mediator

/ˈmiːdiˌetər//ˈmiːdɪeɪtə/

معنی: میانجی، دلال
معانی دیگر: میانجی، دلال

جمله های نمونه

1. to mediate a mediator must be completely neutral
برای حل و فصل اختلافات،میانجی گر باید بی طرف باشد.

2. He will appear in the role of mediator.
[ترجمه گوگل]او در نقش میانجی ظاهر خواهد شد
[ترجمه ترگمان]او در نقش میانجی ظاهر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They are ready to meet the official mediator.
[ترجمه گوگل]آنها آماده دیدار با میانجی رسمی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها آماده ملاقات با میانجی رسمی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A mediator has been called in to resolve the crisis.
[ترجمه گوگل]یک میانجی برای حل بحران فراخوانده شده است
[ترجمه ترگمان]از یک میانجی برای حل بحران فراخوانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I offered to act as mediator and tried to bring about a reconciliation between the two parties.
[ترجمه گوگل]من پیشنهاد دادم که به عنوان میانجی عمل کنم و سعی کردم بین دو طرف آشتی ایجاد کنم
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد کردم به عنوان میانجی عمل کنم و تلاش کردم تا بین دو طرف آشتی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An arch-bishop has been acting as mediator between the rebels and the authorities.
[ترجمه گوگل]یک اسقف اعظم به عنوان میانجی بین شورشیان و مقامات عمل می کند
[ترجمه ترگمان]یک اسقف دینی به عنوان میانجی میان شورشیان و مقامات عمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The use of a solicitor trained as a mediator would obviate the need for independent legal advice.
[ترجمه گوگل]استفاده از یک وکیل آموزش دیده به عنوان میانجی، نیاز به مشاوره حقوقی مستقل را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]استفاده از یک مشاور به عنوان یک میانجی نیاز به توصیه های قانونی مستقل را برطرف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Conflict manager: resolving disputes, acting as a mediator.
[ترجمه گوگل]مدیر تعارض: حل و فصل اختلافات، عمل به عنوان یک میانجی
[ترجمه ترگمان]مدیر تعارض: حل و فصل مناقشات، به عنوان یک میانجی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Roman pontiff's unique powers as mediator are stressed.
[ترجمه گوگل]قدرت منحصر به فرد پاپ رومی به عنوان میانجی مورد تاکید قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]قدرت های منحصر به فرد پاپ رومی به عنوان میانجی مورد تاکید قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The professional as mediator is frequently the picture which emerges.
[ترجمه گوگل]حرفه ای به عنوان میانجی اغلب تصویری است که ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان]حرفه ای به عنوان میانجی اغلب تصویری است که پدیدار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In 198 for example, an external mediator was appointed following the breakdown of negotiations, and agreement reached under his auspices.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، در سال 198، پس از شکست مذاکرات، و توافقی که تحت نظارت او صورت گرفت، یک میانجی خارجی منصوب شد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۸ به عنوان مثال، یک میانجی خارجی بعد از شکست مذاکرات منصوب شد و قرارداد تحت نظارت او به توافق رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's unclear how or when the mediator would react if a new pact isn't reached today.
[ترجمه گوگل]مشخص نیست اگر امروز توافق جدیدی حاصل نشود، میانجی چگونه و چه زمانی واکنش نشان خواهد داد
[ترجمه ترگمان]مشخص نیست که اگر یک پیمان جدید به امروز برسد، چه زمانی این میانجی واکنش نشان خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The mediator merely functions as a facilitator and has no legal power to force the parties to accept these suggestions.
[ترجمه گوگل]میانجی صرفاً به عنوان یک تسهیل کننده عمل می کند و هیچ قدرت قانونی برای وادار کردن طرفین به پذیرش این پیشنهادات ندارد
[ترجمه ترگمان]میانجی صرفا به عنوان تسهیل کننده عمل می کند و هیچ قدرت قانونی ندارد که احزاب را وادار به قبول این پیشنهادها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In simple terms, middleware is the ultimate mediator between diverse software programs that enables them talk to one another.
[ترجمه گوگل]به عبارت ساده، میان افزار میانجی نهایی بین برنامه های نرم افزاری متنوع است که آنها را قادر می سازد با یکدیگر صحبت کنند
[ترجمه ترگمان]به عبارت ساده تر، میان افزار یک میانجی نهایی بین برنامه های مختلف نرم افزاری است که آن ها را قادر می سازد تا با یکدیگر صحبت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Although glutamate is the presumed mediator, other neurotransmitters may modulate its effects.
[ترجمه گوگل]اگرچه گلوتامات واسطه فرضی است، سایر انتقال دهنده های عصبی ممکن است اثرات آن را تعدیل کنند
[ترجمه ترگمان]اگر چه گلوتامات فرض شده است، انتقال دهنده های عصبی دیگر ممکن است تاثیرات خود را تعدیل کرده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میانجی (اسم)
moderator, intermediary, arbitrator, mediator, intermediate, intercessor, go-between, come-between, contact man, paraclete, in-between

دلال (اسم)
mediator, go-between, broker, dealer, fixer, monger, middleman, chapman, solicitor-general

تخصصی

[حقوق] واسط، میانجی

انگلیسی به انگلیسی

• intervener; peacemaker, neutral reconciliator; one who mediates
a mediator is someone who tries to settle a dispute between two groups.

پیشنهاد کاربران

میانجی. دلال
مثال:
Biden has always been one of the main mediators between the US government and the Zionist regime.
بایدن همواره یکی از میانجی ها {و دلال های} اصلی بین دولت ایالات متحده و رژیم صهیونستی بوده است.
Mediator is a person who mediate
Mediation ( n )
Mediate ( n )
Mediate ( v )
حَکَم - داور
میانجی
وابسته به میانجی گری
Someone from outside the company may be given the role of ⭐mediator⭐ in order to resolve conflicts
میانجی
واسطه
آشتی دهنده
میانجیگری، واسطه، رابط ، وابسته به میانجی گری
واسطه

بپرس