پیشنهادهای غزال سرخ (١,٣٥٠)
حسابگرانه
به نقل از فرهنگ نشر نو: واقعی بی اغراق به معنای واقعی ( کلمه ) به تمام معنا تمام عیار
به نقل از فرهنگ نشر نو واقعاً حقیقتاً به معنای واقعی بی اغراق
کاورال ( به نقل از فرهنگ تلفظ نام های خاص ) کابرال کاشف پرتغالی برزیل
طولی نمی کشد که دیری نمی پاید که
در چند مرحله اتفاق افتادن در مراحلی جداگانه اتفاق افتادن
چندمذهبی
ودایی
ناخوش ناخوش احوال
روانپریش
کف آلود
پادشاهی نروژ
کوتاه سخن اینکه
فرهنگ تلفظ نام های خاص: اوسون شهری است در فرانسه
فرهنگ نشر نو: ناشایسته، نامناسب، نابجا، ناسزاوار، بی مورد پیشنهاد شخصی: بی وجه
فرهنگ نشر نو: قهرمانی، دلاوری کار برجسته، شیرین کار، هنرنمایی فتح نمایان
درخور توجه است که در خور توجه آن است که آنچه درخور توجه است آن است که شگفت انگیز آن است که
سرنوشت شومی رقم زدن سرنوشت بدی رقم زدن سرنوشتی را بر باد دادن
نام خاص [انگلیسی] فَنی [فرانسوی، آلمانی] فانی به نقل از فرهنگ تلفظ نام های خاص
درست مطابق انتظار، درست همان طور که انتظار می رود
فرهنگ نشر نو: ۱ - ویژه، مخصوص، خاص ؛ استثنایی، فوق العاده ۲ - بخصوص، خاص، استثنایی ۳ - سختگیر، مشکل پسند، ایرادی، وسواسی ۴ - [منطق] جزئی [در برابر ک ...
می یو نامی است فرانسوی که به همین صورت ضبط می شود، و نه میلهاد یا میلهود
دوراندیشانه از سر احتیاط و دوراندیشی showing good judgment: کمبریج دیکشنری
به حکم احتیاط و عقل از روی دوراندیشی
فرهنگ نشر نو؛ پیش پنداشته متعصبانه توأم با/حاکی از پیشداوری
در طی تاریخ در گذر تاریخ
فرهنگ نشر نو مخل مزاحم، ناخوانده
فرهنگ نشر نو: آشنا کردن، معرفی کردن، داخل جمع یا گروهی کردن مطرح کردن، آغاز کردن، بنیاد نهادن ــــــ متداول کردن ـــ معمول کردن وارد کردن، گنجاندن ا ...
تحسین انگیز، ستایش انگیز گیرا، باعظمت، باابهت تأثیرگذار فرهنگ نشر نو
فرهنگ نشر نو: ۱. پدیده، پدیدهٔ خارق العاده حدث ۲. ( آدم یا چیز ) خارق العاده چیز استثنایی، عجیب، نادره، برجسته، غیرعادی
فرهنگ نشر نو: اختصاص، تخصیص بودجه، اعتبار تصاحب، تملک، ضبط، تصرف دزدی
فرهنگ نشر نو: ۱ - محکم، مستحکم، بادوام، اسطقس دار، بااسطقس، جان دار ۲ - مکفی، کافی، کفایت کننده ۳ - کلان، عظیم، قابل توجه، معتنابه ۴ - اساسی، بنیادی ...
فرهنگ نشر نو: قابل ملاحظه ، قابل توجه، شایان توجه، درخور توجه، چشمگیر محسوس، مشهود
فرهنگ نشر نو: بسیار زیاد، فوق العاده، به حد افراط، خیلی زیاد، بغایت، بی نهایت
فرهنگ نشر نو: ۱/ شدید، حاد، سنگین اساسی، بنیادی عمیق، ژرف ۲/ پرمحتوا، عمیق، پرمغز حاکی از بصیرت
سازش ناپذیر لجوج
"Throw to the wind" is an idiom meaning to disregard or abandon something, often in a careless or reckless way. It's not a literal act of throwing so ...
بر باد دادن
مهر، محبت، رأفت، عاطفه، علاقه، دلبستگی رغبت، تمایل ـــــــــــــ فرهنگ نشر نو
کابالایی قبالایی
کابالایی قبالایی
عزیزدردانه
the present or current month ماه جاری
به خود زحمت دادن
یک وقت
به سهم خودم AI Overview "For my own share" means "for my personal part" or "for my individual portion. " It implies that you are referring to somet ...
خیابانی در محلهٔ مشهور چلسی در لندن که به صورت چِینی تلفظ می شود
غیرصالح غیرمرتبط نامرتبط ناموجه
اجیرشده
Mirriam - Webster a person who serves for hire especially for purely mercenary motives مزدور
Mirriam - Webster since —used to introduce a statement that explains the reason for another statement چرا که زیرا از آنجا که به همین دلیل از این ر ...
در گذر نسل ها از نسلی به نسلی دیگر
Merriam - Webster a large abstract structure holds together the social edifice R. H. Tawney طرح کلی خمیرمایه [مطمئن نیستم]
a complex system of beliefs "the concepts on which the edifice of capitalism was built" نظام فکری
ناعقلانی
دنیای کار دنیای کسب و کار
مسألهٔ اعتبار امضا مسألهٔ شاخص
بنا بر گفته ها،
بالطبع بنا به طبیعت طبیعتاً از روی طبع
نظربازی
نقطه عزیمت
سمبل کاری
کالایی سازی
( Pertaining to a series of utterances between two people who do not speak the same language ناهمزبانانه
بیماری کُشنده
تلفظِ درستْ منْ بنده است و نه منِ بنده.
در طی گذر زمان با گذشت زمان
پهلوان پنبه
برعکس در مخالفت با مخالفِ برعکسِ
برای این کار بدین منظور به همین منظور با این هدف،
تلافی کننده مقابله کننده
تلافی مقابله به مثل تقابل
[حمله] شخصی [نقد] شخصی [نقد] غرض ورزانه
غریبه بیگانه ناآشنا
برعکس! اتفاقاً برعکس! کاملاً برعکس! قضیه کاملاً برعکس است!
سبْک مند سبْک پردازی شده دارای سبْک برخوردار از سبْک
تکرارشونده مکرر متناوب ت
بازیافت پذیری
بسیار نقل شده بسیار ارجاع داده شده بسیار استنادشده
ازخودگذشتگی فداکاری ایثار
یارانه سوبسید اعانه کمک هزینه
در مسیرِ در خلالِ در طیِ در جریانِ
همراهی کردن با همراه بودن با ملازم بودن با رابطه مستقیم داشتن با مستقیماً مرتبط بودن با
سازگاری همسازی
سازگار همساز
سیاق عبارت نحوه بیان سیاق بیان نوع بیان جمله بندی چینش کلمات
همچنانکه پیشتر ذکر شد
همچنانکه پیشتر گفته شد
در نظر گرفتن به عنوانِ فرض کردن به مثابه تصور کردن به مثابه
با این همه، با این حال، با وجود این، به رغم این موضوع، مع الوصف، با این اوصاف،
درونی ( مربوط به شخص )
[حقوق] تجمیع دعاوی
یک بعدی تک بعدی تک ساحتی
درهم آمیزی پیوندزنی قلمه زنی
به دفتر رسیدن
به منصه ظهور رسیدن
تصمیم اتخاذ کردن تصمیم گرفتن
به نتیجه رسیدن
بینابینی
به ظرافت تمام با پیچیدگی تمام
استعمارزدایی کردن
در شرایط یکسان در شرایط مشابه در شرایط برابر در موقعیت برابر
ناکجا برهوت
برهوت ناکجا
تب آلود تب زده پرتب و تاب
نیچه ای برآمده از آرای نیچه برگرفته از آرای نیچه متعلق به نیچه
آغوش تنگ آغوش محکم آغوش سفت و محکم
نویسنده طور نویسندگانه مؤلف طور مؤلفانه
دردسرساز مشکل ساز
فوکو
مؤلفانگی نویسندگانگی
if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them انتقاد وارد کردن به نقد کردنِ کسی انتقاد کردن از
if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them به کسی اتهام زدن اتهام بستن به اتهام زدن به کسی را متهم کر ...
if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them متهم کردنِ کسی اتهام بستن به مقصر دانستن کسی
if you level a criticism or accusation at or against someone, you criticize or accuse them انتقاد کردن از
وجه تاریخی بخشیدن به
[آموزشِ] عالی
فقیر و فنی مرفه و فقیر
تناسب
قفانگرانه گذشته نگرانه با نگاهی به گذشته پس نگرانه با قفانگری با گذشته نگری با پس نگری
تعهدآور
حال و روز اوضاع و احوال شرایط وضع موقعیت وضعیت وضع امور شرایط کلی
ویتگنشتاین
روا مناسب
مثلاً برای مثال برای نمونه به عنوان مثال به عنوان نمونه
به عبارتی دیگر به بیانی دیگر
بغتتاً دفعتاً آنی
آمپر پراندن جوش آوردن سیم های کسی اتصالی کردن
ابتدا به ساکن در ابتدا در اوائل
به عبارتی دیگر، به بیانی متفاوت، put another way simply put put it differently otherwise stated said differently otherwise speaking in other quart ...
فکرنشده
تهیگی تهیا میان تهیگی توخالی بودگی پوکی
دلالتگر دلالت کننده
به موقع سرِ وقت
تکلیف چیزی را یکسره کردن تکلیفِ چیزی را روشن کردن قطعیت بخشیدن به تثبیت کردنِ چیزی
گمراه کردن به بیراهه کردن
افراد بالغ بزرگسالان آدم بزرگ ها
بدکردار بودن خرده شیشه داشتن
گرسنه بودن گرسنه ماندن از گرسنگی رنج بردن
نقل از فرهنگ هزاره: come to do sth: ۱ - به منظور انجام کاری آمدن ۲ - سرانجام به جایی رسیدن که، بالاخره، دست آخر پیشنهادِ شخصی: نهایتاً آخرالامر ارتج ...
بازگفته شده
به همان سیاق، به همان روش، به همان شیوه،
به همین سیاق، به همین روش، به همین شیوه،
درز گرفتن اشتباه کسی حسن نیت داشتن درباره کسی تأیید کردنِ کسی
گهگاه گاه و بی گاه هرازگاهی هرازچندگاهی به طور نامنظم دیمی
قاطعانه سرسختانه
به دنبالِ درپیِ متعاقبِ بر اثرِ پس از در نتیجة پیروِ
ادامه دادنِ انجام کاری
فرحبخش
درِ گوشی
در میانه شب در خلوتِ شب
در میانه ی. . در میانِ
خلاصه نویس ها
داده پرداز گردآورنده داده و اطلاعات
به نقل از هزاره: [اتاق و غیره] مرتب کردن، نظم بخشیدن به، ( چیزی را ) سر جای خود گذاشتن [خرابی] تعمیر کردن، ترمیم کردن، جبران کردن [روابط ] اصلاح کردن ...
سیاست لبه پرتگاه سیاست بازی با آتش خطرپذیری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نقل از فرهنگ هزاره
پر باد نفاخ
هزاره: ۱ - خوب، به خوبی، خیلی خوب ۲ - مؤدبانه، خیلی مؤدبانه ۳ - به دقت، باظرافت،
قواره
ابعاد
فصل پررونقِ سفر
نگاه هیز به کسی کردن
از سر استیصال نومیدانه از روی ناچاری
مشغولِ درگیرِ
به طرز بی معنایی به طرز احمقانه ای بی دلیل خاصی
خوره سینه چاک شیفته
به شدت خیلی حسابی
in an angry or annoyed state They argued and she left in a huff
خدمات کفن و دفن
عکس خراب کن
لرزان پرجنب وجوش
خاطرجمع اسطقس دار سرِ موضع
دست به کار شدن
used to emphasize what you are saying: That darn World Cup means so much to you, I know. It's over, and there's not a darned thing we can do about i ...
a very large piece of land sticking out into the sea the Cape of Good Hope
The phrase beyond words is an idiomatic expression that refers to an overwhelming situation where one cannot find words to express ones emotions. The ...
خرت وپرت خریده ریز
شلوغ بازی
نگران شدن
نزدیک بود که چیزی نمانده بود که نزدیک است که چیزی نمانده که به زودی
به ْسرعت برخاستن برجهیدن و برخاستن
از جای خویش برجهیدن
دعوا کردن get into a fight To engage in a verbal or physical altercation with someone . I can't believe you got into a fight with the biggest kid in ...
1. used to make an unenthusiastic suggestion. "I may as well admit that I always underestimated John" 2. used to indicate that a situation is the ...
به مثابه به عنوان به صرفِ در جایگاه همچون
دادستان بازپرس
چمدان واژه
رحم کردن مرحمت داشتن ترحم داشتن to treat with kindness and forgiveness.
DEFINITIONS1. a sudden strong feeling. a wash of pain/warmth/anger. Synonyms and related words. Sudden instances of a particular emotion موجی از احسا ...
پدر آسمانی
phrase. Something or someone of consequence is important or valuable. If something or someone is of no consequence, or of little consequence, they ar ...
بئاتریس بئاتریچه "بیچه" دی فولکو پورتیناری ( به ایتالیایی: Beatrice "Bice" di Folco Portinari ) ، ( زادهٔ ۱۲۶۶ - درگذشته ۱۲۹۰ میلادی ) ، زنی از اهالی ...
آرابِسْک[۱]، یا اَرَبِسْک، عَرَبِسْک، شیوهای از تزیین با شکلهای دقیق هندسی و نقشهای گیاهی ساده شده ( استیلیزه و قراردادی ) و دور از طبیعت ( انتزاعی ...
تل زباله
گروه زندانیان
INFORMAL•NORTH AMERICAN a track maintenance worker on a railway
آقطی ( سرده ) از ویکی پدیا آرایه شناسی فرمانرو: گیاهان ( طبقه بندی نشده ) : گیاهان گلدار ( طبقه بندی نشده ) : گیاهان گلدار راسته: خواجه باشی سان ...
واحد انرژی
اتوبوس برقی تراموا
سمضربه ( شاملو در یکی از شعرهایش از این کلمه بهره برده )
INFORMAL abandon someone. "it seems Jack's run out on her and the three children" ترک کردنِ ( کسی ) ول کردنِ ( کسی )
فوق العاده ( حالت قیدی ) سخت ( حالت قیدی ) به شدت بدجور ( حالت قیدی ) وحشیانه به تندی
fill ( someone ) with anxiety . he letter consternated me and flung me into a depression
قاطع
پیش بینی کردن آینده پیشگویی کردن آینده پیشواز رفتن آینده
از جانب کسی از سوی کسی به دستِ کسی توسط کسی
نونوارشده
به نقل از میریام وبستر a small amount of money that someone does not need مثال: The beggar asked us if we had any spare change پول خرد
چیزی برای عرضه کردن داشتن چیزی عرضه کردن چیزی داشتن __________به نقل از هزاره
عصبی عصبانی نگران
دست نخورده اصلاح نشده
To get around a problem or difficulty means to overcome it فائق آمدن بر مسأله غلبه کردن بر مسأله
often; frequently: commonly used words. usually; generally; ordinarily. in a common manner در بیشتر مواقع در اغلب مواقع معمولاً
به نقل از هزاره: 1. ( نیز صفت گونه ) پیش کسوت، قدیمی، کهنه کار، کارکشته، کارآزموده؛ ( نظامی ) سربازِ قدیمی 2. ( در آمریکا ) سرباز قدیمی، کهنه سرباز
equipment جمع بسته نمی شود و s نمی گیرد، بنابراین equipments غلط است. protective equipment را هم بهتر است به تجهیزات ایمنی برگرداند
صاحب قدرت
ایمیل ورودی ایمیل وارده نامه ورودی نامه وارده
به لطفِ به پشتوانه ی به مددِ به یاریِ به واسطه ی
بدفهمی سوء فهم سوء برداشت به نقل از هزاره: تصویر غلط فکر غلط پندار نادرست برداشت غلط اشتباه
منع عبور و مرور منع رفت و آمد
هزاره: بی هیچ تعجبی بدون هیچ تعجبی همان طور که انتظارش می رفت تعجب ندارد که
قیمت ارزان تر
کسری از ثانیه
With this said is a way of saying In the light of what has been said what I have said what you have said what he/she has said and then something ev ...
اطلاعات محرمانه اطلاعات سِرّی
ناخوانا
خرد و خاکشیر کردن
مملو لبریز
به علاوه، علاوه بر این، مضاف بر این، همچنین،
به نقل از میریام وبستر: to understand مثال: "Yes we're late, but it was raining, then we got a flat tire …" "All right, I get the idea" فهمیدن متوج ...
پیش تنظیمات
برگرداندن فایل حذف شده ( در کامپیوتر )
نامرئی رؤیت ناپذیر مشاهده ناپذیر
به نقل از هزاره: غیرموجه نالازم ناموجه بی دلیل غیرضروری غیرلازم غیرمجاز
به نقل از آکسفورد: not providing encouragement or emotional help مثال: "the family environment is unsupportive" ناپشتیبان غیرحامی
به نقل از هزاره: مطابق موافق مساوی برابر همانند نظیر شبیه مشابه ( ریاضی ) متناظر، متقابل
برنامه گاهشمار برنامه روزشمار برنامه تقویم
تعمداً عامدانه از روی غرض و مرض
تلاش ناکام تلاش ناموفق تلاش شکست خورده اقدام ناکام
در موقعیت اضطراری در شرایط اضطراری
سابقه تماس ها پیشینه تماس
به نقل از هزاره: خوشبینانه با خوشبینی
به نقل از هزاره: [شخص] خوشبین [نظر] خوشبینانه
به نقل از هزاره: 1. بهترین، مناسب ترین، مطلوب، مناسب 2. حد مطلوب، بهترین حد
به نقل از هزاره: ( رسمی ) بهینه ساختن بهینه کردن
به نقل از هزاره: ( رسمی ) بهینه ساختن بهینه کردن
به نقل از هزاره: خطای باصره
به نقل از هزاره: هنر بصری
به نقل از هزاره: ( محاوره ) بیرون آمدن، شرکت نکردن، کناره گرفتن
به نقل از هزاره: انتخاب کردن اختیار کردن
به نقل از هزاره: تصمیم گرفتن ( که )
به نقل از هزاره: داستانی خیالی تخیلی غیرواقعی
توضیح دهنده
تبیین کننده تبیین گر مُبین
واژه نامه فهرست لغات
عامل تعیین کننده
به نقل از هزاره: اول اولاً نخست آنکه در درجه ی اول
به نقل از هزاره: 1. غیررسمی، خصوصی، محرمانه 2. به طور غیررسمی، به طور خصوصی، به طور محرمانه
به نقل از میریان وبستر a thorough examination of a subject or topic بررسی جامع بررسی عمیق
under the hood. ( figurative ) Beneath the surface; in its internal workings
به نقل از هزاره: برخلاف انتظار دور از انتظار خلاف شمّ مغایر شمّ
به نقل از هزاره: تا حدودی نسبتاً تا اندازه ای تا حدی
به نقل از میریام وبستر: informal. : hold —usually used in phrases like get ahold of to mean "take hold of, " "get possession of, " "get in contact wi ...
به نقل از هزاره: حواسِ ( کسی ) به. . . بودن مواظبِ . . . بودن
به نقل از هزاره: دزدکی مخفیانه یواشکی موذیانه
به نقل از هزاره: ( محاوره ) مواظبت کردن از مراقبت کردن از حواس کسی به . . . بودن چشم کسی به . . . بودن
به نقل از هزاره: 1. دانه دانه 2. زبر، خشن
به نقل از هزاره: 1. ( به نشانه ی خطر ) پرچم قرمز 2. پرچم سرخ، پرچم انقلاب
به نقل از ell. stackexchange. com : A blanket statement is a generalization - something that covers everything, like a metaphorical blanket. There i ...
به نقل از هزاره: مفصل مشروح پر از جزئیات مبسوط جامع
حداقل کم کم لااقل ___________به نقل از هزاره
به نقل از هزاره: از پیش تعیین شده از پیش برنامه ریزی شده از پیش ترتیب داده شده پیش بینی شده
به نقل از هزاره: [طرح، برنامه، دستگاه و غیره] مطمئن، قابل اعتماد، خطاناپذیر، بی خطا به نقل از فرهنگ پویا: 1. خطاناپذیر 2. مطمئن، قابل اعتماد 3. ساده
به نقل از هزاره: تطبیق دادن با هماهنگ کردن با همساز کردن با دمساز کردن با مربوط کردن به ربط دادن به پیوند دادن به
بازرسی بدنی
به نقل از هزاره: در عمق وجود خود در ته دل خود
باور عمومی اعتقاد عمومی باور رایج اعتقاد رایج باور مشترک اعتقاد مشترک
به نقل از هزاره: ( از ترس یا سرما ) راست شدن مو، دون دون شدن پوست
به نقل از هزاره: ( از ترس یا سرما ) راست شدن مو، دون دون شدن پوست
به نقل از هزاره: goose flesh ( از ترس یا سرما ) راست شدن مو، دون دون شدن پوست
به فکر ِ ( کسی یا چیزی ) افتادن به یادِ ( کسی یا چیزی ) افتادن
بدترین حالت پست ترین نقطه پایین ترین نقطه
پایین ترین نقطه
راضی [بودن] از چیزی رضایت [داشتن] از چیزی شاد [بودن] از چیزی
[در مورد مواد مخدر] فضا رفتن نشئه شدن
به نقل از هزاره: گذشته ها ایام گذشته دوران گذشته دیروز سال های گذشته
به نقل از میریام وبستر: ( completely different from ( something مثال: This small village is a world away from the hustle and bustle of the city سرا ...
به نقل از هزاره: قابل تصور تصورپذیر قابل درک تصورکردنی
به نقل از میریام وبستر: 1: alternately in and out he's been in and out all day 2: to the last detail : EXHAUSTIVELY, THOROUGHLY understands his busin ...
به نقل از هزاره: استهلاک فرسودگی فرسایش
( خودرو ) سیستم تعلیق زیربندی فنربندی به نقل از هزاره: 1. تعلیق 2. محرومیت؛ محروم ساختن 3. ( فنی ) فنربندی 4. ( داروسازی ) سوسپانسیون
آکسفورد: the existing state of things, as opposed to one that is imaginary, simulated, or theoretical مثال: "we live in the real world of limited fin ...
سبک سوار
به نقل از آکسفورد: equip ( something ) with measuring instruments مثال: engineers have instrumented rockets to study the upper atmosphere مجهز به ابز ...
به نقل از هزاره: [نگاه، لبخند، شخصیت و غیره] گیرا جذاب دلنشین تو دل برو خوشایند
اختلاف تراز پوشش واژه های مصوّب فرهنگستان [شنوایی شناسی] تفاوت فاز در دو گوش که به بهبود آستانه های پوشش یافتۀ دوگوشی منجر می شود
به نقل از میریام وبستر: US, informal. : ready to leave or to start doing something مثال: . We have all the tools and supplies we need, so we're goo ...
به نقل از کالینز دیکشنری: extremely efficient مثال: While the ground - source heat pump is superefficient and constant, the airsource pump is effecti ...
برقی
به نقل از هزاره: 1. با تمام قدرت، با تمام نیرو، با تمام سرعت 2. خسته، کوفته، درمانده، از پا افتاده
به نقل از هزاره: اهمیتی داشتن فرقی داشتن توفیری داشتن
به نقل از کمبریج: to need something to make a result happen مثال: . The future of the company is riding on the new management
به نقل از هزاره: وابسته بودن به منوط بودن به
adv به نقل از هزاره: به آسانی به راحتی ( به طورِ ) دقیق قشنگ خوب تمیز
به نقل از هزاره: چیزی را شکافتن چیزی را قطع کردن توی چیزی فرو رفتن
به نقل از هزاره: چیزی را شکافتن چیزی را قطع کردن توی چیزی فرو رفتن
به نقل از هزاره: ( عامیانه ) 1. کس 2. ( به طعنه ) آدم خوارکس ده، خوک کثیف
به نقل از هزاره: [نقشه، نقاشی و غیره] به اندازه ی طبیعی، در مقیاس طبیعی ( محاوره ) کامل، تمام عیار
به نقل از MERRIAM - WEBSTER : : to affect or influence a decision —usually used in negative statements مثال: . Personal feelings had no bearing on o ...
exceed the limits of what is reasonable or acceptable زیاده روی کردن از حد و مرزهای پذیرفته شده فراتر رفتن
به نقل از هزاره: بگیرش! برو! بزنش! ولش نکن! معطلش نکن!
فوق العاده
به نقل از هزاره: آشکارا مسلماً معلوم است که روشن است که بدیهی است که واضح است که
به نقل از هزاره: 1. با دست، دستی 2. به دستِ کسی
به نقل از هزاره: بازرسی وارسی بازدید کنترل معاینه امتحان سرکشی ( به )
به نقل از هزاره: [مدارک، چیزها و غیره] بازرسی کردن، وارسی کردن، کنترل کردن، بازدید کردن؛ [ماشین آلات و غیره] امتحان کردن، معاینه کردن، بازدید کردن، ...
به نقل از هزاره: به هوش آمدن حال کسی جا آمدن جان گرفتن دوباره جانی گرفتن از نو زنده شدن
به نقل از هزاره: به هوش آوردن زندگی بخشیدن به جان دادن به زندگی دوباره ای بخشیدن به
توقفگاه توقف کوتاه
به نقل از هزاره: در آستانه ی در شُرُفِ
به نقل از هزاره: 1. به طور مؤثری، به طرز کارایی، به طور ثمربخشی 2. در واقع، عملاً، در حقیقت
به نقل از هزاره: شهر بازاردار بازارشهر
به نقل از لانگمن: used when you want to emphasize that something is true about almost all of a group of people or things مثال: The vast majority of ...
به نقل از هزاره: شخصاً به شخصه
به نقل از هزاره: اساساً از بنیاد علی الاصول
به نقل از هزاره: [شخص] قشنگ، خوشگل برازنده خوش تیپ
به نقل از هزاره: 1. تمام راه، تمام مسافت؛ تمام مدت، تمام وقت، یکریز 2. کاملاً، تماماً
به نقل از آکسفورد: be permanent or widely accepted مثال: "the internet is here to stay" به شکل گسترده ای پذیرفته شدن قبول عام یافتن به نقل از هزاره ...
ماشین های توزیع شیر به نقل از هزاره: ( در بریتانیا ) وانتِ شیر
به نقل از آکسفورد: ( be openly at variance with ( what is usual or expected مثال: "a need to fly in the face of convention" به نقل از هزاره: 1. [قان ...
hot rod به نقل از هزاره: ( در آمریکا، عامیانه ) ماشینِ تقویت شده
به نقل از هزاره: ( در آمریکا، عامیانه ) ماشینِ تقویت شده
به نقل از هزاره: بی اغراق حداقل چیزی که می شود ( درباره اش ) گفت
به نقل از هزاره: به این معنی که از این حیث که به نقل از آکسفورد: for the reason that مثال: "I was fortunate in that I had friends"
به نقل از:https://hinative. com It's that simple" indicates that whatever you were shown or told how to do is not very complicated or difficult" به ...
هنگام ویرایش، بارها با عبارت the state - of - the - art و ترجمهٔ نادرست آن ( وضعیت هنر ) روبه رو شده ام. این اصطلاح را زمانی به کار می برند که بخواهن ...
هنگام ویرایش، بارها با عبارت the state - of - the - art و ترجمهٔ نادرست آن ( وضعیت هنر ) روبه رو شده ام. این اصطلاح را زمانی به کار می برند که بخواهن ...
به نقل از ویکیپدیا: The state of the art refers to the highest level of general development, as of a device, technique, or scientific field achieved ...
1 —used to make a statement more forcefulI:that was one hell of a good fight 2 : very good: She's a hell of a player 3. very bad or difficult" We've ...
به نقل از هزاره: حداکثر کوشش خود را برای . . . کردن نهایت سعی خود را کردن که. . . خود را به آب و آتش زدن که
When you "push something to the limit", you make it work as hard as it can; often you make it work so hard that it breaks down or wears out. He has w ...
به نقل از هزاره: [دستگاه و غیره] کار کردن با
به نقل از هزاره: غیرقابل توضیح توضیح ناپذیر تبیین ناپذیر غیرقابل تبیین توجیه ناپذیر پیچیده بغرنج غیرقابل فهم
به نقل از هزاره: در اصل اساساً به ذات خود
به نقل از هزاره: 1. جن گیری، عزایم خوانی، استعازه، زارگیری 2. عزایم، دعا، تعویذ
به نقل از آکسفورد: done at the last possible moment, typically in desperation مثال: "Wilson levelled with a last - gasp try" لحظه آخری آخرین لحظه آخر ...
NAIL IT means "Achieve an Excellent Result". The term NAIL IT is used when something has been done perfectly. NAIL IT is "typically seen written in ...
به نقل از www. macmillandictionary. com : used for expressing disappointment that something has failed, has been lost, or has been destroyed مثال: . ...
به نقل از هزاره: با داد و هوار بیرون رفتن با قهر و غضب خارج شدن مثل تیر از تفنگ دررفتن
به نقل از The Free Dictionary: To leave angrily مثال ها: . When mom realized we weren't listening to her story, she stormed off . Don't just storm ...
به نقل از هزاره: ( تلویزیون ) متن رسان
به نقل از The Free Dictionary: To fail; to be ruined or destroyed; to be squandered or wastefully discarded مثال ها: . My father's company is now go ...
به نقل از Merriam - Webster. com Dictionary to change as conditions change به روز بودن به روز ماندن
به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به
به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به
به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به
به نقل از هزاره: پشیزی ارزش قائل نشدن برای هیچ اهمیتی ندادن به
به نقل از هزاره: ( محاوره ) شیطون / شیطونه می گه. . .
به نقل از هزاره: خود را موظف به انجام کاری دانستن موظف به انجام کاری بودن
به نقل از هزاره: خود را موظف به انجام کاری دانستن موظف به انجام کاری بودن
به نقل از کمبریج: informal. to be ready and able to start doing something that you planned مثال: . Once we get the computer installed we'll be in bus ...
معروف به. . . بودن مشهور بودن که ________به نقل از هزاره
به نقل از هزاره: مقدر بودن ( که )
به نقل از هزاره: 1. سرگرمی، تفریح، مشغولیت 2. [تئاتر، سیرک و غیره] برنامه، نمایش
مفرح جالب
به طرز سرگرم کننده ای به طور مشغول کننده ای به طور دلپذیری به طرز خوشایندی به طرزی لذتبخش ___________به نقل از هزاره
به نقل از هزاره: 1. سرگرم کننده مشغول کننده لذتبخش خوشایند دلپذیر 2. پذیرایی مهمانی
خبرنگار جنجالی عکاس سمج ________به نقل از هزاره
به نقل از هزاره: خبرنگار جنجالی عکاسیِ سمج
به نقل از The Free Dictionary: rude slang: . Extremely drunk to the point of being out of control or incomprehensible مثال: . It wasn't until we s ...
به نقل از میریام وبستر: ( British, informal impolite. : to make fun of or laugh at ( someone or something مثال: . He took the piss out of me about ...
به نقل از YourDictionary ( idiomatic ) Try or attempt ( something ) مثال: . I don't think it will work, but I suppose you could give it a shot به ...
به نقل از هزاره: رضایتبخش نبودن ارضاکننده نبودن قانع کننده نبودن
به نقل از هزاره: نامطلوب ناخوشایند بد
intoxicated with drugs or alcohol ( از مستی یا نئشگی ) توی فضا بودن تا خرتناق مست بودن تا خرتناق نئشه بودن پاتیل بودن ( از نئشگی ) سوت بودن
به نقل از مک میلان: an idea that shows great intelligence ایده ی خوب فکر بکر
به نقل از مک میلان: an idea that shows great intelligence ایده ی خوب فکر بکر
به نقل از میریام وبستر: a brilliant and successful idea or decision مثال: Deciding to relocate the company was a stroke of genius
به نقل از dictionary. babylon - software. com Definition of Your money or your life Give me your money or I will kill you. Origin. The traditional ...
به نقل از تزاروس: take a picture with a camera عکس گرفتن فیلم گرفتن
follow - up به نقل از هزاره: 1. دنباله، ادامه، بقیه. 2. [نامه، بخشنامه و غیره] یادآوری
به نقل از هزاره: 1. ناو سرفرماندهی 2. گل سرسبد، چشم و چراغ 3. [برنامه، مدل اتومبیل و غیره] اصلی، مهم، عمده به نقل از فرهنگ پویا: 1. ناو سرفرماندهی 2 ...
به نقل از آکسفورد: . make a special effort to achieve something مثال: . state regulators will go the extra mile to ensure that this settlement is a ...
به نقل از هزاره: 1. تجسد، جسدپذیری، تجسم 2. تجسم، مظهر، نمونه ( بارز )
به نقل از هزاره: سرزندگی شاداب روحیه نشاط
به نقل از میریام وبستر: : to have the ability ( to do something ) : be capable ( of something ) مثال: His last performance was wonderful; I didn' ...
( محاوره، در خطاب به بچه ) پدرسوخته! حرامزاده! _________________به نقل از هزاره
بی شعورترین افراد کم هوش ترین افراد ________________به نقل از هزاره
کار آسانی نبودن ___________________به نقل از هزاره
به نقل از هزاره: حسن نیت داشتن نظر خیر داشتن نیت خوب داشتن قصد بدی نداشتن
به نقل از هزاره: به درد. . . خوردن برای. . . مناسب بودن مناسبِ . . . بودن
به نقل از هزاره: قصدی نداشتن منظور بدی نداشتن غرض و مرضی نداشتن
به نقل از Wiktionary no mean feat ( plural no mean feats ) ( idiomatic ) A laudable triumph of great difficulty; no small feat به نقل از کمبریج: a g ...
به نقل از هزاره: کار بزرگ عمل برجسته شاهکار معجزه اعجاز
عضو گروه کارکنان
به نقل از هزاره: 1. ( نظامی، در جمع ) مانور، رزمایش، نمایش رزمی؛ مشق 2. ( مجازی ) مانور، حرکت ماهرانه؛ تمهید، نقشه، تدبیر، شگرد، ترفند؛ حیله 3. ( نظا ...
شهروند عادی مردم کوچه و بازار آدمِ کف کوچه و بازار فرد عادی
به نقل از هزاره: ( مجازی ) به سراغ کسی رفتن به فکر کسی بودن
به نقل از هزاره: ( مجازی ) به سراغ چیزی رفتن به فکر چیزی بودن
به نقل ازHiNative: to be vocal about something" means that you have to speak your thoughs about something. you have to say what your " . ideas are, ...
به نقل از Collins dictionary : under pressure and doing as much as is feasible مثال ها: . The system is very stretched . The deal will also help ...
به نقل از هزاره: به هیچ وجه من الوجوه به هیچ طریقی
به نقل از هزاره: یک بند یکریز یکسره بی وقفه لاینقطع پشت سر هم
به نقل از هزاره: 1. ( عامیانه ) سرباز بودن، خدمت بودن 2. زندان بودن، تو هلفدونی بودن
به نقل از هزاره: قانون را نادیده گرفتن استثنا قائل شدن از واقعیت فاصله گرفتن
کلیسای جامع سالزبری به نقل از ویکیپدیای فارسی: کلیسای جامع سالزبری ( به انگلیسی: Salisbury Cathedral، تلفظ: سالزْبــِری کَثیدرال ) در سده سیزدهم در ش ...
سالزبری
به نقل از: Macmillan used for saying that a situation is more complicated than it seems مثال: . I feel that there’ s something more to this than me ...
به نقل از هزاره: 1. تقریباً، کمابیش، بفهمی نفهمی 2. حدوداً، تقریباً، به تخمین
به نقل از هزاره: به معنای دقیق کلمه
به نقل از wordreference: try to go beyond the confines/boundaries/edge of what is possible مثال: Working at the elite level in motorsport, we push at ...
تکرارنشدنی منحصر به فرد [در متون ادبی] عدیم النظیر بی همتا بی مثال بی مانند به نقل از هزاره: استثنا ( چیزِ ) استثنایی، ( چیزِ ) اتفاقی،
به نقل از Wiktionary : . piece of work ( plural pieces of work ) A product or manufactured article, especially an item of art or craft اثر هنری
به نقل از مک میلان دیکشنری: to be wanted by a lot of people مثال: . Our software is in demand all over the world به نقل از هزاره: خواهان داشتن، خری ...
خواهان خریدار طالب
به نقل از هزاره: [پیراهن] یقه بلند
به نقل از هزاره: بلندنظری مناعت طبع بزرگ منشی
بلندنظرانه بزرگ منشانه به نقل از هزاره: با بلندنظری با مناعت با بزرگ منشی
به نقل از هزاره: بلندنظر با مناعت طبع بزرگ منش با روحِ بزرگ معتقد به اصول اخلاقی [آرزو و غیره] عالی، متعالی
به نقل از هزاره: عصبی تندمزاج حساس
به نقل از www. macmillandictionary. com . to do the difficult work, or to deal with the pressure, so that someone else does not have to مثال: . H ...
به نقل از هزاره: 1. ( نظامی، در جمع ) مانور، رزمایش، نمایش رزمی؛ مشق 2. ( مجازی ) مانور، حرکت ماهرانه؛ تمهید، نقشه، تدبیر، شگرد، ترفند؛ حیله 3. ( نظا ...
به نقل از هزاره: 1. [وضعیت بیمار، وضع اجتماعی] بحرانی، حساس وخیم، خطرناک سخت، حاد 2. [نوشته، تحلیل، نسخه] انتقادی 3. [شخص، نگاه] نکته سنج، نقاد، خرده ...
به نقل از هزاره: 1. زمین موات 2. فاصله ی بین دو لشکر متخاصم 3. منطقه ی بی طرف 4. ( مجازی ) گم آباد
وصف الحالی حدیث نفسی خودزندگینامه ای
به نقل از هزاره: 1. نبردن، گذاشتن، باقی گذاشتن 2. ول کردن، ترک کردن، پشت سر گذاشتن 3. جا گذاشتن 4. جلو افتادن از، عقب گذاشتن
به نقل از هزاره: از جمله من جمله با که شاملِ . . . هم می شود شاملِ
به نقل از هزاره: مته ی بادی
به نقل از هزاره: 1. امکان؛ احتمال؛ امر محتمل، امکان محتمل؛ امکان بالقوه 2. پیشامد، اتفاق
به نقل از هزاره: 1. دست نخورده، سالم؛ تازه؛ بکر 2. قدیمی، اولیه
به نقل از هزاره: اسم: مستطیل صفت: مستطیلی شکل، مستطیل، مستطیلی
به نقل از هزاره: با. . . بد شدن ( کسی ) از . . . بدش آمدن با . . . چپ افتادن
به نقل از هزاره: 1. [لبخند، رفتار] گرم، صمیمانه، محبت آمیز، دوستانه 2. [ساختمان، اتاق] مطبوع، دلپذیر، دلچسب، باروح
به نقل از هزاره: خودجوشی خودانگیختگی خودزایی صرافتِ طبع
به نقل از هزاره: [فکر، ایده] به صورتِ . . . درآوردن به. . . تبدیل کردن
به نقل از هزاره: آرامش؛ سکوت؛ صفا؛ [آسمان] صافی، صاف بودن
A phrase that means at the required size to solve the problem. At scale typically refers to handling larger volumes
به نقل از هزاره: [تجربه] عملی
پتینه کاری
به نقل از هزاره: 1. زنگار 2. پوشش، لایه 3. ( روی چوب کهنه ) برق
به نقل از هزاره: 1. با وقاحت، با بی شرمی، بی پروا، بدون پروا، وقیحانه 2. بی دغدغه، راحت، بدون خجالت
به نقل از هزاره: 1. بی شرمانه، بی خجالت، وقیحانه، بی پروا؛ بی پرده 2. بدون خجالت، راحت، بی دغدغه
To push something to its limits means to test it as far as it will go When you "push something to the limit", you make it work as hard as it can; of ...
To push something to its limits means to test it as far as it will go When you "push something to the limit", you make it work as hard as it can; of ...
دلمشغولی اشتغال ذهنی مشغولیت
Abby or Abbie is generally a nickname for the feminine given name Abigail, but can also be a given name in its own right [اسم زنانه] اَبی
به نقل از هزاره: 1. الهام 2. منبع الهام، الهامبخش 3. ( محاوره ) فکر خوب، فکر بکر 4. ( مذهب ) وحی 5. دم، شهیق
From Wikipedia, the free encyclopedia. Potts ( and Pott ) is a surname of English origin. The word potts refers to circular . hollows in the ground ...
[اسم خاص مردانه] تیموتی
به نقل از هزاره: به طور وسوسه انگیزی آنچنان . . . که آدم را وسوسه می کند به طور اغواگری
به نقل از هزاره: وسوسه انگیز اغواگر ترغیب کننده جذاب
به نقل از هزاره: 1. جسمانی، جسمی؛ نفسانی 2. شهوانی، شهوت انگیز 3. [شخص] لذت جو؛ شهوی، شهوتران، شهوت پرست 4. لذت بخش
به نقل از هزاره: 1. ابداً، به هیچ وجه، به هیچ روی 2. ( در پاسخ تشکر ) قابل نبود، چیزی نیست، قابلی نداشت، خواهش می کنم
به نقل از هزاره: نه چندان
به نقل از هزاره: و هرچیزِ دیگر
به نقل از هزاره: با وجودِ با همه ی هر یک از
به نقل از هزاره: 1. از همه جهت، از هر جهت 2. برای همه کس، برای همه
به نقل از هزاره: به پایان رسیده به انتها رسیده در شرف نابودی
به نقل از هزاره: روی هم رفته، بر روی هم
به نقل از هزاره: هرچه بهتر
به نقل از هزاره: 1. تقریباً 2. به جز
به نقل از هزاره: 1. خسته، کوفته 2. درمجموع، روی هم رفته
به نقل از هزاره: بیشتر از، بیش از
به نقل از هزاره: سرهم، یکپارچه
به نقل از هزاره: ( محاوره ) هشیار، بهوش، با حواسِ جمع
به نقل از هزاره: ( برای جسد مرده، استخوان مرده ) دخمه، سرداب، استودان
به نقل از هزاره: ( برای جسد مرده، استخوان مرده ) دخمه، سرداب، استودان
به نقل از هزاره: اختیار مسئولیت تملک
به نقل از Longman Dictionary of Contemporary English: to have or include something as a permanent part مثال: Is your car fitted with an alarm داشتن ...
به نقل از هزاره [ساختمان] متروک [دستگاه] ازکارافتاده
به نقل از هزاره: 1. تمثیلی 2. ( ریاضی ) سهمی شکل، سهمی وار
ساختمان بلندمرتبه
پنل های خورشیدی صفحات خورشیدی سیستم های خورشیدی
به نقل از هزاره: 1. از درون مفجر شدن، ( در خود ) منفجر شدن، ( به درون ) ترکیدن، به درون متلاشی شدن، [تشکیلات، نظام و غیره] فرو ریختن، متلاشی شدن 2. [ ...
به نقل از هزاره: نفت خام نفت
به نقل از هزاره: 1. [ارقام، اعداد] بالغ شدن بر، سر زدن به، رسیدن به 2. برابر بودن با، هم ارز بودن با، همسنگ ِ . . . . بودن
اشتراک گذاری خودرو
خودروی اشتراکی
به نقل از https://www. tudelft. nl Urban fabric refers to the physical urban environment ( elements, materials, form, scales, density and networks ) ...
صنعت خودروسازی صنعت اتومبیل سازی صنعت خودرو
به نقل از هزاره: لعنت بر کسی
به نقل از هزاره: لعنت بر چیزی
به نقل از هزاره: به. . . مبتلا بودن دچارِ . . . بودن از. . . رنج بردن گرفتارِ . . . بودن
به نقل از هزاره: به. . . مبتلا بودن دچارِ . . . بودن از. . . رنج بردن گرفتارِ . . . بودن
باتری های یون لیتیم
تریلیون هزار میلیارد
از رده خارج منسوخ منقضی
فراز و فرود افت و خیز ظهور و سقوط برآمد و فروکش اوج و حضیض فراز و نشیب
فناوری های تحول آفرین
به نقل از هزاره: 1. محصول، تولید، حاصل؛ بازده، میزان تولید 2. ( برق، کامپیوتر و غیره ) خروجی، برون داد
یک شبه ناگهانی
به نقل از thefreedictionary: Through and through; thoroughly; in every manner or respect مثال : !The fellow is stubborn to the backbone; he won't ev ...
به نقل از هزاره: 1. ( کالبدشناسی ) ستون فقرات، تیره ی پشت؛ ( مجازی ) ستون ( فقرات ) ، استخوان بندی، مایه ی استواری 2. ( مجازی ) بنیه، توان، استواری، ...
به نقل از:thefreedictionary To dedicate or devote oneself or something to some cause or goal مثال ها: . I'm impressed that the CEO gave of his mill ...
به نقل از هزاره: باز هم ادامه دادن باز هم بیشتر کردن
از پایین ترین نقطه از صفر از کف از پایین ترین حد
به نقل از thefreedictionary: chicken farm - farm where chickens are raised for sale مرغداری
ارین [اسم خاص برای زنان]
چندلایه
علاوه بر معادل های قیدشده در بالا _____________________________________________ پری [نام خانوادگی] مثال: هیوبرت پَری Hubert Parry
به نقل از هزاره: [جاده] دردار، دروازه دار
به نقل از Wiktionary: table scrap ( plural table scraps ) The remaining meagre portion of a meal. ( idiomatic ) Meagre remnants of anything ته ماند ...
فقرا و اغنیا داراها و ندارها
به نقل از هزاره: داراها اغنیا کشورهای غنی
به نقل از هزاره: 1. مطمئن شدن ( از /که ) ، خاطرجمع شدن ( از/که ) ، اطمینان حاصل کردن ( از/که ) 2. کاری کردن که
به نقل از هزاره: ( محاوره ) جدی، واقعی، اصلی
به نقل از هزاره: قرار بودن قصد داشتن مثال از هزاره: They are to be married آنها قرار است/قصد دارند ازدواج کنند.
به نقل از هزاره: ( پزشکی ) شکستگیِ همراه با زخم
ادامه، به نقل از هزاره: 1. [محل سکونت و غیره] مجتمع، کوی 2. حیاط، محوطه
به نقل از هزاره: 1. ( رسمی ) ترکیب کردن، ساختن، درست کردن؛ [مواد] آمیختن، مخلوط کردن 2. [دعوا، بدهی و غیره] مصالحه کردن سرِ، توافق کردن سرِ، کنار آمد ...
به نقل از هزاره: به طور متوسط روی هم رفته،
به نقل از هزاره: به طور متوسط روی هم رفته،
به نقل از هزاره: از حد متعارف بالاتر بودن
به نقل از هزاره: از حد متعارف پایین تر بودن
به نقل از هزاره: در کل با در نظر گرفتن همه ی جوانب
به نقل از هزاره: 1. به صورت کامل، به صورت یکپارچه 2. در کل، کلاً، همگی
به نقل از هزاره: تا حدِ تا اندازه ی
به نقل از هزاره: تا حدی تا اندازه ای
به نقل از هزاره: تا حدی که چندان که
به نقل از هزاره: تا حدی تا اندازه ای
به نقل از هزاره: تا چه حد تا چه اندازه
به نقل از هزاره: تا حد زیادی
If you say that something may well happen, you mean that it is likely to happen: She may well not want to travel alone احتمالاً ممکن است احتمال دارد ...
به نقل از هزاره: نشانه ی بد بودن از آینده ی بد خبر دادن
به نقل از هزاره: نشانه ی خوب بودن مژده دادن از
به نقل از هزاره: نشانه ی چیزی بودن خبر دادن از پیشگویی کردن
به نقل از thefreedictionary . To rephrase something; to express something in a different way. This is a set phrase, so the verb is not conjugated م ...
به نقل از thefreedictionary . To rephrase something; to express something in a different way. This is a set phrase, so the verb is not conjugated م ...
سازمان همکاری و توسعهٔ اقتصادی ( انگلیسی: Organisation for Economic Co - operation and Development یا OECD ) سازمانی است بین المللی، دارای ۳۵ عضو، که ...
به نقل از Stack Exchange Network: In general when a person say or write "I would argue" it means that the person thinks that what s/he says is true, ...
پیشرفت کردن پیشروی کردن جلو رفتن به پیش رفتن موفق شدن
به نقل از Phrase Mix Where something "stands" means what its current situation or status is. We use this expression to talk about the . progress of ...
به نقل از هزاره: 1. مُعین، مقرر، معلوم، موردِ تؤافق 2. مفروض، فرض شده 3. با در نظر گرفتنِ، با توجه به
به نقل از هزاره: فقر بینوایی بی چیزی تهیدستی
شهروند عادی شهروندی معمولی شهروند ساده
به نقل از ویکیپدیای فارسی: آپر ایست ساید ( بخش شرقی بالایی ) یکی از محلات معروف در منهتن نیویورک است. این محله بین سنترال پارک و ایست ریور واقع است. ...
به نقل از هزاره: 1. ( جغرافی ) برون بوم، منطقه ی بسته، سرزمین محصور، قلمروی بسته 2. ( مجازی ) جزیره
به نقل از هزاره: پهلوی هم بغل هم خودمانی به نقل از آکسفورد: close together مثال: "they lived cheek by jowl in a one - room flat"
جرم خشونت آمیز
به نقل از هزاره: به همین منوال به همین شکل به همین صورت
به نقل از هزاره: به همین منوال به همین شکل به همین صورت
به نقل از هزاره: ( رسمی ) 1. چون که، از آنجا که، زیرا که 2. تا آنجا که، تا آنجایی که
به نقل از هزاره: 1. مطمئن، خاطرجمع؛ متقاعد، مجاب 2. مؤمن، معتقد، باایمان، پروپاقرص، دوآتشه
به نقل از هزاره: تعادل خود را از دست دادن اختیار خود را از دست دادن عقلِ خود را از دست دادن
به نقل از هزاره: خودبینانه خودخواهانه مغرورانه با خاطرجمعی با بی خیالی
به نقل از هزاره: 1. [رفتار] خودبینانه، خودخواهانه، مغرورانه، خودپسندانه؛ [شخص] ازخودراضی، خودبین، خودخواه، خودبین، غرّه 2. بامحبت، مهربان، حاضربه خدم ...
به طرز خطرناکی به شکل خطرناکی به گونه ی خطرناکی به نقل از هزاره: به طور خطرناکی به طرز مخاطره آمیزی به طور وخیمی
به نقل از MERRIAM - WEBSTER: in a low or very unimportant position مثال: The team finished the season at the bottom of the pile به نقل از هزاره: ...
به نقل از MERRIAM - WEBSTER : : in a high or very important position مثال: With this promotion, he will be at the top of the pile به نقل از هزاره: ...
به نقل از هزاره: علت اساسی علت ریشه ای علت بنیادین
به نقل از هزاره: الزاماً ضرورتاً ناچار ناگزیر لاجرم
به نقل از هزاره: [قانون، مقررات] به موقعِ اجرا درآمدن، لازم الاجرا شدن [بلیت] معتبر شدن، اعتبار یافتن
به نقل از هزاره: 1. مؤثر، کارا، کارآمد، کارگر، کاری، اثربخش 2. گیرا، چشمگیر، خیره کننده، برجسته 3. واقعی، حقیقی، فعلی، موجود، حاضر، حی و حاضر 4. ( نظ ...
به نقل از هزاره: تأثیر کمی بر چیزی داشتن
حاشیه[ی کتاب، دفتر و غیره]
به نقل از هزاره: زمین نیمه بایر زمین نیمه کشاورزی زمین کم محصول
حاشیه نگاری ها به نقل از هزاره: حواشی
قدرت در چیزی یا بر کسی نفوذ در کسی یا چیزی
به نقل از Merriam - Webster: 1 : a field for various games especially : the part of a field officially marked off for play 2 : a set of conditions ...
به نقل از Oxford Languages: long ago گذشته ی دور خیلی وقت پیش آن قدیم ها
یلنا [اسم زنانه]
گریکوری [اسم کوچک مردانه]
The origin of Riccadonna is the Italian language. Riccadonna is a form of the name Ricadonna. . . . Riccadonna is not popular as a baby girl name. It ...
به نقل از: Oxford Languages a topic or issue that is highly charged emotionally or politically مثال: "the hot - button issue of nuclear waste dispos ...
به نقل از: Oxford Languages a topic or issue that is highly charged emotionally or politically مثال: "the hot - button issue of nuclear waste dispos ...
به نقل از هزاره دلمشغول کردن ذهنِ . . . را به خود کردن حواسِ . . . را پرت کردن فکر و ذکر . . . را به خود مشغول داشتن پریشان کردن نگران کردن
شرق شناسی مطالعات شرقی
به نقل از هزاره: 1. خوشبختی، سعادت، بهروزی؛ رفاه، آسایش؛ ثروت 2. رونق، رواج، ترقی، پیشرفت
به نقل از هزاره: 1. طرفدار، حامی، پشتیبان 2. به نفعِ، به سودِ؛ [چک] در وجهِ، به نامِ
به نقل از هزاره: 1. طرفدار، حامی، پشتیبان 2. به نفعِ، به سودِ؛ [چک] در وجهِ، به نامِ
به نقل از هزاره: از کسی/چیزی خسته شده بودن حالِ ( کسی ) از کسی/چیزی به هم خوردن حالِ ( کسی ) از دست کسی/چیزی گرفته بودن
به نقل از هزاره ( محاوره ) 1. دمغ، بی دل و دماغ، تولب، پکر 2. خسته، بیزار
برای صحبت کردن در این باره بسیار زود است
به نقل از هزاره: 1. انطباق با جامعه، سازگار کردن با جامعه، آشناسازی با جامعه، جامعه پذیری 2. سوسیالیستی کردن
به نقل از هزاره: زارع برزگر کشتکار کارگر مزرعه کارگر کشاورزی
دو معادل به نقل از هزاره که اینجا قید شده: فراگرفتن، درنوردیدن
به نقل از هزاره: 1. تصویر؛ نقاشی، طرح؛ تابلو؛ عکس؛ چهره، پرتره 2. مظهر زیبایی، جلوه ی زیبایی؛ چیز تماشایی، چیز دیدنی 3. ( مجازی ) تصویر، توصیف؛ شرح 4 ...
خنثی کردن بمب
به نقل از هزاره: تدبیر کار کارپژوهی
به نقل از هزاره: به لحاظ مهندسی محیط کار از نظر کارپژوهی
به نقل از هزاره: ( مربوط به ) مهندسی محیط کار، ( مربوط به ) کارپژوهی، ( مربوط به ) تدبیر کار
به نقل از هزاره: ( کامپیوتر ) ترمینال، پایانه؛ میز کامپیوتر، ایستگاه کامپیوتر، کامپیوتر
به نقل از هزاره: ( محاوره ) دانش، دانشِ فنی، تکنیک، مهارت
پر کردن حفره
به نقل از هزاره: ( محاوره، محازی ) مسئله، معضل، مشکل
غول را به درون چراغ جادو برگرداندن
If you do something on your terms, you do it under conditions that you decide because you are in a position of power به نقل از فرهنگ پویا: با شرایط خ ...
به نقل از هزاره: بی نتیجه بی حاصل بی فایده بی ثمر [زمین] غیرحاصلخیز [وقت] تلف شده
به نقل از هزاره: 1. سن بیشتر 2. مقام بالاتر، اشدیت 3. سابقه ( بیشتر ) ، قدمت
به نقل از هزاره: 1. مخاطب قرار دادن، طرف صحبت قرار دادن، خطاب کردن به 2. [نامه، بسته] عنوان نوشتن روی؛ نشانی نوشتن روی 3. [درخواست، شکایت و غیره] ارس ...
به نقل از هزاره: منظومه ی شهری سواد اعظم
به نقل از فرهنگ پویا: 1. لوله ی فاضلاب 2. [به صورت جمع] فاضلاب 3. دهانه ی فاضلاب 4. زهکشی 5. زهتاب 6. [مجازی] بار سنگین، فشار 1. خشک کردن، خشکاندن، ...
به نقل از هزاره: ( محاوره ) قهقهه زدن بلند خندیدن
آینده ی میان مدت
آینده ی نزدیک
It is used to mean that something that has just happened مثال ها: . Only now do I realise he loves me . or Only now do I see what he was trying t ...
انبوه مردم
انبوه
به نقل از هزاره: بسیار خیلی زیاد بی نهایت بی اندازه بی حد به منتها درجه به غایت
به نقل از هزاره: در منتهای پیری
به نقل از هزاره: عقاید افراطی داشتن
به نقل از هزاره: موردِ استثنائی
به نقل از هزاره: دست به اقدامات شدیدی زدن
به نقل از هزاره: ( رسمی ) بی نهایت، به منتها درجه، بی حد، به حد افراط
به نقل از هزاره: افراط و تفریط کردن
به نقل از هزاره: افراط کردن به افراط گراییدن تفریط کردن
به نقل از هزاره: افراط کردن به افراط گراییدن تفریط کردن
دست به گریبان بودن با با. . . . دست و پنجه نرم کردن درگیر . . . بودن درگیر بودن با
به نقل از هزاره: گرایش/میل به دور شدن/فاصله گرفتن از [گرایش به دور شدن از - میل به دور شدن از - گرایش به فاصله گرفتن از - میل به فاصله گرفتن از]
به نقل از هزاره: ترقی صعود افزایش بالا رفتن
به نقل از هزاره: عمل دفع تخلیه
به نقل از هزاره: بیرون رفتن شکم کسی کار کردن
به نقل از هزاره: 1. حرکت، جنبش، تکان 2. تغییر جا، تغییر محل؛ [کالا، سرمایه و غیره] انتقال؛ [نظامی] جابجایی، انتقال 3. ( در جمع ) حرکات، فعالیت ها، اَ ...
چن [اسم خاص مردانه چینی، کره ای]
امور بین الملل
به نقل از هزاره: 1. افسون، سحر، جادو 2. جاذبه، گیرایی، کشش، جذبه، جذابیت؛ فریبندگی، دلربایی 3. شیفتگی، کشش، دلبستگی، علاقه ی مفرط
به نقل از هزاره: 1. ناکامی، سرخوردگی، شکست 2. بی اثر ساختن، خنثی کردن، عقیم گذاردن
to combine the money of the individuals in a group ( in order to pay for something ) We clubbed together to buy him a new watch دنگ گذاشتن پول روی هم ...
بدون تعارف، رک و پوست کنده، صریحاً، به صراحت، بی پرده پوشی، بدون پرده پوشی، بی پرده، راست و مستقیم اینکه، [همه این معادل ها در حالت قیدی به ک ...
ماری ( اسم خاص مردانه ) نمونه: Andy Murray اندی ماری، تنیسور مشهور
جیمی ( اسم کوچک مردانه )
بهترین و گویاترین معادل: نقطه مطلوب
خبری گزارشی گزارشگری خبررسانی
یسپرسن ( اسم خانوادگی اسکاندیناویایی ) به نقل از ویکیپدیای انگلیسی: Jespersen is a Danish and Norwegian patronymic surname
take - up به نقل از هزاره: استقبال عامه میزان خرید اقبال عمومی
سخت کار کردن به شدت کار کردن
در حالی که در هنگامی که وقتی که همزمان که
نیمه ماراتن به نقل از ویکیپدیای فارسی: نیمه ماراتن یا نیمه ماراتون یک مسابقهٔ دو جاده ای است که در مسافت ۲۱ کیلومتر و ۹۷ متر و ۵۰ سانتیمتر برگزار می ...
دارای شهرت جهانی . . . که در جهان مشهور است نامدار جهانی جهان آشنا
دوران پسا آپارتاید دورانِ مابعدِ آپارتاید عصر پساآپارتاید دوره ی پس از لغو آپارتاید
بازنمایی بازنمود
to act in a way that shows others how to act مثال: . When it comes to hard work, she chooses to lead by example الگوی دیگران بودن همچون الگوی دیگر ...
تربیت کردن بچه ها بزرگ کردن بچه ها پرورش دادن بچه ها
نیروی کار فعال Working people between the ages 25 to 54 are typically referred to as “prime - age” workers, meaning most are old enough to be finish ...
مراقب مسئول مراقبت کسی که [از کودکان، بیماران، سالمندان، غیره] نگهداری می کند
. a person who earns money to support their family, typically the sole one "when Roland's grant ran out, Val became the breadwinner" نان آور
سنتاً به حکم سنت طبق سنت مطابق سنت به طور سنتی از قدیم از قدیم الایام از دیرباز
مسئله عمیق تر است. مشکل عمیق تر است. مسئله اساسی تر است. مشکل اساسی تر است.
خود را به رخ کشیدن _________________ به نقل از هزاره: خود را مطرح کردن خود را نشان دادن
[مخفف] مدیر اجرایی ارشد
to get everything one wants Achieve two mutually exclusive objectives, as in Bill wants to have it both ways - to enjoy Christmas at home and to tra ...
1 - to do anything in your power to make a project succeed 2 - to make something work properly مثال : - . We have to complete this work by tomorrow ...
به نقل از هزاره: ( محاوره ) نانت تو روغن است! غصه ی آینده را نخور! !you're made
به نقل از هزاره: فرصت طلبی کردن رنگ عوض کردن به هر سازی رقصیدن
به نقل از هزاره: فرصت طلبی کردن رنگ عوض کردن به هر سازی رقصیدن
منظورم این است که به نظرم یعنی
به نقل از هزاره: خوب گفتی! کاملاً موافقم!
به نقل از هزاره: جالب توجه چشمگیر کنجکاوی برانگیز
به نقل از هزاره: 1. سیمان، سمنت، ساروج 2. چسب 3. [دندان] ساروج؛ ( دندانپزشکی ) آمالگام 4. سیمان ریختن، سیمان کردن، سیمان زدن 5. تحکیم کردن، محکم کردن ...
بر اساس توقعات زندگی کردن طبق انتظارات زندگی کردن طبق انتظارات رفتار کردن مطابق توقعات رفتار کردن
بر اساس توقعات دیگران رفتار کردن/زندگی کردن
بر اساس اصولِ [کسی: مثلاً خودم/خودت/خودش و غیره] زندگی کردن/رفتار کردن
فراخورِ شهرتش بودن مثال از فرهنگ هزاره: . He didn't live up to his reputation ترجمه از فرهنگ هزاره: به فراخور شهرتش زندگی نکرد. آنگونه زیست که شای ...
به نقل از هزاره: 1. [اصول، مذهب] طبق. . . زندگی کردن، اجرا کردن، عمل کردن به؛ [قول های خود] وفادار ماندن به 2. مطابق . . . رفتار کردن / زندگی کردن، ا ...
به نقل از هزاره: ( در آمریکا و اسکاتلند ) اسم کوچک
کم کاری کردن عملکرد ضعیف داشتن
to sound true مثال: . Her explanation didn't ring true درست به نظر رسیدن
در برهه ای در مقطعی یک دوره ای [به معنای یک زمانی] یک زمانی زمانی [به معنای یک زمانی] یک وقتی، [به معنای یک زمانی] یک موقعی،
به نقل از هزاره: 1. آسان، راحت، ساده، سهل، بی دردسر 2. [غذا، دکوراسیون، لباس و غیره] ساده، بی تکلف، بی پیرایه 3. [ابزار، ماده و غیره] ساده 4. [شکل، ...
به نقل از: Dictionary of Business Terms system of electing a percentage of the board of directors of a public corporation, usually one third, each y ...
می توان پرسید پرسیدنی است که باید پرسید مسئله این است که پرسش اینجاست که
راهبری شرکتی این اصطلاح در متون تخصصی فارسی کاملاً جاافتاده است. برای مثال، می توان به صفحه ای مراجعه کرد که در نورمگز وجود دارد و انبوهی مقاله را د ...
عضو کمیته ای بودن در کمیسیونی شرکت داشتن _________به نقل از هزاره
کمیته ی پارلمانی ______به نقل از هزاره
به نقل از هزاره: به عنوان عضو کیمته به عنوان یک عضو کمیسیون
به نقل از هزاره: کمیسیون تحقیق
کارگروه به نقل از هزاره: کمیته، هیئت، کمیسیون
به نقل از هزاره: هم. . . هم. . . نه تنها . . . بلکه. . .
A chance. An opportunity مثال: . They deserve the opportunity to prove themselves. Give them a fair shot شانس فرصت موقعیت بخت امکان
به نقل از کمبریج: to stop someone developing or doing as well as they should مثال: . She felt that having children would hold her back جلوی پیشرفت ...
پررشد به سرعت در حال رشد سریعاً در حال رشد با رشدِ بالا
دبیر تحریریه به نقل از ویکیپدیای انگلیسی: A managing editor ( ME ) is a senior member of a publication's management team. Typically, the . managin ...
با این فرض که با فرض این که به فرض این که
به نقل از free dictionary: To give one's talent, skills, or effort to assist in some task, project, endeavor, etc مثال: . The famous actor is lendi ...
به نقل از کمبریج: to suffer the bad effects of a situation مثال: The people who get the short end of the stick are those whose income is just too hi ...
به نقل از هزاره: ( محاوره ) اشتباه فهمیدن بد فهمیدن در اشتباه بودن
1. household servants 2. staff engaged in the provision of food and cleaning services ________به نقل از کالینز دیکشنری خدمتکاران خانه
1. ربع، یک چهارم، چهار یک 2. پانزده دقیقه، ربع ( ساعت ) 3. فصل؛ سه ماه، سه ماهه 4. جهت، سو، سمت 5. منطقه، ناحیه، محله، کوی 6. گروه، جماعت، محفل 7. ( ...
به نقل از هزاره: 1. درواقع، عملاً 2. [قانون] جاری، مُجرا ( فلسفه ) علت و معلول
به نقل از هزاره: [زمین] احیاشده، بازسازی شده
[درباره ی موضوعی] سوال هایی برانگیختن [درباره ی موضوعی] سوال هایی به وجود آوردن [درباره ی موضوعی] به پرسش هایی دامن زدن پرسش برانگیز بودن
به نقل از هزاره: 1. جمع، افزایش، اضافه، الحاق 2. [نام، لقب] دنباله 3. چیزی اضافه شده؛ عضو جدید
ارزشمند کمیاب نادر
آب سالم
مناسب برای زندگی قابل زندگی زندگی کردنی زیستنی به نقل از هزاره: 1. [زندگی] قابل تحمل 2. [خانه] قابل زندگی، قابل سکونت، در خور زندگی؛ [هوا] قابل تحمل ...
خرد جمعی هوش جمعی
مدیریت شهری حکمران شهر
به نقل از هزاره: 1. انگورچینی، فصلِ انگورچینی، موسم شراب اندازی 2. محصولِ انگور، انگوری سال؛ شراب سال، شراب تازه؛ ( صفت گونه ) [انگور، شراب] سال 3. ن ...
به نقل از هزاره: مرگ برای همه یکسان است. مرگ شاه و گدا نمی شناسد.
به نقل از هزاره: ( ریاضی ) مسئله ای را حل کردن، جواب مسئله ای را پیدا کردن
فقرا بینوایان به نقل از میریام وبستر: poor people مثال: . He gave money to the poor
به نقل از هزاره: 1. ناامید، مأیوس، نومید 2. نومیدکننده، مأیوس کننده 3. حاکی از نومیدی، نومیدانه 4. لاعلاج، چاره ناپذیر 5. ( محاوره ) [آشپز، معلم، و ...
حدودِ تقریباً نزدیک به
به نقل از هزاره: خلاصه اینکه. . . ، مخلص کلام اینکه. . . ،
به نقل از هزاره: 1 - به آسانی، آسان، به راحتی، راحت، به سادگی، بدون دردسر، ساده 2 - [رفتار کردن، لباس پوشیدن، و غیره] ساده، بی آلایش، بی تکلف 3 - کام ...
به نقل از هزاره: خلئی را پر کردن فاصله ای را پر کردن
به نقل از هزاره: خلئی را پر کردن فاصله ای را پر کردن
به نقل از هزاره: خلئی را پر کردن فاصله ای را پر کردن
به نقل از هزاره: به طور فزاینده ای به طور روزافزونی بیش از پیش بیشتر و بیشتر
به سرعت در حال رشد
به نقل از هزاره: مسائل پرزحمت، مشکل آفرین، پردردسر
به نقل از هزاره: 1 - [میوه، شیر و غیره] رژیمِ . . . را داشتن، فقط. . . خوردن، با . . . زنده بودن 2 - [پول، حقوق همسر و غیره] متکی به . . . بودن، با . ...
به نقل از هزاره: دست در دست یکدیگر با هم
به نقل از هزاره: مظهرِ، تجلیِ، نمونه ی اعلای، جلوه ای از، آیتی از
ملانوما ( نوع بسیار خطرناکی از سرطان پوست ) به نقل ویکیپدیای فارسی: ملانوما ( به انگلیسی: Melanoma ) به تومور با منشا سلول های ملانین دار گویند. ای ...
خدمات درمانی مراقبت های پزشکی
به نقل از هزاره: صاف و پوست کنده رک و راست
used when you are talking about something that people are familiar with, especially something that is likely to change مثال: This could mean the end ...
a sudden increase in the number of crimes committed in a country or area مثال: "officials blamed the crime wave on economic shortages" افزایش ناگهانی ...
به نقل از فرهنگ پویا: ناآرامی، آشوب، شورش
به نقل از هزاره: 1 - موفق بودن، خوب پیش رفتن 2 - بهبود یافتن، خوب شدن؛ حالِ ( کسی ) خوب بودن، حال ( کسی ) رضایتبخش بودن
to a greater degree, exaggerating the characteristics of the previously named object مثال: "Panic is anxiety on steroids" تا حد زیادی
مشکل اجتماعی مسئله ی اجتماعی
به نقل از فرهنگ پویا: درش را بذار ( =بگذار ) ! در کونت را بذار!
به نقل از فرهنگ پویا: 1 - تا 2 - نزدیک به، قریبِ
به نقل از فرهنگ پویا: بارها، صد دفعه، به کرات
به نقل از فرهنگ پویا: کار درست راه مطمئن معامله ی خوب
به نقل از فرهنگ پویا: راه درست کار مطمئن معامله ی خوب
پاک کردن ماهی تمیز کردن ماهی درآوردن استخوان های ماهی
میریام وبستر: : to continue doing something : to proceed مثال: . I don't want to go forward without a contract
To be looming or have recently begun مثال: Let's meet soon—once the back - to - school rush is upon us, we won't have any free time فرارسیدن آغاز شدن ...
used for giving your opinion even though other people may not agree به نظر من به اعتقاد من
1 - بمب ساعتی 2 - ( مجازی ) بمب، وضعیت قابل انفجار، وضع بحرانی ______به نقل از فرهنگ پویا 1 - بمب ساعتی 2 - ( مجازی ) خطر واقعی، خطر بزرگ، تهدید جدی ...
به نقل از هزاره: 1 - تبدیل به شهر شدن؛ شهر شدن 2 - شهرنشینی
thinking about and planning for the future : forward - looking آینده نگر، نوگرا، پیشرو، مترقی نوگرایانه، مآل اندیشانه
سطح زمین
از طرف کسی از جانب کسی
به کسی مربوط نبودن
تعدادی از افراد اشخاص معدودی
به نقل از فرهنگ پویا: سرجای اول برگشتن
بخت به تو رو می کند بخت با تو یار می شود شانس می آوری
به نقل از فرهنگ پویا و فرهنگ هزاره: در نظر داشتن
به نقل از فرهنگ پویا: 1. دیوانه وار، شتابزده، سراسیمه 2. از روی استیصال
به نقل از فرهنگ پویا: بی نتیجه بی فایده بیهوده
دوباره روشن کردن باز روشن کردن
به نقل از فرهنگ پویا: بی خبر ناگهان یک دفعه بدون هشدار قبلی
به نقل از فرهنگ پویا: ( به چیزی ) ادامه دادن ( چیزی را ) دنبال کردن پشت ( چیزی را ) گرفتن
به نقل از فرهنگ پویا: ریسک حساب شده
عادت داشتن به آشنا بودن با
ریسک کردن خطر کردن
ظاهراً گویا انگار مثل اینکه
به نقل از کالینز دیکشنری: When you scan a place or group of people, you look at it carefully, usually because you are looking for something or . so ...
به نقل از فرهنگ پویا: 1. با شتاب ( از جایی ) خارج شدن 2. [بیماری] شایع شدن 3. [جنگ] درگرفتن
طغیان کردنِ [رودخانه]
زدن زیر خنده
به نقل از فرهنگ پویا: 1 - [در و غیره] یک دفعه باز شدن 2 - [تشتک، درپوش و غیره] پریدن
همه ی شرایطِ [مندرج در تقاضانامه ای، درخواستی، کاری و غیره را] داشتن
به نقل از The Free Dictionary: . To be particularly noteworthy, remarkable, interesting, special, or impressive مثال: !Wow, this new car of yours i ...
به نقل از هزاره: 1 - ( عکاسی ) داروی ثبوت 2 - ( محاوره ) کارچاق کن، دلال 3 - ( عامیانه ) ساقی، دلال موادمخدر
به نقل از فرهنگ پویا: 1 - بهت انگیز، حیرت آور، باابهت 2 - ترسناک، مخوف 3 - عالی، محشر، معرکه
به نقل از هزاره: خاطرجمع که، خاطرآسوده که. . .
به نقل از هزاره: 1 - امنیت عبور؛ اجازه ی عبور، حق عبور 2 - جواز عبور، پروانه ی عبور
دزد گاوصندوق
به نقل از هزاره: صحیح و سالم
نگهداری کسی را برعهده ی کس دیگری گذاشتن
به نقل از هزاره: برای نگهداری در جای امن
به نقل از هزاره نگهداری چیزی را بر عهده ی کسی گذاشتن
به نقل از هزاره: جانب احتیاط را رعایت کردن
به نقل از هزاره: امنِ امن حسابی امن کاملاً مطمئن
مسلم است که. . . یقیناً
می توان با اطمینان فرض کرد که. . . این فرض درستی است که. . . به نقل از هزاره: منطقی است که فرض کنیم. . . معقول است که بپذیریم. . .
به نقل از هزاره: کار مطمئن
منطقی است که بگوییم معقول است که بگوییم
به نقل از هزاره: در جای امن پیش آدم مطمئن
تاییدیه
به نقل از هزاره: ( محاوره ) به کسی چراغ سبز نشان دادن به کسی اجازه ی کاری را دادن دست کسی را باز گذاشتن
به نقل از هزاره: ( محاوره ) به کسی چراغ سبز نشان دادن به کسی اجازه ی کاری را دادن دست کسی را باز گذاشتن
( محاوره ) اجازه ی کاری را گرفتن
چراغ سبز اجازه مجوز [به کسی] چراغ سبز [نشان دادن] به نقل از هزاره: اجازه ی کار مجوز ادامه کار
خاطرجمع به نقل از فرهنگ پویا: آسوده آسوده خاطر راحت
به نقل از هزاره: 1 - [قطار، اتوبوس، و غیره] رسیدن، آمدن، وارد شدن؛ توقف کردن 2 - [روز] کوتاه شدن 3 - [هوا] استنشاق کردن، فروبردن 4 - جلب کردن، به خود ...
به نقل از هزاره: 1 - مجنون، دیوانه؛ [روان شناسی] شیدا 2 - [محاوره] عاشق سینه چاک، شیفته، کشته و مرده
شیفت شب نوبت شب [کارگر یا کارمندِ] شبکار
موفقیت به همراه داشتن به نقل از هزاره: قرین موفقیت گشتن توفیق یافتن
املای درست کلمه این است: scenario
به نقل از فرهنگ پویا: 1 - افراط، زیاده روی، مبالغه 2 - افراطی به نقل از هزاره: 1 - ( نظامی ) توانایی کشتار بیش از حد کشتار بیش از حد قتل عام 2 - ( م ...
from Oxford Languages: very nearly
سراغ چیزی رفتن چیزی [تازه] را امتحان کردن
به نقل از هزاره: خود را وقف کاری/چیزی کردن خود را به کاری / چیزی مشغول کردن
به نقل از هزاره: خود را وقفِ چیزی/کاری کردن خود را به چیزی/کاری مشغول کردن
به نقل از Merriam - Webster: to make oneself work hard in order to complete something successfully مثال: If you apply yourself, you might be able to ...
داستان تمام نشدنی داستان بی پایان داستان پایان ناپذیر داستان بی انتها
بلافاصله کمی بعد اندکی بعد
تهدیدکننده ی حیات تهدیدکننده ی زندگی به نقل از فر هنگ پویا: مهلک دارای خطر مرگ
در عمل
به نقل از هزاره: [محاوره، به شوخی] فوق العاده است! شق القمر کرده اند!
به نقل از فرهنگ پویا: اوضاع و احوال به طور کلی وضعیت کلی
به نقل از فرهنگ پویا: با حرارت از کسی/چیزی حمایت کردن
به نقل از فرهنگ پویا: جلب کردن، کسب کردن، جمع کردن
به نقل از فرهنگ پویا: کسی را ( از جایی ) اخراج کردن، بیرون کردن
به نقل از فرهنگ پویا: چیزی را توی کله ی کسی فرو کردن
به نقل از فرهنگ پویا: با انگشتان خود روی میز ضرب گرفتن
به نقل از فرهنگ پویا: 1 - طبل، کوس، دهل 2 - دمبک، تنبک، تمبک 3 - صدای ضربات 4 - بشکه 5 - قرقره 6 - غلتک، استوانه، نورد 7 - مخزن لباسشویی 8 - پرده ی گ ...
به نقل از هزاره: 1 - افسار، طناب، بند، زنجیر 2 - [حیوان] بستن، افسار کردن
به نقل از فرهنگ پویا: 1 - افسار 2 - قلاده 3 - [افسار/قلاده ی حیوانی را به جایی] بستن
جای تعجب ندارد که جای شگفتی نیست که به نقل از هزاره: عجیب نیست که تعجبی ندارد که
نقل از هزارهک 1 - با کمال تعجب 2 - به طور شگفت انگیزی، به طرز تعجب آوری، به نحو غیرمترقبه ای
به نقل از: Oxford Languages know about something or about how to do something مثال: "I didn't have a clue what was happening" درباره ی چیزی دانستن ...
a person’s regular job and main source of income, typically as contrasted with a more enjoyable occupation or hobby مثال: he funds his films with mon ...
1 - the best recorded performance in a particular athletics event at a particular track 2 - the past achievements or performance of a person, organiz ...
ابرانسان ابرمرد سوپرمن
هزاره: چترباز سقوط آزاد
به نقل از هزاره: بهتر درخشیدن از تحت الشعاع قرار دادن بیشتر درخشیدن از گوی سبقت ربودن از
مخرب
کسی چه می دونه؟ از کجا معلوم؟ کی می دونه اصلاً؟ خدا رو چه دیدی؟ خدا می دونه؟
پرچالش چالش برانگیز چالشی
به نقل از مک میلیان: . used for emphasizing the main reason or purpose of something مثال: The majority said they work mostly because they need the ...
به نقل از هزاره: اعتقاد داشتن به دنبال کردن پی چیزی را گرفتن
به نقل از هزاره: به امید. . . زندگی کردن به امید . . . زنده بودن برای. . . زندگی کردن
به نقل از هزاره: در یاد کسی زنده ماندن
به نقل از هزاره: تنها زندگی کردن در انزوا زندگی کردن
به نقل از هزاره: توی گذشته زندگی کردن توی گذشته های بودن
به نقل از هزاره: شغل ثابتی نداشتن هر کاری کردن از هر راهی شد پول درآوردن نان زرنگی خود را خوردن
به نقل از هزاره: به کار مردم/دیگران کاری نداشتن زندگی خود را کردن رواداری نشان دادن
به نقل از هزاره: به حق چیزهای نشنیده آدم چه چیزهایی می شنود!
به نقل از هزاره: زندگی طولانی کردن به پیری رسیدن
به نقل از هزاره: زنده باد شاه
هزاره: از کسی سواری گرفتن از کسی سوء استفاده کردن
به نقل از میریام وبستر: 1 : . to travel in the same direction as someone مثال: Let me walk with you—I'm going your way 2 : . to happen in a way tha ...
1 - decide on, choose 2 - attempt to gain or obtain 1 - انتخاب کردن 2 - تلاش کردن
Out here is where you are مثال: !I found something really cool, you've got to get out here and see it اینجا
به نقل از آکسفورد لنگویج: compel the making of an immediate decision مثال: They would never have addressed the problem if that newspaper article hadn ...
گوی آتشین
به نقل از کالینز دیکشنری: . To get in the way of something means to make it difficult for it to happen, continue, or be appreciated properly مثال: ...
1 - doll that is manipulated by means of strings attached to its limbs 2 - person or group whose actions are controlled by another 1 - عروسک خیمه ش ...
( slang ( crazy, mad, insane دیوانه روانی
به نقل از میریام وبستر: ( to try hard ( to do something مثال: They were at pains to distance themselves from the scandal سخت تلاش کردن تلاش بسیار ک ...
. so that someone is happy, pleased, or satisfied The work was not done to my satisfaction بر اساس رضایت کسی
به نقل از لانگمن: to not feel confident about what to do or how to behave مثال: . It’s not unusual to feel rather lost when you first start college ...
همدلی کردن با [کسی] همدردی کردن با [کسی]
هزاره: دماغ سوخته تولب پکر گرفته افسرده مغموم دمغ
به نقل از هزاره: ایجاد شکاف شکاف تجزیه قطع، وقفه برهم زدن برهم خوردن بی نظمی، اختلال آشوب، اغتشاش، ناآرامی
If something such as your job, career, or reputation is on the line, you may lose or harm it as a result of what you are doing or of the situation yo ...
به نقل از لانگمن: used when you can see something arriving این هم از فلان چیز! فلان چیز هم رسید! مثال: . Here comes lunch این هم از ناهار!
به نقل از لانگمن: used when you can see someone arriving فلانی هم رسید! فلانی هم آمد! این هم از فلانی!
به نقل از مک میلیان: to look at someone for so long that they have to look away به همدیگر خیره شدن و یکدیگر را از رو بردن در مقابل هم کم نیاوردن در ...
به نقل از مک میلیان: to look at someone for so long that they have to look away به همدیگر خیره شدن و یکدیگر را از رو بردن در مقابل هم کم نیاوردن در ...
به نقل از urbandictionary: Decide, make a decision تصمیم گرفتن
. To cut or divide something into slices مثال: . We sliced up the loaf of bread and made sandwiches مثال: . The developer sliced the estate up int ...
به چه زبان یا گویشی است؟ می شود مثالی از کاربرد آن بیاورید؟
به نقل از مک میلیان: . used when a situation is not satisfactory but there is nothing that you can do to make it better مثال: . It's not really fai ...
One method of arranging a double - elimination tournament is to break the competitors into two sets of brackets, the winners bracket and losers brack ...
Double elimination brackets are broken up into a winners bracket and a losers bracket, with the winner of the loser's bracket playing the winner of t ...
1. . the expected event is about to happen "this is it—the big sale" 2. . this is enough or the end "this is it, I'm going" 1 - دیگه وقتشه 2 - ب ...
به نقل از هزاره: این قدر تا این اندازه
به نقل از هزاره: تا اینجا تا این حد تا این وقت
به نقل از میریام وبستر: at the point when something is about to change to something else سه نمونه و مثال: . She is on the cusp of being a star . on ...
. the last and most exciting or impressive part of a performance or entertainment مثال: the concert closed with a grand finale پایان باشکوه [ِ جشنوا ...
آژیتاتور مبلغ گروه های سیاسی
تمام است. تمام شد.
به نقل از هزاره: 1 - دیو، عفریت، جن [در جمع] شیاطین، اجنه 2 - [محاوره] خوره، قهار، زبل 3 - [محاوره] بدجنس، تخم جن
به نقل از میریام وبستر: to do or say something that is very shocking and unexpected مثال: She dropped a bomb with her resignation محاوره: همه را غ ...
به نقل از wiktionary: . We have performed an action successfully مثال: . This key doesn't seem to fit the lock. . . ah, there we go; it's starting ...
سرانجام تصمیم گرفتن تصمیم نهایی گرفتن انتخاب نهایی کردن
به نقل از لانگمن: 1 to gradually remove or reduce the amount of something مثال: . His gambling was eating away at their income 2 to make someone fe ...
be beneficial to someone, especially to their health برای کسی خوب بودن به نفع کسی بودن به حال کسی مفید بودن
بازی ویدئویی ویدئو گیم
به نقل از هزاره: [ساختمان، مراسم و غیره] باعظمتی، باابهت [شخص] پرابهت [ظاهر، منظره و غیره] گیرا، که آدم را تحت تاثیر قرار می دهد [مبلغ، مقدار] چشمگیر ...
عاقلانه عقلانی [قید] [مثل عقلانی رفتار کردن] عقلایی [قید] [مثل عقلایی برخورد کردن] خردمندانه منطقی [قید] [مثل منطقی حرف زدن]
A person that is overweight or higher than normal percetange of fat in the body چاق و چله خیکی خپله خپل کُپل
به نقل هزاره: گورماهی، ماهی ماکرو
به نقل کمبریج دیکشنری: An adopted country is one where someone chooses to live although they were not born there: Spain is my adopted . country وط ...
به طور رسمی
بیش از هر چیز دیگری بیش از همه چیز بیش از همه فراتر از همه فراتر از هر چیز دیگری ورای هر چیز دیگری
a person elected by a state to be a member of the House of Representatives نماینده مجلس
به نقل هزاره: [شخص] جسور، گستاخ، وقیح [رفتار] گستاخانه، وقیحانه
a claimant to the throne or to the office of ruler مدعی تاج و تخت مدعی سلطنت
غیرنظامی آدم های عادی افراد عادی افراد معمولی
“in case it's needed” or “if it's needed” اگر به آن نیازی باشد. . . در مواردی که به آن نیاز باشد. . .
. If you wonder what the future holds, you wonder what will happen in the future مثال: . We wondered what the future would hold for our baby son چه ...
وداع کردن خداحافظی کردن بدرود گفتن
بی چاک و دهن دهن لق کسی که دهانش چفت و بست ندارد
بی چاک و دهن دهن لق
the time around the end of one millennium and the beginning of the next آغاز هزاره ی جدید
the time around the end of one century/year and the beginning of the next شروع سال جدید آغاز سال جدید
the time around the end of one century/year and the beginning of the next شروع قرن جدید آغاز قرن جدید
the time around the end of one century/year and the beginning of the next شروع قرن جدید آغاز قرن جدید
به نقل از هزاره: قهرمانی رشادت دلاوری شجاعت
به نقل از هزاره: علیرغم تمام مخالفت ها با وجود تمام مشکلات
آشتی دهنده آشتی جو
میانجی واسطه آشتی دهنده
فلان و بهمان
به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of
به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of
به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of
به نقل از هزاره: 1 - چیزی را گرفتن 2 - کنترل چیزی را به دست گرفتن catch/lay/take/seize hold of
قابلِ انجام انجام شدنی
به نقل از هزاره: همنوع، همجنس
به نقل از هزاره: هم میهن، هموطن
به نقل از هزاره: همشهری
به نقل از Wiktionary: . The country in which a person was born and usually raised, regardless of the present country of residence and citizenship ک ...
به نقل از هزاره: یکدفعه ناگهان بی مقدمه همین طوری
keep ( a person or place ) under surveillance تحت نظارت داشتن تحت مراقبت داشتن تحت نظر داشتن مثال: he deployed FBI agents to surveil the offices of ...
به نقل از Oxford Learners Dictionaries: to suffer with depression/a cold ناراحت بودن افسرده بودن سرماخوردگی داشتن
The incumbent government is the government that currently holds office when we're heading into an election دولت وقت دولت حاضر دولت مستقر
رهبر نمادین رهبر تشریفاتی به نقل از هزاره: 1 - [در جلوی کِشتی] مجسمه 2 - [مجازی] مقام تشریفاتی، مقام نمادین 3 - آدم پوشالی، مترسک، لولوی سر خرمن
تظاهرات گسترده تظاهرات مردمی تظاهرات توده ای
زبان صربی کرواتی [به نقل از ویکیپدیای فارسی: زبان صربی کرواتی، زبان صربی - کرواتی - بوسنیایی یا زبان صربی - کرواتی - بوسنیایی - مونته نگروئی زبانی ...
در سراسرِ [شب، روز، سال، . . . ] در طولِ [شب، روز، سال. . . ]
در سراسر سال در طول سال در همه ی سال
در سراسر شب در طول شب در کل شب در همه ی شب
به نقل از هزاره: 1 - رئیس قبیله، پدر [قبیله] رئیس، سرکرده، بزرگ؛ [حیوان] رئیس نر 2 - ریش سفید، بزرگ 3 - ( در کلیسای شرق، با حرف بزرگ ) بطریق، سراسقف
To be happened upon when one is not ready, prepared, or on guard; to be shocked or startled by someone or something مثال: . I was taken completely b ...
با وجود این که با وجود این واقعیت که به رغم این واقعیت که
زمان حیات [در] طولِ عمر
تغییر حال و هوا
If you invite somebody around, you invite them to your home for a meal, or a party, or a game of cards, etc مثال: . They've invited us around for a ...
to ask somebody to come to your home دعوت کردن به خانه
to ask somebody to come to your home دعوت کردن کسی به خانه
نان خشک
نان خشک دور نان
belonging to one مثال: . I haven't a dollar/dime/penny to my name . She has more than 20 novels to her name متعلق به کسی مالِ کسی به نام کسی ترجمه ...
a fertile spot in a desert, where water is found واحه
به نقل از هزاره: 1 - [شخص] شاد، خوشحال، سرحال، شنگول 2 - [خبر و غیره] شادی آور، شادی بخش، خوشحال کننده
تاثیر گذاشتن make a deep impression on تاثیر عمیق بر . . . گذاشتن
هزاران هزار
هزاران هزار
امرار معاش کردن از طریقِ گذراندن زندگی با کار در
come open suddenly مثال: the doors flew open in the strong gust ناگهان باز شدن
ناچار بودن به مجبور بودن به
به نقل از هزاره: پشت سر هم پی درپی متولی یکی پس از دیگری
به نقل از هزاره: پشت سر هم پی درپی متولی یکی پس از دیگری
به نقل از هزاره: پشت سر هم پی درپی متولی یکی پس از دیگری
مبادی آداب
به نقل از هزاره: سکته قلبی
حسابی ترساندن به نقل از هزاره: به وحشت انداختن زهره ترک کردن
از پیش هماهنگ شده از پیش توافق شده
رفتار متکبرانه
نهایت تلاش خود را کردن
خطر جدی خطر اساسی
if you keep someone posted, you inform them immediately of any changes or developments in a situation در جریان امور گذاشتن
به نقل از هزاره: بیماری سخت بیماری جدی بیماری خطرناک
خردسالی
دست یاری رساندن کمک کردن یاری رساندن کمک رساندن
1. out of sight of the public at a theatre or organization "behind the scenes at London Zoo" 2. secretly "diplomatic manoeuvres going on behind the ...
When this happened; hereupon, after this moment با این حساب بر این اساس
pose a risk be dangerous be a threat � posed a threat � poses a threat � be a danger represent a danger تهدید کردن تهدید بودن تهدید نشان دادن
جد بزرگ پدرجد جد اعلا
Is yet to come=has not come yet, but we expect it to come in the future. The best is yet to come - the exact meaning depends on the context, but it ...
به نقل از کالینزدیکشنری: When you refer to a time or an event to come or one that is still to come, you are referring to a future time or event The s ...
به نقل از کمبریج: the opportunity to change your plans or choose between different ways of doing something: The law in this area is very . strict a ...
. To have a difficult responsibility or burden that one must handle on one's own مثال: . Nancy has had her cross to bear since her husband passed aw ...
به نقل از هزاره: دیده شدن در در انظار قرار داشتن جلب توجه کردن مورد توجه بودن چشم ها را به سوی خود متوجه کردن
در معرض دید مورد توجه
نامزدِ نمایندگی مجلس شدن نامزد انتخابات پارلمانی شدن
به نقل از هزاره: دمر، دمرو prone to: مستعدِ، آماده ی
به نقل از هزاره: مستعدِ آماده ی
A prepared publicity or news announcemen بیانیه ی مطبوعاتی
به نقل از ویکیپدیای انگلیسی: Crataegus ( /krəˈtiːɡəs/ ) , commonly called hawthorn, quickthorn, thornapple, May - tree, whitethorn, or hawberry, is a ...
با شلیک گلوله کشتن
به نقل از هزاره: 1 - قدم، گام 2 - [حرکت، پیشرفت و غیره] سرعت، آهنگ، شتاب 3 - [داستان] پویایی
مایحتاج
اجرایی عملیاتی عملی
همه ی تلاش را کردن نهایت تلاش را کردن از جان و دل مایه گذاشتن
چندملیتی چندفرهنگی جهان شهری به نقل از هزاره: جهان وطنی [شخص] جهان وطن جهانی
تا حد ممکن حتی الامکان حتی المقدور
( rare in the United States and Canada, common in Britain, Australia and New Zealand, slang, informal ) An expression of . dismay, disgust, anger, ...
نه چیز دیگری ولاغیر
up until and including the present time تا به امروز تاکنون
stay down; to fail; stay back مردود شدن رد شدن تجدید شدن
به نقل از هزاره: نمونه، ناب، اصیل
به نقل از هزاره: 1 - کارگاه، سالن کارخانه 2 - کارگرانِ ( کارخانه )
به نقل از هزاره: مددِ معاش [در بریتانیا]
به نقل از هزاره: 1 - جالب اینکه، شگفت اینکه، گفتنی اینکه، شایان ذکر است که 2 - به طرز استثنایی، به طور چشمگیری، به نحو فوق العاده ای
به نقل از هزاره: بنا به تعریف خود برحسب تعریف
به نقل از کمبریج: to affect other people's opinion of someone or something, especially in a bad way تأثیر گذاشتن بر تأثیر داشتن بر مثال ها: When one ...
not mostly
سال ها در طول سالیان طی سالیان
A combined effort is made by two or more groups of people at the same time تلاش جمعی تقلای جمعی کوشش گروهی کوشش جمعی
به نقل از هزاره: 1. متعهد، دلسوز، پایبند، علاقه مند، مشتاق 2. ( کامپیوتر و غیره ) اختصاصی
. to give you an idea" means "to tell you", "to let you know", or somthing like these"
مدت ها
به نقل از هزاره: مخصوصٍ خاصِ ویژه ی پیشنهاد من: مختصِ
به منزله ی . . . بودن در حکمِ . . . . بودن به مثابه. . . بودن
به نقل از هزاره: زندگی پروپیمان زندگی پربرکت پزندگی خوب زندگی مرفه ( مذهب ) زندگی پرهیزکارانه
very famous or popular, especially being considered to represent particular opinions or a particular time relating to or characteristic of a famous ...
مدل تازه مدل جدید مدلِ به روز نسخه ی جدید سری جدید
. keep abreast of current thinking or developments "resorts need to move with the times by providing clean beaches and modernized hotels" همگام با ز ...
مسأله درباره . . . این است که قضیه ی . . . این است که
very keen; enthusiastic. an avid reader ( postpositive; often foll by: for or of eager ( for ) ; desirous ( of ) ; greedy ( for کشته مرده هوادار دو ...
مک میلیان دیکشنری: to say that you belong to a particular group or category; to describe yourself as belonging to that group or category He began i ...
دانش پیشین در این باره توضیحات به فارسی در این نشانی قابل دسترسی است: https://patentoffice. ir/glossary/22/دانش - پیشین این هم صفحه ی ویکیپدیای انگل ...
be very successful in an undertaking or enterprise بسیار مؤفق شدن
. grow in ( something ) to begin to have more of a particular quality . She was growing in confidence every day . The area has gradually grown in im ...
به نقل از میریام وبستر: to open suddenly and quickly
تمام وقت فول تایم بیست و چهارساعته [محاوره] بیست و چهاری یکسره و بی وقفه شبانه روزی شب و روز
به نقل از هزاره: 1 - پیشاهنگ، پیشرو، پیشتاز، پیشگام، پیشقدم 2 - کاشف، کاوشگر، مبتکر 3 - جمعیِ یکانِ مهندسی 4 - پیشاهنگ بودن، پیشرو بودن، پیشتاز بودن، ...
به نقل از هزاره: بزرگ داشتن به عنوان گرامی داشتن به عنوان احترام گذاشتن به خواندن نامیدن
. to make an extra effort . try very hard to achieve something � to do more than expected � to make special efforts زحمت فوق العاده کشیدن زحمت بی ...
به نقل از: The Free Dictionary certainly; without doubt قطعاً بدون شک !I've worked all my life to get to this position, so I'm sure as hell not go ...
در کورانِ به نقل از هزاره: در اوج گرمای [مجازی] در گرماگرمِ، در بحبوحه ی، در اوجِ
اتاق جنگ اتاق تصمیم گیری
ضدفرهنگ قاعده شکن عرف شکن
به نقل از هزاره: [کهنه، به قصد طعنه] آدمِ برمامگوزید، آدم طاووس خصال، کج کلاه خان، آدم شیک وپیک
به نقل از هزاره: [غذا، نوشیدنی و غیره] اضافه کردن به، افزودن به، ریختن در
سیانور
به نقل از هزاره: 1 - [مبلغ و غیره] وارد کردن، به. . . دادن 2 - تلفن کردن به، تلفن زدن به، به. . . زنگ زدن، تلفنی تماس گرفتن با
به نقل از هزاره: خبرنگار کم تجربه خبرنگار جوان
آرامبخش
به نقل از هزاره: [پلیس] قضیه را کشف کردن
lead to end [چیزی را] به پایان سوق دادن پایان [چیزی را] رقم زدن
به نقل از هزاره: لت و پار ژنده درب و داغون پاره و پوره
. get someone back to normal, financially, medically, mentally, etc مثال: . We will put him on his feet and help him along کسی را به حالت عادی برگرد ...
نظرگیر
میریام ـ وبستر: the cause of one's becoming a better person مثال: . His time in the army was the making of him عامل ارتقای عاملِ بهتر شدنِ موجبِ ب ...
انبار ضایعات
برخلاف چیزی بودن
ارتباط داشتن با تماس داشتن با رابطه داشتن با در تماس بودن با
دوباره خرید کردن
progress towards something better or ascend a series of ranks through hard work ترقی کردن خود را بالا کشیدن پیش رفتن از مدارج ترقی بالا رفتن
be impossible for someone to forget در ذهن کسی نقش بستن در یادِ کسی ماندن
A product line is a group of related products all marketed under a single brand name that is sold by the same company. Companies sell multiple produc ...
مک میلیان: to be intended for a particular purpose . The law was designed to protect victims from nuisances such as noisy neighbours . The cell was ...
نظرگیر
used to refer vaguely to other things associated with what has been mentioned "you'll still get paid and everything" و بقیه و غیره
to decide to forget about or ignore someone or something آگاهانه ندیده گرفتن آگاهانه فراموش کردن
گور قبر
گورستان گور قبر آرامگاه
به نقل از هزاره: مطرود رانده شده محروم از محبت
hit the fan ( third - person singular simple present hits the fan, present participle hitting the fan, simple past and past participle hit the fan ) ...
1. ( literal speed ) not able to do as fast as required: “couldn’t shut it down fast enough” ( the thing blew up because I wasn’t fast enough ) , “co ...
withdraw or resign from a position or office "he stood down as leader of the party" استعفا دادن کناره گیری کردن کنار رفتن کنار گذاشته شدن
دوره ی زمانی
اندرو به صورت مخفف در قالب اندی و درو به کار می رود نقل از ویکیپدیای انگلیسی: Andrew is the English form of a given name common in many countries. I ...
به بهای سنگینی آموختن
به بهای گزاف آموختن به قیمت گزاف آموختن با مکافات آموختن با تجربه ی سختی آموختن بعد از تجربه ی دشواری آموختن
به نقل از هزاره: با زحمت بسیار با بدبختی با تلاش بسیار _______________ با مکافات به بهای گزاف به قیمت گزاف
صاف و پوست کنده رک و صریح صاف و صریح
[پول] دریافت کردن به نقل از کالینزدیکشنری: If you have some money coming in, you receive it regularly as your income. She had no money coming in and ...
To garner attention and be the topic of conversation !Sam's sudden resignation really made news today—everyone in the office is talking about it خبر ...
[با خبرنگاران] مصاحبه انجام دادن مصاحبه شدن [از سوی خبرنگار]
Be interested in or involved with. For example, She's really into yoga, or Once you retire, it's important to get into some [hobby you've always wa ...
unusual, different, or strange : not what is considered to be normal What happened is nothing out of the ordinary. Her taste . is a bit out of the ...
in a place where real, practical work is done در صحنه ی عمل در صحنه ی واقعیت در میدان عمل "the troops on the ground are cynical"
lacking up - to - date knowledge or information "he seems out of touch with recent economic thinking" lacking in awareness or sympathy "we have been ...
ضرب کردن یک اصطلاح ( ترجمه به نظر تحت اللفظی است اما در فارسی هم به همین شکل کاربرد دارد: فلان اصطلاح را ضرب کرد ) رایج کردن یک اصطلاح خلق کردن یک ا ...
Someone or something that is in the spotlight is getting a great deal of public attention در مرکز توجه عموم
When you say that you are a lawyer, an electrician, an engineer etc. by training, this means that you received a formal education ( or training ) in ...
به نقل از هزاره: نقش کلیدی موقعیت محوری جایگاه مهم
بحران ها جمعِ crisis
عامل بحران شدن موجب بحران شدن مایه ی بحران شدن بحران برانگیختن
بتل کریک توضیح در ویکیپدیای فارسی: بتل کریک، میشیگان ( به انگلیسی: Battle Creek, Michigan ) یک شهر در ایالات متحده آمریکا با جمعیت ۵۲٬۳۴۷ نفر است که ...
. If you do not have to do something, it is not necessary or required ( به نقل از کالینزدیکشنری ) لزومی ندارد. . . نیازی نیست. . .
پیشدستی [کردن] پیشقدم [شدن] outmanoeuvring a competitor or opponent; at an advantage. "City were on the front foot from the word go"
به نقل از دیکشنری دات کام https://www. dictionary. com Replace try and ( I will try and fix it ) with try to ( I will try to fix it ) . Some grammari ...
To make the call means to make a decision. This is why bosses, presidents, parents, and other leaders are always making the call. They are responsibl ...
به نقل از میریام وبستر: : becoming worse in condition or less in size, amount, number, etc مثال: . declining His health is on the decline. Sales are ...
نقدی پول نقد نقداً
1. . ( be attributable to ( a particular factor or circumstance "he claimed his problems were down to the media" 2. . ( be left with only ( the spe ...
It can mean "unusual" or "not normal". It can mean "unusual" or "not normal" غیرمعمول خلاف قاعده خارج از چارچوب نابهنجار
If a situation goes from bad to worse, it becomes even more unpleasant or unsatisfactory حتی از قبل هم ناخوشایندتر شدن حتی از قبل هم بدتر شدن بد بود ...
make by the most important managers از جانب مهم ترین مدیران بودن از جانب بالاترین رده ی سازمان/شرکت/نهاد/ بودن متعلق به بالاترین رده بودن
بی اعتنا به نقل از هزاره: بی عاطفه، بی احساس، بی توجه
. The person in charge of a news bureau is often called the bureau chief مسئول دفتر خبری رئیس دفتر روزنامه رئیس دفتر خبری مسئول دفتر روزنامه
A news bureau is an office for gathering or distributing news دفتر خبری دفتر روزنامه
به نقل از میریام ـ وبستر all the facts : everything . They failed to tell us the whole story همه ی ماجرا کل ماجرا کل اطلاعات همه چیز
. The Gaelic name was derived from the word "flann, " which means red or ruddy فلانَگن ( اسم اسکاتلندی )
. draw up a list of items to be discussed at a meeting "the council had set the agenda for the forthcoming summit" دستورکار داشتن
اطلاع رسانی کردن خبررسانی کردن
از قوانین پیروی کن از قوانین اطاعت کن
پیشاپیش از قبل همین طوری هم تا همین حالا هم تا همان زمان هم
cause someone to be emotionally or mentally disturbed آزار ( ذهنی یا عاطفی ) دادن به نقل از هزاره: حالِ. . . را گرفتن وضعِ روحیِ . . . . را خراب کر ...
ناآماده نالایق ناشایسته بی صلاحیت
ارزش خالص
وجه المصالحه قرار دادن به خطر انداختن
واگذار کردن ( در مورد شرکت ها در هنگام ورشکستگی یا بحران مالی )
بی حساب و کتاب دست ودلباز بیش از حد
گشاده دستانه دست و دلبازانه با گشاده دستی با دست ودلبازی از روی ولخرجی
1. ( share a home and have a sexual relationship with ( someone to whom one is not married "Fran was now living with a man fourteen years older tha ...
هزاره: روزگار خوش گذشته روزهای خوب
هزاره: شکست ناپذیر، شکست نخوردنی، مغلوب نشدنی [اراده، اعتقاد] راسخ، خلل ناپذیر، استوار
به نقل از هزاره: [بلیت هواپیما، قطار، و غیره] درجه دو پیشنهاد دیگر: بلیت ارزان
به نقل از هزاره: نشان اصالت نشان مرغوبیت مهر مُهر تأیید ( در داروسازی ) کاشه
هزاره: 1 - پاک، پاکیزه، تمیز 2 - بی نقص، بی عیب، بی غش
خطوط هوایی
فرودگاه هیترو ( در لندن )
کسب شهرت کردن کسب اعتبار کردن
ناگهان اتفاق افتادن ناگهان روی دادن ناگهان رخ دادن ناگهان سربرآوردن
آلیستر ( اسم مردانه )
to be faithful, to stay loyal متعهد ماندن وفادار ماندن پایبند ماندن
برگه کنترل داده ها برگه بازبینی
to be the most important part of something مهم ترین بخش چیزی بودن
به نقل از: Merriam - Webster : to be very important : to matter most or very much مثال: . The size of the engine can make all the difference. . ...
حرف اول را می زند
as an unintended part of a course of action در این میان در این بین در این اثنا در این روند در این حین
در نقطه ی شروع
به نقل از هزاره ( رسمی ) چیزی را به زبان آوردن چیزی را بیان کردن
فرودگاه اسپیس پورت آمریکا به نقل از ویکیپدیای فارسی: فرودگاه اسپیس پورت آمریکا ( به انگلیسی: Spaceport America ) یک فرودگاه شرکت سهامی خاص با کد یا ...
بیابان موهاوی به نقل از ویکیپدیای فارسی: بیابان موهاوی یا موهاوه یا موخاوه[۲] ( به انگلیسی: Mojave desert ) بیابانی در جنوب غربی ایالات متحده آمریکا ...
به نقل از espressoenglish : to return to the right path, or the right direction به مسیر درست برگرداندن
to be unable to understand a situation clearly because you are too involved in it ندیدن نکته ی اصلی به دلیل درگیر شدن در جزئیات
جوان پسند
کالینز دیکشنری: in British English or the like of people or things similar to someone or something specified we don't want the likes of you around he ...
امثالِ نظایرِ به نقل از کمبریج: :someone or something that is equal to or as important as the person or thing being mentioned We haven't seen the l ...
To attack one in the area that is most vulnerable or that will result in the most harm. Usually does not refer to physical . violence . By questio ...
1. undo the sewing of شکافتن 2. carefully analyse the different elements of ( something ) , especially in order to find faults موشکافی کردن تجزیه و ت ...
If something is shown to good advantage or to best advantage, it is shown in a way that reveals its best features به بهترین نحو ممکن به بهترین شکل مم ...
اتومبیل خودرو
میزان فروش
Institutional knowledge is the combination of experiences, processes, data, expertise, values, and information possessed by company employees دانش نه ...
به نقل از ویکیپدیای انگلیسی A customer insight, or consumer insight, is an interpretation of trends in human behaviors which aims to increase the ef ...
شناخت بازار
به نقل از کالینز دیکشنری: of an exceptional, considerable, or noticeable kind مثال ها: quite a girl quite a long walk فوق العاده قابل توجه استثنائی
the market for goods that are produced in large quantities بازار تولیدات انبوه
مسامهت ( در زمینه ی علمی، مقاله، و از این قبیل )
1. erode or destroy something gradually 2. ( use up ( profits, resources, or time 1. تدریجاً از بین بردن، تدریجاً خراب کردن، تحلیل بردن، تضعیف کر ...
to compete with someone; to face someone in competition مثال: . She is going up against Rodney in the spelling bee. The champ went up against the cha ...
به نقل از هزاره: حسابِ ( چیزی ) نگه داشتن
جنس زیر قیمت و مشتری جمع کن
Comprehensive جامع
بازتعریف تصویر برند ( نشان تجاری ) بازتعریف نشان تجاری نوسازی نشان تجاری change the corporate image of ( a company or organization )
نهایتاً
the table where the most important people sit at a formal meal میز بزرگان
اصل پذیرفته شده
by a strikingly large amount or to a strikingly large extent; greatly به نقل از هزاره به طرز فوق العاده ای به طرز چشمگیری به طور برجسته ای به طرزی شگ ...
جلوه فروختن خودنمایی کردن پز دادن
The price of an item, especially seen as one of a number of pricing options قیمت فروش قیمت مصرف کننده قیمت اصلی
معنای اصطلاحی: the set of nongenetic traits, qualities, or features that characterize a person or thing مجموعه ویژگی های یک شخص یا چیز شحصیت شاخصه
requiring care and skill because difficult or awkward پرزحمت، بدقلق، دشوار، سخت، مشکل
کاغذ سفید
همخوان منطبق مطابق
merriam - webster: to have experience : become sophisticated sometimes : to have sexual experience —used only in perfect tenses هزاره برای have bee ...
If you say that something is the case, you mean that it is true or correct مثال: You'll probably notice her having difficulty swallowing. If this is ...
بطری چهارگوش
کیلمارناک ( به انگلیسی: Kilmarnock ) یک منطقهٔ مسکونی در اسکاتلند است که در ایرشر شرقی واقع شده است. __به نقل از ویکیپدیای فارسی
به تدریج کم کم grow to become: به تدریج [به چیزی/کسی/موقعیتی] تبدیل شدن
find or get something to acquire something, usually a physical object پیدا کردن دسترسی داشتن به دست آوردن دست یافتن
اجازه داشتن مجاز بودن حق [انجامِ کاری را] داشتن
در حال استفاده
ناگهان به وجود آمدن
a distillery or place where the distilling process takes place محل تقطیر شراب جایی که تقطیر شراب در آن اتفاق می افتد
ارتفاعات
اسکاتلند کوهستانی به نقل از ویکیپدیای فارسی: اسکاتلند کوهستانی ( به گیلیک اسکاتلندی: Gh�idhealtachd ) و ( به انگلیسی: Scottish Highlands ) یک منطقهٔ ...
The River Spey ( Scottish Gaelic: Uisge Sp� ) is a river in the northeast of Scotland. It is the ninth longest river in the United Kingdom, as well a ...
بی دل و جرأت جبون ترس خورده ترسو بزدل بی وجود
stand still - remain in place; hold still; remain fixed or immobile; "Traffic stood still when the funeral procession passed by" freeze, stop dead - ...
. If you say that something is the case, you mean that it is true or correct مثال: You'll probably notice her having difficulty swallowing. If this ...
last or remain popular for a long time زمانی طولانی محبوب بودن محوبیب طولانی مدت داشتن
آغاز کردنِ آزمایشیِ ( طرحی، برنامه ای، پروژه ای ) test ( a scheme, project, etc. ) before introducing it more widely "one - day workshops for part - ...
سیاست قیمت گذاری
a period in which there is a surge of prosperity for a person, place, or industry دوره ی رونق دوره ی شکوفایی
. the corporate giants: the biggest, largest companies مثال: . At the moment we are a small company, but one day we will be a corporate giant like Sh ...
به نقل از: the free dictionary Give someone guiding information مثال: it's time someone clued us in on what's happening I hope they clue us up soon ...
صفحه ی خورشیدی پنل خورشیدی
کانکس
( در موقعیت دشوار ) به داد کسی رسیدن
From Longman Dictionary of Contemporary English feed into something ( phrasal verb ) : to have an effect on something or help to make it happen The ...
greatly desired or envied فوق العاده باب میل مطلوب رشک برانگیز غبطه برانگیز
To put forth effort toward some task or goal. If I invest my time in this project, I want to see some good returns زمانی را به چیزی اختصاص دادن برای ...
1. a person or thing vital to an enterprise or organization. "nurses are the linchpin of the National Health Service" 2. a pin passed through the ...
اسم خاص تلفظ فرانسوی: دولونه تلفظ آمریکایی: دِلانی تلفظ بریتانیایی: دولونِی
r&d lab Research and development ( R&D ) lab technicians generally work in a laboratory setting, conducting tests to ensure that products are being t ...
انرژی صرف کردن نیرو گذاشتن توان و نیرو صرف کردن
skin tone is basically the color of your skin. There is no such color as white, black, hispanic, so don't just look for white makeup if you are "whit ...
یکدست شده یکسان سازی شده همسان سازی شده استانده یکسان همسان
the number of people who go into a shop or business during a particular period of time: a high/strong/weak footfall The machines are in good sites wi ...
به نقل از هزاره: دنیا را تماشا کردن سیر آفاق و انفس کردن
از اساس از بنیان
A method of judging the flavour of foods by examination of a list of the separate factors into which the flavour can be analysed, the so‐called chara ...
To perform ( something ) in front of a specific audience To perform ( something ) with a specific audience or portion of the audience in mind
به یک معنی به نوعی به تعبیری به عبارتی از یک جهت،
Buying public = the group of people who are purchasing whatever the businessmen are selling گروه مشتریان گروه خریداران
گروه خدمات به مشتری
احمقانه
ماتریالیسم مادی گرایی پول پرستی
( در ایده یا کار یا مؤفقیتی ) سهم داشتن ( در ایده یا کتر یا مؤفقیتی ) نقش داشتن
به نقل از هزاره: ضعیف
شکست خوردن مؤفق نشدن
راز مگو راز پنهان
خانواده ی متوسط خانواده ی معمولی خانواده ی طبقه ی متوسط
فولکس قورباغه ای Volkswagen Beetle
1 - act in such a way as to have an effect on each other. 2 - communicate or be involved directly. تعامل داشتن سروکار داشتن روابط متقابل داشتن بر ...
very modern and using the most recent ideas and methods به نقل از کمبریج فوق پیشرفته آخرین مدل ( برای خودرو ) به روز مدرن ترین
the tendency of some consumers to continue buying the same brand of goods rather than competing brands
پرورش
مرگبار بسیار خطرناک very dangerous
به نقل از هزاره: رقابت جو، رقابت طلب، اهل رقابت
به نقل از هزاره: 1 - موی دماغ کسی شدن، کسی را مگسی کردن، کفر کسی را درآوردن 2 - تو دل کسی جا گرفتن، جلب توجهِ کسی را کردن، کسی را مجذوب خود کردن
رستوران بیرون بر
تلفظ به فارسی: مَریِت
مشخصه
انگیزه بخشیدن تشویق کردن
A question that is very important and/or difficult to answer سؤال بسیار مهم یا دشوار
با قیمتی مناسب
خوش درخشیدن
به نقل از هزاره: کلیدی، اصلی، مهم، عمده ( . adj )
به نقل از هزاره: سبک، مُد
چرخش
A clothing line is a collection of garments on a theme, or for a particular season. It could be for a limited time, and will . change. It is a subs ...
طی مدتِ
در طولِ در دورانِ درحینِ
مد نظر مورد نظر
به نقل از فرهنگِ هزاره: نمونه مؤفق مؤفقیت
مورد پسند بودن کالینز دیکشنری: Another word for appeal to someone: attract, interest, draw, please, invite جذاب بودن، علاقه داشتن، جلب توجه کردن،
to show a certain characteristic very clearly به نقل از میریام وبستر ویژگی مشخص و آشکاری داشتن
To take something with a "grain of salt" or "pinch of salt" is an English language idiom that means to view something with skepticism or not to inter ...
اگه بشه گفت
به کلی کلاً من حیث المجموع مجموعاً درمجموع به طور کلی سراپا به تمامی تماماً
نواده اعقاب ذریه اسلاف
فرهنگ هزاره: مربوط، مطرح، بجا، مناسب
ترکیب جمعیتی
( advertise or promote ( something تبلیغ کردن
مخاطبان مستمعان شنوندگان بینندگان تماشاگران
بالغ بر
pay attention توجه کردن، توجه داشتن،
کمبریج: If something you have done pays off, it is successful مؤفق مؤفقیت آمیز
برگرفتن نام از چیزی یا کسی نامگذاری به احترام کسی یا چیزی همنام بودن با کسی یا چیزی
completely fill or suffuse. اشباع شدن
اشباع شده flood: completely fill or suffuse.
به نقل از هزاره: [محاوره] عالی، محشر، معرکه، خیلی خوب
به طور دقیق به معنای ثبت نام در کلاسی و حضور در آن است، اما در ترجمه، برای حفظ ایجاز، می توان از تعابیری مثل یاد گرفتن، دوره دیدن، آموختن، هم استفاده ...
حرکت دائمی جریان دائمی جریان لاینقطع جریان بی وقفه جریان پیوسته
assets set aside for the generation of profit or other benefit in the future ذخیره پس انداز امیدِ اقتصادی آینده
دو ماه یک بار
صفحه ی اول سایت
( hold a group discussion to produce ideas ( as a verb همفکری کردن
a long and often difficult process of personal change and development
در ترجمه برای اختصارنویسی و صورت فارسی به جمله دادن می توان آن را در حالت قیدی و به صورت �تصادفاً�، �اتفاقاً� و از این دست به کار برد.
قوت قلب
If you take something by the scruff on the neck, you take complete control of it تحت کنترل کامل درآوردن کامل مهار کردن تحت اختیار کامل درآوردن
موقعیت دشوار شرایط سخت بداقبالی بدشانسی سخت ترین شرایط دشوارترین موقعیت ها
به نقل از فرهنگ هزاره: ورشکستگی، ورشکست شدن، زمین خوردن ( برای شرکت ها و کسب و کارها )
در اوج مؤفقیت بودن در بهترین حالت ممکن بودن the most powerful or most successful position in a profession, organization, etc
تولیدکننده قطعات اصلی قطعه ساز
بازارِ خواص پسند
بهره گرفتن بهره گیری کردن بهره برداری کردن استثمار کردن به استثمار کشیدن
adopt با adapt تفاوت دارد؛ دومی معنای تطابق و سازگاری می دهد، نه اولی. بنابراین معنایی که کاربر رضارضایی در بالا قید کرده اند، مطلقاً نادرست و گمراه ...
inexpensive clothing produced rapidly by mass - market retailers in response to the latest trends. لباس ارزان قیمت
mass - produced, relatively inexpensive goods that are marketed as luxurious or prestigious اشیای لوکس ارزان
پیش از هر چیز دیگری، قبل از هر چیز،
last or remain popular for a long time برای زمانی طولانی محبوب و پرطرفدار ماندن مدت زمانی طولانی محبوب ماندن
ناچار بودن مجبور بودن باید ناگزیر بودن گریزی نداشتن از
ثروت مادی
چندمنظوره همه جانبه تمام عیار جامع
A flagship store is the lead store in a retail chain acting as a showcase for the brand or retailer. It's job is to draw customers into the brand ove ...
of a computer display or system ) generating a three - dimensional image which appears to surround the user ) [درباره ی نمایشگر کامپیوتر] سه بعدی
اینجا و اکنون
Make a vivid impression on, quickly win popular acclaim or renown, as in The new rock group took the town by storm به سرعت سیل آسا برق آسا موج آسا
مفید بودن به کارآمدن Be useful, meet the needs or requirements, satisfy, as in I don't know why they've added all this information but it probably se ...
بازخورد
اظهار گرایش جنسی [در ادبیاتِ متداول همجنسگرایان و دگرباشان جنسی]
بیش از همه ی چیزهای دیگر
From Longman Business Dictionary roll off something phrasal verb [transitive] roll off the production line/presses etc to be made or printed in a ...
نگاه انداختن
مسئول ارشد مدیر ارشد کارمند ارشد
استاد کهنه کار
فکر بکر
چیرگی [قدیمی] سلطه[قدیمی]
هیجان برانگیز مدهوش کننده هوشربا سرگیجه آور heady. Something that's heady is extremely thrilling. You might have a heady feeling as you walk up on s ...
نهایتاً در نهایت بالأخره سرانجام [در محاوره] آخرش، [در نقش قیدی] عاقبت،
سخت درگیرِ ( چیزی بودن ) به شدت درگیرِ ( چیزی بودن ) به نقل از کالینز دیکشنری: If you say that someone is at the sharp end of a particular activit ...
to look directly at ( به نقل از میریام وبستر ) مستقیم به کسی نگاه کردن در چشم کسی نگاه کردن
شهامت کاری را پیدا کردن جرأت کاری را پیدا کردن شجاعت کاری را پیدا کردن دل و جگرِ انجام کاری را پیدا کردن
1 - نظارت کردن بر کسی یا چی 2 - به کسی یا چیزی علاقه مند شدن To watch or look at someone or something closely; to monitor someone or something conti ...
1 - نظارت کردن بر کسی یا چی 2 - به کسی یا چیزی علاقه مند شدن To watch or look at someone or something closely; to monitor someone or something conti ...
( on the online dating app Tinder ) indicate that one finds someone attractive ( or unattractive ) by moving one's finger to the right ( or left ) ac ...
encourage کسی را به کاری ترغیب کردن کسی را به کاری تشویق کردن
to be easy for someone to do راحت بودنِ کاری [برای کسی] آسان بودن کاری [برای کسی] مثال: Public speaking does not come easily to most people صحبت کرد ...
به مرور زمان با گذشت زمان
مسائل عاطفی امور عاطفی مسائل عاشقانه مسائل عشقی
دارای متقاضیِ زیاد دارایِ متقاضیِ بسیار در معرض تقاضای بسیار
پرتراکم از لحاظ جمعیتی پرجمعیت و متراکم
بریتانیا [ محاوره ای] انگلستان [محاوره ای] Blighty" is a British English slang term for Great Britain or often specifically England
به طور مشخص مشخصاً
بازی کردنِ نقشِ مشارکت کردن در شرکت داشتن در
طبق معمول نوعاً
to provide things that someone or something needs برآوردن نیازها برآورده کردن نیازها مرتفع کردن نیازها رفع کردن نیازها
هیجان برانگیز
به خودم مربوطه!
راه آهن خطوط ریلی خطوط آهن خطوط راه آهن
راه آهن خطوط ریلی خطوط راه آهن
از صفر شروع کردن از هیچ شروع کردن از دوباره شروع کردن با هیچی شروع کردن با صفر شروع کردن دست خالی شروع کردن دست خالی کاری را آغاز کردن
make someone feel more energetic and cheerful به کسی نیرو بخشیدن به کسی انرژی دادن
to think about something or someone much more than is necessary or sensible لانگمن به چیزی بیش از حد فکر کردن
روی موضوعی قفل کردن توی موضوعی گیر کردن به موضوعی گیر دادن و دنبالش رفتن
به نقل از کمبریج دیکشنری: the best or only way to achieve something بهترین راه برای رسیدن به چیزی بهترین یا تنها شیوه برای دستیابی به چیزی بهترین یا ...
بالا زدن [درباره ی دامن و لباس]
در این حوالی در این اطراف در این گوشه و کنار در این دور و بر حوالیِ اینجا در این نزدیکی در این نزدیکی ها
در نظر است که، [نقل از فرهنگ هزاره] برنامه ریزی شده است که [نقل از فرهنگ هزاره] تصور می شود که فکر می کنند که
امرار معاش کردن درآمدزایی کردن گذراندن زندگی
در زبان محاوره [slang] خطاب به زنان هم به کار می رود. بنابراین، در فارسی شاید بتوان این معادل ها را صرفاً برای کاربرد در ترجمه ی زبان محاوره به کار ب ...
"a certain age" is a phrase "used to avoid saying that a person, usually a woman, is no longer young but is not yet old" of an unspecified age, but n ...
شروط استلزامات
bounded محدود محصور
British English spoken used to say that you are very hungry or thirsty and want a particular food or drink خوردن پیتزا یکجا این اصطلاح در زمانی به کا ...
نور زیاد روشنایی تابناک روشناییِ زیاد روشنایی پرنور
Not wearing clothing; not covered by clothing, hair, feathers, etc. ( of an activity or event ) In which participants do not wear clothing برهنه لخت ...
در نظر داشتنِ ایده ای در نظر گرفتنِ ایده ای بررسی کردنِ ایده ای فکر کردن به ایده ای : we're playing with the idea of emigrating ما در حال بررسی ایده ...
to consider without giving deep thought to or coming to a conclusion concerning در نظر داشتن در نظر گرفتن بررسی کردن مثال: : we're playing with the i ...
having strong feelings of sadness or sympathy, because of something someone has said or done متأثر تحت تأثیر احساساتی مثال: When she told me about ...
cause someone to start doing something, especially laughing or talking کسی را به آغاز کاری برانگیختن کسی را به حرف کشاندن یا به خنده و گریه انداختن
be/mean everything ( to somebody ) From Longman Dictionary of Contemporary English be/mean everything ( to somebody ) to be the most important thing ...
be/mean everything ( to somebody ) From Longman Dictionary of Contemporary English be/mean everything ( to somebody ) to be the most important thing ...
Definition of weigh on. : to make ( someone or something ) sad, depressed, or worried The bad news is really weighing on me. I can tell that somethin ...
not relaxing, difficult. Examples I have been having really rough nights lately. I can barely sleep شب سخت شب ناآرام
To have a lesson means to be occupied with a lesson دوره دیدن درس گرفتن آموزش دیدن
بی واسطه [تجربه] مستقیم [تجربه] دست اول
it is or was necessary or unavoidable ضروری است لازم است گریزناپذیر است مثال: "if needs must, they will eat any food" اگر لازم باشد، آنها هر غذایی ...
an artwork a work of art قطعه ای هنری اثری هنری کاری هنری
artwork work of art اثر هنری کار هنری
لذت جویانه لذت طلبانه کامجویانه خوشباشانه
A pleasure quarter is an area of a city where drinking, gambling, prostitution, and other similar entertainments ( depending on local laws ) are conc ...
ناشناختنی
نیروبخش انرژی بخش
ویژه خاص دربسته و خاص عده ای محدود [مکان]
در تماس بودن در ارتباط بودن associate or come into contact with another person
چغر بد بدن ( وقتی درباره ی افراد به کار می رود ) I’ve grappled with mountainous sumos با سوموکارهای چغر دست به گریبان شده ام.
ّبرآورده کردن شرایط حائز معیارها بودن واجد معیارها بودن واجد شرایط بودن حائز شرایط بودن با شرایط مطابقت داشتن
حائز شرایی بودن واجد شرایطی بودن شرایطی را احراز کردن برآورده کردن شروط
برآوردن نیازها برآورده کردن نیازها رفع نیازها ارضای نیازها
حرف گوش کن مطیع فرمانبردار
1 usually predicative motionless; stationary. 2 undisturbed or tranquil; silent and calm. 3 not sparkling or effervescent
( of a person ) tending to talk too loudly and in a blunt or opinionated way پرحرف پرچانه پرسروصدا
جنگل درختزار بیشه
مضطرب پریشان حال نگران استرسی
تعبیر دیگر حسن تعبیر تعبیری است از. . .
محض اطمینان محضِ احتیاط محضِ ایمنی و احتیاط برای احتیاط بیشتر برای اطمینان بیشتر برای ایمنی و احتیاط بیشتر محضِ خاطرجمعی برای خاطرجمعی
استان[ژاپن] ناحیه [ژاپن] قلمرو [ژاپن] منطقه [ژاپن]
خود را غرق کاری کردن عمیقاً سرگرمِ کاری شدن سراپا درگیر کاری شدن غرقه در کاری بودن سراپا مشغول کاری بودن در کاری غوطه ور شدن محوِ کاری شدن
رابطه داشتن سروکار داشتن Become associated, especially in an emotional or sexual way. For example, He joined the company last year but never really ...
پرجنب و جوش پرهیجان پرتحرک پرشتاب
فناوری پیشرفته اَبَرفناوری
جنون آمیز جنون آسا دیوانه وار
the fans of a particular well - known person, group, team, etc. considered as a distinct social grouping هواداران طرفداران علاقه مندان سینه چاکان
بی ثبات کار
بی ثبات کاری
To guide someone or something راهنمایی کردن هدایت کردن
گذشتن [زمان] رد شدن [زمان] سپری شدن [زمان] پیش رفتن [زمان]
تمرینِ کارگاهی
with an optimistic tone, with good news از دیدگاهی مثبت، خبرِ خوب اینکه، با لحنی امیدوارکننده،
An expression of surprise or astonishment ای وای بر من اوه، خدای من ای وای
to be supposed to باید توقع می رود که انتظار می رود که
What is hard graft? 1. work ( esp in the phrase hard graft ) کار سخت
فارغ از
این قدر آن قدر
The center of gravity of an object is the point where the mass averages out. If the object is rigid, its the point where gravity is effectively pulli ...
زیر نظرِ تحتِ مراقبتِ تحتِ نظارتِ
مدت ها مثال: I could stay here for ages می توانم مدت ها اینجا بمانم.
of a wheel or shoe ) able to grip a surface well ) چسبناک
تا حدی به نوعی
به نقل از میریام - وبستر: used to say that something has not yet been decided or has not yet become clear مثال: . The jury is still out on whether th ...
سردر مغازه سردر فروشگاه تابلو فروشگاه ویترین فروشگاه ویترین مغازه نمای بیرونی مغازه نمای بیرونی فروشگاه
یک تنه ایستادن به تنهایی کاری را پیش بُردن نترسیدن و پیش رفتن کم نیاوردن و پیش رفتن
دلگرمی حمایت پشتیبانی تشویق
مکافات
از این نظر از این نگاه از این دریچه از این منظر از این زاویه
زبان به کام گرفتن دندان روی جگر گذاشتن خشم خود را فروخوردن به خشم خود غلبه کردن خود را در زمان خشم کنترل کردن خشم خود را کنترل کردن
در فارسی می گوییم: به سرعت باد
بُراده