sensual

/ˈsent͡ʃəwəl//ˈsenʃʊəl/

معنی: نفسانی، جسمانی، شهوانی، هوس ران
معانی دیگر: جسمی، تنی، بدنی، جسمانی (در برابر: عقلانی یا روحانی)، شهوت انگیز، شهوت پرست، شهوتی، خوش گذران

جمله های نمونه

1. sensual pleasures
لذت های جسمانی

2. a very sensual man
مردی بسیار شهوت پرست

3. her poetry is at once sensual and beautiful
شعر او در عین حال شهوت انگیز و زیباست.

4. She is amazingly flirty and sensual.
[ترجمه گوگل]او به طرز شگفت آوری معاشقه و شهوانی است
[ترجمه ترگمان]او به طور شگفت انگیزی جذاب و شهوانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Food is a great sensual experience.
[ترجمه گوگل]غذا یک تجربه حسی عالی است
[ترجمه ترگمان]غذا تجربه بسیار sensual است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is elegant, sensual, conscious of his body.
[ترجمه گوگل]او ظریف، شهوانی، آگاه از بدن خود است
[ترجمه ترگمان]او زیبا و شهوانی است و از جسم خود آگاهی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was darkly sensual and mysterious.
[ترجمه گوگل]او تاریک شهوانی و مرموز بود
[ترجمه ترگمان]او به شدت شهوانی و مرموز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Furthermore, Western cultures prioritise the visual over other sensual impressions.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، فرهنگ‌های غربی، بصری را بر سایر تأثیرات حسی ترجیح می‌دهند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، فرهنگ های غربی تصاویر بصری و بصری دیگر را در اولویت قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sensual love is distinguishable from identification as a means of establishing emotional ties between two people.
[ترجمه گوگل]عشق حسی از شناسایی به عنوان وسیله ای برای برقراری روابط عاطفی بین دو نفر قابل تشخیص است
[ترجمه ترگمان]عشق Sensual از شناسایی به عنوان وسیله ای برای ایجاد روابط عاطفی بین دو نفر تشخیص داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Love, and the sensual world, are the themes that dominate Between the Covers.
[ترجمه گوگل]عشق، و دنیای نفسانی، مضامینی هستند که بین پوشش ها غالب هستند
[ترجمه ترگمان]عشق، و دنیای نفسانی، the هستند که بین the تسلط دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She's so sensual, Alice indignantly thought.
[ترجمه گوگل]آلیس با عصبانیت فکر کرد، او بسیار شهوانی است
[ترجمه ترگمان]آلیس با اوقات تلخی فکر کرد: اون خیلی شهوانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The result was a glorious panoply of sensual colour ranging from vibrant cobalt to cool mauve-blue, from sunflower yellow to melon.
[ترجمه گوگل]نتیجه یک مجموعه باشکوه از رنگ های حسی بود که از کبالت پر جنب و جوش گرفته تا آبی سرد مایل به زرد، از زرد آفتابگردان تا خربزه را شامل می شد
[ترجمه ترگمان]نتیجه یک زره کامل از رنگ های sensual بود که از کبالت تا ارغوانی ملایم بنفش و آبی و از sunflower زرد گرفته تا هندوانه کاشته شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Such sophistication demands faces as strong and sensual as the fabrics.
[ترجمه گوگل]چنین پیچیدگی ایجاب می کند که چهره هایی به اندازه پارچه ها قوی و حسی باشد
[ترجمه ترگمان]چنین تقاضاهایی به عنوان پارچه بسیار قوی و sensual است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Yet, coupled with this sensual joy throughout Walden, there is a running under current of revulsion for the body.
[ترجمه گوگل]با این حال، همراه با این شادی نفسانی در سرتاسر والدن، جریانی از تنفر برای بدن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]با این حال، همراه با این شادی شهوانی در سراسر Walden، جریانی از نفرت و تنفر موجود برای بدن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نفسانی (صفت)
affective, sensual, carnal

جسمانی (صفت)
material, sensual, carnal, bodily, physical, corporeal, temporal, earthen, worldly

شهوانی (صفت)
randy, sensual, carnal, brutal, passionate, lustful, lecherous, lascivious, fulsome, voluptuous, salacious, red-blooded, ruttish

هوس ران (صفت)
sensual, lickerish

انگلیسی به انگلیسی

• concerned with gratifying the senses; pertaining to the senses, pertaining to sensation; carnal, erotic, concerned with physical desires; worldly, physical, material
a sensual person shows or suggests a great liking for physical pleasures, especially sexual pleasures.
something that is sensual gives pleasure to your physical senses rather than to your mind.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sense / sensitize / sensationalize
✅️ اسم ( noun ) : sense / sensibility / sensitivity / sensitization / sensor / sensuality / sensuousness / sensation / sensationalism
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : sensible / sensitive / senseless / sensory / sensual / sensuous / sensational / sensationalist
✅️ قید ( adverb ) : sensibly / sensitively / senselessly / sensuously / sensually / sensationally

توضیحاتی در رابطه با sensual
sensual در مفهوم جسمانی اگر به خود جسم یا ماده اشاره داشته باشد ( مادی ) ، غیر قابل مقایسه است.
منبع: سایت بیاموز
adjective
[more sensual; most sensual] : relating to, devoted to, or producing physical or sexual pleasure
◀️sensual desires/pursuits/excesses
◀️a very sensual man/woman
◀️Certain fragrances apparently heighten sensual experiences.
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a sensual mouth
◀️sensual delights
🔴 SENSUALITY
noun [noncount]
◀️ The actress exuded sensuality on screen
🔴 SENSUALLY
adverb [more sensually; most sensually]
◀️ a sensually pleasing experience
شهوانی
شهوت پرست - خوشگذران و هوسران
جسمانی
Sensually
Sensuality
Sensualist
Sensualize
Sensualization
Sensualism

به نقل از هزاره:
1. جسمانی، جسمی؛ نفسانی
2. شهوانی، شهوت انگیز
3. [شخص] لذت جو؛ شهوی، شهوتران، شهوت پرست
4. لذت بخش
1 - جسمانی، جسمی، نفسانی
2 - شهوانی، شهوت انگیز
3 - ( شخص ) لذت جو، شهوت پرست
4 - لذت بخش

بپرس