affluence

/ˈæfluːəns//ˈæfluəns/

معنی: غنا، فراوانی، وفور، فزونی
معانی دیگر: سطح زندگی بالا، ناز و نعمت، آبادی، ریخت و پاش، توانگری، ثروت، فراوانی منابع، بهروزی، رونق، ریزش، جاری شدن به درون، درون ریزش، درون ریزی، دخول

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: material wealth.
متضاد: destitution, indigence, penury
مشابه: money, opulence, substance, success, wealth

- Affluence can change the values within society.
[ترجمه شان] ثروت ( سطح بالای زندگی ) میتواند ارزش های یک جامعه را دگرگون سازد .
|
[ترجمه گوگل] ثروت می تواند ارزش های درون جامعه را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان] Affluence می تواند ارزش های جامعه را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: abundance; plenty.
متضاد: poverty
مشابه: abundance, opulence, plenty

جمله های نمونه

1. the constant affluence of newcomers into tehran
جریان دایمی تازه واردها به تهران

2. the relative affluence of the american people
رفاه نسبی مردم امریکا

3. he quickly rose to affluence
او به سرعت ثروتمند شد.

4. Pockets of affluence coexist with poverty.
[ترجمه گوگل]جیب های ثروت با فقر همزیستی دارند
[ترجمه ترگمان]وفور نعمت هم زیستی با فقر هم زیستی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their affluence is more apparent than real.
[ترجمه گوگل]ثروت آنها بیشتر آشکار است تا واقعی
[ترجمه ترگمان]affluence بیش از حد واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The postwar era was one of new affluence for the working class.
[ترجمه شان] دوران پس از جنگ، یک دوره فراوانی ( بهروزی ) جدید برای طبقه کارگر بود.
|
[ترجمه گوگل]دوران پس از جنگ، دوران ثروتمندی جدیدی برای طبقه کارگر بود
[ترجمه ترگمان]دوره پس از جنگ یکی از وفور نعمت برای طبقه کارگر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They are the products of post-war affluence.
[ترجمه گوگل]آنها محصول ثروت پس از جنگ هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها محصولات of پس از جنگ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. However, affluence and technological advances have created new kinds of safety hazards for people who live in Western society.
[ترجمه گوگل]با این حال، ثروت و پیشرفت های تکنولوژیکی انواع جدیدی از خطرات ایمنی را برای افرادی که در جامعه غربی زندگی می کنند ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]با این حال، پیشرفت و پیشرفت تکنولوژی انواع جدیدی از خطرات امنیتی برای افرادی که در جامعه غربی زندگی می کنند، ایجاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Furthermore, the same affluence encourages an increased array of leisure time activity choices.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، همین ثروت باعث افزایش مجموعه ای از انتخاب های فعالیت در اوقات فراغت می شود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، همان وفور، تعداد زیادی از انتخاب های زمان فراغت را مورد تشویق قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The comparative affluence of working class youth in the sixties allowed the building-up of large groups of mobile supporters.
[ترجمه گوگل]ثروت نسبی جوانان طبقه کارگر در دهه شصت باعث ایجاد گروه های بزرگی از حامیان سیار شد
[ترجمه ترگمان]توزیع تطبیقی جوانان طبقه کارگر در دهه شصت به ساخت گروه های بزرگ حامیان تلفن همراه اجازه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Paid holidays, more affluence and cheaper travel have turned the last few decades into an era of travel.
[ترجمه گوگل]تعطیلات پولی، ثروت بیشتر و سفر ارزان تر، چند دهه اخیر را به عصر سفر تبدیل کرده است
[ترجمه ترگمان]تعطیلات بدون پول، وفور و سفر ارزان تر چند دهه گذشته را به دوره ای از سفر تبدیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The effect of increasing affluence is to minimize the importance of economic goals.
[ترجمه گوگل]تأثیر افزایش ثروت، به حداقل رساندن اهمیت اهداف اقتصادی است
[ترجمه ترگمان]تاثیر افزایش ثروت، به حداقل رساندن اهمیت اهداف اقتصادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And from the affluence they have brought has come Winterthur's other fame as a cultural centre.
[ترجمه گوگل]و از ثروتی که به ارمغان آورده اند، شهرت دیگر وینترتور به عنوان یک مرکز فرهنگی است
[ترجمه ترگمان]و از وفور نعمت، شهرت دیگری به عنوان یک مرکز فرهنگی به ارمغان آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Affluence is measured by the per capita gross national product.
[ترجمه شان] سطح زند گی با معیار تولید ناخالص سرانه اندازه گیری میشود .
|
[ترجمه گوگل]ثروت با سرانه تولید ناخالص ملی سنجیده می شود
[ترجمه ترگمان]Affluence با سرانه تولید ناخالص ملی محاسبه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غنا (اسم)
affluence, wealth, exuberance, richness, enrichment, music, singing, song, opulence

فراوانی (اسم)
plenty, aboundness, abundance, affluence, redundancy, profusion, amplitude, exuberance, ampleness, plenitude, great supply, lavishness, redundance, plentifulness, plentitude, superabundance

وفور (اسم)
abundance, affluence, profusion, wealth, bounty, exuberance, luxuriance, plenitude, lavishness, plurality, pluralism, opulence, plentitude, rout, superabundance

فزونی (اسم)
abundance, affluence, exuberance, excess, increase, enlargement, nimiety

انگلیسی به انگلیسی

• plenty, abundance; wealth, riches
affluence is the state of having a lot of money or a high standard of living; a formal word.

پیشنهاد کاربران

ریزش، هجوم، ازدحام، فراوانی، وفور، نعمت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : affluence
✅️ صفت ( adjective ) : affluent
✅️ قید ( adverb ) : _
( اسم ) ثروت ; wealth
ثروت مادی

بپرس