قطعی کردن سرنوشت یا نهایی کردن یک نتیجه. معمولاً نشان دهنده این است که یک عمل یا واقعه خاص، نتیجه ای را غیرقابل تغییر و اجتناب ناپذیر می کند.
مثال؛
His mistake sealed his fate, and he lost his job.
... [مشاهده متن کامل]
The bad weather sealed the fate of the crops, resulting in a poor harvest.
The evidence presented in court sealed the fate of the accused.
نکات اضافی؛
این عبارت معمولاً در موقعیت هایی استفاده می شود که نتیجه ای ناخوشایند یا غیرقابل برگشت در پیش است.
Seal the fate نشان دهنده یک لحظه یا تصمیم کلیدی است که مسیر رویدادها را به طور قطعی تعیین می کند.
این اصطلاح در ادبیات، اخبار و مکالمات روزمره کاربرد دارد.
مثال؛
... [مشاهده متن کامل]
نکات اضافی؛
این عبارت معمولاً در موقعیت هایی استفاده می شود که نتیجه ای ناخوشایند یا غیرقابل برگشت در پیش است.
Seal the fate نشان دهنده یک لحظه یا تصمیم کلیدی است که مسیر رویدادها را به طور قطعی تعیین می کند.
این اصطلاح در ادبیات، اخبار و مکالمات روزمره کاربرد دارد.
سرنوشت شومی رقم زدن
سرنوشت بدی رقم زدن
سرنوشتی را بر باد دادن
سرنوشت بدی رقم زدن
سرنوشتی را بر باد دادن
فاتحه چیزی یا کسی برای همیشه خواندن
تمام شدن و پایان یافتن
مهر و موم کردن سرنوشت
وقتی به کار میره که بخوایم بگیم یه عاملی باعث شده سرنوشت کسی یا چیزی تغییر کنه و برای همیشه نابود بشه.
... [مشاهده متن کامل]
The sudden storm sealed the fate of the ship, which sank shortly after=طوفان ناگهانی سرنوشت کشتی را مهر و موم کرد ( فاتحه کشتی رو خوند ) و کشتی خیلی زود غرق شد
Although the number of dinosaur species was already declining, this suggests a sudden catastrophic event sealed their fate=اگرچه تعداد گونه های دایناسورها در حال کاهش بود، این نشان می دهد که یک حادثه فاجعه بار ناگهانی ( باعث پایان یافتن اونا شد ) سرنوشت آن ها را مهر و موم کرده است