cleanly

/ˈkliːnli//ˈkliːnli/

کسی که خود و محیط خود را تمیز نگه می دارد، اهل نظافت، نظیف، به طور پاک و تمیز (رجوع شود به: clean)، پاک، تمیز، نظافت دوست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: always personally clean.
متضاد: uncleanly
قید ( adverb )
مشتقات: cleanliness (n.)
• : تعریف: in a clean or precise manner.
متضاد: unevenly
مشابه: clean

- The two halves separated cleanly.
[ترجمه گوگل] دو نیمه تمیز از هم جدا شدند
[ترجمه ترگمان] دو نیمه جدا از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Cut the stem cleanly, just beneath a leaf joint.
[ترجمه گوگل]ساقه را به طور تمیز، درست در زیر مفصل برگ برش دهید
[ترجمه ترگمان]ساقه گلی را تمیز کن، درست زیر یک بند برگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Opinions were split cleanly between men and women.
[ترجمه گوگل]نظرات به طور خالص بین زن و مرد تقسیم شد
[ترجمه ترگمان]Opinions بین مردها و زن ها تقسیم می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The boat moved cleanly through the water.
[ترجمه گوگل]قایق به طور تمیز در آب حرکت می کرد
[ترجمه ترگمان]قایق غرق در آب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The election campaign was not conducted very cleanly.
[ترجمه گوگل]مبارزات انتخاباتی خیلی تمیز انجام نشد
[ترجمه ترگمان]کمپین انتخاباتی به روشنی اجرا نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He dived in cleanly, entering the water in a straight line.
[ترجمه گوگل]او به طور تمیز شیرجه زد و در یک خط مستقیم وارد آب شد
[ترجمه ترگمان]او به درون آب شیرجه رفت و در یک خط مستقیم به آب داخل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The wounds may heal cleanly or they may ooze a clear liquid.
[ترجمه گوگل]زخم ها ممکن است به طور تمیز بهبود یابند یا ممکن است مایع شفافی ترشح کنند
[ترجمه ترگمان]زخم ها ممکن است به راحتی التیام یابند و یا ممکن است یک مایع شفاف را رها کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The plate broke cleanly in half.
[ترجمه گوگل]بشقاب تمیز از وسط شکست
[ترجمه ترگمان]بشقاب از وسط نصف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The branch snapped cleanly in two.
[ترجمه گوگل]شاخه تمیز دو نیم شد
[ترجمه ترگمان]شاخه به دو قسمت تقسیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I struck the ball cleanly and my shot was on target.
[ترجمه گوگل]من توپ را تمیز زدم و ضربه من به سمت دروازه بود
[ترجمه ترگمان]گلوله را کام لا تمیز کردم و تیر من به هدف خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cut them off cleanly through the stem just below the node.
[ترجمه گوگل]آنها را به طور تمیز از طریق ساقه درست زیر گره جدا کنید
[ترجمه ترگمان]آن ها را از ساقه تنها زیر گره جدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The game had been cleanly fought.
[ترجمه گوگل]بازی کاملاً مبارزه شده بود
[ترجمه ترگمان]بازی کاملا خوب پیش رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Blunt scissors don't cut cleanly.
[ترجمه گوگل]قیچی‌های بلانت تمیز نمی‌برند
[ترجمه ترگمان]قیچی سرش را تمیز نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Claude played the Chopin cleanly, gravely, reaching low notes that were something to hear.
[ترجمه گوگل]کلود شوپن را تمیز، جدی می نواخت و به نت های پایینی می رسید که شنیدنی بود
[ترجمه ترگمان]کلود the را کام لا پاکیزه و با وقار نواخت و یادداشت کوچکی را که چیزی برای شنیدن بود، به دست گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The two cleanly scrubbed grunts had made a final discovery: land mines last and last.
[ترجمه گوگل]دو غرغر تمیز پاک شده به کشف نهایی رسیده بودند: مین های زمینی ماندگار و ماندگار هستند
[ترجمه ترگمان]دو خر خر تمیز آخرین کشف خود را کشف کرده بودند: مین های زمینی، آخرین و آخرین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in clean or tidy manner; neatly; fastidiously
in a clean manner, in an unsoiled manner
cleanly means smoothly and completely.

پیشنهاد کاربران

The election campaign was not conducted very cleanly
اون کمپین انتخاباتی بدون حیله و دروغ/ترفندهای فریبکارانه اداره نمی شد ( داشت تبلیغات دروغینی انجام می داد )
adv به نقل از هزاره:
به آسانی
به راحتی
( به طورِ ) دقیق
قشنگ خوب
تمیز
منصفانه، به راحتی، صاف، خوب، درست، بدون غل و غش

بپرس