counterintuitive


(برخلاف عقل سلیم یا آنچه بر دل برات شده است) برخلاف شهود، دور از عقل، (زبان شناسی) برخلاف شم زبانی

جمله های نمونه

1. They don't find it counterintuitive, and faintly disgusting, as I do.
[ترجمه ali allahmoradi] آنهاهمانند من، آن را دور از عقل و تا حدودی نفرت برانگیز نمی یابند.
|
[ترجمه گوگل]آن‌ها مانند من آن را غیرقابل تصور و به‌طور ضعیف منزجرکننده نمی‌دانند
[ترجمه ترگمان]آن ها آن را پیدا نمی کنند، و به شکلی که من هستم منزجر کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This fact may be counterintuitive -- it seems reasonable to suppose that you would reach an asymptote once almost all the English words had been included.
[ترجمه گوگل]این واقعیت ممکن است خلاف واقع باشد - منطقی به نظر می رسد که فرض کنیم وقتی تقریباً همه کلمات انگلیسی گنجانده شده بودند به مجانبی می رسید
[ترجمه ترگمان]این واقعیت ممکن است متناقض باشد - - منطقی به نظر می رسد که فرض کنیم شما زمانی که تقریبا تمام کلمات انگلیسی در آن گنجانده شده بودید به یک asymptote می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Certainly, counterintuitive moves in airline stocks and others could present opportunities.
[ترجمه گوگل]مطمئناً، حرکات غیر منطقی در سهام شرکت های هواپیمایی و سایر موارد می تواند فرصت هایی را ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]بی شک، counterintuitive در سهام خطوط هوایی و سایرین می تواند فرصت هایی را ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This finding may seem counterintuitive, since many attest to feeling more alert and focused after smoking.
[ترجمه گوگل]این یافته ممکن است غیر منطقی به نظر برسد، زیرا بسیاری از افراد پس از سیگار کشیدن احساس هوشیاری و تمرکز بیشتری دارند
[ترجمه ترگمان]این یافته ممکن است متناقض به نظر برسد، زیرا بسیاری از افراد نشان می دهند که احساس آماده باش بیشتری می کنند و بعد از سیگار بر روی آن ها متمرکز شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Malcolm Gladwell searches for the counterintuitive in what we all take to be the mundane: cookies, sneakers, pasta sauce.
[ترجمه گوگل]مالکوم گلدول در چیزی که همه ما پیش پا افتاده به نظر می‌رسد، به دنبال چیزهای خلاف واقع می‌گردد: کوکی‌ها، کفش‌های کتانی، سس پاستا
[ترجمه ترگمان]ملکولم گلدول به دنبال the در چیزی است که همه ما بر روی چیزی مثل cookies، کفش های ورزشی، سس پاستا انجام می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When we do that are often quite counterintuitive results.
[ترجمه گوگل]وقتی این کار را انجام می‌دهیم، اغلب نتایج کاملاً خلاف واقع می‌شوند
[ترجمه ترگمان]زمانی که ما این کار را انجام می دهیم، اغلب نتایج متناقض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Superfluidity flows from the counterintuitive rules of quantum mechanics.
[ترجمه گوگل]ابر سیالیت از قوانین ضد شهودی مکانیک کوانتومی سرچشمه می گیرد
[ترجمه ترگمان]superfluidity از قواعد counterintuitive مکانیک کوانتومی سرچشمه می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nature, the master manager of complexity, offers priceless guidance in handling messy, counterintuitive webs.
[ترجمه گوگل]طبیعت، مدیر ارشد پیچیدگی، راهنمایی های گرانبهایی را برای مدیریت شبکه های آشفته و غیرمعمول ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]طبیعت، مدیر اصلی پیچیدگی، راهنمایی های ارزشمندی در رسیدگی به شبکه های آشفته و متناقض ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To a Keynesian this explanation for general unemployment sounds perversely counterintuitive.
[ترجمه گوگل]به نظر یک کینزی، این توضیح برای بیکاری عمومی به طرزی نادرست به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]این توضیح در مورد بیکاری کلی متناقض به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The compounded logic of stacked loops which doubles back on itself is the source of the strange counterintuitive behaviors of complex circuits.
[ترجمه گوگل]منطق مرکب حلقه‌های انباشته که دو برابر می‌شود، منشأ رفتارهای عجیب و غریب مدارهای پیچیده است
[ترجمه ترگمان]منطق ترکیبی حلقه های روی هم انباشته که خود را دو برابر می کند منبع رفتار متناقض عجیب مدارهای پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. More than a decade of performance and change has demonstrated a remarkably consistent, if counterintuitive, phenomenon.
[ترجمه گوگل]بیش از یک دهه عملکرد و تغییر، پدیده‌ای به‌طور قابل‌توجهی ثابت، اگر غیرقابل تصور باشد، نشان داده است
[ترجمه ترگمان]بیش از یک دهه از عملکرد و تغییر به طور قابل توجهی ثابت شده است، در صورتی که متناقض باشد، پدیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is a story about military and tactics, with some counterintuitive twists and turns.
[ترجمه گوگل]این یک داستان در مورد نظامی و تاکتیک است، با برخی پیچ و تاب ها و چرخش های ضد شهودی
[ترجمه ترگمان]این یک داستان در مورد تاکتیک و تاکتیک، با کمی پیچ وتاب و چرخش متناقض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In Syracuse, as in countless other communities, 9/11 set off a phenomenon that may seem counterintuitive in an era of increasingly vocal Islamophobia.
[ترجمه گوگل]در سیراکیوز، مانند جوامع بی‌شماری دیگر، 11 سپتامبر پدیده‌ای را پدید آورد که ممکن است در عصری که اسلام‌هراسی به طور فزاینده‌ای پر سر و صدا به نظر می‌رسد، غیرمعمول به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]در سیراکیوز، مانند بسیاری از جوامع دیگر، ۹ \/ ۱۱ یک پدیده را آغاز کرد که ممکن است در دوره ای از اسلام هراسی به شکل فزاینده ای متناقض به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Buying a very cheap - out - of - the - money put is counterintuitive.
[ترجمه گوگل]خرید یک کالای بسیار ارزان - بدون هزینه - غیر منطقی است
[ترجمه ترگمان]خریدن یک پول بسیار ارزان، متناقض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• contrary to what is logical, contrary to intuitive expectations

پیشنهاد کاربران

1 - عاقلانه نیست
It may seem counterintuitive to open a shop in the middle of a recession
بازکردن مغازه در در وسط بحران عاقلانه نیست.
2 - موشکافانه
His careful and counterintuitive analysis of the market brought him great success
...
[مشاهده متن کامل]

تحلیل دقیق و مو شکافانه اش از بازار باعث موفقیت اش شد.
سعید امدادی
عاشق کلمه
09127772125

به لحاظ ِ لغوی، شاید "خلاف عقل سلیم" نزدیک ترین معادل ِ متناظر برای این واژه در زبان فارسی باشد ولی، در اغلب اوقات معانی دیگری دارد مبنی بر "خلاف"، "متضاد" یا "غیر" بودن، در مقایسه با باور و منطق ِ فعلی، یا انتظار ِ عمومی و معمول؛ و از این حیث است که گاه در دل ِ خود حس ِ "غافلگیر کننده گی" یا "نا محتمل بودن" دارد. به طور مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

• خلاف ِ انتظار ( ِ معمول )
• خلاف ِ انتظار ( ِ همگانی )
• خلاف ِ منطق ( ِ حاکم ) {و نه لزوماً درست}
• خلاف ِ عقلانیت ( ِ عرفی و فعلی ) {و نه لزوماً صحیح}

ناملموس
چندجانبه، نامتداول ، مشروط
غیر معمول، غیر عادی
عنوان فرعی کتاب The subtle art of not giving a fuck به شکل زیر است:
A counterintuitive approach to living a good life
رویکردی غیرمعمول به زندگی بهتر
بر خلاف عقل سلیم
برخلاف پیش بینی
برخلاف انتظار
دور از منطق
دور از ذهن
غیرمنطقی و دور از عقل
دور از عقل
خلاف انتظار ( adjective )
Something that is counter - intuitive does not happen in the way you would expect it to
غیرعادی، عجیب، غیرمنطقی، خلاف منطق، خلاف عقل، برخلاف انتظار
بر خلاف انتظار
منطق ستیز؛ شمّ ستیز، خلافِ منطق
به نقل از هزاره:
برخلاف انتظار
دور از انتظار
خلاف شمّ
مغایر شمّ
ضدنقیض
متناقض نما
منسوخ
غیر شهودی
دور از انتظار، غیر مترقبه، یهویی
سنت شکنانه
سنت شکن
بصیرت کش
متضاد با منطق
غیرعادی، غیرمنتظره، عجیب، بعید، غافلگیرکننده، دور از ذهن، غیرمنطقی، خلاف منطق، خلاف عقل، نا ممکن، غیر محتمل، برخلاف انتظار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس