manoeuvre

/məˈnuːvər//məˈnuːvə/

معنی: تمرین نظامی، مانور، مانور دادن
معانی دیگر: maneuver مانور

بررسی کلمه

اسم و ( noun, verb )
• : تعریف: a spelling of

جمله های نمونه

1. We attempted to manoeuvre the canoe closer to him.
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم قایق را به او نزدیکتر کنیم
[ترجمه ترگمان]سعی کردیم کرجی را به او نزدیک تر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The other directors are trying to manoeuvre her into resigning.
[ترجمه گوگل]مدیران دیگر در تلاش هستند تا او را وادار به استعفا کنند
[ترجمه ترگمان]مدیران دیگر تلاش می کنند او را وادار به استعفا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her withdrawal from the contest was a tactical manoeuvre.
[ترجمه گوگل]کناره گیری او از مسابقه یک مانور تاکتیکی بود
[ترجمه ترگمان]ترک کردن اون از مسابقه یه مانور تاکتیکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Teachers feel they have little room for manoeuvre when the curriculum is so demanding.
[ترجمه کسرا] معلمان احساس می کنند زمانی که برنامه درسی فشرده است، فرصت برای برنامه ریزی های دیگه کم هست.
|
[ترجمه گوگل]معلمان احساس می کنند که وقتی برنامه درسی بسیار سخت است، فضای کمی برای مانور دارند
[ترجمه ترگمان]معلمان احساس می کنند که برای مانور دادن در زمانی که برنامه درسی بسیار مورد مطالبه است، فضای کمی برای مانور دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The clutter of ships had little room to manoeuvre.
[ترجمه گوگل]شلوغی کشتی ها فضای کمی برای مانور داشت
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از کشتی ها فضای کمی برای مانور دادن داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She managed to manoeuvre expertly into the parking space.
[ترجمه گوگل]او توانست به طرز ماهرانه ای در فضای پارکینگ مانور دهد
[ترجمه ترگمان]او ماهرانه موفق شد که ماهرانه وارد محوطه پارکینگ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was very little room to manoeuvre.
[ترجمه گوگل]فضای بسیار کمی برای مانور وجود داشت
[ترجمه ترگمان]برای مانور دادن، اتاق بسیار کوچکی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The government has very little room for manoeuvre on this issue.
[ترجمه گوگل]دولت در این زمینه فضای بسیار کمی برای مانور دارد
[ترجمه ترگمان]دولت برای مانور دادن در این زمینه اتاق بسیار کوچکی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Loaded supermarket trolleys are often difficult to manoeuvre.
[ترجمه گوگل]مانور دادن با چرخ دستی های سوپرمارکت بارگیری شده اغلب دشوار است
[ترجمه ترگمان]مانور حمل و نقل پر بار پر بار برای مانور دادن دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The authorities have to manoeuvre the markets into demanding a cut in interest rates.
[ترجمه گوگل]مقامات باید بازارها را برای کاهش نرخ بهره مانور دهند
[ترجمه ترگمان]مقامات مجبور به مانور دادن بازارها به تقاضای کاهش نرخ بهره شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Inverted flight is an acrobatic manoeuvre of the plane.
[ترجمه گوگل]پرواز معکوس یک مانور آکروباتیک هواپیما است
[ترجمه ترگمان]پرواز Inverted مانور acrobatic از هواپیما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A rapid manoeuvre by the driver prevented an accident.
[ترجمه گوگل]مانور سریع راننده از تصادف جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان]مانور دادن سریع توسط راننده مانع از تصادف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Small farmers have limited room for manoeuvre.
[ترجمه گوگل]کشاورزان کوچک فضای محدودی برای مانور دارند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان کوچک برای مانور، فضای محدودی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'd like you to go through that manoeuvre again and then bring the car to a halt next to the kerb.
[ترجمه گوگل]دوست دارم دوباره آن مانور را انجام دهی و بعد ماشین را در کنار کرب متوقف کنی
[ترجمه ترگمان]دوست دارم دوباره این کار را انجام بدهی و بعد ماشین را کنار جدول متوقف کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تمرین نظامی (اسم)
drilling, maneuver, manoeuvre

مانور (اسم)
maneuver, manoeuvre

مانور دادن (فعل)
maneuver, manoeuvre

انگلیسی به انگلیسی

• planned military exercise; change in the movement or direction of a moving vehicle; move which involves skill and dexterity; strategy (also maneuver)
perform a military exercise; change the movement or direction of a moving vehicle; move, change position; control with skill and dexterity; use strategy to gain an objective (also maneuver)
if you manoeuvre something into or out of an awkward position, you skilfully move it there. verb here but can also be used as a count noun. e.g. most people seem to manage this manoeuvre without causing havoc.
a manoeuvre is also something clever which you do in order to change a situation to your advantage.
if you have room for manoeuvre, you have the opportunity to change your plans if it becomes necessary or desirable.
military manoeuvres are training exercises which involve the movement of soldiers and equipment over a large area.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : manoeuvre
✅️ اسم ( noun ) : manoeuvre / manoeuvrability
✅️ صفت ( adjective ) : manoeuvrable
✅️ قید ( adverb ) : _
تحرکات نظامی
تظاهرات ( نه در معنای معمول و رایج آن بلکه به معنای خود نمایی و نمایشگری )
مشق نظامی ( تمرین عملیات نظامی )
به نقل از هزاره:
1. ( نظامی، در جمع ) مانور، رزمایش، نمایش رزمی؛ مشق
2. ( مجازی ) مانور، حرکت ماهرانه؛ تمهید، نقشه، تدبیر، شگرد، ترفند؛ حیله
3. ( نظامی و غیره ) مانور دادن، ماهرانه حرکت کردن
4. ( نظامی و غیره ) مانور دادن؛ تدبیرِ . . . . کردن، تمهیدِ . . . کردن
...
[مشاهده متن کامل]

5. ماهرانه هدایت کردن، ماهرانه بردن، ماهرانه پیش بردن

حرکت کردن ، حرکت دادن

بپرس