - عروسک خیمه ش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

( slang ( crazy, mad, insane دیوانه روانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از میریام وبستر: ( to try hard ( to do something مثال: They were at pains to distance themselves from the scandal سخت تلاش کردن تلاش بسیار ک ...

پیشنهاد
١

. so that someone is happy, pleased, or satisfied The work was not done to my satisfaction بر اساس رضایت کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از لانگمن: to not feel confident about what to do or how to behave مثال: . It’s not unusual to feel rather lost when you first start college ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

همدلی کردن با [کسی] همدردی کردن با [کسی]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

هزاره: دماغ سوخته تولب پکر گرفته افسرده مغموم دمغ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

به نقل از هزاره: ایجاد شکاف شکاف تجزیه قطع، وقفه برهم زدن برهم خوردن بی نظمی، اختلال آشوب، اغتشاش، ناآرامی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

If something such as your job, career, or reputation is on the line, you may lose or harm it as a result of what you are doing or of the situation yo ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از لانگمن: used when you can see something arriving این هم از فلان چیز! فلان چیز هم رسید! مثال: . Here comes lunch این هم از ناهار!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از لانگمن: used when you can see someone arriving فلانی هم رسید! فلانی هم آمد! این هم از فلانی!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از مک میلیان: to look at someone for so long that they have to look away به همدیگر خیره شدن و یکدیگر را از رو بردن در مقابل هم کم نیاوردن در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

به نقل از مک میلیان: to look at someone for so long that they have to look away به همدیگر خیره شدن و یکدیگر را از رو بردن در مقابل هم کم نیاوردن در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از urbandictionary: Decide, make a decision تصمیم گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

. To cut or divide something into slices‏ مثال: . We sliced up the loaf of bread and made sandwiches مثال: . The developer sliced the estate up int ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به چه زبان یا گویشی است؟ می شود مثالی از کاربرد آن بیاورید؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از مک میلیان: . used when a situation is not satisfactory but there is nothing that you can do to make it better مثال: . It's not really fai ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

One method of arranging a double - elimination tournament is to break the competitors into two sets of brackets, the winners bracket and losers brack ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Double elimination brackets are broken up into a winners bracket and a losers bracket, with the winner of the loser's bracket playing the winner of t ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

1. . the expected event is about to happen "this is it—the big sale" 2. . this is enough or the end "this is it, I'm going" 1 - دیگه وقتشه 2 - ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: این قدر تا این اندازه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به نقل از هزاره: تا اینجا تا این حد تا این وقت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از میریام وبستر: at the point when something is about to change to something else سه نمونه و مثال: . She is on the cusp of being a star . on ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

. the last and most exciting or impressive part of a performance or entertainment مثال: the concert closed with a grand finale پایان باشکوه [ِ جشنوا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

آژیتاتور مبلغ گروه های سیاسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تمام است. تمام شد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از هزاره: 1 - دیو، عفریت، جن [در جمع] شیاطین، اجنه 2 - [محاوره] خوره، قهار، زبل 3 - [محاوره] بدجنس، تخم جن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام وبستر: to do or say something that is very shocking and unexpected مثال: She dropped a bomb with her resignation محاوره: همه را غ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

به نقل از wiktionary: . We have performed an action successfully مثال: . This key doesn't seem to fit the lock. . . ah, there we go; it's starting ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

سرانجام تصمیم گرفتن تصمیم نهایی گرفتن انتخاب نهایی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از لانگمن: 1 to gradually remove or reduce the amount of something مثال: . His gambling was eating away at their income 2 to make someone fe ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

be beneficial to someone, especially to their health برای کسی خوب بودن به نفع کسی بودن به حال کسی مفید بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بازی ویدئویی ویدئو گیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥١

به نقل از هزاره: [ساختمان، مراسم و غیره] باعظمتی، باابهت [شخص] پرابهت [ظاهر، منظره و غیره] گیرا، که آدم را تحت تاثیر قرار می دهد [مبلغ، مقدار] چشمگیر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

عاقلانه عقلانی [قید] [مثل عقلانی رفتار کردن] عقلایی [قید] [مثل عقلایی برخورد کردن] خردمندانه منطقی [قید] [مثل منطقی حرف زدن]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

A person that is overweight or higher than normal percetange of fat in the body چاق و چله خیکی خپله خپل کُپل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل هزاره: گورماهی، ماهی ماکرو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل کمبریج دیکشنری: An adopted country is one where someone chooses to live although they were not born there: Spain is my adopted . country وط ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به طور رسمی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بیش از هر چیز دیگری بیش از همه چیز بیش از همه فراتر از همه فراتر از هر چیز دیگری ورای هر چیز دیگری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

a person elected by a state to be a member of the House of Representatives نماینده مجلس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل هزاره: [شخص] جسور، گستاخ، وقیح [رفتار] گستاخانه، وقیحانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

a claimant to the throne or to the office of ruler مدعی تاج و تخت مدعی سلطنت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

غیرنظامی آدم های عادی افراد عادی افراد معمولی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

“in case it's needed” or “if it's needed” اگر به آن نیازی باشد. . . در مواردی که به آن نیاز باشد. . .

پیشنهاد
٧

. If you wonder what the future holds, you wonder what will happen in the future مثال: . We wondered what the future would hold for our baby son چه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

وداع کردن خداحافظی کردن بدرود گفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بی چاک و دهن دهن لق کسی که دهانش چفت و بست ندارد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بی چاک و دهن دهن لق

پیشنهاد
٥

the time around the end of one millennium and the beginning of the next آغاز هزاره ی جدید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

the time around the end of one century/year and the beginning of the next شروع سال جدید آغاز سال جدید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

the time around the end of one century/year and the beginning of the next شروع قرن جدید آغاز قرن جدید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

the time around the end of one century/year and the beginning of the next شروع قرن جدید آغاز قرن جدید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: قهرمانی رشادت دلاوری شجاعت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

به نقل از هزاره: علیرغم تمام مخالفت ها با وجود تمام مشکلات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

آشتی دهنده آشتی جو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

میانجی واسطه آشتی دهنده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

فلان و بهمان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

قابلِ انجام انجام شدنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: همنوع، همجنس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: هم میهن، هموطن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: همشهری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از Wiktionary: . The country in which a person was born and usually raised, regardless of the present country of residence and citizenship ک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به نقل از هزاره: یکدفعه ناگهان بی مقدمه همین طوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

keep ( a person or place ) under surveillance تحت نظارت داشتن تحت مراقبت داشتن تحت نظر داشتن مثال: he deployed FBI agents to surveil the offices of ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از Oxford Learners Dictionaries: to suffer with depression/a cold ناراحت بودن افسرده بودن سرماخوردگی داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

The incumbent government is the government that currently holds office when we're heading into an election دولت وقت دولت حاضر دولت مستقر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

رهبر نمادین رهبر تشریفاتی به نقل از هزاره: 1 - [در جلوی کِشتی] مجسمه 2 - [مجازی] مقام تشریفاتی، مقام نمادین 3 - آدم پوشالی، مترسک، لولوی سر خرمن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تظاهرات گسترده تظاهرات مردمی تظاهرات توده ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

زبان صربی کرواتی [به نقل از ویکیپدیای فارسی: زبان صربی کرواتی، زبان صربی - کرواتی - بوسنیایی یا زبان صربی - کرواتی - بوسنیایی - مونته نگروئی زبانی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

در سراسرِ [شب، روز، سال، . . . ] در طولِ [شب، روز، سال. . . ]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

در سراسر سال در طول سال در همه ی سال

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در سراسر شب در طول شب در کل شب در همه ی شب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: 1 - رئیس قبیله، پدر [قبیله] رئیس، سرکرده، بزرگ؛ [حیوان] رئیس نر 2 - ریش سفید، بزرگ 3 - ( در کلیسای شرق، با حرف بزرگ ) بطریق، سراسقف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

To be happened upon when one is not ready, prepared, or on guard; to be shocked or startled by someone or something مثال: . I was taken completely b ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

با وجود این که با وجود این واقعیت که به رغم این واقعیت که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

زمان حیات [در] طولِ عمر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

تغییر حال و هوا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

If you invite somebody around, you invite them to your home for a meal, or a party, or a game of cards, etc مثال: . They've invited us around for a ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

to ask somebody to come to your home دعوت کردن به خانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

to ask somebody to come to your home دعوت کردن کسی به خانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

نان خشک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

نان خشک دور نان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

belonging to one مثال: . I haven't a dollar/dime/penny to my name . She has more than 20 novels to her name متعلق به کسی مالِ کسی به نام کسی ترجمه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

a fertile spot in a desert, where water is found واحه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به نقل از هزاره: 1 - [شخص] شاد، خوشحال، سرحال، شنگول 2 - [خبر و غیره] شادی آور، شادی بخش، خوشحال کننده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

تاثیر گذاشتن make a deep impression on تاثیر عمیق بر . . . گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

هزاران هزار

پیشنهاد
٦

هزاران هزار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

امرار معاش کردن از طریقِ گذراندن زندگی با کار در

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

come open suddenly مثال: the doors flew open in the strong gust ناگهان باز شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ناچار بودن به مجبور بودن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: پشت سر هم پی درپی متولی یکی پس از دیگری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: پشت سر هم پی درپی متولی یکی پس از دیگری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: پشت سر هم پی درپی متولی یکی پس از دیگری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

مبادی آداب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: سکته قلبی

پیشنهاد
١٠

حسابی ترساندن به نقل از هزاره: به وحشت انداختن زهره ترک کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

از پیش هماهنگ شده از پیش توافق شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

رفتار متکبرانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

نهایت تلاش خود را کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

خطر جدی خطر اساسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

if you keep someone posted, you inform them immediately of any changes or developments in a situation در جریان امور گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

به نقل از هزاره: بیماری سخت بیماری جدی بیماری خطرناک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

خردسالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

دست یاری رساندن کمک کردن یاری رساندن کمک رساندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

1. out of sight of the public at a theatre or organization "behind the scenes at London Zoo" 2. secretly "diplomatic manoeuvres going on behind the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

When this happened; hereupon, after this moment با این حساب بر این اساس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

pose a risk be dangerous be a threat � posed a threat � poses a threat � be a danger represent a danger تهدید کردن تهدید بودن تهدید نشان دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

جد بزرگ پدرجد جد اعلا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

Is yet to come=has not come yet, but we expect it to come in the future. The best is yet to come - the exact meaning depends on the context, but it ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از کالینزدیکشنری: When you refer to a time or an event to come or one that is still to come, you are referring to a future time or event The s ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از کمبریج: the opportunity to change your plans or choose between different ways of doing something: The law in this area is very . strict a ...

پیشنهاد
٠

. To have a difficult responsibility or burden that one must handle on one's own مثال: . Nancy has had her cross to bear since her husband passed aw ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: دیده شدن در در انظار قرار داشتن جلب توجه کردن مورد توجه بودن چشم ها را به سوی خود متوجه کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

در معرض دید مورد توجه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

نامزدِ نمایندگی مجلس شدن نامزد انتخابات پارلمانی شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: دمر، دمرو prone to: مستعدِ، آماده ی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

به نقل از هزاره: مستعدِ آماده ی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

A prepared publicity or news announcemen بیانیه ی مطبوعاتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نقل از ویکیپدیای انگلیسی: Crataegus ( /krəˈtiːɡəs/ ) , commonly called hawthorn, quickthorn, thornapple, May - tree, whitethorn, or hawberry, is a ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

با شلیک گلوله کشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به نقل از هزاره: 1 - قدم، گام 2 - [حرکت، پیشرفت و غیره] سرعت، آهنگ، شتاب 3 - [داستان] پویایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مایحتاج

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

اجرایی عملیاتی عملی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

همه ی تلاش را کردن نهایت تلاش را کردن از جان و دل مایه گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

چندملیتی چندفرهنگی جهان شهری به نقل از هزاره: جهان وطنی [شخص] جهان وطن جهانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تا حد ممکن حتی الامکان حتی المقدور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

( rare in the United States and Canada, common in Britain, Australia and New Zealand, slang, informal ) An expression of . dismay, disgust, anger, ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نه چیز دیگری ولاغیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

up until and including the present time تا به امروز تاکنون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

stay down; to fail; stay back مردود شدن رد شدن تجدید شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از هزاره: نمونه، ناب، اصیل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: 1 - کارگاه، سالن کارخانه 2 - کارگرانِ ( کارخانه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: مددِ معاش [در بریتانیا]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به نقل از هزاره: 1 - جالب اینکه، شگفت اینکه، گفتنی اینکه، شایان ذکر است که 2 - به طرز استثنایی، به طور چشمگیری، به نحو فوق العاده ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره: بنا به تعریف خود برحسب تعریف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

به نقل از کمبریج: to affect other people's opinion of someone or something, especially in a bad way تأثیر گذاشتن بر تأثیر داشتن بر مثال ها: When one ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

not mostly

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

سال ها در طول سالیان طی سالیان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

A combined effort is made by two or more groups of people at the same time تلاش جمعی تقلای جمعی کوشش گروهی کوشش جمعی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از هزاره: 1. متعهد، دلسوز، پایبند، علاقه مند، مشتاق 2. ( کامپیوتر و غیره ) اختصاصی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

. to give you an idea" means "to tell you", "to let you know", or somthing like these"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مدت ها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به نقل از هزاره: مخصوصٍ خاصِ ویژه ی پیشنهاد من: مختصِ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به منزله ی . . . بودن در حکمِ . . . . بودن به مثابه. . . بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از هزاره: زندگی پروپیمان زندگی پربرکت پزندگی خوب زندگی مرفه ( مذهب ) زندگی پرهیزکارانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩١

very famous or popular, especially being considered to represent particular opinions or a particular time relating to or characteristic of a famous ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

مدل تازه مدل جدید مدلِ به روز نسخه ی جدید سری جدید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

. keep abreast of current thinking or developments "resorts need to move with the times by providing clean beaches and modernized hotels" همگام با ز ...

پیشنهاد
١

مسأله درباره . . . این است که قضیه ی . . . این است که

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

very keen; enthusiastic. an avid reader ( postpositive; often foll by: for or of eager ( for ) ; desirous ( of ) ; greedy ( for کشته مرده هوادار دو ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

مک میلیان دیکشنری: to say that you belong to a particular group or category; to describe yourself as belonging to that group or category He began i ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دانش پیشین در این باره توضیحات به فارسی در این نشانی قابل دسترسی است: https://patentoffice. ir/glossary/22/دانش - پیشین این هم صفحه ی ویکیپدیای انگل ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

be very successful in an undertaking or enterprise بسیار مؤفق شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

. grow in ( something ) to begin to have more of a particular quality . She was growing in confidence every day . The area has gradually grown in im ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از میریام وبستر: to open suddenly and quickly

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

تمام وقت فول تایم بیست و چهارساعته [محاوره] بیست و چهاری یکسره و بی وقفه شبانه روزی شب و روز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

به نقل از هزاره: 1 - پیشاهنگ، پیشرو، پیشتاز، پیشگام، پیشقدم 2 - کاشف، کاوشگر، مبتکر 3 - جمعیِ یکانِ مهندسی 4 - پیشاهنگ بودن، پیشرو بودن، پیشتاز بودن، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: بزرگ داشتن به عنوان گرامی داشتن به عنوان احترام گذاشتن به خواندن نامیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

. to make an extra effort . try very hard to achieve something � to do more than expected � to make special efforts زحمت فوق العاده کشیدن زحمت بی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به نقل از: The Free Dictionary certainly; without doubt قطعاً بدون شک !I've worked all my life to get to this position, so I'm sure as hell not go ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

در کورانِ به نقل از هزاره: در اوج گرمای [مجازی] در گرماگرمِ، در بحبوحه ی، در اوجِ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اتاق جنگ اتاق تصمیم گیری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

ضدفرهنگ قاعده شکن عرف شکن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: [کهنه، به قصد طعنه] آدمِ برمامگوزید، آدم طاووس خصال، کج کلاه خان، آدم شیک وپیک

پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: [غذا، نوشیدنی و غیره] اضافه کردن به، افزودن به، ریختن در

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سیانور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

به نقل از هزاره: 1 - [مبلغ و غیره] وارد کردن، به. . . دادن 2 - تلفن کردن به، تلفن زدن به، به. . . زنگ زدن، تلفنی تماس گرفتن با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از هزاره: خبرنگار کم تجربه خبرنگار جوان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

آرامبخش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: [پلیس] قضیه را کشف کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

lead to end [چیزی را] به پایان سوق دادن پایان [چیزی را] رقم زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از هزاره: لت و پار ژنده درب و داغون پاره و پوره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

. get someone back to normal, financially, medically, mentally, etc مثال: . We will put him on his feet and help him along کسی را به حالت عادی برگرد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

نظرگیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

میریام ـ وبستر: the cause of one's becoming a better person مثال: . His time in the army was the making of him عامل ارتقای عاملِ بهتر شدنِ موجبِ ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

انبار ضایعات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

برخلاف چیزی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ارتباط داشتن با تماس داشتن با رابطه داشتن با در تماس بودن با

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوباره خرید کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

progress towards something better or ascend a series of ranks through hard work ترقی کردن خود را بالا کشیدن پیش رفتن از مدارج ترقی بالا رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

be impossible for someone to forget در ذهن کسی نقش بستن در یادِ کسی ماندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

A product line is a group of related products all marketed under a single brand name that is sold by the same company. Companies sell multiple produc ...

پیشنهاد
٢

مک میلیان: to be intended for a particular purpose . The law was designed to protect victims from nuisances such as noisy neighbours . The cell was ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

نظرگیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

used to refer vaguely to other things associated with what has been mentioned "you'll still get paid and everything" و بقیه و غیره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

to decide to forget about or ignore someone or something آگاهانه ندیده گرفتن آگاهانه فراموش کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

گور قبر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گورستان گور قبر آرامگاه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به نقل از هزاره: مطرود رانده شده محروم از محبت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

hit the fan ( third - person singular simple present hits the fan, present participle hitting the fan, simple past and past participle hit the fan ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ( literal speed ) not able to do as fast as required: “couldn’t shut it down fast enough” ( the thing blew up because I wasn’t fast enough ) , “co ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

withdraw or resign from a position or office "he stood down as leader of the party" استعفا دادن کناره گیری کردن کنار رفتن کنار گذاشته شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دوره ی زمانی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اندرو به صورت مخفف در قالب اندی و درو به کار می رود نقل از ویکیپدیای انگلیسی: Andrew is the English form of a given name common in many countries. I ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

به بهای سنگینی آموختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

به بهای گزاف آموختن به قیمت گزاف آموختن با مکافات آموختن با تجربه ی سختی آموختن بعد از تجربه ی دشواری آموختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به نقل از هزاره: با زحمت بسیار با بدبختی با تلاش بسیار _______________ با مکافات به بهای گزاف به قیمت گزاف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

صاف و پوست کنده رک و صریح صاف و صریح

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

[پول] دریافت کردن به نقل از کالینزدیکشنری: If you have some money coming in, you receive it regularly as your income. She had no money coming in and ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

To garner attention and be the topic of conversation !Sam's sudden resignation really made news today—everyone in the office is talking about it خبر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

[با خبرنگاران] مصاحبه انجام دادن مصاحبه شدن [از سوی خبرنگار]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

Be interested in or involved with. For example, She's really into yoga, or Once you retire, it's important to get into some [hobby you've always wa ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

unusual, different, or strange : not what is considered to be normal What happened is nothing out of the ordinary. Her taste . is a bit out of the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

in a place where real, practical work is done در صحنه ی عمل در صحنه ی واقعیت در میدان عمل "the troops on the ground are cynical"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

lacking up - to - date knowledge or information "he seems out of touch with recent economic thinking" lacking in awareness or sympathy "we have been ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

ضرب کردن یک اصطلاح ( ترجمه به نظر تحت اللفظی است اما در فارسی هم به همین شکل کاربرد دارد: فلان اصطلاح را ضرب کرد ) رایج کردن یک اصطلاح خلق کردن یک ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Someone or something that is in the spotlight is getting a great deal of public attention در مرکز توجه عموم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

When you say that you are a lawyer, an electrician, an engineer etc. by training, this means that you received a formal education ( or training ) in ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به نقل از هزاره: نقش کلیدی موقعیت محوری جایگاه مهم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

بحران ها جمعِ crisis

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

عامل بحران شدن موجب بحران شدن مایه ی بحران شدن بحران برانگیختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بتل کریک توضیح در ویکیپدیای فارسی: بتل کریک، میشیگان ( به انگلیسی: Battle Creek, Michigan ) یک شهر در ایالات متحده آمریکا با جمعیت ۵۲٬۳۴۷ نفر است که ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

. If you do not have to do something, it is not necessary or required ( به نقل از کالینزدیکشنری ) لزومی ندارد. . . نیازی نیست. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

پیشدستی [کردن] پیشقدم [شدن] outmanoeuvring a competitor or opponent; at an advantage. "City were on the front foot from the word go"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از دیکشنری دات کام https://www. dictionary. com Replace try and ( I will try and fix it ) with try to ( I will try to fix it ) . Some grammari ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

To make the call means to make a decision. This is why bosses, presidents, parents, and other leaders are always making the call. They are responsibl ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام وبستر: : becoming worse in condition or less in size, amount, number, etc مثال: . declining His health is on the decline. Sales are ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

نقدی پول نقد نقداً

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

1. . ( be attributable to ( a particular factor or circumstance "he claimed his problems were down to the media" 2. . ( be left with only ( the spe ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

It can mean "unusual" or "not normal". It can mean "unusual" or "not normal" غیرمعمول خلاف قاعده خارج از چارچوب نابهنجار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

If a situation goes from bad to worse, it becomes even more unpleasant or unsatisfactory حتی از قبل هم ناخوشایندتر شدن حتی از قبل هم بدتر شدن بد بود ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

make by the most important managers از جانب مهم ترین مدیران بودن از جانب بالاترین رده ی سازمان/شرکت/نهاد/ بودن متعلق به بالاترین رده بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بی اعتنا به نقل از هزاره: بی عاطفه، بی احساس، بی توجه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

. The person in charge of a news bureau is often called the bureau chief مسئول دفتر خبری رئیس دفتر روزنامه رئیس دفتر خبری مسئول دفتر روزنامه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

A news bureau is an office for gathering or distributing news دفتر خبری دفتر روزنامه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نقل از میریام ـ وبستر all the facts : everything . They failed to tell us the whole story همه ی ماجرا کل ماجرا کل اطلاعات همه چیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

. The Gaelic name was derived from the word "flann, " which means red or ruddy فلانَگن ( اسم اسکاتلندی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

. draw up a list of items to be discussed at a meeting "the council had set the agenda for the forthcoming summit" دستورکار داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

اطلاع رسانی کردن خبررسانی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

از قوانین پیروی کن از قوانین اطاعت کن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

پیشاپیش از قبل همین طوری هم تا همین حالا هم تا همان زمان هم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

cause someone to be emotionally or mentally disturbed آزار ( ذهنی یا عاطفی ) دادن به نقل از هزاره: حالِ. . . را گرفتن وضعِ روحیِ . . . . را خراب کر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

ناآماده نالایق ناشایسته بی صلاحیت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ارزش خالص

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

وجه المصالحه قرار دادن به خطر انداختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

واگذار کردن ( در مورد شرکت ها در هنگام ورشکستگی یا بحران مالی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بی حساب و کتاب دست ودلباز بیش از حد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

گشاده دستانه دست و دلبازانه با گشاده دستی با دست ودلبازی از روی ولخرجی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. ( share a home and have a sexual relationship with ( someone to whom one is not married "Fran was now living with a man fourteen years older tha ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

هزاره: روزگار خوش گذشته روزهای خوب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

هزاره: شکست ناپذیر، شکست نخوردنی، مغلوب نشدنی [اراده، اعتقاد] راسخ، خلل ناپذیر، استوار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: [بلیت هواپیما، قطار، و غیره] درجه دو پیشنهاد دیگر: بلیت ارزان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از هزاره: نشان اصالت نشان مرغوبیت مهر مُهر تأیید ( در داروسازی ) کاشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

هزاره: 1 - پاک، پاکیزه، تمیز 2 - بی نقص، بی عیب، بی غش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

خطوط هوایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

فرودگاه هیترو ( در لندن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کسب شهرت کردن کسب اعتبار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ناگهان اتفاق افتادن ناگهان روی دادن ناگهان رخ دادن ناگهان سربرآوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

آلیستر ( اسم مردانه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

to be faithful, to stay loyal متعهد ماندن وفادار ماندن پایبند ماندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

برگه کنترل داده ها برگه بازبینی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

to be the most important part of something مهم ترین بخش چیزی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به نقل از: Merriam - Webster : to be very important : to matter most or very much مثال: . The size of the engine can make all the difference. . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

حرف اول را می زند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

as an unintended part of a course of action در این میان در این بین در این اثنا در این روند در این حین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

در نقطه ی شروع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نقل از هزاره ( رسمی ) چیزی را به زبان آوردن چیزی را بیان کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرودگاه اسپیس پورت آمریکا به نقل از ویکیپدیای فارسی: فرودگاه اسپیس پورت آمریکا ( به انگلیسی: Spaceport America ) یک فرودگاه شرکت سهامی خاص با کد یا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیابان موهاوی به نقل از ویکیپدیای فارسی: بیابان موهاوی یا موهاوه یا موخاوه[۲] ( به انگلیسی: Mojave desert ) بیابانی در جنوب غربی ایالات متحده آمریکا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از espressoenglish : to return to the right path, or the right direction به مسیر درست برگرداندن

پیشنهاد
١٢

to be unable to understand a situation clearly because you are too involved in it ندیدن نکته ی اصلی به دلیل درگیر شدن در جزئیات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

جوان پسند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کالینز دیکشنری: in British English or the like of people or things similar to someone or something specified we don't want the likes of you around he ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

امثالِ نظایرِ به نقل از کمبریج: :someone or something that is equal to or as important as the person or thing being mentioned We haven't seen the l ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

To attack one in the area that is most vulnerable or that will result in the most harm. Usually does not refer to physical . violence . By questio ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. undo the sewing of شکافتن 2. carefully analyse the different elements of ( something ) , especially in order to find faults موشکافی کردن تجزیه و ت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

If something is shown to good advantage or to best advantage, it is shown in a way that reveals its best features به بهترین نحو ممکن به بهترین شکل مم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اتومبیل خودرو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

میزان فروش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Institutional knowledge is the combination of experiences, processes, data, expertise, values, and information possessed by company employees دانش نه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از ویکیپدیای انگلیسی A customer insight, or consumer insight, is an interpretation of trends in human behaviors which aims to increase the ef ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

شناخت بازار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به نقل از کالینز دیکشنری: of an exceptional, considerable, or noticeable kind مثال ها: quite a girl quite a long walk فوق العاده قابل توجه استثنائی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

the market for goods that are produced in large quantities بازار تولیدات انبوه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مسامهت ( در زمینه ی علمی، مقاله، و از این قبیل )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

1. erode or destroy something gradually 2. ( use up ( profits, resources, or time 1. تدریجاً از بین بردن، تدریجاً خراب کردن، تحلیل بردن، تضعیف کر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

to compete with someone; to face someone in competition مثال: . She is going up against Rodney in the spelling bee. The champ went up against the cha ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نقل از هزاره: حسابِ ( چیزی ) نگه داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

جنس زیر قیمت و مشتری جمع کن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

Comprehensive جامع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بازتعریف تصویر برند ( نشان تجاری ) بازتعریف نشان تجاری نوسازی نشان تجاری change the corporate image of ( a company or organization )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

نهایتاً

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

the table where the most important people sit at a formal meal میز بزرگان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اصل پذیرفته شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

by a strikingly large amount or to a strikingly large extent; greatly به نقل از هزاره به طرز فوق العاده ای به طرز چشمگیری به طور برجسته ای به طرزی شگ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

جلوه فروختن خودنمایی کردن پز دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

The price of an item, especially seen as one of a number of pricing options قیمت فروش قیمت مصرف کننده قیمت اصلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

معنای اصطلاحی: the set of nongenetic traits, qualities, or features that characterize a person or thing مجموعه ویژگی های یک شخص یا چیز شحصیت شاخصه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

requiring care and skill because difficult or awkward پرزحمت، بدقلق، دشوار، سخت، مشکل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

کاغذ سفید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

همخوان منطبق مطابق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

merriam - webster: to have experience : become sophisticated sometimes : to have sexual experience —used only in perfect tenses هزاره برای have bee ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

If you say that something is the case, you mean that it is true or correct مثال: You'll probably notice her having difficulty swallowing. If this is ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بطری چهارگوش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کیلمارناک ( به انگلیسی: Kilmarnock ) یک منطقهٔ مسکونی در اسکاتلند است که در ایرشر شرقی واقع شده است. __به نقل از ویکیپدیای فارسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

به تدریج کم کم grow to become: به تدریج [به چیزی/کسی/موقعیتی] تبدیل شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

find or get something to acquire something, usually a physical object پیدا کردن دسترسی داشتن به دست آوردن دست یافتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

اجازه داشتن مجاز بودن حق [انجامِ کاری را] داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

در حال استفاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ناگهان به وجود آمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

a distillery or place where the distilling process takes place محل تقطیر شراب جایی که تقطیر شراب در آن اتفاق می افتد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ارتفاعات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسکاتلند کوهستانی به نقل از ویکیپدیای فارسی: اسکاتلند کوهستانی ( به گیلیک اسکاتلندی: Gh�idhealtachd ) و ( به انگلیسی: Scottish Highlands ) یک منطقهٔ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

The River Spey ( Scottish Gaelic: Uisge Sp� ) is a river in the northeast of Scotland. It is the ninth longest river in the United Kingdom, as well a ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

بی دل و جرأت جبون ترس خورده ترسو بزدل بی وجود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

stand still - remain in place; hold still; remain fixed or immobile; "Traffic stood still when the funeral procession passed by" freeze, stop dead - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

. If you say that something is the case, you mean that it is true or correct مثال: You'll probably notice her having difficulty swallowing. If this ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

last or remain popular for a long time زمانی طولانی محبوب بودن محوبیب طولانی مدت داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

آغاز کردنِ آزمایشیِ ( طرحی، برنامه ای، پروژه ای ) test ( a scheme, project, etc. ) before introducing it more widely "one - day workshops for part - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

سیاست قیمت گذاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

a period in which there is a surge of prosperity for a person, place, or industry دوره ی رونق دوره ی شکوفایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

. the corporate giants: the biggest, largest companies مثال: . At the moment we are a small company, but one day we will be a corporate giant like Sh ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از: the free dictionary Give someone guiding information مثال: it's time someone clued us in on what's happening I hope they clue us up soon ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

صفحه ی خورشیدی پنل خورشیدی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کانکس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

( در موقعیت دشوار ) به داد کسی رسیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

From Longman Dictionary of Contemporary English feed into something ( phrasal verb ) : to have an effect on something or help to make it happen The ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

greatly desired or envied فوق العاده باب میل مطلوب رشک برانگیز غبطه برانگیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

To put forth effort toward some task or goal. If I invest my time in this project, I want to see some good returns زمانی را به چیزی اختصاص دادن برای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. a person or thing vital to an enterprise or organization. "nurses are the linchpin of the National Health Service" 2. a pin passed through the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

اسم خاص تلفظ فرانسوی: دولونه تلفظ آمریکایی: دِلانی تلفظ بریتانیایی: دولونِی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

r&d lab Research and development ( R&D ) lab technicians generally work in a laboratory setting, conducting tests to ensure that products are being t ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

انرژی صرف کردن نیرو گذاشتن توان و نیرو صرف کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

skin tone is basically the color of your skin. There is no such color as white, black, hispanic, so don't just look for white makeup if you are "whit ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

یکدست شده یکسان سازی شده همسان سازی شده استانده یکسان همسان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

the number of people who go into a shop or business during a particular period of time: a high/strong/weak footfall The machines are in good sites wi ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از هزاره: دنیا را تماشا کردن سیر آفاق و انفس کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

از اساس از بنیان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

A method of judging the flavour of foods by examination of a list of the separate factors into which the flavour can be analysed, the so‐called chara ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

To perform ( something ) in front of a specific audience To perform ( something ) with a specific audience or portion of the audience in mind

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

به یک معنی به نوعی به تعبیری به عبارتی از یک جهت،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Buying public = the group of people who are purchasing whatever the businessmen are selling گروه مشتریان گروه خریداران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

گروه خدمات به مشتری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

احمقانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ماتریالیسم مادی گرایی پول پرستی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

( در ایده یا کار یا مؤفقیتی ) سهم داشتن ( در ایده یا کتر یا مؤفقیتی ) نقش داشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به نقل از هزاره: ضعیف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

شکست خوردن مؤفق نشدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

راز مگو راز پنهان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

خانواده ی متوسط خانواده ی معمولی خانواده ی طبقه ی متوسط

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

فولکس قورباغه ای Volkswagen Beetle

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

1 - act in such a way as to have an effect on each other. 2 - communicate or be involved directly. تعامل داشتن سروکار داشتن روابط متقابل داشتن بر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

very modern and using the most recent ideas and methods به نقل از کمبریج فوق پیشرفته آخرین مدل ( برای خودرو ) به روز مدرن ترین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

the tendency of some consumers to continue buying the same brand of goods rather than competing brands

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

پرورش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

مرگبار بسیار خطرناک very dangerous

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به نقل از هزاره: رقابت جو، رقابت طلب، اهل رقابت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به نقل از هزاره: 1 - موی دماغ کسی شدن، کسی را مگسی کردن، کفر کسی را درآوردن 2 - تو دل کسی جا گرفتن، جلب توجهِ کسی را کردن، کسی را مجذوب خود کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

رستوران بیرون بر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تلفظ به فارسی: مَریِت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مشخصه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

انگیزه بخشیدن تشویق کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

A question that is very important and/or difficult to answer سؤال بسیار مهم یا دشوار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

با قیمتی مناسب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوش درخشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به نقل از هزاره: کلیدی، اصلی، مهم، عمده ( . adj )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به نقل از هزاره: سبک، مُد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

چرخش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

A clothing line is a collection of garments on a theme, or for a particular season. It could be for a limited time, and will . change. It is a subs ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

طی مدتِ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در طولِ در دورانِ درحینِ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

مد نظر مورد نظر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به نقل از فرهنگِ هزاره: نمونه مؤفق مؤفقیت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مورد پسند بودن کالینز دیکشنری: Another word for appeal to someone: attract, interest, draw, please, invite جذاب بودن، علاقه داشتن، جلب توجه کردن،

پیشنهاد
١

to show a certain characteristic very clearly به نقل از میریام وبستر ویژگی مشخص و آشکاری داشتن

پیشنهاد
٧

To take something with a "grain of salt" or "pinch of salt" is an English language idiom that means to view something with skepticism or not to inter ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

اگه بشه گفت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به کلی کلاً من حیث المجموع مجموعاً درمجموع به طور کلی سراپا به تمامی تماماً

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

نواده اعقاب ذریه اسلاف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

فرهنگ هزاره: مربوط، مطرح، بجا، مناسب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

ترکیب جمعیتی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

( advertise or promote ( something تبلیغ کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

مخاطبان مستمعان شنوندگان بینندگان تماشاگران

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

بالغ بر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

pay attention توجه کردن، توجه داشتن،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

کمبریج: If something you have done pays off, it is successful مؤفق مؤفقیت آمیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

برگرفتن نام از چیزی یا کسی نامگذاری به احترام کسی یا چیزی همنام بودن با کسی یا چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

completely fill or suffuse. اشباع شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اشباع شده flood: completely fill or suffuse.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به نقل از هزاره: [محاوره] عالی، محشر، معرکه، خیلی خوب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به طور دقیق به معنای ثبت نام در کلاسی و حضور در آن است، اما در ترجمه، برای حفظ ایجاز، می توان از تعابیری مثل یاد گرفتن، دوره دیدن، آموختن، هم استفاده ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

حرکت دائمی جریان دائمی جریان لاینقطع جریان بی وقفه جریان پیوسته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

assets set aside for the generation of profit or other benefit in the future ذخیره پس انداز امیدِ اقتصادی آینده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

دو ماه یک بار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

صفحه ی اول سایت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

( hold a group discussion to produce ideas ( as a verb همفکری کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

a long and often difficult process of personal change and development

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

در ترجمه برای اختصارنویسی و صورت فارسی به جمله دادن می توان آن را در حالت قیدی و به صورت �تصادفاً�، �اتفاقاً� و از این دست به کار برد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

قوت قلب

پیشنهاد
١

If you take something by the scruff on the neck, you take complete control of it تحت کنترل کامل درآوردن کامل مهار کردن تحت اختیار کامل درآوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

موقعیت دشوار شرایط سخت بداقبالی بدشانسی سخت ترین شرایط دشوارترین موقعیت ها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به نقل از فرهنگ هزاره: ورشکستگی، ورشکست شدن، زمین خوردن ( برای شرکت ها و کسب و کارها )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

در اوج مؤفقیت بودن در بهترین حالت ممکن بودن the most powerful or most successful position in a profession, organization, etc

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

تولیدکننده قطعات اصلی قطعه ساز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بازارِ خواص پسند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

بهره گرفتن بهره گیری کردن بهره برداری کردن استثمار کردن به استثمار کشیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١٧

adopt با adapt تفاوت دارد؛ دومی معنای تطابق و سازگاری می دهد، نه اولی. بنابراین معنایی که کاربر رضارضایی در بالا قید کرده اند، مطلقاً نادرست و گمراه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

inexpensive clothing produced rapidly by mass - market retailers in response to the latest trends. لباس ارزان قیمت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

mass - produced, relatively inexpensive goods that are marketed as luxurious or prestigious اشیای لوکس ارزان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

پیش از هر چیز دیگری، قبل از هر چیز،

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

last or remain popular for a long time برای زمانی طولانی محبوب و پرطرفدار ماندن مدت زمانی طولانی محبوب ماندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

ناچار بودن مجبور بودن باید ناگزیر بودن گریزی نداشتن از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ثروت مادی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

چندمنظوره همه جانبه تمام عیار جامع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

A flagship store is the lead store in a retail chain acting as a showcase for the brand or retailer. It's job is to draw customers into the brand ove ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

of a computer display or system ) generating a three - dimensional image which appears to surround the user ) [درباره ی نمایشگر کامپیوتر] سه بعدی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

اینجا و اکنون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Make a vivid impression on, quickly win popular acclaim or renown, as in The new rock group took the town by storm به سرعت سیل آسا برق آسا موج آسا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مفید بودن به کارآمدن Be useful, meet the needs or requirements, satisfy, as in I don't know why they've added all this information but it probably se ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

بازخورد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

اظهار گرایش جنسی [در ادبیاتِ متداول همجنسگرایان و دگرباشان جنسی]

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بیش از همه ی چیزهای دیگر

پیشنهاد
٣

From Longman Business Dictionary roll off something phrasal verb [transitive] roll off the production line/presses etc to be made or printed in a ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

نگاه انداختن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مسئول ارشد مدیر ارشد کارمند ارشد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

استاد کهنه کار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

فکر بکر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

چیرگی [قدیمی] سلطه[قدیمی]

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

هیجان برانگیز مدهوش کننده هوشربا سرگیجه آور heady. Something that's heady is extremely thrilling. You might have a heady feeling as you walk up on s ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

نهایتاً در نهایت بالأخره سرانجام [در محاوره] آخرش، [در نقش قیدی] عاقبت،

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

سخت درگیرِ ( چیزی بودن ) به شدت درگیرِ ( چیزی بودن ) به نقل از کالینز دیکشنری: If you say that someone is at the sharp end of a particular activit ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

to look directly at ( به نقل از میریام وبستر ) مستقیم به کسی نگاه کردن در چشم کسی نگاه کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

شهامت کاری را پیدا کردن جرأت کاری را پیدا کردن شجاعت کاری را پیدا کردن دل و جگرِ انجام کاری را پیدا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

1 - نظارت کردن بر کسی یا چی 2 - به کسی یا چیزی علاقه مند شدن To watch or look at someone or something closely; to monitor someone or something conti ...

پیشنهاد
٣

1 - نظارت کردن بر کسی یا چی 2 - به کسی یا چیزی علاقه مند شدن To watch or look at someone or something closely; to monitor someone or something conti ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

( on the online dating app Tinder ) indicate that one finds someone attractive ( or unattractive ) by moving one's finger to the right ( or left ) ac ...

پیشنهاد
٢

encourage کسی را به کاری ترغیب کردن کسی را به کاری تشویق کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

to be easy for someone to do راحت بودنِ کاری [برای کسی] آسان بودن کاری [برای کسی] مثال: Public speaking does not come easily to most people صحبت کرد ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

به مرور زمان با گذشت زمان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

مسائل عاطفی امور عاطفی مسائل عاشقانه مسائل عشقی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

دارای متقاضیِ زیاد دارایِ متقاضیِ بسیار در معرض تقاضای بسیار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

پرتراکم از لحاظ جمعیتی پرجمعیت و متراکم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

بریتانیا [ محاوره ای] انگلستان [محاوره ای] Blighty" is a British English slang term for Great Britain or often specifically England

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

به طور مشخص مشخصاً

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

بازی کردنِ نقشِ مشارکت کردن در شرکت داشتن در

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

طبق معمول نوعاً

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

to provide things that someone or something needs برآوردن نیازها برآورده کردن نیازها مرتفع کردن نیازها رفع کردن نیازها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

هیجان برانگیز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

به خودم مربوطه!

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

راه آهن خطوط ریلی خطوط آهن خطوط راه آهن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

راه آهن خطوط ریلی خطوط راه آهن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

از صفر شروع کردن از هیچ شروع کردن از دوباره شروع کردن با هیچی شروع کردن با صفر شروع کردن دست خالی شروع کردن دست خالی کاری را آغاز کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

make someone feel more energetic and cheerful به کسی نیرو بخشیدن به کسی انرژی دادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

to think about something or someone much more than is necessary or sensible لانگمن به چیزی بیش از حد فکر کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

روی موضوعی قفل کردن توی موضوعی گیر کردن به موضوعی گیر دادن و دنبالش رفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به نقل از کمبریج دیکشنری: the best or only way to achieve something بهترین راه برای رسیدن به چیزی بهترین یا تنها شیوه برای دستیابی به چیزی بهترین یا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

بالا زدن [درباره ی دامن و لباس]

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در این حوالی در این اطراف در این گوشه و کنار در این دور و بر حوالیِ اینجا در این نزدیکی در این نزدیکی ها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

در نظر است که، [نقل از فرهنگ هزاره] برنامه ریزی شده است که [نقل از فرهنگ هزاره] تصور می شود که فکر می کنند که

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

امرار معاش کردن درآمدزایی کردن گذراندن زندگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

در زبان محاوره [slang] خطاب به زنان هم به کار می رود. بنابراین، در فارسی شاید بتوان این معادل ها را صرفاً برای کاربرد در ترجمه ی زبان محاوره به کار ب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

"a certain age" is a phrase "used to avoid saying that a person, usually a woman, is no longer young but is not yet old" of an unspecified age, but n ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

شروط استلزامات

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

bounded محدود محصور

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

British English spoken used to say that you are very hungry or thirsty and want a particular food or drink خوردن پیتزا یکجا این اصطلاح در زمانی به کا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

نور زیاد روشنایی تابناک روشناییِ زیاد روشنایی پرنور

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Not wearing clothing; not covered by clothing, hair, feathers, etc. ( of an activity or event ) In which participants do not wear clothing برهنه لخت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

در نظر داشتنِ ایده ای در نظر گرفتنِ ایده ای بررسی کردنِ ایده ای فکر کردن به ایده ای : we're playing with the idea of emigrating ما در حال بررسی ایده ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

to consider without giving deep thought to or coming to a conclusion concerning در نظر داشتن در نظر گرفتن بررسی کردن مثال: : we're playing with the i ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

having strong feelings of sadness or sympathy, because of something someone has said or done متأثر تحت تأثیر احساساتی مثال: When she told me about ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

cause someone to start doing something, especially laughing or talking کسی را به آغاز کاری برانگیختن کسی را به حرف کشاندن یا به خنده و گریه انداختن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

be/mean everything ( to somebody ) From Longman Dictionary of Contemporary English be/mean everything ( to somebody ) to be the most important thing ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

be/mean everything ( to somebody ) From Longman Dictionary of Contemporary English be/mean everything ( to somebody ) to be the most important thing ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Definition of weigh on. : to make ( someone or something ) sad, depressed, or worried The bad news is really weighing on me. I can tell that somethin ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

not relaxing, difficult. Examples I have been having really rough nights lately. I can barely sleep شب سخت شب ناآرام

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

To have a lesson means to be occupied with a lesson دوره دیدن درس گرفتن آموزش دیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

بی واسطه [تجربه] مستقیم [تجربه] دست اول

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

it is or was necessary or unavoidable ضروری است لازم است گریزناپذیر است مثال: "if needs must, they will eat any food" اگر لازم باشد، آنها هر غذایی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

an artwork a work of art قطعه ای هنری اثری هنری کاری هنری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

artwork work of art اثر هنری کار هنری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

لذت جویانه لذت طلبانه کامجویانه خوشباشانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

A pleasure quarter is an area of a city where drinking, gambling, prostitution, and other similar entertainments ( depending on local laws ) are conc ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

ناشناختنی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

نیروبخش انرژی بخش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

ویژه خاص دربسته و خاص عده ای محدود [مکان]

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

در تماس بودن در ارتباط بودن associate or come into contact with another person

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

چغر بد بدن ( وقتی درباره ی افراد به کار می رود ) I’ve grappled with mountainous sumos با سوموکارهای چغر دست به گریبان شده ام.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

ّبرآورده کردن شرایط حائز معیارها بودن واجد معیارها بودن واجد شرایط بودن حائز شرایط بودن با شرایط مطابقت داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

حائز شرایی بودن واجد شرایطی بودن شرایطی را احراز کردن برآورده کردن شروط

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

برآوردن نیازها برآورده کردن نیازها رفع نیازها ارضای نیازها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

حرف گوش کن مطیع فرمانبردار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

1 usually predicative motionless; stationary. 2 undisturbed or tranquil; silent and calm. 3 not sparkling or effervescent

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

( of a person ) tending to talk too loudly and in a blunt or opinionated way پرحرف پرچانه پرسروصدا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جنگل درختزار بیشه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

مضطرب پریشان حال نگران استرسی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تعبیر دیگر حسن تعبیر تعبیری است از. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

محض اطمینان محضِ احتیاط محضِ ایمنی و احتیاط برای احتیاط بیشتر برای اطمینان بیشتر برای ایمنی و احتیاط بیشتر محضِ خاطرجمعی برای خاطرجمعی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

استان[ژاپن] ناحیه [ژاپن] قلمرو [ژاپن] منطقه [ژاپن]

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

خود را غرق کاری کردن عمیقاً سرگرمِ کاری شدن سراپا درگیر کاری شدن غرقه در کاری بودن سراپا مشغول کاری بودن در کاری غوطه ور شدن محوِ کاری شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

رابطه داشتن سروکار داشتن Become associated, especially in an emotional or sexual way. For example, He joined the company last year but never really ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

پرجنب و جوش پرهیجان پرتحرک پرشتاب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

فناوری پیشرفته اَبَرفناوری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جنون آمیز جنون آسا دیوانه وار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

the fans of a particular well - known person, group, team, etc. considered as a distinct social grouping هواداران طرفداران علاقه مندان سینه چاکان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
-٢٠

بی ثبات کار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

بی ثبات کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

To guide someone or something راهنمایی کردن هدایت کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

گذشتن [زمان] رد شدن [زمان] سپری شدن [زمان] پیش رفتن [زمان]

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

تمرینِ کارگاهی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

with an optimistic tone, with good news از دیدگاهی مثبت، خبرِ خوب اینکه، با لحنی امیدوارکننده،

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

An expression of surprise or astonishment ای وای بر من اوه، خدای من ای وای

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

to be supposed to باید توقع می رود که انتظار می رود که

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

What is hard graft? 1. work ( esp in the phrase hard graft ) کار سخت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

فارغ از

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

این قدر آن قدر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

The center of gravity of an object is the point where the mass averages out. If the object is rigid, its the point where gravity is effectively pulli ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

زیر نظرِ تحتِ مراقبتِ تحتِ نظارتِ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مدت ها مثال: I could stay here for ages می توانم مدت ها اینجا بمانم.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

of a wheel or shoe ) able to grip a surface well ) چسبناک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

تا حدی به نوعی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

به نقل از میریام - وبستر: used to say that something has not yet been decided or has not yet become clear مثال: . The jury is still out on whether th ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

سردر مغازه سردر فروشگاه تابلو فروشگاه ویترین فروشگاه ویترین مغازه نمای بیرونی مغازه نمای بیرونی فروشگاه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

یک تنه ایستادن به تنهایی کاری را پیش بُردن نترسیدن و پیش رفتن کم نیاوردن و پیش رفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

دلگرمی حمایت پشتیبانی تشویق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

مکافات

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

از این نظر از این نگاه از این دریچه از این منظر از این زاویه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

زبان به کام گرفتن دندان روی جگر گذاشتن خشم خود را فروخوردن به خشم خود غلبه کردن خود را در زمان خشم کنترل کردن خشم خود را کنترل کردن

پیشنهاد
٢

در فارسی می گوییم: به سرعت باد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

بُراده