credence

/ˈkriːdəns//ˈkriːdns/

معنی: اعتماد، اعتقاد، باور
معانی دیگر: اعتقاد (به حرف یا گواهی دیگری)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: acceptance (of a statement or the like) as valid or true.
مترادف: acceptance, credibility, plausibility, reliability
مشابه: countenance, validity, veracity

- I gave no credence to that ridiculous rumor.
[ترجمه گوگل] من هیچ اعتباری به آن شایعه مسخره ندادم
[ترجمه ترگمان] من به این شایعه مسخره هیچ اهمیتی ندادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her ability to give many details lent credence to woman's story.
[ترجمه گوگل] توانایی او در ارائه جزئیات زیادی به داستان زن اعتبار بخشید
[ترجمه ترگمان] توانایی او در دادن جزئیات بیشتر به داستان زن اعتماد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a just claim to another's trust or acceptance; trustworthiness.
مترادف: confidence, credibility, dependability, reliability, trust, trustworthiness
مشابه: faith, honesty, integrity, morality, truth

جمله های نمونه

1. i give little credence to her words
به سخنان او چندان اعتماد ندارم.

2. recent events have lent credence to his claim
رویدادهای اخیر گواهی بر ادعای او بود.

3. to give (or lend) credence to
وقع نهادن،باور کردن،باور کردنی کردن

4. I'm not prepared to give credence to anonymous complaints.
[ترجمه گوگل]من حاضر نیستم به شکایات ناشناس اعتبار بدهم
[ترجمه ترگمان]من آماده نیستم که به credence to کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Good studies are needed to lend credence to the notion that genuine progress can be made in this important field.
[ترجمه گوگل]مطالعات خوبی لازم است تا به این مفهوم اعتبار بخشد که می توان در این زمینه مهم پیشرفت واقعی داشت
[ترجمه ترگمان]مطالعات خوب برای اعتبار بخشیدن به این مفهوم که پیشرفت واقعی می تواند در این زمینه مهم ایجاد شود، لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I don't give any credence to these rumors.
[ترجمه گوگل]من هیچ اعتباری به این شایعات نمی دهم
[ترجمه ترگمان]من هیچ اهمیتی به این شایعات نمیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You're surely not giving any credence to this story of Hythe's?
[ترجمه گوگل]شما مطمئناً هیچ اعتباری به این داستان Hythe نمی دهید؟
[ترجمه ترگمان]مطمئنا تو به این داستان \"Hythe\" هیچ اهمیتی نمیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His bruises added/lent credence to his statement that he had been beaten.
[ترجمه گوگل]کبودی‌های او به اظهاراتش مبنی بر کتک خوردن او اعتبار بخشید
[ترجمه ترگمان]کبودی ها به اظهارات او اطمینان دادند که مورد ضرب و شتم قرار گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I attach little credence to what she says.
[ترجمه گوگل]من به آنچه او می گوید اعتبار کمی می دهم
[ترجمه ترگمان]من به چیزی که اون میگه اهمیت میدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Historical evidence lends credence to his theory.
[ترجمه گوگل]شواهد تاریخی به نظریه او اعتبار می بخشد
[ترجمه ترگمان]شواهد تاریخی به تئوری او اعتماد دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They could give no credence to the findings of the survey.
[ترجمه گوگل]آنها هیچ اعتباری به یافته های این نظرسنجی نمی دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها به یافته های این نظرسنجی اعتماد نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They ask: Why should I give credence to a life that has imposed barriers on me?
[ترجمه گوگل]می پرسند: چرا باید به زندگی ای که موانعی بر من تحمیل کرده است، اعتبار بدهم؟
[ترجمه ترگمان]آن ها می پرسند: چرا باید به یک زندگی که موانعی بر سر راه من گذاشته است اعتماد کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What credence can we give to his story of some malevolent person waiting in a window alcove?
[ترجمه گوگل]چه اعتباری می توانیم به داستان او درباره یک فرد بدخواه که در طاقچه پنجره منتظر مانده است بدهیم؟
[ترجمه ترگمان]کدام credence می تواند داستان یک شخص شرور را که در شاه نشین منتظر است، به او بدهیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It lends credence to the kinds of beliefs and fears that make victims of all who hold them.
[ترجمه گوگل]به انواع باورها و ترس هایی که قربانیان همه کسانی می شود که آنها را دارند اعتبار می بخشد
[ترجمه ترگمان]آن به انواع باورها و ترس که قربانی همه کسانی که آن ها را نگه می دارند، اعتماد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We give them greater credence if we allow them to be grouped with other less controversial policies.
[ترجمه گوگل]اگر به آنها اجازه دهیم با سایر سیاست های کمتر بحث برانگیز گروه بندی شوند، اعتبار بیشتری به آنها می دهیم
[ترجمه ترگمان]اگر به آن ها اجازه دهیم با سیاست های بحث برانگیز دیگر گروه بندی شوند، ما اعتبار بیشتری به آن ها می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعتماد (اسم)
affiance, confidence, trust, faith, reliance, belief, credence, fideism

اعتقاد (اسم)
opinion, confidence, trust, faith, belief, credence

باور (اسم)
faith, belief, credence

انگلیسی به انگلیسی

• belief that something is true, faith, confidence
if something gives credence to a theory or story, it makes it easier to believe.

پیشنهاد کاربران

اعتبار. وقع. باور . اعتماد، اعتقاد
مثال:
I gave no credence to that ridiculous rumor.
من آن شایعه مضحک را باور نکردم.
باور . پذیرش
قوت قلب
اعتبار

بپرس