پیشنهادهای مهدی کائینی (٦٨٦)
خود را به ناآگاهی زدن؛ ابراز تجاهل کردن؛
احجاف
خدا کریمه؛ رحمت خدا بی کرانه؛
شل کُن، سفت کن؛
[در محاوره و شبکه های اجتماعی] افکار شرورانه؛ افکار شیطانی؛
ممه خوشگله؛ خوشگل ممه؛ جیگر طلا؛
مسابقه به سمت قهقرا؛ شیرجه رفتن در قهقرا؛ رقابت در تنزل معیارها
[اصطلاح] زنگ ورزش داشتن ( غالباً بچه ها از بین همه زنگ های مدرسه، از زنگ ورزش لذت می برن ) ؛
سابقاً؛ Doctor turned comedian کمدینِ سابقاً دکتر
وقت کشی کردن؛ زمان خریدن
[در بستر معنایی جنگ و امور نظامی] جبهه؛ صحنه؛
مقابله به مثل؛
ادعایی [خود]
دعوت کردن؛
خودت خواستی؛
فاز مردم داری گرفتن؛
پرمدعا
همچنان . . .
بچه مثبت؛
[سوارکاری] حرکت اُریب
سلام به تو/شما؛ سلام سلام؛
متحول ساز؛ دگرگون ساز ( در بافتار استارتاپی )
تسبیحات گفتن؛
دُنگ دادن؛
[ساختمان/خانه] سابقاً متروک تصرف شده؛
کوص مغزبازی؛
کوص مغز؛ کوص میخ؛ کوص مته؛ کوص موتور؛
کوص مغز؛ کوص میخ؛ کوص مته؛ کوص موتور
جشنواره ( به معنای تخفیف مناسبتی ) .
ناگفته نماند؛ بدش رو گفتیم، خوبش رو هم بگیم؛ ( وقتی دارند کسی رو نقد میکنن، وسط صحبت نکته مثبتش رو هم میخوان بگن، قبلش میگن to his credit ) البته فل ...
پول خودش رو درآورد ( وقتی چیزی میخری و با استفاده ازش سریع هزینه خریدش در میاد )
به باد سپردن؛ They scattered his ashes. خاکسترش رو به باد سپردن.
خروج
شاخص کارایی
بی برو برگرد
ژن خوب ( در بافتار سیاسی غالباً با بار معنایی منفی استفاده می شود و نباید �نخبه� ترجمه شود! )
ویژه خواران؛
به وضوح/بطور عیان نشون میده؛
جفتش یکیه؛ همه ش یکیه؛ Same difference
ریسه
بدون خط و خش؛
تحقیقاً
سربسته گفتن؛ I'll just leave it at that بیشتر از این باز نمی کنم قضیه رو
مُجِدّانه
[استعاری] پودر شدن/کردن
کار رو راه میندازه؛
لب مرزی
[فیلمنامه] بسترسازی
اعتماد به سقف؛ گنده گوزی
[قصه] عنصر/عامل پیشران روایت
حضور قلب/ذهن/روح داشتن در مکان و زمان؛
قلمرو/قلعۀ رؤیایی؛
خط تولید ساختن؛ تجاری سازی؛ به مصرف عموم رساندن؛
پشم ریزون؛
زیر مسیر ( پیشنهاد بجای مترو )
بیراه فکر نکردن/حس نکردن؛ درست بو بردن از چیزی
زیر یک خم چیزی را گرفتن/رفتن
همه چی آزاده؛
هنرورزی
مَسلَخ ( وقتی منفی استفاده میشه )
حفظ ظاهر کردن؛ شکل کار را حفظ کردن؛ وانمودسازی
به این میگن [. . . ]؛ حالا این شد [. . . ] Now that's what I call music به این میگن آهنگ
یعنی چی آخه؛ یکی توضیح بده این یعنی چی؛
[انیمیشن سازی] مدل سه بعدی
خوش تغذیه ترین
این وسط؛
حال نکردن با چیزی/کسی/کاری ( منفی استفاده میشه ) مثال: Russia doesn't do Hamas. روسیه با حماس حال نمی کنه.
قدرت اثرگذاری
گذاشتن و رفتن؛
سامان دادن؛
غیر مُسَقَف؛
رفتن تو قوطی
ساحل بانی
[مذهبی] عنایت کردن
متقابل ( وقتی بعد از افعال میاد به معنی برگرداندن و انجام متقابل یک عمل ) .
آخه؛ But, why can't I go آخه چرا نمی تونم برم؟
بی سابقه ( پیشتر دیده نشده )
تنبل، و نازپرورده بار آوردن/کردن ( بچه یا هر فردی )
تنبل
صیانت
پایبندی به مقررات؛ رعایت مقررات؛
اشکال نداره؛ عیب نداره؛
چی بگم والا.
عمل کردن به وعده؛
ولی حالا جدی؛ حالا واقعاً
چه کچل حسن، چه حسن کچل
چه کچل حسن، چه حسن کچل
چه کچل حسن، چه حسن کچل
در ادامه مسیر/راه؛ در ادامه کار
حق اعمال نظر
بالارتبه
استقبال
سپهر
خوشنامی
شگفت انگیز؛ شگفتی ساز؛
فکر و ذکر
ما به ازا
بیگانه انگاری
منظورمند
نسخه/نمونه آزمایشی
درهم کنش
کوتوله ( از نظر فکری و شخصیتی و جایگاه )
[فیلم Us محصول 2019] همزاد
با غلتک از روی کسی/چیزی رد شدن؛ صاف کردن؛ با خاک یکسان کردن؛ آسفالت کردن ( استعاری ) ؛ شکست دادن قاطعانه حریف؛
پرخطر و مهیّج
کسر شان؛ افت کلاس داشتن؛
نگاه و دید جامع
فرجام
سایه افکندن
مسئله دار
عادی نمایی؛ عادی نمایانه
[فلان] حس را منتقل کردن
سوء استفاده گر؛ سوء استفاده چی؛ استثمارگر
زیرِ پوست [شهر]
سگ پول؛ به طرز تهوع آوری پولدار بودن؛
[سیاسی] جریان؛ نحله
به جریان انداختن؛ کلید زدن؛
چشمۀ اندیشه/خلاقیت/الهام
ازدواج مقرر شده
تزویر
در قامتِ
در کار بودن
پر جوش و خروش
معارض ( اکثراً معارض سیاسی )
جانکاه
حساب کشی؛ ( در کلمۀ reckoning عنصر زور مستتر هست؛ که این معادل بهتر می رسونه ) .
شهوت زده
[مدرسه] بچه های پایۀ عشق و حال پی نوشت: معمولاً منظور از عشق و حال، کارهایی مثل قلیون و سیگار و گل کشیدن و دختربازی و عرق خوری و پیچوندن کلاس هست 🙃
کنش گر
القاء قدرت
القاء
عاجزانه
عدم باور
کانون
سر ضرب؛ صاف؛ یک ضرب؛
پاد انقلاب
پیش خرید
بر اساس بودجه مقرر
سرسام آور
پیش خرید
نخ تسبیه
پروژه؛ کار؛ hang a shingle
خارج از حیطه توجه.
حلقۀ تکرار؛ دورِ تکرار؛
فراق
فراق
آدم جا افتاده و اینکاره
ایشالا عروسیت؛ ( در فارسی �یکی طلبت� رو منفی استفاده می کنیم ) .
تا خشتک پُر؛ تا ناموس پُر؛ . . .
نمکِ کار؛
تسری دادن؛
گذشتگان؛ . He's not afraid of remixing the work of those who have come before him او از بازآمیزی آثار گذشتگانش باکی ندارد.
بی پرده
لفض
پر نقش و نگار
کافکاطور؛ کافکاگونه؛
پی گرفتن؛ ادامه دادن یک کار یا مسیر؛
هضم آن سنگین است.
طلسم شده
آب و تاب دادن؛
لحظه شهود
خود مُحِق پنداری؛ انتظارات فراتر از حد داشتن؛ در ادبیات سیاسی آمریکا راستگرایان از این کلمه به این منظور استفاده می کنن: �انتظارات بیش از اندازۀ مردم ...
[ادبیات کوچه بازار سیاهپوستان] کس کلک بازی کردن.
قدرت سفید ( شعار نژادپرستان سفیدپوست قائل به برتری نژاد سفید بر دیگر نژادها )
واکنش [اعتراضی] نشان دادن
رسیدگی نکردن
هضم کردن
تنظیمات
غالب کردن
گره خورده
امضا
بی مصرف
قضای حاجت
علم کردن
به صلاحدید خود . . .
به صلاحدید خود . . .
تمرکز رو حفظ کردن
خشک و کسل کننده
ناسازه
در تأیید حرف . . .
پرهیز کنید؛ مراقب باشید؛
آمادگی جسمانی
تأثیرگذار
بازی روانی دادن/کردن؛ جنگ روانی کردن؛
خدا قوت
[تصادف رانندگی] جمع شدن ( ماشین ) ؛
لوله کردن ( در بازی )
ترمز بریده
وکیل لاشخور
آواره
رضایت دادن
ستبر؛ زِبر ( برای ظاهر مردها )
امیال نفسانی
تاوان دادن؛ جبران کردن؛
بالاخص
بی نظیر؛ بی همتا؛
طوفان تمام عیار
کانون صحنه
پُرتماس
مضاعف
در سنین پایین؛ در نوجوانی؛ در خردسالی
فاخر
فاخر
بزرگ شدن
پیش دنباله
ناآزمودگی
احوالات درونی
در موضع ضعف قرار داشتن
در تأیید نکته شما
خاطره انگیز
[سینما] جوشش؛ هم جوشی ( بین دو بازیگر )
سیبیل گرو گذاشتن
رشته کوه ها و ارتفاعات سیرا
همه ش
نفوذ عاطفی/عشقی
خماری کشیدن ( بعد از ترک مواد مخدر )
تفرقه اندازی
تفرقه انداختن
بطور بدیهی
حتی
داروهای مجاز
الویس کمر ( لقب الویس پرسلی، خواننده راک آمریکایی، بخاطر حرکت معروف قِرِ کمر و لگن اَش ) .
ناز
محض ثبت در تاریخ
استخوان سوز
نظاره گر
بی نگرانی
هنرمند طراح
اعلام برائت کردن
هزار تو
[اخبار] کارشناس، مفسر، تحلیلگر خبری؛ کارنشناس ( در صورت استفاده منفی )
جنسی نمایی
از شانسش
کارنامه
به خطا رفتن
گرداب
روز خوش به خود دیدن
بمباران فله ای
بمباران فله ای
انسجام یافتن
مثال زنده؛ نمونۀ حیّ و حاضر
اقدام علیه امنیت ملی
سرخوشی؛ دلشادی
قوت غالب
sustenance
فراتر از حد انتظار ظاهر شدن
عامدانه
نادیده گرفتن حقیقت؛ چشم پوشی از واقعیت
[سینما] غیرکامپیوتری ( جلوه های بصریِ غیر سی جی آی )
تمرکز داشتن؛ از لحاظ ذهنی در آمادگی مناسب بودن؛
متقاعد شدن
تصویربرداری
خبر در حال تکمیل
[ورزش] بازی خوانی؛ پیش بینی حرکت بعدی حریف؛ خواندن دست حریف
کلافه شدن
منتسب بودن
تشویش ذهنی
زهره ترک کردن/شدن
غیبت غیر موجّه
خلاصه که . . .
اهالی روستا
حضور مطلق
عابد و زاهد
ناهمگامی
[سوسیالیزم] استقلال مدیریتی؛ تفویض اختیارات
دامن زننده [به آشوب و سرکوب و کار غلط]
سرکرده؛ سردسته؛ میدان دار؛ جلودار
[سینما] حذفیات
لشگرکشی کردن؛ راهپیمایی کردن
دل تنگی
آزار دادن
زنبور سرباز
شاید هم . . .
شاید هم . . .
زمینه سازی کردن؛ پرورش دادن؛
سرسام آور
راست میگی؟ راست میگی ها
تبرک
ناخودآگاه جمعی
در واقع
تعظیم
( وقتی خانمی خانم دیگه رو با این کلمه خطاب قرار میده ) عزیزم؛ خواهر جان
نه، حقیقت؛ حقیقتش، نه
بدون هماهنگی؛ به میل خودش
بدون هماهنگی
انتخاب صوری
رنجور
تعرض کردن
فرصت را غنیمت شمردن
اطلاعات دادن/گرفتن از پشت پرده
[فیلمنامه] با خودش
زمینه؛ مقدمه
با زحمت و تلاش بدست آوردن
[سینما] تاوان تنش؛ تخلیه احساسی؛
پول سلفیدن؛ پول بالا آمدن ( بیا بالا )
پر سر و صدا
تو مخی؛ چیزی که روی اعصاب راه میره
نپخته
اندازه یه تپه گوه
گردونه رنگ
سگ خورد؛ به دَرَک؛ بشاش توش I was supposed to be working this evening but what the hell - I'll see you at the bar in half an hour.
اریب
یاداوری مجدد
قاضی القضات ( قاضی های دیوان عالی آمریکا Supreme Court )
جلاد
ناامیدکننده
رنگ خاموش
مشخص کردن چارچوب و مرز
اکران ظهر
پرشور
فضای تصویری
[گرافیک] قاب تصویر
دست درازی
حس و حال
حس و حال
سرگرم کردن
گل سر سبد
پیروزی
جهنم به پا شدن
دلخراش
چارچوب خلاقیت؛ راهنمای خلاقیت
پایان دوران؛ آخرالزمان
حائز موضوعیت
صدر تا ذیل
مسلط شدن؛ تسلط یافتن
بدون کوچک ترین اشکالی؛ بطور نامحسوس
بدون کوچک ترین اشکال؛ نامحسوس
فیلم بازی نکن
ماشین سکه خور ( در کازینو )
الفبا boiling potatoes is cooking 101 پختن سیب زمینی الفبای آشپزی هست
خارج از دسترس؛
بالغ بر
سرتق
قشنگ He probably wouldn’t even notice they’d left for a good hour حتی شاید، قشنگ تا یک ساعت هم متوجه نمی شد که اونا رفتن
آرتیست بازی
فیلم مصوت
زوج ناجور
عناصر بصری
یک صدا
از شانسِ من
خوش فکر
شخص شخیصِ [فلانی]
ای بابا؛ تو روح تون؛ شوخی می کنی؟ ( بعضی وقت ها مثل are you kidding me استفاده میشه )
ناشکری نکن
[جهان سینمایی مارول] رؤیا گردی
خنثی کردن ( اثرات منفی یک اتفاق ) ؛ بازگرداندن وضعیت به حالت قبل؛ ملغی کردن
روی کاغذ
لزوما
تثبیت کردن
پدر صلواتی؛ پشمام ( یا مؤدبانه ش: برگام ) !
پایه گذار
دل نازک
جویای نام
بی دلیل نبوده
عظمت فراتر از حیات
دست و پا زدن
جا پای سفت ( کسی که جای پاش سفت شده باشه )
بازی روانی
به خط کردن ( معمولاً وقتی می خوان یه بلایی سر افراد بیارن )
بار
هم وزن
مراوده؛ رفت و برگشت
دگرگونی
چشمگیر؛ گیرا؛ جذاب؛ مسحورکننده
با تندخویی پس زدن
زمینه سازی
مشهود
تغییر ماهوی
صفر تا صد [کار، پروژه، . . . ]
دارای دو بخش
الطاف خفیه
[مذهبی] واسطه
دکوپاژ ( استقرار و حرکت دوربین )
نمایانگر بودن
[اقتصاد] احیای بازار
ناخوش احوال
محصولات زراعی پربرداشت
ناملایمات
بی سابقه؛ کم سابقه
تحت فشار
[اقتصاد] تعدیل
Age like fine wine قالیِ کرمان/دستباف ( در اصطلاح به معنی اینه که هرچی سن چیزی میره بالاتر مرغوب تر میشه و کیفیتش میره بالاتر )
توی آسمون ها بستن
از هیچ هزینه ای دریغ نکردن
دست یافتنی
وضعیت پایدار راکتور هسته ای
عدم اشاعه
کسایی که باید بدونن، میدونن
لایه افزوده ( لایه ای از اورانیوم که هسته بمب اتم رو احاظه می کنه تا نوترون ها به بیرون فرار نکنن و باعث کاهش شدت انفجار نشه )
برده سیاه ( کاکاسیاه بار معنایی بسیار منفیِ کلمه رو به مخاطب فارسی زبان نمی رسونه )
شرط می بندم؛ قول میدم
دخالت و اعمال نفوذ کردن ( وقتی کسی برای تغییر نتیجه به نفع خودش در کاری اعمال نفوذ و دخالت می کنه )
دخالت و اعمال نفوذ کردن ( وقتی کسی برای تغییر نتیجه به نفع خودش در کاری اعمال نفوذ و دخالت می کنه )
اقناع کننده
جایگاه؛ وضعیت
درک و فهم مشترک داشتن؛ تفاهم داشتن
گرداننده و همه کارۀ سریال
موجود دارای قوه ادراک و خودآگاهی ( معمولا برای هوش مصنوعی استفاده میشه )
نقد اجتماعی
هزار تو
منصه ظهور یافته
کاملاً منصه ظهور یافتن
کلنجار رفتن با
خارج از تصور
کم کم
گُنگ
جسمانیت
کاراکتری که عنوان فیلم/سریال/اثر از اسم او گرفته شده
سوپاپ اطمینان
معادله
بازیگر هزارچهره؛ بازیگر آفتاب پرست ( بازیگرهایی که نقش های خیلی متفاوت رو خیلی خوب بازی می کنن )
فک زدن
فرقی نداره با اینکه . . .
متقاعدنشدگان
فرزند سرکش ( فرزندی که جلوی والدین سرکشی می کنه اما سرش به سنگ می خوره و برمی گرده )
نشانۀ بی اعتنایی به حرف کسی ( وقتی حرف یه نفر انقدر مسخره و ساده لوحانه ست که طرف مقابل جواب حرف رو نمیده و فقط چشماش رو به بالا می چرخونه )
در توازی قرار داشتن
دست روی موضوعی گذاشتن
مثل برق گذشتن
مسلط
sparkle
خود را به آن راه زدن؛ ابراز تجاهل ( خود را به جهل و ندانستن زدن ) ؛
گشاده دل
پرفراز؛ پرهیجان؛
شرایط محیطی
[در صورت داشتن بار معنایی منفی] فرهیخته بازی ( ادای فرهیختگی درآوردن )
امیدبخش
بازی با کلمات؛ ملانقطی
در مجموع
حواس پرت؛ بی حواس؛ خنگ ( بیشتر برای دخترهای بلوند استفاده میشه )
تنش زدایی
تنش زایی
پر کردن خلأ درونی ( خلأ معناگرایانه )
خمیر مایه
بی قراری
تشویش برانگیز
بینش؛ دید ژرف و عمیق
پر مدعا؛ خودجدی پندار
بی حواس؛ سربه هوا؛ شوت؛ از همه جا بی خبر
از قبل برنامه ریزی شده؛ فیلنامه نویسی شده؛ سناریونویسی شده؛
دوبهم زنی؛ دو دوزه بازی
آبستن
امثالِ
امکان رشد یا جای رشد داشتن
سرگردان
[رنگ] غلظت
[تو فضای رفاقتی] نامرد؛ نالوتی؛ بی معرفت
نیروی گرانش
اقامتگاه تفریحی
به سِماع آمدن/رسیدن
ادراک یابی؛ معنایابی
به سماع آمدن
[موسیقی] تک آهنگی که قبل از انتشار کل آلبوم [به عنوان تیزر و برای تبلیغ آلبوم] بیرون می دهند.
برون ریز
نسبت طلایی؛ نقطه تعادل/توازن
خاطره بازی
باز کردن زخم های کهنه
سیاه چال
بمب گذار انتحاری؛ عامل انتحاری
پراکنده گویی؛ از هر دری سخنی گفتن
اقتصادی We are traveling on a budget ما اقتصادی سفر می کنیم
واکاوی
آسمان به زمین آمده
مثبت نگری؛ مثبت اندیشی
اشتباه غیرعمد
خستگی ناپذیر
اضمحلال
مسیریابی کردن
شکستن/زدنِ قیمت
یک تصویر حدودی داشتن/پیدا کردن
زحمت کشیدن
اندیشه ورزی؛ اندیشه ورزانه
گریز
زنده کردن
مجادله برانگیز؛ بحث برانگیز
اَدابازی
میزانسن
نتیجه ش رو دیدیم/مشخصه
سرسبز
موردی؛ تک و توک
ضیافت یا ریاضت
مستشرق گرا؛ مستشرق گرایانه
مستشرق گرایی
ریشه
سیم انتقال
جوش و خروش بروز دادن/نشان دادن
مشاهده گر
جنازه
خود تحقیری
[ورزش] بی اخلاقی
غرق آمیز
ارزش مداری
تکراری
گوشت قربونی
ناپایدار
گزاره ای
تحجر پیشه کردن؛ مسیر تحجر را در پیش گرفتن
ویژگی؛ خصیصه؛ شاخصه
دوشیزه درمانده
قوۀ خیال؛ مخیله
متقاعد کردن؛ تأمین/جلب نظر کردن
در کار، �نه� آوردن
حسرت برانگیز
بیش متصل
لای منگنه گذاشتن
جدول فروش ( فیلم )
صافکاری و نقاشی
فراغت
دوپهلو
سازنده
مناعت طبع
نامحسوس
[سینما] رازگشایی
مخدوش
با این که as much as . . . but
خانواده اکتسابی
قاعده مند
کِرم و مرض
آشفته
سنگ دل؛ سخت دل
استبدادطلبی
فعال؛ پویا
فرمانبرداری
من حیث المجموع
یقیناً، مطلقاً
پادگانی کردن
شاهدی است بر/برای
شایسته
آزمون و خطا؛ سعی و خطا
جوانمردی
توی چشم بودن ( خیلی واضح و تابلو ) ؛ تو ذوق زدن؛
بطور بدیهی
ناگفته نماند؛ بدش رو گفتیم، خوبش رو هم بگیم؛ ( وقتی دارند کسی رو نقد میکنن، وسط صحبت نکته مثبتش رو هم میخوان بگن، قبلش رو میگن to his credit )
با وجود این که؛ با این که
زیر پا گذاشتن/پشت کردن به/فروختن ارزش ها
محروم کردن/شدن
از این قاعده مستثنی نیست
از این قاعده مستثنی نیست
آتیش پاره
تلطیف چهره/وجهه؛ چهره/وجهه انسانی ( خوب ) دادن ( در مقابل demonize )
سر و سامان پیدا کردن؛ قرار یافتن/پیدا کردن؛ به آسایش/قرار رسیدن
نمایش دوره گردی
[شخص] شهره؛ پدیده
فرصت برابر؛ شرایط رقابتی
فقر مطلق
[فیلم نامه] گره گشایی
قوس روایی
ملامت بار
محض ثبت در تاریخ
درز دانش
با عقل جور در آمدن It doesn't add up با عقل جور در نمیاد
برنگاشت
گدایی کردن
مماشات کردن؛ مدارا کردن
نمادگرایی
زاویه گرفتن ( نسبت به وضعیت موجود )
شگرف
سودجویان جنگ
مسجل
پُر جاذبه؛ پایۀ عشق و حال
شرکت صوری
مضاعف
قشر؛ جامعک ( جامعه های کوچکتری که جامعه بزرگتر Society رو تشکیل میدن ) ؛ جامعه پیرامونی
با این اوصاف
سالم و سرِپا
لحظه حضور؛ لحظه وضوح ( زمانی که فرد در وضعیت �خودآگاهی� قرار می گیرد )
غریبی نکن
مفید و مختصر
صرف انرژی و زمان؛ ذی نفع
معکوس شمار
محافظت کار
آتی نمایی
کلک رشتی
سازمان یافته coordinated attacks حملات سازمان یافته
به مقصد و از مبداً
تلاش لحظه آخری؛ با سلام و صلوات؛ با نذر و نیاز ( کاری که احتمال داده می شود موفق نباشد بنابراین برای آن دعا می کنند )
دگراندیش
زیست سوخت
فدرال رزرو ( بانک مرکزی آمریکا ) ؛ مأمور اف بی آی
کتمان کردن nobody can deny that هیچ کس نمی تواند کتمان کند که. . .
عمل آورنده fruit ripener عمل آورنده میوه
مازاد disposable income درآمد مازاد ( مازاد بر نیازهای حیاتی )
زیان کاذب؛ خسارت کاذب
بلامنازع
اعاده نامه؛ غرامت نامه؛ خسارت نامه ( نامه ای که وکیل به منظور جبران خسارت به فرد مورد نظر می فرستد )
بند شرط زمانی
فراورده های نفتی میانی
آمادگی
زبون بسته
جانمایی کردن
به حداقل رساندن؛ کمینه ساختن
تغییر زمین بازی
رو به وخامت
رشد هیجانی ( بورس ) ؛ حباب در نتیجه هجوم مردم به بازار برای خرید سهم
بی رمق بودن
تعرفه ای
آش و لاش کردن/شدن
اضافه پرداخت ( متضاد discount تخفیف )
ملأ عام
برایند صفر
سبد انرژی
فرصت را به چنگ آوردن
کرونادان
نوفه
محکوم به شکست defeatist view رویکرد/دیدگاه محکوم به شکست
بهینه سازی The point of light - weighting is fuel efficiency بهینه سازی مصرف سوخت
بیش خرید
قوس قصه/داستان
فقید
فیلم ژانر
[سیاست آمریکا] معاون ریاست جمهوری ( نه معاون رئیس جمهور ) در سیاست آمریکا فردی که در این جایگاه قرار دارد در واقع رئیس جمهور بالقوهاست و همزمان ریا ...
بلند رتبه؛ بلند پایه؛ والا مقام؛ برجسته
درامدی بر
محور برگ ( محورهای فیلم نامه )
زِبَرمحتوا؛ کلان محتوا در مقایسه با low - concept با معادل زیرمحتوا یا خردمحتوا
دور از دسترس؛ دست نیافتنی
خراب کردن ( کار ) ؛ گند زدن ( در کار ) بیشتر کمدین هابه این معنی استفاده می کنن
آزاده؛ آزادمرد
برگشتن و نگاه کردن به عقب/گذشته نگاه کردن
شخصی سازی کردن
وَر رفتن
جغراسیاست
خوش بیان؛ فصیح
خطرساز
حرف روی حرف کسی نبودن؛ سردسته و رئیس بودن
فنامالی
خدمت/خدمات امانی
جغراسیاسی
گلوگاه زدایی
غلط فهمی؛ اشتباه فهمی
فاعلیت
کتان ترکیبی ( پارچه ای که از کتان و پلی استر تولید شده است )
شاخص های بنیادین
بیش برآورد
بیش ذخیره سازی
کژدیسی انبار
میان درآمد
تخفیف/تعدیل ( در وضعیت ) easing of lockdown تخفیف/تعدیل وضعیت قرنطینه
تور نجات تأمین اجتماعی ( خدماتی مثل بیمه بیکاری، بیمه های درمانی و غیره که به مثابه تور نجات افراد کمتر بهره مند جامعه را از ورشکستگی کامل اقتصادی ن ...
انقلاب انگیز revolutionary idea
گران آتی
اَبَرشرکت ( در مقایسه با company با معادل شرکت )
به معنای Citizenship is fundamentally about participation in political and civic life شهروندی اساساً به معنای مشارکت در زندگی سیاسی و مدنی است
سرمایه سالاری
بازتعریف ساختار
در معرض آسیب قرار دادن؛ لو رفتن ( در امور امنیتی ) our asset has been compromised مأمورمون لو رفته
خبر جاذبه انسانی
در حداقلی ترین حالت
مرغوب
بومی سازی
جهان شمول
معاشر اعیان
پرارتباط
مختصات
ارج نهادن
بی ارزش؛ بی فایده [حقوقی] بی اساس
مراوده؛ تبادل آتش ( در امور نظامی )
رفاه؛ امتیاز خاص ( در مقابل right با معادل حق و حقوق )
شخصیت صوری ( غیرواقعی )
شخصیت مجازی ( غیرواقعی ) شخصیتی بجز خویشتن حقیقی
هدف وجودی؛ مأموریت؛ رسالت
فردی سازی
برخلاف طبیعت
پخش زندگی ( روزمره )
برندسازی از خوشتن/خود
ایفای نقش کردن
مشارکت محور
انواع و اقسام
کرانه شرقی ( ایالت های شرقی آمریکا مثل نیویورک، ماساچوست و . . . )
همه پذیری
وَر رفتن؛ تحریک کردن؛ برانگیختن؛ سوء استفاده کردن The politician tapped into voter anger and won the election
به درک ( درست ) رسیدن
خویشتن نمایی
متعلقات
مرفه
دربرنگیرنده
لُخم ( خالص و بی شیله پیله بودن )
کارآفرینی گرایی
توالت/دستشویی عمومی
پیگیر ( کسی که پیگیر کاری است و به آن دقت و توجه می کند )
هم خر را خواستن هم خرما
همه کارۀ هیچ کاره؛ اقیانوسی به عمق یک سانت
عامه گرا
[خبرنگاری] گزارش نگاری کردن
گزارش نگار ( بجای گزارشگر برای قاطی نشدن با گزارشگران ورزشی )
کمینه سازی خطر/ریسک ( از طریق توسعه و گسترش حوزه های فعالیت و خطرساز )