غزال سرخ

غزال سرخ تلاش می کنم از امکانی که سایت آبادیس فراهم کرده استفاده کنم تا در کنار دیگر دوستان، دیکشنری آنلاینِ هرچه گسترده تر و جامع تری به وجود بیاید.
حتی المقدور می کوشم منبعِ معادل های پیشنهادی را چه از فرهنگ های انگلیسی به فارسی و از چه از فرهنگ های انگلیسی به انگلیسی ذکر کنم تا هم حقوق مؤلفان و ناشران پاس داشته شود، هم مخاطبان از جهت صحت و درستی معادل ها مطمئن باشند. در مواردی که هیچ منبعی قید شده، صرفاً از دانش و ذوق و طبعِ شخصی خود استفاده کرده ام.
نیم نگاهی هم به ضبطِ فارسیِ اسامی خاص انگلیسی دارم تا به این ترتیب، دیکشنری آنلاین کم و کسری نداشته باشد و بیش از پیش دستیار و کمک حالِ مترجمان باشد.
رویایم این است که مترجمان کاردرست و کارکشته هم به آبادیس بپیوندند و معادل های پیشنهادی خود را اینجا به اشتراک بگذارند.

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



starting point١١:٣٧ - ١٤٠١/١٢/٢٦نقطه عزیمتگزارش
0 | 0
tokenism١٦:١٥ - ١٤٠١/١٢/١٨سمبل کاریگزارش
0 | 0
commodification١٥:٣٧ - ١٤٠١/١١/٠٤کالایی سازیگزارش
0 | 0
exolingual٢٣:٢٥ - ١٤٠١/١١/٠٣( Pertaining to a series of utterances between two people who do not speak the same language ناهمزبانانهگزارش
0 | 0
terminal disease٢٣:٠٦ - ١٤٠١/١١/٠٣بیماری کُشندهگزارش
0 | 1
من بنده٠٢:٢٨ - ١٤٠١/١٠/١٦تلفظِ درستْ منْ بنده است و نه منِ بنده.گزارش
2 | 0
with the passing of time٠٢:١٥ - ١٤٠١/١٠/١٦در طی گذر زمان با گذشت زمانگزارش
2 | 0
straw man١٧:١٤ - ١٤٠١/١٠/٠٦پهلوان پنبهگزارش
2 | 1
in opposition١٨:٢٦ - ١٤٠١/١٠/٠٤برعکس در مخالفت با مخالفِ برعکسِگزارش
2 | 0
to this end١٢:١٩ - ١٤٠١/٠٩/٢٦برای این کار بدین منظور به همین منظور با این هدف،گزارش
7 | 0
reciprocatory٠٩:١١ - ١٤٠١/٠٩/٢٣تلافی مقابله به مثل تقابلگزارش
2 | 0
reciprocator٠٩:١١ - ١٤٠١/٠٩/٢٣تلافی کننده مقابله کنندهگزارش
2 | 0
ad hominem٢١:٣١ - ١٤٠١/٠٩/٢٢[حمله] شخصی [نقد] شخصی [نقد] غرض ورزانهگزارش
2 | 0
unacquainted٠١:٢١ - ١٤٠١/٠٩/٢١غریبه بیگانه ناآشناگزارش
5 | 0
to the contrary١٣:٤٥ - ١٤٠١/٠٨/٢٣برعکس! اتفاقاً برعکس! کاملاً برعکس! قضیه کاملاً برعکس است!گزارش
2 | 1
stylized١٨:٢٨ - ١٤٠١/٠٨/٢٢سبْک مند سبْک پردازی شده دارای سبْک برخوردار از سبْکگزارش
5 | 0
recurring١٣:١٣ - ١٤٠١/٠٨/٢٠تکرارشونده مکرر متناوب تگزارش
7 | 0
recover ability٠٠:٤٧ - ١٤٠١/٠٨/١٦بازیافت پذیریگزارش
5 | 0
oft cited١٤:٢٨ - ١٤٠١/٠٧/٢٩بسیار نقل شده بسیار ارجاع داده شده بسیار استنادشدهگزارش
7 | 0
selflessness١٢:١٨ - ١٤٠١/٠٧/٢٨ازخودگذشتگی فداکاری ایثارگزارش
9 | 0
subsidy١١:٥٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٧یارانه سوبسید اعانه کمک هزینهگزارش
2 | 1
in the course of١١:٣٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٧در مسیرِ در خلالِ در طیِ در جریانِگزارش
9 | 0
go hand in hand١١:٤٥ - ١٤٠١/٠٧/١٣همراهی کردن با همراه بودن با ملازم بودن با رابطه مستقیم داشتن با مستقیماً مرتبط بودن باگزارش
7 | 1
conformance٠٠:٠٤ - ١٤٠١/٠٧/١١سازگاری همسازیگزارش
7 | 0
conformant٠٠:٠٤ - ١٤٠١/٠٧/١١سازگار همسازگزارش
7 | 0
wording٢٣:٤٩ - ١٤٠١/٠٧/٠٧سیاق عبارت نحوه بیان سیاق بیان نوع بیان جمله بندی چینش کلماتگزارش
7 | 0
as aforementioned٠٩:٥٩ - ١٤٠١/٠٧/٠٦همچنانکه پیشتر ذکر شدگزارش
7 | 0
as said before٠٩:٥٨ - ١٤٠١/٠٧/٠٦همچنانکه پیشتر گفته شدگزارش
5 | 0
take as٠٨:٥٢ - ١٤٠١/٠٧/٠٦در نظر گرفتن به عنوانِ فرض کردن به مثابه تصور کردن به مثابهگزارش
2 | 0
that being said٠٠:٤٠ - ١٤٠١/٠٧/٠٦با این همه، با این حال، با وجود این، به رغم این موضوع، مع الوصف، با این اوصاف،گزارش
2 | 0
intrapersonal١٤:٢٧ - ١٤٠١/٠٦/٢٩درونی ( مربوط به شخص )گزارش
9 | 0
aggregation of claims٠٠:٤٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٥[حقوق] تجمیع دعاویگزارش
0 | 1
one dimensional٠٠:٠٢ - ١٤٠١/٠٦/٢٥یک بعدی تک بعدی تک ساحتیگزارش
2 | 0
cross fertilization٢٢:١١ - ١٤٠١/٠٦/٢٤درهم آمیزی پیوندزنی قلمه زنیگزارش
2 | 0
arrive at the office٢٢:٠٩ - ١٤٠١/٠٦/٢٤به دفتر رسیدنگزارش
7 | 0
arrive on the scene٢٢:٠٨ - ١٤٠١/٠٦/٢٤به منصه ظهور رسیدنگزارش
2 | 0
arrive at a decision٢٢:٠٦ - ١٤٠١/٠٦/٢٤تصمیم اتخاذ کردن تصمیم گرفتنگزارش
2 | 0
arrive at a conclusion٢٢:٠٥ - ١٤٠١/٠٦/٢٤به نتیجه رسیدنگزارش
5 | 1
liminality١٠:٤٢ - ١٤٠١/٠٦/٢٤بینابینیگزارش
7 | 1
intricately١٠:٤٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٤به ظرافت تمام با پیچیدگی تمامگزارش
2 | 0
decolonize٠٩:٥٤ - ١٤٠١/٠٦/٢٤استعمارزدایی کردنگزارش
2 | 1
on an equal footing٠١:١٤ - ١٤٠١/٠٦/٢٤در شرایط یکسان در شرایط مشابه در شرایط برابر در موقعیت برابرگزارش
2 | 0
uncharted territory٠١:٠٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٤برهوت ناکجاگزارش
5 | 1
uncharted waters٠١:٠٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٤ناکجا برهوتگزارش
2 | 1
feverish١٣:٠٣ - ١٤٠١/٠٦/٢٣تب آلود تب زده پرتب و تابگزارش
12 | 1
nietzschean١٣:٠٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٣نیچه ای برآمده از آرای نیچه برگرفته از آرای نیچه متعلق به نیچهگزارش
2 | 1
tight embrace١٢:٢٦ - ١٤٠١/٠٦/٢٣آغوش تنگ آغوش محکم آغوش سفت و محکمگزارش
5 | 0
wrtiterly١٢:٠١ - ١٤٠١/٠٦/٢٣نویسنده طور نویسندگانه مؤلف طور مؤلفانهگزارش
2 | 0
vexed١١:٥٩ - ١٤٠١/٠٦/٢٣دردسرساز مشکل سازگزارش
5 | 1
foucault١١:٥٥ - ١٤٠١/٠٦/٢٣فوکوگزارش
5 | 1

فهرست جمله های ترجمه شده



provisionally٠٢:١٥ - ١٤٠١/١٠/١٩
• They have agreed provisionally.
آنها موقتاً به تؤافق رسیده اند.
2 | 0
provisionally٠٢:١٤ - ١٤٠١/١٠/١٩
• Chelsea have provisionally agreed a four - year deal with AC Milan striker Andriy Shevchenko, to the Mail.
به گزارش میل، چلسی موقتاً با قراردادی چهارساله با مهاجم آث میلان، آندری شوچنکو، تؤافق کرده است.
2 | 0
provisionally٠٢:١٤ - ١٤٠١/١٠/١٩
• Provisionally, while the investigation is completed, the employee concerned has been suspended from his job.
در حالی که تحقیقات تکمیل شده، کارمند مربوطه موقتاً از کارش تعلیق شده است.
2 | 0
provisionally٠٢:١٣ - ١٤٠١/١٠/١٩
• Leader AS Roma stayed provisionally six points clear at the top of the Italian Serie A.
آث رم ِ پیشتاز موقتاً با شش امتیاز بیشتر در رأس سری آ ایتالیا ایستاد.
2 | 0
provisionally٠٢:١٢ - ١٤٠١/١٠/١٩
• The contract has been accepted provisionally.
قرارداد عجاتاً پذیرفته شده است.
2 | 0
provisionally٠٢:١١ - ١٤٠١/١٠/١٩
• The first game is provisionally scheduled for January 2
نخستین بازی عجالتاً برای دوم ژانویه برنامه ریزی شده است
2 | 1
provisionally٠٢:١١ - ١٤٠١/١٠/١٩
• The meeting has been provisionally arranged for 3 p. m. next Friday.
این جلسه مؤقتاً برای ساعت سه بعدازظهر جمعه آینده ترتیب داده شده است.
2 | 1
provisionally٠٢:١٠ - ١٤٠١/١٠/١٩
• The seven republics had provisionally agreed to the new relationship on November 14th.
این هفت جمهوری در روز چهاردهم نوامبر موقتاً برای روابط جدید تؤافق کرده بودند.
2 | 0
provisionally٠٢:٠٩ - ١٤٠١/١٠/١٩
• Club members have provisionally agreed to the changes.
اعضای باشگاه موقتاً با تغییرات مؤافقت کردند
2 | 0
provisionally٠٢:٠٩ - ١٤٠١/١٠/١٩
• It was provisionally agreed that 12 August was to be the date.
عجالتاً بر سر دوازده اوت به عنوان موعدِ قرار تؤافق شد.
2 | 1
provisionally٠٢:٠٨ - ١٤٠١/١٠/١٩
• The meeting has been provisionally arranged for 00 pm next Friday.
این جلسه عجالتاً برای ساعت صفر جمعه آینده تنظیم شده است.
2 | 1
provisionally٠٢:٠٧ - ١٤٠١/١٠/١٩
• The meeting has been provisionally arranged for the end of May.
این جلسه موقتاً برای پایان ماه مه برنامه ریزی شده است.
2 | 0
set in motion٠٢:١٣ - ١٤٠١/١٠/١٦
• Giles set in motion a train of events which would culminate in tragedy.
ژیل سلسله ای از رویدادها را به راه انداخت که به فاجعه انجامید.
2 | 1
gist١٢:٤٩ - ١٤٠١/٠٧/٢٩
• I didn't understand every word of the article, but I think I got the gist.
من همه کلمات این مقاله را نفهمیدم، اما گمانم لب مطلب را گرفته باشم.
2 | 1
inherently١٩:٤٣ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• There was nothing inherently wrong with that idea, either-the bay and the Delta normally can use all the growing cotton.
هیچ چیز بالذته اشتباهی در مورد آن ایده وجودنداشت - خلیج و دلتا هر دو به طور معمول می توانستند از همه پنبه های درحال رشد استفاده کنند.
2 | 0
inherently١٩:٤٢ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• The world is inherently uncertain.
جهان بالذاته غیرمتعین است.
2 | 1
inherently١٩:٤٢ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• All business activities are inherently risky.
همه فعالیت های تجاری ذاتاً مخاطره آمیزند.
7 | 0
inherently١٩:٤١ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• Firefighting is an inherently dangerous occupation.
آتش نشانی شغلی ذاتاً خطرناک است.
2 | 1
inherently١٩:٤١ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• The judge decided the evidence was inherently weak and inconsistent.
قاضی حکم کرد که این سند اساساً ضعیف و متناقض است.
2 | 0
inherently١٩:٣٩ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• There is nothing inherently unacceptable in these proposals.
در این پیشنهادها چیزی وجود ندارد که بالذاته ناپذیرفتنی باشد.
2 | 0
inherently١٩:٣٨ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• There's nothing inherently wrong with his ideas.
در افکار او چیزی نیست که ذاتاً اشتباه باشد.
5 | 0
inherently١٩:٣٨ - ١٤٠١/٠٦/٣٠
• A collapse into new forms of fascism is inherently unlikely in any Western democracy.
سقوط در دامان اشکال تازه فاشیسم در هر یک از دموکراسی های غربی اساساً نامحتمل است.
2 | 1
one way or another٠٠:٥٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• Everyone at the party was related one way or another.
هر کس در این مهمانی به نوعی ارتباط داشت.
2 | 0
one way or another٠٠:٥٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• I didn't really care one way or another.
واقعاً هیچ جوره اهمیتی نمی دادم.
2 | 1
one way or another٠٠:٤٧ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• You must finish the job this week one way or another.
هر طور شده این کار را باید این هفته تمام کنی.
2 | 0
one way or another٠٠:٤٦ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• Most people are creative in one way or another.
بیشتر آدم ها به نوعی خلاق هستند.
2 | 1
one way or another٠٠:٤٦ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• We'll get out of this mess one way or another.
به هر تقدیر از این مخمصه خلاص می شویم.
0 | 1
plague٠٠:٤٣ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• The plague killed approximately half the population of Europe.
تقریباً حدود نیمی از جمعیت اروپا بر اثر طاعون کشته شد.
5 | 1
plague٠٠:٤٣ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• The reporters plagued the star with questions.
خبرنگاران این ستاره را با سوالاتشان آزار می دادند.
0 | 1
plague٠٠:٤٢ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• Battles between warlords plagued the country for a decade.
کشور به مدت یک دهه درگیر نبردهایی میان جنگ سالاران بود.
2 | 1
chauvinism٠٠:٤٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• The absence of media chauvinism is testimony, Morris Matthews believes, to the women's communication skills.
به اعتقادِ موریس متیوز، غیاب تعصب رسانه ای شاهدی بر مهارت های ارتباطی زنان است.
2 | 0
chauvinism٠٠:٣٩ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• It was a typical case of British chauvinism and insularity.
این موردی مثال زدنی از شوونیسم در بریتانیا و جزیره بودن آن بود.
2 | 1
chauvinism٠٠:٣٧ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• The author lashed out against chauvinism.
نویسنده شوونیسم را سخت مورد انتقاد قرار داد.
2 | 1
chauvinism٠٠:٣٦ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• It may also appeal to the latent chauvinism of many ordinary people.
همچنین ممکن است به شوونیسم پنهان بسیاری از افراد عادی متوسل شود.
2 | 0
chauvinism٠٠:٣٥ - ١٤٠١/٠٦/٢٧
• The war stimulated an intense national chauvinism.
جنگْ شوونیسم ملی شدیدی را برانگیخت
2 | 0
adhere٢٢:٤٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٤
• We adhere to the principles of equal rights and freedom of expression for all.
ما هوادار اصلِ حقوق برابر و آزادی بیان برای همگان هستیم.
2 | 1
adhere٢٢:٤٠ - ١٤٠١/٠٦/٢٤
• How many people actually adhere to this view?
چند نفر عملاً هوادارِ این دیدگاهند؟
2 | 0
adhere٢٢:٣٩ - ١٤٠١/٠٦/٢٤
• Many of the nobles adhered to the deposed king.
بسیاری از اشراف به پادشاه مخلوع وفادار ماندند.
2 | 1
adhere٢٢:٣٨ - ١٤٠١/٠٦/٢٤
• I adhered to the recipe this time, but the dish is still too salty.
من این بار از دستور پخت پیروی کردم اما غذا همچنان بیش از اندازه شور است.
5 | 1
adhere٢٢:٣٧ - ١٤٠١/٠٦/٢٤
• You'll get into trouble if you don't adhere to the rules.
اگر به قوانین پایبند نباشی دچار دردسر می شوی.
5 | 1
adhere٢٢:٣٦ - ١٤٠١/٠٦/٢٤
• How many people actually adhere to this view?
چند نفر در عمل به این دیدگاه پایبندند؟
2 | 0
account١٠:٣٥ - ١٤٠١/٠٦/١٨
• The examiner will expect a full account of our dealings with this client.
بازرس در انتظارِ گزارش کاملی از برخورد ما با این مشتری خواهد بود.
5 | 1
account for١٠:٣٠ - ١٤٠١/٠٦/١٨
• I can't account for Peter's un- happiness.
من نمی توانم مسئول ناشادمانی پیتر باشم.
2 | 1
disposed١٠:٢٧ - ١٤٠١/٠٦/١٨
• The business disposed of all its capital assets.
این کسب و کار همه اموال سرمایه ای خود را از دست داده است.
2 | 1
disposed١٠:٢٦ - ١٤٠١/٠٦/١٨
• That seems to have disposed of most of their arguments.
گویا از بیشتر مشاجراتشان خلاص شده اند.
2 | 1
disposed١٠:٢٥ - ١٤٠١/٠٦/١٨
• I'm not disposed to meet them at the moment.
در حال حاضر تمایلی به ملاقات آنها ندارم.
5 | 0
tentative١٣:٤٥ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• She was a bit tentative about accepting their offer.
درباره پذیرش پیشنهاد آنها اندکی مردد بود.
0 | 1
tentative١٣:٤٥ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• We've thought of a tentative solution, but we need to discuss it with the others.
ما به راه حلی آزمایشی اندیشیده ایم اما لازم است آن را با دیگران به بحث بگذاریم.
5 | 1
albeit١٣:٣٦ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• He was a brave, albeit cautious, soldier.
او گرچه سربازی محتاط، اما شجاع بود.
5 | 1
hence١٣:٣٤ - ١٤٠١/٠٦/١٧
• I don't agree with the proposition, and hence I cannot vote for it.
با این پیشنهاد مؤافق نیستم و به همین دلیل، نمی توانم به آن رأی بدهم.
18 | 1